جلسه چهل و نهم – معنای عدالت – ادله مسلک چهارم (صحیحه ابن ابی یعفور)

جلسه ۴۹ – PDF

جلسه چهل و نهم

معنای عدالت – ادله مسلک چهارم (صحیحه ابن ابی یعفور)

۱۳۹۱/۱۰/۰۵

            

خلاصه جلسه گذشته

عرض شد در مورد جمله «و یعرف بإجتناب الکبائر» چند احتمال وجود دارد؛ بحث در بررسی احتمالاتی است که در این جمله توسط بزرگان و اعلام مطرح شده؛ احتمالی که مرحوم محقق خویی ذکر کردند، مورد بررسی قرار گرفت. یک احتمال هم توسط بعضی از کسانی که قائلند عدالت عبارت است از مجرد ترک المعاصی یا ترک الکبائر، مطرح شده؛ طبق نظر آنها سؤال در روایت، سؤال از طریق تشخیص عدالت است نه سؤال از معنی و مفهوم عدالت، لذا ستر و عفاف و کف نفس بیان برای طریق تشخیص عدالت است آنگاه گویا کسی سؤال می­کند اگر ستر و عفاف طریق به سوی عدالت هستند نه اینکه معنای عدالت باشند پس چرا فرموده «و یعرف بإجتناب الکبائر» این جمله با ادعای شما منافات دارد چون ظاهر این جمله این است که اجتناب کبائر هم طریق است؟

در پاسخ می­گویند: منظور از اجتناب الکبائر اجتناب ظاهری است یا به عبارت دقیق­تر اجتناب از معاصی ظاهریه است در برابر اجتناب از معاصی خفیه؛ آنگاه این جمله «یعرف بإجتناب الکبائر» طریق است برای تشخیص اجتناب از مطلق معاصی حتی معاصی خفیه پس این جمله را حمل بر اجتناب ظاهری کرده­اند تعبیرشان این است: اجتناب ظاهری ولی منظور از آن یعنی اجتناب از معاصی ظاهری مثل قتل و اهانت اما این یک طریق اجتناب از مطلق معاصی می­باشد کسی که مثلاً از معاصی ظاهری اجتناب می­کند این ما را دلالت می­کند به اینکه از معاصی حتی معاصی خفیه هم اجتناب دارد پس این طریق برای آن است.

اشکالات احتمال پنجم

اشکال اول

حمل اجتناب در این جمله بر اجتناب ظاهری خلاف ظاهر است یعرف بإجتناب الکبائر» اگر حمل شود بر اینکه یعرف بإجتناب الکبائر الظاهریة” یعنی از کبائر اراده بشود کبائر و گناهان ظاهری این خلاف ظاهر است چون ظاهر جمله کبائر به معنای عام است مثل اینکه بگوییم رقبه و بگوییم منظور از آن رقبه مؤمنه است این خلاف ظاهر است چون رقبه ظهور دارد در رقبه مؤمنه و غیر مؤمنه، اگر قرینه­ای وجود داشته باشد انسان رقبه را حمل می­کند بر رقبه مؤمنه ولی وقتی ما به ظاهر آن نگاه می­کنیم ظاهرش اعم از مؤمنه و کافره است اینجا هم کبائر ظهور در مطلق معاصی کبیره ظاهریه و خفیه دارد لذا حمل آن بر معاصی ظاهریه، خلاف ظاهر عبارت است.

اشکال دوم

اگر ما این احتمال را بپذیریم آنگاه جمله­ی بعدی دچار مشکل می­شود؛ جمله بعدی این است: «و الدلالة علی ذلک کله» معنای آن این است که اگر بخواهیم بفهمیم که مثلاً عدالت چیست باید ببینیم که «أن یکون ساتراً لجمیع عیوبه» به چه معناست؟ یعنی اجتناب ظاهری از گناه داشته باشد و به حسب ظاهر از معصیت اجتناب کند حال اگر در جمله: «و الدلالة علی ذلک کله» این باشد که “ذلک” را برگردانیم به “اجتناب الکبائر” یعنی بگوییم “و الدلالة علی إجتناب الکبائر أن یکون سانراً لجمیع عیوبه” معنایش این است که دال و مدلول یکی شوند چون طبق این جمله دال را اجتناب و پرهیز ظاهری از گناه قرار داده حال اگر ذلک را به همین جمله قبلی یعنی به اجتناب الکبائر برگردانیم اینجا دال و مدلول یکی می­شوند یعنی مثل این می­ماند که می­گوید “والدلالة علی اجتناب الظاهری هو الاجتناب الظاهری” پس طبق این احتمال دال عین مدلول می­شود.

اگر منظور از “ذلک” عدالت باشد نه اجتناب الکبائر، یعنی بگوییم “و الدلالة علی العدالة بأن یکون ساتراً لجمیع عیوبه” دلالت بر عدالت به این باشد که ساتر همه عیوبش باشد در این صورت مشکل این است که در جمله قبل اجتناب ظاهری را به عنوان طریق ذکر کرده الآن هم به عنوان طریق «أن یکون ساتراً لجمیع عیوبه» را ذکر می­کند یعنی آنکه این دو را به عنوان طریق ذکر بکند، این هم بعید است چون هر دو یک طریق می­شود اینکه بخواهد این دو را به عنوان طریق برای عدالت ذکر کند این هم قابل قبول نیست.

