جلسه بیست و نهم-مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه اعتبار و نظریه تخصیص


دانلود-جلسه بیست و نهم-PDF

مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه اعتبار و نظریه تخصیصجلسه بیست و نهم
مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه اعتبار و نظریه تخصیص
۱۵/۰۸/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در نظریه پنجم یعنی نظریه اعتبار بود. عرض کردیم این نظریه در واقع یک تفسیر و احتمالی است که در مورد کلام محقق عراقی داده شده و البته این احتمال با کلمات محقق عراقی هم سازگارتر است. ما در بحث از نظریات مربوط به دیدگاه اول هم نظریه محقق عراقی را ذکر کردیم، آن جا در واقع از این حیث که محقق عراقی به نوعی قائل به واقعی بودن علقه بین لفظ و معنی است بحث کردیم، تقریر ما از کلمات ایشان تقریباً شبیه همین تقریری است که در نظریه پنجم به آن اشاره کردیم ولی تفاوتی که بین آن احتمال و این احتمال وجود دارد همان گونه که عرض کردیم این است که طبق آنچه که قبلاً بیان شد حقیقت وضع عبارت است از نفس ملازمه واقعیه بین لفظ و معنی که به سبب جعل حاصل شده یعنی خود آن ملازمه واقعیه عبارت از وضع می­باشد اما طبق آنچه که در این موضع و تحت عنوان نظریه پنجم بیان کردیم وضع عبارت است از اعتبار ارتباط بین لفظ و معنی که از این علقه و ارتباط یک ملازمه واقعیه ناشی می­شود. این احتمال با تقریری که مرحوم آقای خویی از کلمات محقق عراقی ارائه دادند متفاوت است، آقای خویی همان احتمال اول را ذکر کرد اما ظاهر کلمات محقق عراقی با احتمال دوم مناسب­تر است. صاحب منتقی الاصول هم همین احتمال را اختیار کرده و معتقد است اساس این حرف همان حرف محقق عراقی است. حال سؤال این است که آیا می­توان گفت که وضع عبارت است از اعتبار ارتباط بین لفظ و معنی که از این ارتباط و علقه اعتبار شده یک ملازمه واقعیه بین لفظ و معنی حاصل می­شود؟ علت اینکه ما نام این نظریه را نظریه اعتبار گذاشتیم به خاطر این است که سخن از اعتبار ارتباط بین لفظ و معنی است.

بررسی نظریه پنجم:

به نظر ما این نظریه مبتلا به اشکال است و اشکالات آن همان اشکالاتی است که سابقاً بر محقق عراقی وارد کردیم یعنی نظریه پنجم که موافق با ظاهر کلام محقق عراقی هم می­باشد اشکالاتی دارد که به واسطه آن قابل پذیرش نیست، ما سه اشکال در بحث­های گذشته به ایشان داشتیم که در این مقام به طور خلاصه به آنها اشاره می­کنیم:

اشکال اول:

اشکال اول متوجه اصل مبنای محقق عراقی در تقسیم اعتباریات به اعتباریات محضه و اعتباریات قصدیه بود. ایشان فرمود امور اعتباریه بر دو قسم است؛ اعتباریات محضه و اعتباریات قصدیه که در اعتباریات قصدیه با اعتبار، یک امر اعتباری در عالم اعتبار ایجاد می­شود ولی بعد از اعتبار یک نحوه تقرر در عالم واقع پیدا می­کند که با انقطاع و انقراض معتبِر هم از بین نمی­رود، به نظر ایشان وضع هم از سنخ اعتباریات قصدیه است که بعد از جعل واضع یک نحوه تقرری برای ارتباط بین لفظ و معنی حاصل می­شود و باقی می­ماند در حالی که سایر امور اعتباریه حدوثاً و بقائاً تابع اعتبار معتبرند.

اصل این مبنا مورد اشکال واقع شد و ما گفتیم امور اعتباریه یک قسم بیشتر نیستند و اینکه امور اعتباریه به دو قسم تقسیم شوند وجهی ندارد لذا همه امور اعتباریه با انقطاع اعتبار و انقراض معتبِر منقطع می­شوند پس اصل مبنا و تقسیم ایشان محل اشکال است و وقتی اصل مبنا محل اشکال واقع شد قهراً بناء هم مشکل پیدا می­کند.

