جلسه سیزدهم – تقلید اعلم

جلسه ۱۳ – PDF

جلسه سیزدهم

تقلید اعلم

۱۳۹۰/۰۷/۲۰

            

خلاصه جلسه گذشته

عرض شد در مورد تقلید اعلم چهار قول وجود دارد و اجمالاً به این چهار قول و قائلین به این اقوال اشاره کردیم. اما گفته شده که مشهور بین فقهاء قول اول است یعنی خود اینکه مشهور قائلند به وجوب تقلید اعلم، خودش مشهور شده است. حال باید دید که این شهرت وجود دارد یا نه؟

بررسی شهرت قول اول

مرحوم آقای حکیم می­فرماید «و عن ظاهر السید فی الذریعة کونه من المسلمات عند الشیعة» از مرحوم سید مرتضی نقل می­کند که ایشان قائل شدند به اینکه لزوم تقلید اعلم از مسلمات در نزد شیعه است. مرحوم آقای خوئی نیز همین مطلب را ذکر کردند.

اما وقتی که به کلمات سید مراجعه می­کنیم چنین چیزی نیست. عبارت سید در الذریعة این است:

«و إذا کان بعضهم عنده اعلم من بعضٍ أو أورع أو أدین فقد إختلفوا» اگر مقلد در نزد مقلد اعلم باشند یا اورع باشند یا متدین­تر باشند اختلاف کردند «فمنهم من جعلوا مخیراً و منهم من أوجب أن یستفتی المقدم فی العلم و الدین و هو اولی لأنّ الثقة منهما أقرب و أوکد و الأصول بذلک کلها شاهده». [۱]

عبارت سید در ذریعه تصریح به وجود اختلاف در آن عصر می­کند. اینکه مرحوم آقای حکیم از سید نقل می­کند مبنی بر اینکه تقلید اعلم از مسلمات عند الشیعة است، ملاحظه فرمودید در عبارت سید در ذریعه چنین چیزی نیست.

از علمای اهل سنت هم کسانی بوده­اند مثل آمدی در کتاب الإحکام فی أصول الأحکام که به وجود این اختلاف اشاره کرده­اند. مسئله اختلاف در وجوب تقلید اعلم از همان زمان­های متقدم وجود داشته و این مسئله مختلفٌ فیها بوده است.

مرحوم علامه می­فرماید: لزوم تقلید اعلم مذهب جماعة من الاصولین و الفقهاء و اینکه می­فرماید مذهب جماعةٍ من الاصولین و الفقهاء معنایش این است که جماعتی نیز قائل به این قول نیستند. پس اینکه نقل شده در عصور متقدمه تا زمان شهید ثانی وجوب تقلید اعلم بوده، این را نمی­توانیم بگوییم و بپذیریم البته بعضی مثل محقق ثانی ادعای اجماع کرده و گفته­اند اجماعی است که تقلید اعلم واجب است. صاحب معالم فرموده «و هو قول الأصحاب» که این اشعار به شهرت دارد اما واقعاً نمی­شود پذیرفت این شهرت را؛ اگر هم شهرتی بوده، تا زمان شهید ثانی بوده است و از زمان شهید ثانی کسانی بودند به پیروی از شهید ثانی مثل صاحب فصول و دیگران قائل به عدم لزوم تقلید اعلم شده­اند. تعبیر شهید ثانی این است «و هو الأشهر بین اصحابنا» قول به وجوب تقلید اعلم بین اصحاب ما مشهورتر است معنای آن این است که مقابل اشهر هم یک جمعی زیادی هستند که قائل به این هستند که تقلید از اعلم لازم نیست.

ما این را به صورت اجمالی بیان کردیم. البته می­توان تتبع بیشتری در این زمینه انجام داد که آیا واقعاً آن چنان که شهرت یافته وجوب تقلید اعلم مشهور است یا نه؟ در عصر متقدمین و در بین متأخرین البته در بین فقهاء معاصر شاید عمدتاً احتیاط واجب کرده­اند به اینکه تقلید اعلم بنابر احتیاط وجوبی لازم است.

وقتی ما می­گوییم مشهور بین فقهاء این است که تقلید اعلم واجب است یعنی قول جواز تقلید غیر اعلم شاذ و نادر می­شود. ما قبل از آنکه ادله را بررسی کنیم و ببینیم مقتضای ادله در اینجا چیست و اینکه آیا از ادله تقلید استفاده می­شود تقلید اعلم واجب است یا نه ادله تقلید اطلاق دارد، باید در اینجا مقتضای اصل معلوم شود و تأسیس اصل کنیم.

