جلسه سی و ششم-تقسیم دوم وضع- معنای اقسام چهارگانه


دانلود-جلسه سی و ششم-PDF

تقسیم دوم وضع- معنای اقسام چهارگانهجلسه سی و ششم
تقسیم دوم وضع- معنای اقسام چهارگانه
۱۵/۰۹/۱۳۹۱

معنای سوم:

معنای سوم برای وضع عام و موضوع­له عام تفسیری است که محقق عراقی ارائه می­دهد، گرچه تعرض به این مطالب ممکن است خسته کننده و وقت­گیر باشد اما آشنایی با افکار و آراء اعلام ثلاثه متأخر یعنی محقق عراقی، محقق نائینی و محقق اصفهانی ضروری است. محقق عراقی تفسیری متفاوت از دو تفسیر قبلی درباره وضع عام و موضوع­له عام ارائه می­دهد که سخن ایشان دقیق و در عین حال خالی از اشکال نیست. یک فرق اساسی بین دو مبنای قبلی و این مبنا وجود دارد و آن این که در دو معنای قبلی موضوع­له عبارت از ماهیت بود که یا ماهیت مهمله موضوع­له بود و یا ماهیت مطلقه ولی محقق عراقی می­فرماید: اصلاً موضوع­له در وضع عام و موضوع­له عام ماهیت نیست نه ماهیت مهمله و نه ماهیت مطلقه، حال باید ببینیم موضوع­له چیست که در عین حال که عام است اما ماهیت هم نیست؟

مقدمه:

ایشان مقدمه­ای را ذکر می­کند و بعد اصل مقصود را بیان می­کند. مقدمه ایشان مطلبی است که در فلسفه مطرح می­شود و آن در رابطه با مسئله وجود و ماهیت است. معروف و مشهور این است که وجود اصالت دارد و ماهیت اعتباری است، وقتی گفته می­شود وجود اصیل است یعنی هر چه اثر است مربوط به وجود است و آنچه که واقعیت دارد وجود است و ماهیت هیچ واقعیتی ندارد و یک امر اعتباری یا انتزاعی است و به تعبیر بعضی از بزرگان ماهیت حد و مرز وجود است مثل اینکه شما کاغذی را به شکل مربع در آورید که غیر از کاغذ چیزی در خارج نیست و آنچه که دیده می­شود و حقیقت و واقعیت دارد کاغذ است ولی این کاغذ به شکل مربع است لذا به آن مربع گفته می­شود ولی این مربع بودن ما بإزاء خارجی ندارد و فقط حد کاغذ است که کاغذ وقتی با این ابعاد بریده شود مربع می­شود اما واقعیت و حقیقت مربوط به کاغذیت است و غیر از کاغذیت هیچ چیزی نیست و شکل آن یک امر اعتباری یا انتزاعی است. محقق عراقی می­فرماید این مسئله در همه مراتب وجود تحقق دارد یعنی آنچه که واقعیت دارد و منشأ اثر است وجود است و ماهیت هیچ تحقق و واقعیتی ندارد. شما از پایین­ترین مراتب وجودات امکانی تا بالاترین مراتب را که در نظر بگیرید مثل جسمیت، جسم ماهیت است اما آنچه که وجود است شیء موجود در خارج است و همین گونه است جسم نامی که یک ماهیت است و حقیقت آن شیء موجود در خارج است و همچنین است در حیوان و انسان، در انسان ماهیت انسانیت در خارج وجود ندارد. ماهیت حیوان ناطق یک امر اعتباری یا انتزاعی است که در خارج موجود نیست اما آنچه که در خارج موجود است افراد و مصادیق انسان مثل حسن، حسین، زید، عمرو و… می­باشند. عمده سخن محقق عراقی در این مرحله و مرتبه معلوم می­شود.

