جلسه سی و نهم-مقام دوم – امکان قسم اول و دوم


دانلود-جلسه سی و نهم-PDF

مقام دوم – امکان قسم اول و دومجلسه سی و نهم
مقام دوم – امکان قسم اول و دوم
۲۱/۰۹/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث ما در مقام اول که درباره معانی اقسام چهارگانه وضع بود تمام شد، محصل بحث در مقام اول این شد که دو قسم از این اقسام چهارگانه معنای روشن و واضحی دارد؛ یکی وضع خاص و موضوع‏له خاص که البته در این رابطه یک اشکالی نسبت به مثال آن وجود دارد که بعداً عرض خواهیم کرد اما معنای آن روشن است، مثل اینکه کسی اعلام شخصیه را تصویر می‏کند و نامی را بر آنها می‏گذارد مثلاً فرزندش را تصویر می‏کند و نام زید را برای او قرار می‏دهد. در مورد معنای وضع خاص و موضوع‏له عام هم نزاع و اختلافی نیست چون تابع وضع عام و موضوع‏له خاص است. ما در رابطه با دو قسم نظرات مختلفی را بیان کردیم که یکی وضع عام و موضوع‏له عام بود و دیگری وضع عام و موضوع‏له خاص، در هر کدام یک از این دو قسم معانی مختلفی ذکر شد و نهایتاً حق در مسئله روشن شد که منظور از این دو قسم چیست پس معنای اقسام چهارگانه وضع روشن شد.

مقام دوم: امکان اقسام چهارگانه وضع

بعد از اینکه معانی این اقسام معلوم شد حال باید ببینیم آیا اساساً این اقسام ممکن­اند یا خیر؟ آیا معقول‏اند یا در مقام ثبوت و به حسب امکان محذوری در رابطه با این اقسام وجود دارد؟ معروف و مشهور این است که درباره وضع عام و موضوع‏له عام و همچنین وضع خاص و موضوع‏له خاص محذوری نیست، هر کسی که قائل به این است که واضع در مقام وضع یک معنایی را باید تصور کند و بعد لفظ را برای آن معنی قرار دهد طبیعتاً باید بگوید از آنجایی که بین معنای متصور و موضوع‏له مغایرتی نیست محذوری پیش نمی‏آید و همان معنایی را که واضع تصور می‏کند موضوع‏له قرار می‏دهد لذا عمده مباحث متوجه امکان دو قسم دیگر یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص و وضع خاص و موضوع‏له عام است.

امکان وضع عام، موضوع‏له عام:

اما در عین حال در رابطه با وضع عام و موضوع‏له عام هم توهمی مطرح شده که اگر چه پاسخ آن روشن است ولی به جهت تکمیل بحث ذکر این توهم و پاسخ آن خالی از فائده نیست.

توهم:

طبق نظر متوهم مشکل اصلی درباره این قسم در ناحیه موضوع‏له است و الا بر اساس این توهم وضع عام به معنای تصور یک معنای کلی و طبیعت هیچ محذور و اشکالی ندارد و مشکل فقط در ناحیه موضوع‏له است که نمی‏تواند عام باشد.

توضیح این توهم این است که ما از طرفی گفتیم واضع در مقام وضع باید لفظ و معنی را لحاظ و تصور کند و اساساً این اقسام چهارگانه به اعتبار انحاء تصور واضع از معنی پدید آمد پس لحاظ المعنی در این قسم مثل سایر اقسام یک امر ضروری و لازم است، از طرف دیگر در جای خودش ثابت شده که تصور هر چیزی به معنای ایجاد آن چیز در ذهن است، وقتی کسی چیزی را تصور می‏کند تصور آن شیء وجود ذهنی همان شیء است پس متصور در واقع موجِد یک شیء در ذهن خودش است همان گونه که ممکن است کسی چیزی را در خارج ایجاد کند شخص می‏تواند در ذهن خودش هم چیزی را ایجاد کند و ایجاد یک شیء در واقع همان تصور آن شیء است و ایجاد یک شیء چه در ذهن و چه در خارج ملازم با جزئیت است و وجود ملازم با تشخص و جزئیت است.

