جلسه نود و نهم-قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمائر (نظریه محقق اصفهانی و محقق خویی)


دانلود-جلسه نود و نهم-PDF

قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمائر (نظریه محقق اصفهانی و محقق خویی)جلسه نود و نهم
قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمائر (نظریه محقق اصفهانی و محقق خویی)
۰۳/۰۲/۱۳۹۲

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم در مورد معنای اسماء اشاره چندین نظریه وجود دارد؛ نظریه اول، نظریه مرحوم آخوند بود که اشکالاتی به این نظریه ایراد شده از جمله اشکالی که مرحوم آقای خویی به ایشان ایراد کرده‏اند، البته اشکال اول هم در لابلای کلمات مرحوم آقای خویی مثل نظائرش در بحث‏های گذشته، وجود دارد ولی این اشکال به نظر ما وارد نبود، اما اشکال دوم که از طرف مرحوم آقای خویی به مرحوم آخوند ایراد شد فی‏الجمله قابل قبول است.

اشکال سوم:

نظریه مرحوم آخوند بر خلاف تبادر است، متبادر از اسماء اشاره این نیست که موضوع‏له «هو» و «المفرد المذکر» به همراه اشاره به غایب یکی باشد یا اینکه موضوع‏له «هذا» نفس مشارٌالیه باشد. آنچه مرحوم آخوند گفتند به تبع بزرگانی از اصولیین و اُدبا بود که از اصولیین کسانی مثل صاحب حاشیه [۱] و در بین اُدبا کسانی مثل سیوطی [۲] و شیخ رضی [۳] به آن قائل شده‏اند و مرحوم آخوند هم به تبع این بزرگان معتقد شد که اسماء اشاره برای نفس مشارٌالیه یعنی همان مفرد مذکر، وضع شده‏اند ولی این بر خلاف تبادر بوده و قابل قبول نیست.

۲- نظریه محقق اصفهانی:

آنچه محقق اصفهانی فرموده نظیر مطالبی است که ایشان در فرق بین «مِن» و «ابتداء» گفته است. به نظر ایشان اسماء اشاره هم به حروف ملحق می‏شود، ایشان معتقد است معنای اسماء اشاره عبارت است از معنون مفهوم اشاره یعنی ما یک عنوان داریم که عبارت است از مفهوم اشاره و این عنوان دارای یک واقعیت است و معنوناتی در عالم واقع دارد، واضع در هنگام وضع عنوان اشاره را لحاظ و تصور کرده لکن لفظ «هذا» را برای مفهوم و عنوان اشاره وضع نکرده بلکه برای معنونات آن وضع کرده است. اگر بخواهیم تقریب به ذهن کنیم معنونات همانند مصادیق و افراد و جزئیات این عنوان می‏باشند. بین عنوان و معنون و بین کلی و فرد و مصداق تفاوت است که ما قبلاً به آن اشاره کردیم. ایشان سپس نتیجه می‏گیرد وضع در اسماء اشاره عام و موضوع‏له آنها خاص است.

توضیح مطلب این است که:

مرحوم آخوند تلاش کرد اشاره و تخاطب را از دائره موضوع‏له خارج کند و فرمود اشاره و تخاطب جزء معنای موضوع‏له نیست ولی محقق اصفهانی می‏فرماید: اشاره و تخاطب جزء معنای موضوع‏له است، البته نه مفهوم اشاره و تخاطب بلکه واقعِ اشاره و تخاطب که همان جزئی حقیقی است. عنوان، مفهوم مشارٌالیه (چیزی که مورد اشاره قرار گرفته) است، این عنوان مشترک بین همه مواردی است که مورد اشاره قرار می‏گیرند، همه کسانی که همین الآن مورد اشاره قرار می‏گیرند خیلی زیاد هستند که همه اینها جزئیات مشارٌالیه هستند و تمام این مصادیق تحت یک عنوان کلی که جامع بین آنهاست قرار می‏گیرند که همان مشارٌالیه می‏باشد. اینجا ما نمی‏توانیم بگوییم رابطه مشارُالیه با این موارد رابطه کلی و مصداق یا کلی و فرد است؛ چون وقتی گفته می‏شود رابطه، رابطه کلی و مصداق یا کلی و فرد است معنایش این است که باید ذاتیات آنها مشترک باشد در حالی که بین آنها هیچ اشتراک ذاتی وجود ندارد و فقط در عنوان با هم مشترکند لذا رابطه مفهوم مشارٌالیه با مواردش، رابطه عنوان و معنون است و این رابطه، رابطه کلی و مصداق از قبیل رابطه انسان و مصادیقش نمی‏باشد. واضع وقتی می‏خواهد «هذا» را برای معنایی وضع کند، لفظ «هذا» را در ذهن خود تصور می‏کند، معنای عام مشارٌ الیه را هم تصور می‏کند و لفظ «هذا» را برای معنونات آن عنوان یعنی برای خود واقعِ اشاره و تخاطب که یا اشاره ذهنی و یا اشاره خارجی است وضع می‏کند، پس اشاره و تخاطب طبق این معنی جزء موضوع‏له است نه اینکه خارج از موضوع‏له باشند پس «هذا» بر مفرد مذکر که مقترن با اشاره واقعی و خارجی است (معنونات) دلالت می‏کند، ضمیر هم اگر ضمیر غایب باشد برای همان مفرد مذکر به ضمیمه یک اشاره واقعی به غایب، وضع شده است و اگر هم ضمیر مخاطب باشد برای تخاطب وضع شده است، وقتی گفته می‏شود «هذا» این کلام با لفظ «مشارٌالیه» فرق دارد، چون لفظ «مشارٌالیه» برای معنای کلی «ما یتعلق به الاشارة» وضع شده ولی «هذا» برای واقعیات این عنوان «مشارٌالیه» وضع شده است. محقق اصفهانی همان مطلبی را که در باب حروف فرمودند در باب اسماء اشاره هم همان را می‏گوید یعنی وضع اسماء ملحق به حروف (اسماء اشاره، ضمایر و موصولات) هم مانند وضع حروف، عام و موضوع‏له آنها خاص است. [۴]