یک مسئله مهم این است که مصادیق و افراد ماهیات چه ارتباط و نسبتی با هم دارند، بالاخره ماهیت انسان مفهومی است که از وجود انسان انتزاع می­شود اما زید و عمرو و… با هم چه ارتباطی دارند؟ از یک طرف طبق آنچه که گفته شد وجود اصیل است و ماهیت اصالت و واقعیت ندارد که معنای این سخن این است که آنچه که در خارج موجود است فقط افراد و مصادیق­اند و چیزی غیر از افراد و مصادیق واقعیت ندارد اما از طرف دیگر ادعا این است که بین این افراد و مصادیق یک جهت جامع و ما به الاشتراک وجود دارد، یعنی بین زید و عمرو و بکر و… ضمن اینکه تفاوت و ما به الامتیاز وجود دارد و هر کدام یک خصوصیات فردیه مثل شکل و قیافه و پدر و مادر و محل تولد دارند که اینها را از هم جدا می­کند اما بین آنها یک جهت جامع هم وجود دارد و آن این است که هر کدام از افراد انسان سهم و حصه­ای از وجود واقعی انسان دارند مثل نسبت وجود طبیعی به افراد و مصادیق، وجود کلی طبیعی با وجود کلی عقلی و کلی منطقی فرق دارد، آیا ماهیت انسانیت وجود طبیعی است، حیوانیت به عنوان جنس و ناطقیت به عنوان فصل کلی عقلی­اند نه طبیعی چون عقل با تحلیل، این اجزاء را درست می­کند اما وجود طبیعی وجودی است که در ضمن افراد واقعاً موجود است و وجود کلی طبیعی به وجود افرادش است. ادعای محقق عراقی این است که ما یک وجود کلی و عام انسانی داریم و برای این وجود طبیعی و کلی عام حصص و سهم­هایی است و افراد و مصادیق انسان عبارت است از خصوصیات فردیه به ضمیمه حصه و سهم آنها از انسانیت مثلاً زید به عنوان یک فرد انسانی عبارت است از سهمی که او از وجود طبیعی انسان دارد به اضافه خصوصیات فردیه مختص به خودش که عبارتند از اینکه فرزند کیست و کجا زندگی می­کند و شکل و قیافه­اش چگونه است و خصوصیات دیگر، همچنین عمرو که عبارت است از خصوصیات فردیه مختص به خودش که در دیگری نیست به اضافه حصه دیگری از انسانیت که سهم عمرو از انسانیت غیر از سهم زید از انسانیت می­باشد و همچنین است در مورد سایر افراد انسان، پس انسان در واقع یک وجود کلی است که سهم­ها و حِصص مختلف دارد و هر فردی یک سهم از آن را به خودش اختصاص داده. وجود طبیعی دارای افراد و مصادیق متکثر در خارج است که یک جامعی دارند و این جامع یک جامع وجودی سعی در خارج است، پس انسان یعنی آن قدر جامع که در ضمن همه افراد موجود است و این غیر از ماهیت است که محقق عراقی از آن به حصص و سهم­ها تعبیر می­کند و می­گوید انسانیت یک واقعیتی است که در همه افراد و مصادیق وجود دارد و هر یک از مصادیق سهم و حصه­ای از انسانیت دارد که دیگری ندارد نه اینکه یک ماهیت کلی مجرد از افراد را انتزاع کنیم و بگوییم این ما به الاشتراک افراد انسانی است. ایشان می­گوید افراد خارجی انسان عبارت از خصوصیات فردی آنهاست که وقتی به سهم و حصه آنها از انسانیت ضمیمه می­شود به یک مصداق و وجود خارجی تبدیل می­شود، علت اینکه ایشان برای افراد و مصادیق این رابطه را درست می­کند این است که می­گوید هر چه اصیل است وجود است و ماهیت هیچ حقیقت و واقعیتی ندارد و شما نمی­توانید ماهیت را ما به الاشتراک افراد و مصادیق قرار دهید برای اینکه ماهیت واقعیتی ندارد و آنچه در خارج موجود است مصادیق است که غیر از وجود چیزی نیست و وجود هر یک با دیگری فرق می­کند اما در عین حال یک وجه اشتراک هم بین آنها وجود دارد که یک امر حقیقی است که حصه و سهم آنها از وجود طبیعی و کلی انسان است و صرف یک امر اعتباری و انتزاعی نیست پس آنچه واقعیت دارد خصوصیات فردی افراد و مصادیق است که وقتی به سهم و حصه­ای از انسانیت ضمیمه می­شود تبدیل به وجود می­شود و نمی­توان وجود را فقط خصوصیات فردیه دانست چون افراد و مصادیق غیر از خصوصیات فردیه چیز دیگری هم دارند که مشترک بین همه آنها می­باشد و آن حصه و سهمی است که هر یک از افراد از وجود طبیعی انسان دارند که ایشان از آن تعبیر می­کند به نسبت اُبوَّت و بُنوّت که وجود کلی طبیعی انسان، پدر است و سهم­ها و حصص، فرزندان و اولاد او می­باشند.