مقتضای اصل در مسئله

تأسیس اصل در این مسئله به دو جهت لازم است:

اولاً: در مواقعی که دست ما از دلیل کوتاه باشد و ادله اجتهادیه نتوانند مطلبی را ثابت کنند طبیعتاً باید به اصل رجوع کرد؛ بالاخره ما اگر ادله را بررسی کردیم و دیدیم که هیچ کدام نمی­تواند برای ما این مسئله را بدرستی روشن کند باید رجوع به اصل کنیم. فایده اصل این است که در موقع شک مرجعی برای نشان دادن راه است.

ثانیاً: اساساً مسئله تقلید اعلم برای مقلد عامی تقلیدی نیست؛ در ابتدای بحث تقلید هم گفتیم که لزوم تقلید دیگر نمی­تواند تقلیدی باشد مثلاً اگر از شما سؤال کنند که چرا تقلید می­کنید؟ بگویید که فلان مرجع گفته باید تقلید کنم، این درست نیست و در اصل تقلید نمی­شود تقلید کرد. تنها راه حکم عقل و یا اجتهاد است. مثلاً کسی اجتهاداً به این برسد که باید تقلید کند که این مخصوص مجتهد است و اگر هم نخواهد اجتهاد کند باید احتیاط کند که دیگر تقلید نیست. اگر کسی می­خواهد تقلید کند، دلیل بر تقلیدش عقل وی می­باشد با مقدماتی که توضیح دادیم.

اینجا در مورد تقلید اعلم هم همین گونه است؛ اگر یک عامی بخواهد ببیند که تقلید اعلم لازم است یا نه، اولین چیزی که راهنمای اوست عقل اوست و باید مراجعه به عقلش کند.

پس ما به دو جهت می­گوییم باید اصل تأسیس کنیم، یکی مرجعیت اصل در هنگام شک و دیگری لزوم تشخیص وظیفه­ی عامی که در این مسئله نمی­تواند تقلید کند.

اصلی که در اینجا می­تواند مطرح شده و مرجعیت داشته باشد و امری که عقل به ما نشان می­دهد برای عمل کردن چه اصلی می­باشد؟

اصل برائت عقلیه

بعضی گفته­اند اصل در اینجا برائت عقلیه است.

مسئله جایی است که یک عامی می­خواهد تقلید کند و یک مجتهد وجود دارد اعلم، افضل و مجتهد دوم مفضول و یا غیر اعلم؛ هر کدام از اینها فتوایی دارند. الآن این عامی شک می­کند می­تواند به فتوای غیر اعلم عمل کند و با فتوای اعلم مخالفت کند، آیا این مستلزم عقاب او نیست؟

به عبارت دیگر احتمال می­دهد در اثر مخالفت با فتوای اعلم عقاب شود. حال چرا می­گوییم احتمال عقاب می­دهد بواسطه مخالفت با فتوای اعلم؟ و چرا طرف دیگر را احتمال نمی­دهد؟ برای اینکه در اینجا اساساً در دوران بین اعلم و غیر اعلم احتمال می­دهد فتوای اعلم تعین داشته باشد ولی احتمال عکس این را نمی­دهد مانند دو پزشکی که یک پزشک از نظر مهارت و علم بالاتر از دیگری باشد و لذا شخص مراجعه کننده احتمال نمی­دهد که پزشک غیر ماهر نسخه و تشخیص بهتری داشته باشد لذا فکر می­کند که اگر من نزد پزشک عالمتر و با تجربه تر نروم و سراغ شخص دیگر بروم به مطلوبم نرسم. پس احتمالی که در ذهن عامی در دوران بین اعلم و غیر اعلم وجود دارد، این است که اگر من با فتوای اعلم مخالفت کنم چه بسا گرفتار و معاقب شوم. پس چون برای مخالفت با فتوای اعلم، احتمال عقاب می­دهد قاعده قبح عقاب بلابیان یا همان اصالة البرائة العقلیة این عقاب را نفی می­کند و می­گوید تو اگر با فتوای اعلم مخالفت کنی، برای چه چیزی عقاب شوی؟ بنابراین مقتضای اصالة البرائة برای این عامی نتیجه­اش این است که اعلمیت شرط نیست و اعتبار ندارد چون آن احتمالی که در ذهن این عامی وجود دارد این است که لعل فتوای اعلم برای من متعین باشد و من در اثر مخالفت با فتوای اعلم عقاب شوم، این احتمال عقاب بوسیله اصالة البرائة نفی می­شود.