پس با توجه به اینکه اولاً: واضع در مقام وضع ناچار است معنی را لحاظ و تصور کند. ثانیاً: تصور یک چیز به معنای وجود ذهنی آن چیز است و ثالثاً: وجود ذهنی مثل وجود خارجی ملازم با تشخص و جزئیت است نتیجه گرفته می‏شود معنای متصور ضرورتاً جزئی است چون در ذهن موجود شده و تحقق پیدا کرده است، حال اگر معنای متصور جزئی شد نمی‏توان آن جزئی را به عنوان یک عام موضوع‏له قرار داد یعنی معنای موضوع‏‏‏‏‏له نمی‏تواند یک معنای عامی باشد پس وضع عام و موضوع‏له عام امکان ندارد چون وضع متوقف بر تصور معنی است و اگر معنی تصور شود جزئی است و اگر جزئی بود نمی‏توان آن را به عنوان موضوع‏له عام قرار داد. پس در واقع طبق این توهم وضع عام و موضوع‏له عام به وضع عام و موضوع‏له خاص برمی‏گردد، واضع گمان می‏کند موضوع‏له عام است ولی در واقع موضوع‏‏له خاص است پس اصلاً چنین چیزی امکان ندارد.

دفع توهم:

تصور عبارت است از حصول صورت یک شیء در ذهن و آنچه در حال وضع لحاظ می‏شود ملحوظ بالعرض است نه ملحوظ بالذات. توضیح مطلب این است که ما در هر تصوری یک ملحوظ بالذات داریم و یک ملحوظ بالعرض، آنچه در ذهن نقش می‏بندد ملحوظ بالذات است و آن چیزی که صورت آن در ذهن نقش بسته یعنی آن حقیقت و وجود خارجی ملحوظ بالعرض می‏باشد، مثلاً فرض کنید با شخصی به نام زید مواجه می‏شوید، صورتی از زید و تصوری از او در ذهن شما حاضر می‏شود، آن صورت که در ذهن حاضر شده ملحوظ بالذات است چون آن صورت خودش مستقلاً مورد توجه و لحاظ نفس است و ذهن به خود آن صورت توجه می‏کند و مستقیم خود آن صورت را مورد لحاظ قرار می‏دهد پس این صورت ملحوظ بالذات است اما وجود خارجی زید ملحوظ بالعرض می‏باشد چون این تصور و صورت ذهنیه که در ذهن نقش بسته حاکی و مرآت برای آن وجود خارجی است و نگاه ما در واقع متوجه این تصور است ولی این تصور حاکی از حقیقت خارجی است پس آن حقیقت خارجی ملحوظ بالعرض است.

برای اینکه مطلب روشن‏تر شود، به قضایای حملیه‏ای که محمول آنها اموری مثل ممتنعٌ یا معدومٌ است مانند شریک الباری ممتنعٌ می‏توان مثال زد. در هر قضیه حملیه‏ای هم باید موضوع تصور شود و هم محمول تا بتوان یکی را بر دیگری حمل کرد، در درجه اول ما باید موضوع این قضیه یعنی شریک الباری را تصور کنیم، تصور یک شیء به معنای وجود ذهنی آن شیء است، همین که ما شریک الباری را تصور می‏کنیم به این معنی است که وجود ذهنی آن ممتنع نیست چون اگر وجود ذهنی آن ممتنع بود ما نمی‏توانستیم آن را تصور کنیم پس وجود ذهنی شریک الباری ممتنع نیست و آنچه ممتنع است وجود خارجی آن است یعنی در خارج محال است که ما چیزی به نام شریک الباری داشته باشیم، حال بر اساس آنچه گفته شد، وجود ذهنی شریک الباری ملحوظ بالذات و وجود خارجی آن ملحوظ بالعرض است و با توجه به اینکه محمول در قضیه مذکور ممتنعٌ است این ممتنعٌ بر شریک الباری ملحوظ بالعرض که وجود خارجی آن است حمل می‏شود پس در قضایای حملیه موضوع قضیه ملحوظ بالعرض یعنی وجود خارجی است نه ملحوظ بالذات.