اشکال سوم

در جمله اول روایت می­فرماید: «فقال أن تعرفوه بالستر و العفاف و کف البطن و الفرج و الید و اللسان» در این جمله اولی کف بطن و فرج و ید و لسان در واقع اشاره دارد به اجتناب بعضی از گناهان یعنی با زبانش گناه نکند اهل زنا نباشد حرام خور نباشد این در واقع اشاره­ای است به اجتناب از بعضی از گناهان؛ این مسئله عطف شده به ستر و عفاف با توجه به این نکته اگر ستر و عفاف طریق برای عدالت باشند پس اجتناب از معاصی و کبائر هم باید طریق به سوی عدالت باشند مثل کف بطن و ید و لسان. حال با توجه به این مطلب که چگونه ممکن است چیزی که طریق برای عدالت است، عین عدالت باشد؟ طبق این احتمال اجتناب الکبائر هم طریق به سوی عدالت است و هم عین عدالت؛ این مهمترین مشکل این احتمال است که اجتناب الکبائر هم عین عدالت است و هم طریق به سوی عدالت است.

چون فرض این است این قول اساساً عدالت را به معنای اجتناب الکبائر یا اجتناب المعاصی مطلقا اعم از کبیره و صغیره می­داند آن وقت در عین حال اجتناب الکبائر طریق برای عدالت قرار داده شده است.

إن قلت: کجا اجتناب الکبائر طریق قرار داده شده است؟ اجتناب الکبائر را ما حمل کردیم بر اجتناب ظاهری و اجتناب ظاهری طریق به سوی مطلق اجتناب است لذا این اشکال وارد نیست.

قلت: چون کف ید و بطن و فرج و لسان در کنار ستر و عفاف طریق قرار داده شده­اند و اینها دیگر ظاهری نیستند و مطلق هستند و حمل بر اجتناب ظاهری نشده­اند لذا مطلق اجتناب از برخی از کبائر طریق قرار داده شده برای عدالت در عین اینکه خود آن هم به عنوان عدالت معنی شده پس اجتناب از کبائر هم طریق به سوی عدالت قرار داده شده و هم به عنوان معنی و مفهوم عدالت؛ و این درست نیست.

ما تا اینجا از پنج احتمالی که گفتیم چهار احتمال را کنار گذاشتیم و فقط احتمال دوم که مرحوم شیخ بیان کردند تعین دارد و آن اینکه « و یعرف بإجتناب الکبائر» در واقع در مقام بیان تتمه معرف و جزء معنی و مفهوم عدالت است.

نظر مختار

اینجا یک سؤال مهم و اساسی اینجا وجود دارد و آن اینکه: چه معنی دارد که هم جمله اولی در مقام بیان معنی و مفهوم عدالت است و هم این جمله یعنی گویا راوی از امام سؤال کرده: عدالت چیست؟ امام فرمودند ستر و عفاف و کف نفس و اجتناب الکبائر یعنی دو جمله برای بیان حقیقت عدالت بیان فرموده­اند طبق احتمالی که ما می­گوییم هیچ کدام از این دو جمله «أن تعرفوه بالستر و العفاف» و «و یعرف بإجتناب الکبائر» طریق نیستند. این تتمة المعرف به چه معناست؟

مرحوم شیخ مطلبی را فرموده­اند و بعضی از بزرگان هم مطلب دیگری فرموده­اند که به نظر ما هیچ کدام از اینها درست نیست.

نظر مرحوم شیخ

مرحوم شیخ فرمود این جمله هم تتمة المعرف است یعنی در مقام بیان معنی و مفهوم عدالت است ولی فرمود این از باب تخصیص بعد التعمیم است (ذکر الخاص بعد العام) یعنی گویا در جمله­ی اولی امام (ع) در مقام بیان حقیقت عدالت فرموده: مطلق ترک معاصی و ستر و عفاف و کف نفس عبارت از عدالت است (این عام است) بعد فرموده: «و یعرف بإجتناب الکبائر» خواسته این را بگوید که عدالت ترک مطلق معاصی نیست بلکه ترک معاصی کبیره می­باشد و گرنه ترک صغائر جزء معنی و مفهوم عدالت نیست. [۱]

نظر برخی بزرگان: بعضی علاوه بر این جهتی که شیخ بیان فرمودند، جهت دیگری هم ضمیمه کرده­اند مانند مرحوم آقای فاضل (ره) که فرموده­اند: این جمله دوم تخصیص بعد التعمیم است از دو جهت هم از این جهتی که شیخ فرموده یعنی جمله اولی مطلق معاصی را می­گوید و جمله ثانیة فقط اجتناب از کبائر را می­گوید؛ یک جهت دیگر هم هست که در جمله اولی هست و آن اینکه جمله اول شامل ملکه مروئت هم هست؛ یعنی ستر و عفاف و کف نفس علاوه بر اینکه می­گوید که نباید گناه بشود، می­گوید باید مروئت هم باشد ولی در جمله دوم دیگر ذکر مروئت نشده و فقط معاصی را می­گوید و آن هم معاصی کبیره. پس این دو معنی برای جمله یعرف بإجتناب الکبائر» ذکر شده طبق هر دو معنی جمله دوم تتمة المعرف و جزء معنای عدالت است ولی نسبت جمله دوم به جمله قبلی نسبت تخصیص بعد التعمیم یا تقیید بعد الاطلاق است. [۲]