بررسی نظریه محقق اصفهانی:

اگر به خاطر داشته باشید ما در باب وضع حروف، نظریه محقق اصفهانی را به طور مفصل مورد بحث قرار دادیم و نکاتی را نسبت به نظریه ایشان متعرض شدیم که در اینجا دوباره آن مطالب را تکرار نمی‏کنیم، هر چند نظر ما هم در بخشی از جهات نزدیک به نظریه ایشان بود، اما نظر ایشان محل اشکال واقع شد. ما در باب حروف همان نظریه امام (ره) را اختیار کردیم، طبیعتاً در باب اسماء اشاره هم بحث نظیر همان چیزی است که در آنجا گفتیم، پس ما فرمایش محقق اصفهانی را در اینجا نمی‏پذیریم و اشکالات هم همان اشکالاتی است که در باب حروف بر ایشان ایراد کردیم، بعلاوه آنچه ایشان اینجا فرموده هیچ دلیل و شاهدی هم ندارد و قول ایشان ادعایی بدون دلیل است.

۳- نظریه محقق خویی:

مرحوم آقای خویی می‏فرماید: اسماء اشاره و ضمایر برای دلالت بر قصد تفهیم معانی آنها در خارج وضع شده‏اند زمانی که قصد اشاره و تخاطب باشد نه مطلقا. به طور کلی ایشان معتقد است اشاره لفظیه بدون اشاره خارجیه تحقق ندارد، ما یک اشاره خارجیه داریم که بدون اتّکاء به لفظ محقق می‏شود مثل اشاره با انگشت و دست و سر لکن گاهی اشاره لفظی است که برای اشاره از لفظ استفاده می‏شود، مثل اینکه برای اشاره به نزدیک از لفظ «هذا» و برای اشاره به دور از «ذلک» استفاده می‏شود اما نکته مهم این است که اشاره خارجی و عملی نیازمند اشاره لفظی نیست ولی اشاره لفظی نیازمند اشاره عملی و خارجی است؛ به عبارت دیگر اشاره عملی در تحقق اشاره لفظی دخیل است به این معنی که مثلاً اگر اشاره عملی به «هذا» ضمیمه نشود اصلاً مشارٌالیه هذا معلوم و محقق نمی‏شود، پس اشاره لفظیه همیشه باید همراه با یک اشاره عملی و خارجی باشد. مرحوم آقای خویی بعد از ذکر این مطلب و توصیف انواع اشاره و رابطه و نسبت اشاره لفظیه و خارجیه می‏فرماید: اسماء اشاره وضع شده‏اند برای اینکه بر قصد تفهیم معنای اشاره در خارج دلالت کنند زمانی که اشاره می‏کند نه مطلقا، یعنی بدون اشاره واقعی و عملی نمی‏توان از اسماء اشاره استفاده کرد. بنا بر مسلک خاص مرحوم آقای خویی در باب وضع که همان مسلک تعهد است اگر بخواهیم مبنا و نظریه ایشان را در اینجا توضیح دهیم باید بگوییم طبق نظر ایشان هر متکلمی متعهد می‏شود که اگر خواست معانی اسماء اشاره را تفهیم کند از الفاظ مخصوصه استفاده کند در حالی که این الفاظ مقرون به اشاره خارجی یا تخاطب خارجی هم هستند لذا کلمه «هذا» بر نفس مشارٌ الیه دلالت ندارد، همچنین بر معنونات مشارٌ الیه (اشاره‏های خارجیه) دلالت ندارد بلکه بر مشارٌ الیه به ضمیمه اشاره خارجی و عملی دلالت دارد. ضمیر غایب هم همین گونه است و معنای ضمیر مخاطب هم صرفاً با اقتران به خطاب خارجی ابراز می‏شود، مثلاً می‏گوید «هذا» وضع شده نه فقط برای اینکه بر معنای مشارٌ الیه دلالت کند بلکه وضع شده برای اینکه هر وقت متکلم بخواهد معنای مشارٌ الیه را تفهیم کند از این لفظ به همراه اشاره خارجی استفاده کند و آن معنی را افاده کند، پس اگر اسماء اشاره بدون ضمیمه اشاره خارجیه به آن استفاده شود هیچ معنایی را افاده نمی‏کند، سپس مرحوم آقای خویی برای مدعای خود دلیل هم ذکر کرده و می‏فرماید: سیره اهل محاوره در مقام تفهیم و تفهم بر این است که وقتی اسماء اشاره را بکار می‏برند همراه اشاره خارجیه است. و شاهد بر این مطلب هم آن است که در سایر لغات هم مطلب از همین قرار است و مخصوص زبان عربی نیست یعنی در همه زبان‏ها وقتی مردم از اسماء اشاره استفاده می‏کنند اشاره خارجیه را هم به آن ضمیمه می‏کنند و این مطلب، بالوجدان قابل فهم است، در عین حال مرحوم آقای خویی معتقد است که وضع اسماء اشاره عام و موضوع‏له آنها خاص است چون مثلاً کلمه «هذا» طبق نظر ایشان برای مفهوم مشارٌ الیه وضع نشده بلکه برای واقع «المفرد المذکر» وضع شده است، چون اگر برای مفهوم «المفرد المذکر» وضع شده بود باید لفظ «هذا» مترادف با «المفرد المذکر» بود و می‏توانستیم آن‏ها را به جای یکدیگر استعمال کنیم در حالی که چنین چیزی بالضرورة باطل است. [۵]