در ناحیه مخالفت با فتوای غیر اعلم یعنی عکس این احتمال، چون احتمال تعین فتوای غیر اعلم را نمی­دهد لذا بر مخالفت فتوای غیر اعلم و اخذ به فتوای اعلم در آن طرف اصلاً احتمال عقاب نمی­دهد تا بخواهد با اصالة البرائة آن را نفی کند.

به عبارت دیگر مستدل می­گوید این اصالة البرائة که جاری می­شود در مورد اخذ به فتوای غیر اعلم، این دیگر معارضی ندارد و در مقابل آن اصلی نیست چون در طرف مقابل، احتمال عقاب داده نمی­شود تا بخواهد آن را نفی کند مثلاً کسی بگوید من به فتوای اعلم اخذ می­کنم و فتوای غیر اعلم را کنار می­گذارم اما باز هم احتمال عقاب می­دهم. ولی اساساً طرف دیگر احتمال عقاب نیست و در ذهن مقلد احتمال تعین فتوای غیر اعلم نیست که حال به خاطر مخالفت با فتوای غیر اعلم و اخذ به فتوای اعلم عقاب شود. پس یک اصالة البرائة داریم و این اصل اقتضاء می­کند در اینجا اعلمیت شرط نیست.

بررسی اصل برائت عقلیه

آیا این اصالة البرائة مبرای از اشکال است یا نه؟ دو اشکال به اصالة البرائة شده است:

اشکال اول

محقق اصفهانی یک اشکالی کرده­اند به این اصل و می­گویند که شما می­خواهید با جریان اصل برائت و نفی عقاب از مخالفت با فتوای اعلم و اخذ به فتوای غیر اعلم چه نتیجه­ای بگیرید؟ شما می­خواهید با جریان این اصل بگویید که اگر من مخالفت با فتوای اعلم کردم عقاب نمی­شوم و نتیجه­اش این باشد که پس به فتوای غیر اعلم اخذ کنم؛ ایشان می­فرماید که این کار را نمی­توانید بکنید. اگر شما عقاب را از این طرف برداشتید و با اصالة البرائة نفی احتمال عقاب بر مخالفت بر فتوای اعلم کردید، نتیجه­اش این نیست که پس می­توان به فتوای غیر اعلم اکتفا و اخذ کرد. با این بیان که می­گویند ما کاری نداریم مقابل این فتوا چیست بلکه ملاک برای ما اخذ به چیزی است که برای او معذر باشد، اگر خطا و اشتباه کرد.

به عبارت دیگر ما به چیزی می­توانیم اخذ کنیم که حجت باشد؛ اگر به چیزی اخذ کردیم که حجت بود طبیعتاً چنانچه آن حجت هم خطا کرد، برای ما مشکلی درست نمی­کند چون حجت یعنی اینکه عند الخطا معذر و عذر آور برای ماست. الان آیا فتوای غیر اعلم متیقناً برای ما حجت است؟ فرضاً ما با فتوای اعلم مخالفت کردیم و احتمال عقاب را در مورد این مخالفت نفی کردیم اما آیا نفی احتمال عقاب بر مخالفت فتوای اعلم مجوز این است که ما به فتوای غیر اعلم اکتفا کنیم؟ ما باید به چیزی اکتفا کنیم که یقین به حجیت آن داریم. فتوای غیر اعلم برای ما مشکوک الحجیت است و حجیت آن برای ما ثابت نیست و چیزی که شک در حجیت آن است یعنی اصلاً حجت نیست چون شک در حجیت مساوق با عدم حجیت است. [۲]

پاسخ

اینجا پاسخی که می­شود به محقق اصفهانی داد و گفت که این اشکال در اینجا وارد نیست، این است که واقعاً در مقام امتثال، مخالفت با فتوای اعلم چیزی جدای از اخذ به فتوای غیر اعلم نیست (با توجه به مفروض بحث) اگر شما اصل برائت عقلی جاری کردید و گفتید اخذ به فتوای اعلم عقاب ندارد، احتمال عقاب برداشته شد این مخالفت با فتوای اعلم در مقام امتثال چگونه محقق شده است؟ به اینکه شما فتوای غیر اعلم را اخذ کرده­ای یعنی نفی احتمال عقاب از مخالفت با فتوای اعلم دقیقاً نفی احتمال عقاب در اخذ به فتوای غیر اعلم هم هست. لذا این اشکال برطرف می­شود.