اشکال دوم:

اصل این ادعا که جعل ارتباط بین لفظ و معنی یا به تعبیر محقق عراقی اعتبار ملازمه، مستلزم یک ملازمه واقعیه باشد صحیح و معقول نیست چون اگر منظور این است که بین لفظ و معنی در عالم تکوین یک علقه واقعی ایجاد می­شود این واضح البطلان است و اگر منظور این است که سماع لفظ، موجب انتقال به معنی می­شود و تصور لفظ موجب تصور معنی می­گردد این هم قابل قبول نیست چون این یک امر واقعی نیست.

اشکال سوم:

اشکال سوم به این بخش از کلمات محقق عراقی متوجه است که ایشان فرمود لازمه واقعی نبودن علقه و ملازمه بین لفظ و معنی این است که با انعدام معتبِرین این ارتباطات از بین برود در حالی که با انعدام آنها این ارتباطات باقی است و از بین نمی­رود، خود این مطلب مورد اشکال واقع شد چون حقیقتاً با انقراض و انعدام معتبِرین این ارتباط و ملازمه از بین می­رود و نقض­های متعددی به محقق عراقی از این جهت وارد است.

نتیجه اینکه نه تنها وجهی برای پذیرش نظریه اعتبار نیست بلکه این نظریه مشکلاتی دارد که مجالی برای قبول آن باقی نمی­گذارد.

نظریه ششم: نظریه تخصیص

اگر به خاطر داشته باشید مرحوم آخوند وضع را عبارت از اختصاص اللفظ للمعنی دانست و فرمود: هو نحو اختصاص اللفظ للمعنی. اینکه ایشان وضع را به اختصاص تفسیر کرده به خاطر اشکالی بود که ایشان در بیان مشهور می­دید چون مشهور معتقدند وضع عبارت است از تخصیص اللفظ للمعنی که به گمان ایشان در این صورت وضع تعیّنی از دائره اقسام وضع خارج می­شود لذا برای اینکه این مشکل پیش نیاید ایشان تخصیص را به اختصاص مبدل کرد لذا در ادامه فرمود: و من ثمّ صح تقسیمه إلی التعیینی و التّعینی که با تفسیر وضع به اختصاص، تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی هم درست می­شود. پس نظریه اختصاص به نظر مرحوم آخوند در واقع برای فرار از اشکالی است که به نظر مشهور متوجه تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی می­شود. پس مشهور می­گویند: الوضع هو تخصیص و تعیین اللفظ علی المعنی.

بررسی نظریه ششم:

مهم­ترین مشکلی که متوجه این نظریه است این است که این نظریه یک نحوه اجمال و ابهام دارد، مشهور وضع عبارت است از تعیین لفظ برای معنی یا تخصیص دادن یک لفظ از بین همه الفاظ به یک معنی، سؤال این است که این تخصیص دادن یا تعیین کردن به چه کیفیت است؟ همه بحث در تفسیر همین مسئله است که کیفیت این تعیین چگونه است؟ آیا این یک اعتبار است یا خیر؟ آیا همین که واضع می­گوید وضعتُ اللفظ لهذا المعنی خود این عبارت تعیین کردن است یا تعیین کردن مسبوق به یک اعتبار است و بعد از آن اعتبار لفظ مورد نظر برای معنی معین می­شود؟ آیا ابراز این اعتبار، وضع است یا خود اعتبار وضع می­باشد؟ اینها سؤالاتی است که اینجا وجود دارد و اینکه وضع را عبارت از تعیین کردن لفظ برای معنی بدانیم هیچ کمکی به فهم حقیقت و ماهیت وضع نمی­کند. ما در مقام تفسیر و تبیین و توضیح این حقیقت هستیم که این حقیقت چیست لذا آنچه که مشهور گفته­اند مشکلی را حل نمی­کند چون سؤال این است که ماهیت این تعیین و تخصیص چیست و به واسطه تعیین چه اتفاقی رخ می­دهد و اصلاً خود تعیین چیست؟

آن اشکالی هم که مرحوم آخوند برای فرار از آن به تعریف وضع به اختصاص رو آوردند به نظریه مشهور وارد نیست چون تخصیص تارةً دفعی است و اخری تدریجی به عبارت دیگر تارةً توسط یک شخص صورت می­گیرد و اخری توسط جمعی از مردم و عقلاء و ضرورتی ندارد که ما تخصیص دهنده را همیشه یک نفر بدانیم. ممکن است یک ملت و یک جماعت معیِّن باشند پس اشکال مرحوم آخوند متوجه مشهور نیست که به واسطه آن اشکال بخواهیم معتقد به اختصاص شویم ولی معذلک خود نظریه مشهور اشکالات فوق را دارد لذا این نظریه هم قابل قبول نیست.