بررسی قول سوم:

به این نظریه اشکالاتی ایراد شده که ما به سه اشکال در این رابطه اشاره می‏کنیم:

اشکال اول:

سیره عقلائیه بر خلاف چیزی است که مرحوم آقای خویی فرمود؛ چون در بسیاری از موارد مشاهده می‏شود که اهل محاوره اشاره لفظیه دارند بدون آنکه مقترن به یک اشاره عملی و خارجی باشد، نمونه بارز این مسئله گفتگو و مفاهمه دو نفر در برار قاضی و دادگاه است، وقتی دو نفر در برابر یک داور قرار می‏گیرند یکی از این دو نفر همیشه به صورت اشاره کلماتش را بکار می‏برد مثلاً می‏گوید این آقا در حق من چنین کاری را انجام داد، سخن می‏گوید ولی هیچ وقت با دست اشاره نمی‏کند و این متداول و متعارف هم می‏باشد که بدون اینکه از اشاره عملی استفاده شود از اسماء اشاره استفاده می‏شود.

اشکال دوم:

لازمه فرمایش مرحوم آقای خویی آن است که به طور کلی در نوشته‏ها و مکتوبات، انسان نتواند از اسماء اشاره استفاده کند، چون اگر اشاره عملی و خارجی به عنوان چیزی که مقوم معنای اشاره لفظی است قلمداد شد پس نمی‏شود هیچ جایی از اسماء اشاره استفاده شود و اشاره عملی نباشد در حالی که در مکتوبات امکان تحقق اشاره عملی وجود ندارد.

اشکال سوم:

لازمه پذیرش نظریه مرحوم آقای خویی مطلبی است که به جهت فسادی که دارد نمی‏توان به آن ملتزم شد، چون اگر ما نظریه مرحوم آقای خویی را بپذیریم در واقع مثل آن است که بگوییم اسماء اشاره مثل «هذا» برای تأکید اشاره وضع شده‏اند نه خود اشاره؛ چون طبق نظر ایشان اشاره لفظیه همیشه باید مقترن به اشاره عملی و خارجی باشد پس در واقع آنچه مفید معنای اشاره است همان اشاره عملی و خارجی است و «هذا» که به عنوان اشاره لفظیه به آن ضمیمه می‏شود در واقع تأکید معنای اشاره است که مستفاد از اشاره عملی و خارجی است پس هیچ جا «هذا» بر اشاره دلالت نخواهد داشت، وقتی گفته می‏شود اشاره لفظیه مثل «هذا» همیشه باید با اشاره خارجی و عملی همراه باشد معنایش این است که اشاره خارجی بر مشارٌ الیه دلالت می‏کند و «هذا» تأکید برای آن اشاره خارجیه است در حالی که نمی‏توان به این مطلب ملتزم شد و گفت «هذا» برای تأکید بر اشاره خارجیه وضع شده است بلکه ادعا این است که «هذا» برای نفس اشاره و نفس مشارٌ الیه وضع شده است. بنابراین نظریه مرحوم آقای خویی هم قابل قبول نیست.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . هدایة المسترشدین، ج۱، ص۱۸۲.

[۲] . البهجة المرضیة، ج۱، ص۴۲.

[۳] . شرح کافیة، ج۲، ص۲۹.

[۴] . نهایة الدرایة، ج۱، ص۶۳ و ۶۴.

[۵] . المحاضرات، ج۱، ص ۱۰۱.