در مسئله وضع هم مطلب از همین قرار است یعنی وقتی واضع معنای عام را تصور می‏کند، معنای عام در ذهن وجود پیدا می‏کند یعنی این وجود ذهنی ملحوظ بالذات می‏باشد چون مستقلاً مورد لحاظ و تصور واضع قرار گرفته ولی این ملحوظ بالذات در قضیه وضع موضوع قرار نمی‏گیرد، قضیه وضع هم مثل یک حمل و حکم است چون لفظی را برای یک معنایی جعل می‏کنند اما برای آن معنای ملحوظ بالعرض پس آنچه که در مسئله وضع به عنوان موضوع‏له قرار می‏گیرد ملحوظ بالعرض است که نفس همان معنای عام و کلی است؛ به عبارت دیگر درست است که با تصور معنای عام آن معنی وجود ذهنی پیدا می‏کند و از این جهت جزئی می‏شود چون وجود ملازم با تشخص و جزئیت است ولی در مقام وضع واضع این لفظ را برای عام بما انه موجودٌ فی‏الذهن و مقید به قید موجودٌ فی‏الذهن وضع نمی‏کند بلکه برای نفس معنای عام وضع می‏‏شود و قید وجود فی‏الذهن در موضوع‏له دخالتی ندارد پس هم معنای متصور عام است و هم معنای موضوع‏له و هیچ اشکال و محذوری به حسب مقام ثبوت متوجه وضع عام و موضوع‏له عام نمی‏‏شود؛ مثلاً وقتی واضع می‏خواهد لفظ انسان را برای معنای حیوان ناطق وضع کند لفظ انسان را برای حیوان ناطق در حالی که مقید به وجودش در ذهن باشد وضع نمی‏کند و قطعاً این قید در دائره موضوع‏له داخل نیست بنابراین این توهم وارد نیست یعنی وضع عام و موضوع‏له عام امکان دارد و هیچ محذوری به دنبال نخواهد داشت.

امکان وضع خاص، موضوع‏له خاص:

اما راجع به امکان قسم دوم یعنی وضع خاص و موضوع‏له خاص هم اشکالی متوجه آن نیست چون بین معنای متصور و معنای موضوع‏له تغایری نیست و لفظ برای همان معنایی که تصور می‏شود وضع شده و چون تغایری بین این دو نیست محذوری پیش نمی‏آید و فقط یک اشکالی در مورد مثال آن یعنی اعلام شخصیه مطرح است که بعداً آن را ذکر خواهیم کرد.

اما در مورد امکان دو قسم دیگر از اقسام چهارگانه یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص و وضع خاص و موضوع‏له عام اختلاف واقع شده چون در این دو قسم بین معنای متصور و معنای موضوع‏له مغایرت وجود دارد و منشأ همه اشکالات همین تغایری است که بین معنای متصور و معنای موضوع‏له وجود دارد.

امکان دو قسم دیگر:

به طور کلی در مورد این دو قسم چهار احتمال وجود دارد:

۱) احتمال اول اینکه هر دو قسم ممکن است.

۲) احتمال دوم اینکه هر دو قسم غیر ممکن است.

۳) احتمال سوم اینکه وضع عام و موضوع‏له خاص امکان دارد ولی وضع خاص و موضوع‏له عام امکان ندارد.

۴) احتمال چهارم اینکه وضع خاص و موضوع‏له عام امکان دارد لکن وضع عام و موضوع‏له خاص امکان ندارد.

در رابطه با امکان قسم سوم بعضی قائل به امکان و بعضی دیگر قائل به عدم امکان می‏باشند، کسانی هم که قائل به امکان‏اند بیان‏های متفاوتی در این رابطه ذکر کرده‏اند. مرحوم آخوند [۱] از کسانی است که معتقد است وضع عام و موضوع‏له خاص امکان دارد، اشکالی هم به کلام مرحوم آخوند وارد شده که اصل این اشکال از طرف محقق عراقی [۲] و بعد از ایشان مرحوم آقای خویی [۳] و امام(ره) [۴] هم این اشکال را با تقریب‏های متفاوتی ذکر کرده‏اند که تفصیل بیان مرحوم آخوند و اشکالات وارد بر آن را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . کفایة الاصول، ج۱، ص

[۲] . نهایة الافکار، ج۱، ص۳۷.

[۳] . محاضرات، ج۱، ص۵۴.

[۴] . مناهج الوصول، ج۱، ص۵۹.