ولی به نظر ما هیچ کدام از این دو مراد نیست؛ به نظر ما جمله دوم هم معرف عدالت است یعنی در مقام بیان معنی و مفهوم عدالت است و تتمة المعرف و جزء المعنی هم هست ولی نه آنچنان که شیخ فرموده و نه آنچنان که بعضی دیگر فرموده­اند بلکه اشاره­ی امام (ع) در این جمله به فعل و عمل است یعنی گویا امام در مقام بیان معنای عدالت می­خواهند بگویند عدالت دارای دو رکن است یکی وصف نفسانی (ملکه نفسانیه است) و جمله اولی (ستر و عفاف و کف نفس) دلالت بر این می­کند ولی صرف این حالت نفسانی کافی نیست چون ملکه از عمل جدا نیست و این باید منشأ بشود برای عمل و فعل یعنی همان چیزی که در کلام بزرگان آمده «الملکة الراسخة فی النفس الباعثة علی ملازمة التقوی» باعث بر ملازمت تقواست؛ تقوی چیست؟ تقوی اجتناب عن المعاصی و اتیان الواجبات است. این ملکه منشأ برای فعل می­شود ملکه مجرد از فعل عدالت نیست یعنی اصلاً به یک معنی ملکه نیست؛ اگر ملکه باشد اما اتیان به واجبات و ترک محرمات نباشد عدالت محقق نیست درست است نبودن فعل واجب و نبودن ترک حرام کاشف از عدم ملکه است و کاشف از این است که ملکه محقق نشده است ولی امام دارند هر دو وجه را توضیح می­دهند (اگر بخواهیم تشبیه و تنظیر بکنیم) هم به انگیزه اشاره کردند و هم به انگیخته؛ عدالت یعنی این مجموعه و یعنی اینکه کسی که این ملکه را داشته باشد و در مقام عمل هم اهل ترک گناه و معصیت و ترک کبیره باشد پس جمله­ی اول اشاره به اوصاف نفسانیه دارد و جمله دوم اشاره به فعل و عمل دارد لذا می­فرماید: “أن تعرفوه” عدالت را به این بشناسید و بعد می­فرماید: “یعرف الرجل بإجتناب الکبائر” این دو جمله هر دو یک چیز است یعنی می­گوید عدالت این گونه شناخته می­شود؛ به ملکه، ملکه­ای که منشأ فعل و عمل می­شود. آنگاه این جمله دوم جزء مفهوم عدالت و تتمة المعرف می­شود و مجموع این دو جمله حقیقت عدالت است.

سپس برای اینکه ما بفهمیم چه کسی در نفسش این حالت هست و اهل واجب و ترک گناه است؟ می­فرماید: «و الدلالة علی ذلک کله أن یکون ساتراً لجمیع عیوبه» پس چون ملکه از فعل جدا شدنی نیست امام به هر دو خصوصیت اشاره فرمودند لذا اگرچه ملکه مجرد از فعل، ملکه نیست ولی عدالت تنها ملکه نیست و تنها صرف فعل و عمل هم نیست ولو لم یکن ناشئاً عن ملکةٍ بلکه عدالت فعلی است که ناشی از ملکه است یا ملکه­ای است که موجب فعل است. (اتیان به واجب و ترک حرامی که ناشی از ملکه باشد، عدالت است یا عکس آن ملکه­ای که موجب اتیان به واجب و ترک حرام شود) این یک احتمالی است که به یک معنی شاید احتمال ششمی است که در مسئله می­شود ذکر کرد.

دو سؤال مهم باقی مانده است که اینها را هم باید حل کنیم:

اولین سؤال اینکه چرا در بین ملکات امام (ع) فقط همین چند مورد یعنی ستر و عفاف و کف نفس را بیان فرموده است؟ ملکه که فقط اینها نیست.

سؤال دوم اینکه اگر امام به آن جنبه فعل و عمل اشاره می­کنند چرا سخن از اتیان به واجبات به میان نیاورده­اند و فقط گفته­اند اجتناب الکبائر؟ چون فعل و عمل عادل فقط در محدوده ترک معصیت نیست بلکه او باید به واجب هم اتیان کند.

بحث جلسه آینده

در جلسه آینده به بررسی این دو سؤال خواهیم پرداخت و بعد از آن یکسری اشکالاتی باقی مانده که آنها را نیز پاسخ خواهیم داد و بحث دلالت صحیحة بر اینکه عدالت عبارت از ملکه است را تمام خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . رسالة العدالة، ص۱۵، ص۱۶.

[۲] . تفصیل الشریعة، الاجتهاد و التقلید، ص۳۲۰.