جلسه هفتاد و نهم-مسأله بیست و چهارم- مقام سوم: بررسی رجوع به آخذ در صورت عدم تعلق خمس به مال


دانلود-جلسه هفتاد و نهم-PDF

مسأله بیست و چهارم- مقام سوم: بررسی رجوع به آخذ در صورت عدم تعلق خمس به مالجلسه هفتاد و نهم
مسأله بیست و چهارم- مقام سوم: بررسی رجوع به آخذ در صورت عدم تعلق خمس به مال
۲۲/۱۲/۱۳۹۵

نتیجه بحث در مقام ثانی این شد که تأخیر در اداء خمس جایز است و می‎توان دفع خمس را تا آخر سال به تأخیر انداخت.

مقام سوم: بررسی رجوع به آخذ در صورت عدم تعلق خمس به مال
در مقام سوم بحث از موردی است که کسی قبل از آخر سنه خمس را پرداخت کرده اما به مرور در طی سال تا آخر سال مؤونه‎هایی پیش آمده و معلوم شده آنچه که پرداخت کرده متعلق خمس نبوده است. مثلاً به محض حصول ربح و قبل از اینکه شروع به صرف در مؤونه‎ها شود، تخمیناً و ظناً محاسبه کرده که مؤونه او فلان مبلغ می‎شود و در همان ابتدا این مبلغ را به عنوان مؤونه کسر کرده و بعد در ادامه تا پایان سال معلوم می‎شود مؤونه او بیش از آن مقداری بوده که او کسر کرده است. فرض بفرمایید همه ربحی که برای او حاصل شده، باید صرف در مؤونه می‎شده و چیزی باقی نمی مانده تا متعلق خمس واقع شود. این امر هم می‎تواند ناشی از حصول مؤونه‎هایی باشد که قبلاً پیش بینی نکرده بود. فرضاً ۱۰ میلیون تومان سود کرده و با خود حساب کرده است که پنج میلیون تومان هزینه های سالانه اوست و پنج میلیون تومان باقی می ماند. یک پنجم این ۵ میلیون تومان را به عنوان خمس داده و ۴ میلیون تومان برای او باقی مانده؛ اما در ادامه مشکلاتی برای او پیش آمد که همه آن ۵ میلیون تومان هم صرف شد یا اینکه آن ۴ میلیون تومان نیز صرف در مؤونه شد. یعنی کأنه مازاد بر مؤونه او فقط ۱ میلیون تومان بوده و اگر صبر می‎کرد و تعجیل در اداء خمس نمی‎کرد، باید ۲۰۰ هزار تومان خمس می داد در حالی که الان ۱ میلیون تومان خمس داده است.
بحث در این است که در این صورت آیا می‎تواند چیزی را که به صاحبان خمس داده پس بگیرد یا خیر؟ یعنی رجوع به آخذ کند و آنچه را که به عنوان خمس داده، از او پس بگیرد.

اقوال
اینجا برخی مثل صاحب جواهر و صاحب مسالک و نیز شیخ انصاری (ره) قائل به عدم جواز رجوع شده‎اند. در مقابل جمعی از جمله مرحوم سید در عروه و امام (ره) در مسأله قائل به تفصیل شده‎اند و گفته‎اند در صورتی که عین در دست آخذ و صاحب خمس باقیست، می‎تواند رجوع کند ولی اگر عین تلف شده، دیگر حق رجوع ندارد و مستحق خمس ضامن نیست.
امام (ره) هم در مسأله ۲۴ در ذیل مسأله همین نظر را اختیار کرده‎اند، لکن کأنه دو شرط دارد. ایشان (ره) می‎فرماید در صورتی که تلف شده باشد و یا علم ندارند که او از باب تعجیل ادا کرده، در این صورت حق رجوع ندارد ولی اگر عین باقی باشد یا بداند که او از باب تعجیل اداء کرده، در این صورت می‎تواند رجوع کند.
عمده در مسئله دلیل این دو قول است. دلیل قول اول یعنی عدم جواز رجوع، چند امر است.