ایشان می­گوید صور ذهنیه افراد هم همین گونه است یعنی در ذهن هم یک جامعی وجود دارد و یک خصوصیات فردیه، مثلاً تصور از زید، عمرو و بکر در ذهن صور ذهنیه زید و عمرو و بکر را ایجاد می­کند که بین این افراد ذهنیه فرق است و خصوصیات فردیه آنها باعث می­شود که آنها در ذهن از هم جدا شوند اما بین آنها یک جهت جامع هم وجود دارد که همان حصه و سهم هر یک از آنها از وجود کلی و طبیعی انسان در ذهن است و برای اینکه با خارج انطباق کامل پیدا کند باید هم خصوصیات فردیه و هم آن جامع و قدر مشترک در ذهن ایجاد شود که آن قدر جامع هم وجود است و این جامع و قدر مشترک در ذهن فقط در ضمن خصوصیات تحقق پیدا می­کند و بدون خصوصیات متصور نیست و انسان نمی­تواند صرفاً یک معنای کلی را انتزاع کند و آن را جدای از افراد و خصوصیات در نظر بگیرد و اصلاً قابل تصور نیست.

محقق عراقی در ادامه می­گوید وقتی گفته می­شود وجود اصیل و ماهیت اعتباری است در مواردی مثل انسان و نسبت آن با افرادش همه اصالت و واقعیت و اثر، مربوط به وجود افراد انسان است، در خارج افراد و مصادیق یک حقیقت متشکل از دو چیزند که به ضمیمیه این دو چیز فرد و مصداق درست می­شود؛ یکی خصوصیات فردیه و دیگری جامع و قدر مشترک که آن جامع یک حقیقت و واقعیتی دارد و یک وجود است که سهم و حصه هر فرد از آن کلی و حقیقت است مثل حصه زید و عمرو و بکر و… از انسان، پس وجود کلی طبیعی در واقع یک جامع و یک وجود سِعی در خارج است که در عین حال افراد و مصادیق خارجی هم دارد، مصادیق وجود طبیعی انسان سهم و حصه او در زید، سهم او در عمرو و سهم او در بکر و دیگران می­باشد که اینها مصادیق وجود کلی انسان است. این مطلب در فضای ذهن هم تحقق دارد یعنی افراد و مصادیق ذهنی هم همین طور هستند چون باید بین ذهن و خارج انطباق تام و کامل وجود داشته باشد یعنی صور ذهنیه مصادیق انسان که زید و عمرو و بکر و… می­باشد از خصوصیات فردیه به ضمیمه جامع تشکیل شده که آن جامع و قدر مشترک سهم­ها و حصه­هایی است که در ضمن افراد و مصادیق ذهنی محقق می­شود. حال محقق عراقی می­گوید واضع وقتی می­خواهد لفظ انسان را وضع کند محتاج تصور معنای انسان است.

وضع عام، موضوع‏له عام:

ما در جلسه گذشته گفتیم یک موضوع داریم و یک معنای متصور که به آن وضع گفته می­شود و یک موضوع­له، موضوع لفظ است که برای اینکه این لفظ وضع شود باید واضع یک معنایی را تصور کند تا این لفظ را برای آن وضع کند و در وضع عام و موضوع­له عام باید این معنای متصور یک معنای عام باشد که این معنای عام و کلی، جامع و قدر مشترک است که دارای حصه­ها و سهم­های بسیار زیاد است که هر حصه­ای در یک فرد وجود دارد و آن حصه به اضافه خصوصیات فردیه آن مصداق را تشکیل داده­اند پس لفظ انسان برای یک معنای عام وضع شده که هم بر حصه موجود در زید، هم بر حصه موجود در عمرو، هم بر حصه موجود در بکر و هم بر حصه موجود در سایر افراد صدق می­کند و به معنای مجموعه این حصص نیست بلکه یک معنای عامی است که حصه­های مختلف دارد، پس ما وقتی می­گوییم وضع عام و موضوع­له عام، منظور این نیست که لفظ انسان برای ماهیت انسان وضع شده چه رسد به اینکه بگوییم آن ماهیت مطلقه است یا مهمله و اصلاً لفظ انسان برای ماهیت انسان وضع نشده یعنی این گونه نیست که واضع در مقام وضع ماهیت انسان را تصور کرده و لفظ را برای ماهیت انسان وضع کرده باشد. اصلاً موضوع­له لفظ انسان ماهیت نیست چون ماهیت یک امر اعتباری و انتزاعی است و واقعیت ندارد، لفظ انسان برای چیزی وضع شده که ساری و جاری در افراد است و ماهیت نمی­تواند در افراد ساری و جاری باشد و منطبق بر همه افراد باشد، پس لفظ انسان باید برای یک چیزی وضع شود که در همه افراد و مصادیق حقیقتاً وجود دارد؛ به عبارت دیگر محقق عراقی می­گوید موضوع­له مفهوم منتزع از افراد متصور در ذهن نیست و این گونه نیست که بگوییم افراد ذهنیه­ای وجود دارد و واضع از این افراد ذهنی یک مفهومی را انتزاع می­کند و لفظ را مقابل آن مفهوم قرار می­دهد بلکه موضوع­له عبارت است از منشأ انتزاع این مفهوم عامی که از افراد متصور در ذهن انتزاع شده، پس خود منشأ انتزاع موضوع­له است نه مفهوم انتزاع شده و منشأ انتزاع همان حصص و سهم­هایی است که هر فردی از آن برخوردار است. ممکن است بگویید واضع چگونه این همه سهم و حصه را تصور می­کند که پاسخ این است که واضع حصص و سهم­ها را به نحو اجمالی تصور می­کند و لفظ را برای آن جامع قرار می­دهد.

محقق عراقی در پایان نکته­ای را تذکر می­دهد و آن اینکه اگر قرار شد ما بگوییم واضع در مقام وضع لفظ را برای این جامع که منطبق بر حصص مختلف و متکثر است وضع کند در مقام وضع نیازمند آلة الملاحظه و واسطه است برای اینکه این موضوع­له وجود مستقلی در عالَم ذهن و لحاظ ندارد، اگر واضع می­خواست لفظ را برای خود ماهیت وضع کند در صورتی که ماهیت، مهمله باشد نیازمند آلة الملاحظه است چون ماهیت مهمله قابل تصور و لحاظ نیست و باید با یک واسطه­ای آن را لحاظ و تصور کند پس واضع احتیاج به یک واسطه دارد تا لفظ را برای ماهیت مهمله وضع کند اما در ماهیت مطلقه نیازمند به آلة الملاحظه نبود، حال در اینجا هم واضع در مقام وضع نیازمند آلة الملاحظه است چون معنای موضوع­له که جامع بین حصص است مثل جامع بین افراد خارجیه که وجود مستقلی در خارج ندارد، وجود مستقلی در عالَم ذهن و لحاظ ندارد بلکه وجود آن در ضمن افراد ذهنی است لذا در مقام وضع باید یک معنایی واسطه شود که به عنوان آلت موجب شود که آن جامع و وجه مشترک را لحاظ کند لذا خصوصیات فردیه از دائره وضع کنار گذاشته می­شود و در این صورت وضع عام و موضوع­له هم عام می­باشد. [۱]

ایشان از این مسئله در بحث وضع حروف و وضع اسماء اشاره استفاده می­کند لذا ذکر مبنای ایشان در اینجا لازم بود و در بحث وضع حروف و اسماء اشاره ملاحظه خواهید کرد که ایشان از این مبنا استفاده زیادی می­کند. البته مبنای محقق عراقی مبتلا به اشکال است و اشکالاتی به مبنای ایشان وارد شده که ما فعلاً وارد آن اشکالات نمی­شویم و فقط اجمالاً به آن اشاره­ای خواهیم کرد از جمله اینکه امام(ره) در مناهج الوصول به ایشان اشکالی وارد کرده­اند.

بحث جلسه آینده: محقق اصفهانی هم یک تفسیر و تصویری از وضع عام و موضوع­له عام دارد که انشاء الله آن را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . مقالات الاصول، ج۱، ص۱۷ و ۱۸ – نهایة الافکار، ج۱، ص۳۴، ۳۵ و ۳۶.