انظار دیگری هم در رابطه با وضع ذکر شده که چون مهم نیستند ما به آنها نمی­پردازیم مثلاً بعضی می­گویند وضع عبارت است از تداعی معانی که تصویر این نظر مشکل دارد چه رسد به اینکه طرح و بررسی شود لذا امهات انظار همین ده نظریه بود که ما تحت دو مسلک آنها را بیان و بررسی کردیم.

سؤال: وضع همان جعل اللفظ علی المعنی است و حقیقت وضع یک امر اعتباری محض است و تمام نظریاتی که ذکر شد مانند علامیت، اختصاص، اعتبار و غیره اثر وضع می­باشند لذا وضع همان اعتبار لفظ برای معنی است و ارتباط بین لفظ و معنی اثر این اعتبار است بدین معنی که بعد از جعل لفظ برای معنی، ارتباط بین لفظ و معنی ایجاد می­شود و لفظ به آن معنی اختصاص پیدا می­کند و علامت برای آن معنی می­شود

استاد: جعل اللفظ علی المعنی بدون اینکه اعتبار ارتباط بین لفظ و معنی در کار باشد معنی ندارد چون صرف جعل چیزی برای چیز دیگر مبهم است و محصلی ندارد ولی اگر گفته شود جعل اللفظ علامةً للمعنی این ابهام برطرف می­شود لذا نمی­توان معتقد شد که وضع صرف جعل لفظ برای معنی است.

نظر مختار:

نتیجه مباحث مطرح شده تا اینجا این است که در بین نظریات مطرح شده که ده نظریه بود ملاحظه کردید که ما به نُه نظریه اشکالاتی را وارد کردیم و تنها نظریه­ای که مورد اشکال قرار نگرفت نظریه علامیت بود لذا اصح آن است که محقق اصفهانی فرمودند یعنی وضع عبارت است از: جعل اللفظ علامةً للمعنی یا به عبارت دیگر وضع عبارت است از جعل علامیت. اشکالاتی که متوجه این نظریه بود پاسخ داده شد و حتی دلیل هم بر این نظریه اقامه شد لذا در مجموع به نظر می­رسد نظریه علامیت اصح انظار و آراء در باب وضع باشد، البته کلام محقق اصفهانی اشکالاتی داشت که ما آن اشکالات را هم بیان کردیم.

این نکته را توجه داشته باشید که اینکه گفته می­شود جعل اللفظ علامةً للمعنی، این اعتبار و جعل علامیت باید حتماً به یک مبرزی ابراز شود. ما نمی­خواهیم بگوییم علامیت یک اعتباری است که فقط در نفس محقق شده و به صرف این اعتبار نفسانی بگوییم وضع محقق می­شود ولو آنکه مبرزی هم نداشته باشد بلکه حقیقت وضع در واقع جعل لفظ به عنوان علامت برای معنی و ابراز و اظهار آن است یا به عبارت دیگر اعتبار علامیت مبرزه است، تا واضع نگفته وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنی اثر عقلایی بر آن مترتب نمی­شود.

ممکن است کسی بگوید وضع همان اعتبار نفسانی است ولی برای ترتب اثر باید این اعتبار اظهار شود همان گونه که در مقوله انشاء هم این بحث را داشتیم که انشاء چیست که آنجا عقاید و آراء مختلف بود که بعضی معتقد بودند انشاء نفس اراده است اما بعضی معتقد بودند انشاء عبارت از اراده مبرزه است یعنی ابراز جزئی از حقیقت انشاء است.

حال باید دید که آیا صرف اعتبار علامیت لفظ برای معنی وضع است یا علامیت مبرزه که انشاء الله این مسئله را در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»