قول اول: عدم جواز رجوع
دلیل اول

دلیل اول ایشان این است که مبنای پرداخت خمس زودتر از پایان مهلت، در واقع تخمین، ظن و گمان به عدم مؤونه در هنگام دفع خمس بوده است. قبلاً عرض شد که اصل تعلق خمس و وجوب خمس به محض حصول ربح است. ولی ارفاقاً اجازه دادند تا آخر سال ادا شود. پس وجوب خمس با حصول ربح ثابت می‎شود. این شخص در مفروض مسأله براساس محاسبه و تخمین و ظن و گمان به اینکه مؤونه ای ندارد و مؤونه‎های او از جای دیگر تأمین می‎شود یا مقدار مؤونه‎های او فلان مبلغ است، این پول را به عنوان خمس پرداخت کرده است. در حین دفع صرفاً براساس ظن و گمان این را پرداخت که مؤونه ای ندارد یا مؤونه او فلان مبلغ است اما اکنون مشخص شده که ظن او درست نبوده است.
خود این ظن و گمان به عدم مؤونه، موضوعیت برای وجوب خمس دارد نه اینکه طریقیت داشته باشد. یعنی زمانی که شخصی می‎خواهد خمس بدهد، در محاسبات خود آن مقداری را که تخمین می زند که مؤونه است، کسر کند و بقیه را خمس دهد. این تخمین موضوعیت دارد، نه اینکه طریقیت داشته باشد.
لذا چون براساس تخمین، مؤونه خود را کسر کرده، آنچه که پرداخت کرده به عنوان خمس، واجب بوده و درست هم بوده، چون به او گفته‎اند تخمین بزن و مؤونه خود را کسر کن و سپس خمس را پرداخت کن. لذا اگر بعداً معلوم شود که تخمین او اشتباه بوده، خمس منتفی نمی‎شود. خمس در مازاد مؤونه ای که تخمین زده واجب بوده است؛ حالا که معلوم شده اشتباه کرده است، دیگر نمی‎تواند از صاحب خمس آن را پس بگیرد، زیرا خمس واجب بوده و این شخص نیز به واجب خود عمل کرده است. تخمین مؤونه هم موضوعیت داشته است. اگر انکشاف خطا شد، دیگر حق رجوع ندارد.

بررسی دلیل اول
این دلیل قابل قبول نیست. اینکه شما می‎فرمایید تخمین و گمان یا حتی علم به عدم مؤونه در وجوب خمس موضوعیت دارد، قابل قبول نیست. آنچه که در اینجا مطرح است استثناء مؤونه فعلی است. تخمین مؤونه در واقع برای کسی که ابتداء و یا وسط سال می‎خواهد زودتر از موعد مقرر خمس بدهد، طریق است برای او که بتواند خمس را بپردازد. طریق برای مقدار متعلق خمس. اگر معلوم شد مؤونه او بیش از این است، یعنی کأنه خمس به این مال تعلق نمی‎گرفته و خمس واجب نمی‎شده است. مسأله جواز تعجیل در اداء خمس نیز مشروط به عدم مؤونه به نحو شرط متأخر است. حالا معلوم شده که اصلاً خمس تعلق نمی‎گرفته و واجب نبوده است.
علی ای حال اساس دلیل اول بر این است که تخمین و ظن به عدم مؤونه در حین دفع خمس به نحو موضوعی اخذ شده در حالی که این باطل است و اینها طریقیت دارند و لذا اگر معلوم شد که مؤونه بیش از آن چیزی است که این شخص تخمین زده، می‎تواند رجوع کند. به عبارت دیگر تخمین و ظن برای کشف مقدار مؤونه طریقیت دارد؛ لذا دلیل اول صحیح نیست.