اشکال دوم

این اصالة البرائة معارض دارد و در طرف مقابل آن اصالة البرائة از احتمال عقاب بر مخالفت با فتوای غیر اعلم داریم. در اینجا یک طرف اصل برائت نسبت به احتمال عقاب بر مخالفت با فتوای اعلم جریان دارد و در طرف دیگر اصل برائت نسبت به احتمال عقاب بر مخالفت با فتوای غیر اعلم وجود دارد یعنی می­خواهد از فتوای اعلم تقلید کند و مخالفت کند با فتوای غیر اعلم؛ پس یک اصالة البرائة وجود دارد در مقابل این اصالة البرائة اول که این دو با هم تعارض و سپس تساقط می­کنند.

ممکن است به ذهن این گونه بیاید که این اصل دوم در اینجا جایی نداشته و جاری نیست کما اینکه در تقریب استدلال به اصالة البرائة عرض کردیم. اصل دومی معنی ندارد چون اساساً احتمال عقاب بر مخالفت فتوای غیر اعلم داده نمی­شود تا بخواهید با اصالة البرائة این احتمال عقاب را نفی کنید. ممکن است کسی در اینجا إن قلت کند کما اینکه در بیان استدلال مستدل عرض کردیم که اصلاً در اینجا اصالة البرائة دوم جاری نمی­شود جون نسبت به مخالفت با فتوای غیر اعلم احتمال عقاب نمی­دهد و احتمال تعین فتوای غیر اعلم را نمی­دهد و فقط یک احتمال در ذهنش است و آن هم احتمال تعین فتوای اعلم است که اگر با آن مخالفت کند، عقاب می­شود که اصل برائت آن را نفی می­کند. اما نسبت به فتوای غیر اعلم اصلاً احتمال تعین آن را نمی­دهد، احتمال نمی­دهد که اصلاً فتوای غیر اعلم برای من حجت باشد و آن نباشد و چون احتمال تعین فتوای غیر اعلم را نمی­دهد، لذا بر مخالفتش احتمال عقاب نمی­دهد و لذا اصالة البرائة این طرف جاری نمی­شود.

پاسخ

این اشکال جواب دارد؛ این نکته و اشکال که ممکن است کسی در دفاع از جریان اصل برائت در طرف مخالفت با فتوای اعلم بگوید، جواب داده می­شود به اینکه نه در اینجا اصالة البرائت دومی نیز جاری است که توضیح بیشتر آن را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی

روایتی است از امام علی (ع) در کنز الفوائد کراجکی که حضرت می­فرمایند «لم یمت من ترک افعالاً یقتدا بها من الخیر من نشر حکمةٍ ذکر بها» [۳] کسی که کار خوبی به یادگار بگذارد و به گونه­ای عمل کند که سر مشق دیگران باشد این هیچ گاه نمی­میرد و کسی که حکمتی را منتشر کند و نام وی به آن حکمت برده شود این هیچ گاه نمی­میرد. همه به دنبال جاودانه بودن هستند و هیچ کس دوست ندارد که بعد مردن فراموش شود، خیلی از سلاطین و امرا و شاهان و علما و افراد مختلف در طول تاریخ سعی کرده­اند به نوعی یاد خود را بعد از خود زنده نگه بدارند و اثری برای خودشان باقی گذارند؛ کسی که سنت حسنه­ای را پایه گذاری کند و منشأ خیری شود این همیشه زنده خواهد بود و هیچ گاه نمی­میرد و در طرف دیگر کسی که هیچ کار خیری نمی­کند طبیعتاً هیچ گاه زنده نخواهد بود.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . الذریعة الی الأصول الشریعة، ج۲، ص۳۲۵.

[۲] . رساله اجتهاد و تقلید، ص۳۴.

[۳] . کنز الفوائد کراجکی، ج۱، ص۳۴۹.