دلیل دوم
مقتضای ادله استثناء مؤونه این است که خمس به محض حصول ربح واجب شده است و وجوب خمس و تعلق این مال به صاحبان خمس، فعلیت پیدا کرده است، لکن شارع ارفاقاً اجازه صرف در مؤونه داده؛ اگر خمس در این مال، ثابت شده ولی ارفاقاً اجازه صرف مقدار لازم در مؤونه داده شده، معنایش این است که اگر مؤونه جدیدی برای او پیدا شد، جزء مؤونه مستثنات نیست. به عبارت دیگر خمس واجب شده. شارع ارفاقاً اجازه داده تا مقداری را برای مؤونه بردارد و در مابقی محاسبه کند و خمس را بپردازد. این شخص هم بر همین اساس حق صاحبان خمس را پرداخت کرده است. اگر مؤونه جدیدی در این میان حاصل شود بعد از اداء حق صاحبان خمس، کشف از عدم تعلق خمس نمی‎کند بلکه کشف می‎کند از اینکه او می‎توانسته این مال را حفظ کند و صرف در مؤونه کند اما الان که این را به صاحبان خمس داده دیگر موضوعی برای آن حکم تکلیفی نمی ماند.
باید دید به چه دلیل می‎خواهیم بگوییم «یجوز له الرجوع». اگر خمس در مازاد بر مؤونه واجب شده و این شخص هم مؤونه را تخمین زده، خمس مازاد را پرداخت کرده، پس بر این شخص خمس واجب بوده و این شخص هم پرداخت کرده به صاحب خمس؛ «صدر من اهله وقع فی محله» اگر الان بخواهد رجوع کند و به آخذ بگوید که خمس را به او برگرداند، به چه دلیل است؟ این باید براساس یک مبنایی باشد و موضوع داشته باشد در حالی که موضوعی برای آن نیست. چون حکم تعلق خمس به این ربح که فعلی شده و تمام شده، به محض حصول ربح خمس به این مال تعلق گرفته اما ارفاقاً به او اجازه داده‎اند مقدار مؤونه را از این ربح کسر کند. و این شخص هم کسر کرده و پرداخت کرده است. حالا مؤونه جدید برای او حاصل شده، آیا حصول مؤونه جدید کشف می‎کند از اینکه قبلاً خمس واجب نبوده؟ تجدد المؤونة لایکشف عن عدم الخمس.
به عبارت ساده تر هر چه که در اینجا واقع شده براساس ضابطه بوده است. یعنی خمس واجب بوده و مؤونه هم طبق تخمین کسر شده و این شخص خمس را پرداخت کرده است. حالا می‎شود ادعا کرد که با تجدد مؤونه معلوم می‎شود که خمس واجب نبوده؟ پس مقتضای این دلیل این است که رجوع به صاحب خمس حتی مع بقاء العین جایز نیست چون آنچه که از ادله استثناء مؤونه استفاده می‎شود، جواز صرف در مؤونه است تا مادامی‎که خمس را نداده باشد. اما وقتی خمس را پرداخت کرد، آن حکم شامل او نمی‎شود. به عبارت نهایی موضوع آن حکم تکلیفی ارفاقی جواز صرف ربح در مؤونه منتفی شده است. این تا قبل از دفع بود، حالا که دفع شد، دیگر موضوعی برای این حکم باقی نمی ماند.

بررسی دلیل دوم
ولی مسأله این است که وجوب خمس یا تعلق خمس یا ثبوت خمس از ابتدا مشروط بوده به عدم صرف در مؤونه به نحو شرط متأخر. وجوب خمس از همان ابتدا که با حصول ربح ثابت شد، یک شرطی در کنار آن بوده یعنی عدم صرف در مؤونه؛ یعنی مؤونه فعلی استثناء شده در طول سال. درست است که هنوز زمان مؤونه فرا نرسیده ولی شرطیت آن به نحو شرط متأخر از همان اول هست. در همه مواردی که چیزی شرط می‎شود و بعد شرط محقق نمی‎شود، چه اتفاقی می افتد؟ در بیع فضولی مگر نمی‎گویید صحت بیع فضولی مشروط به اجازه مالک است به نحو شرط متأخر. ما شرط متأخر را هم قبلاً تصحیح کردیم و گفتیم وجهی برای عدم معقولیت آن نیست.
اگر در بیع فضولی مثلاً مالک اجازه ندهد، کشف از عدم صحت بیع می‎کند. ما نظیر آن را در اینجا می‎گوییم که خمس واجب شده مشروطاً به عدم صرف فعلی در مؤونه؛ مطلقا که واجب نشده است. اگر مطلق واجب می‎شد، بعد از اینکه خمس پرداخت شد، آن وقت می‎گفتیم کشف از عدم وجوب می‎کند و زمینه ای برای رجوع باقی نمی‎گذارد. ولی از اول وجوب مشروط به عدم صرف فعلی در مؤونه بوده است. الان مؤونه فعلی او بیش از آن مقداری بوده که تخمین زده؛ اگر مؤونه فعلی بیشتر باشد کاشف از این است که از ابتدا خمس واجب نشده چون شرطیت عدم صرف در مؤونه به نحو شرط متأخر بوده. حالا که زمان آن رسیده و معلوم شده که مؤونه فعلی او بیش از این است، معلوم می‎شود که از ابتدا خمس تعلق نگرفته است. پس آنچه در دلیل دوم فرمودند که بعد از دفع دیگر موضوعی برای جواز صرف در مؤونه باقی نمی ماند، به نظر تمام نیست. لذا این دلیل هم ناتمام است.
چند دلیل دیگر هم در اینجا ذکر شده اما اجمالاً مهم ترین دلیل های این قول همین دو دلیلی است که عرض شد.

قول دوم: جواز رجوع به دو شرط
طبق این قول اگر آخر سال معلوم شود که اساساً خمس بر او واجب نبوده یا این مقدار نبوده؛ منتهی به جهت احتیاط خمس را زودتر داده [چون گفتیم تعجیل در اداء خمس جائز است. الان انکشف که مؤونه او بیشتر بوده و یا سود او کمتر بوده، (اینکه خمس بر او واجب نبوده از دو امر می‎تواند ناشی شود. یا مؤونه او بیشتر بوده و یا در واقع وقتی محاسبه کرده دیده سود آن کمتر است و اشتباه می‎کرده که سود او فلان مبلغ است.)] اینجا به دو شرط گفته‎اند می‎تواند رجوع کند و الا حق رجوع ندارد. ۱. عین باقی باشد. مثلاً صد کیلوگرم گندم داده یا صد کیلوگرم برنج داده که عین آنها باقی است و تلف نشده است. ۲. گیرنده [مرجع تقلید یا وکیل او] می دانسته این شخص وجوهات خود را زودتر از موعد حساب می‎کند و هنوز پایان سال او نرسیده است. اگر این دو شرط باشد، یجوز له الرجوع. یعنی ۱. عین باقی باشد ۲. آخذ علم داشته باشد که دفع خمس من باب التعجیل بوده است.
ولی اگر عین تلف شده باشد، دیگر حق رجوع ندارد. یا اینکه عین باقی است ولی آن گیرنده نمی دانسته که این به عنوان تعجیل می پردازد. باز حق رجوع ندارد. پس حق رجوع به مستحق طبق این نظر مشروط به این دو شرط است: بقاء العین و علم الآخذ بکونه من باب التعجیل. اما اگر یکی از این دو شرط منتفی شود؛ یعنی یا عین تلف شده باشد یا آخذ نمی دانسته که این من باب التعجیل است، در این صورت حق رجوع ندارد.

دلیل
عمده دلیل این فتوا که هم می‎تواند مبنای نظر مرحوم سید و هم مبنای نظر امام (ره) باشد، این است که درست است خمس از همان زمان حصول ربح واجب می‎شود، (ما قبلاً هم در مقام اول بحث کردیم که اساساً زمان تعلق خمس همان زمان حصول ربح است. همان موقع که ربح حاصل می‎شود، خمس هم واجب می‎شود چون این مقتضای اطلاق ادله از آیه و روایات است.) اما تعلق خمس از همان اولی که ربح حاصل می‎شود، مشروط به عدم صرف در مؤونه الی نهایة السنة است. لذا خمس به نحو مطلق ثابت نشده است. خمس به این مال تعلق گرفته به شرط اینکه تا آخر سال صرف در مؤونه نشود به نحو شرط متأخر. لذا گفته می‎شود خمس متعلق به مازاد مؤونه سنه می‎شود؛ یعنی به فاضل عن مؤونة السنة تعلق می‎گیرد.
وقتی مؤونه جدید حاصل می‎شود، در واقع کشف می‎کند از عدم تعلق خمس من اول الامر. مثل همین مثال بیع فضولی که بیان شد. تعلق خمس مشروط به عدم صرف فعلی در مؤونه بوده است. اذا انتفی الشرط انتفی المشروط. این جا دیگر فرقی نمی‎کند بین شرط متقدم، متأخر و مقارن. اذا انتفی الشرط انتفی المشروط شامل همه انواع شروط می‎شود. شامل شرط متأخر هم می‎شود لذا اگر معلوم شود که همه این مال صرف در مؤونه می‎شده، یعنی مؤونه فعلی او بیش از این مقدار است، کشف از این می‎کند که خمس از ابتدا به این مال تعلق نگرفته است.
پس بر این اساس آنچه که این شخص به صاحب خمس و آخذ داده، در حقیقت کأنه ملک خود این شخص است. این شخص می‎تواند رجوع به آخذ کند و مال خود را پس بگیرد.

وجه اشتراط به دو شرط
منتهی ممکن است کسی بگوید که اگر این شخص از ابتدا نباید خمس می داده و این مال ملک اوست، به چه دلیل مشروط به بقاء عین شده؟ یا مشروط به علم آخذ شده؟ کأنه دو شرط گذاشته‎اند: ۱. وجود العین ۲. علم الآخذ بکونه من باب التعجیل.
شرط اول: در صورتی که عین باقی باشد، کاملاً روشن است. بالاخره مال خود اوست و تلف هم نشده و موجود است و مراجعه می‎کند و آن را می‎گیرد. مثل مال امانت است، چطور در مالی که امانت باشد اگر موجود باشد باید این مال را بگیرد، اگر تلف هم شده باشد ضامن است. در صورتی که از اول می دانسته وجوب و تعلق مشروط بوده به عدم صرف فعلی در مؤونه، حالا که در مؤونه صرف شده پس می‎فهمد که خمس به آن متعلق نبوده است. حالا این برای این است که در آن دو صورت تکلیف معلوم است.
اما در صورتی که عین باقی نباشد، به چه دلیل نمی‎تواند رجوع کند. در صورتی که آخذ نداند چرا نمی‎تواند رجوع کند. این را باید بررسی کنیم.

«الحمد لله رب العالمین»