جلسه هشتاد و ششم-جهت اول: بررسی اصل تعلق خمس- حق در مسأله- مؤید مهم


دانلود-جلسه هشتاد و ششم-PDF

جهت اول: بررسی اصل تعلق خمس- حق در مسأله- مؤید مهمجلسه هشتاد و ششم
جهت اول: بررسی اصل تعلق خمس- حق در مسأله- مؤید مهم
۲۸/۰۱/۱۳۹۶

 
خلاصه جلسه گذشته

در بحث از جهت اول از جهات پنجگانه مربوط به امر سادس، عرض شد حق در مسأله با ملاحظه مجموع قرائن و شواهد، عدم تعلق خمس به زمینی است که کافر ذمی از مسلمان خریداری می‎کند.
مؤید مهم عدم تعلق خمس
در این میان، آنچه این نظر را تقویت می‎کند و مؤید مهمی برای عدم تعلق خمس به زمینی است که کافر ذمی‎خریداری کرده، روایاتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. برخی از روایات در باب احکام اهل ذمه وارد شده و اگر در مضمون آن روایات دقت شود، می‎تواند مفسر و مبیّن روایت ابی عبیده حذاء باشد.

روایت اول
روایت از محمد بن مسلم است و هم سنداً و هم دلالتاً قابل قبول است؛ مرحوم کلینی و شیخ صدوق هم، هر یک به سند خود که صحیح هستند آن را نقل کرده‎اند: «عن حماد بن عیسی عن حریز عن زراره عن محمد بن مسلم». شیخ طوسی نیز در تهذیب و استبصار این روایت را از کافی نقل کرده است. البته همین روایت به صورت مرسل در مقنعه شیخ مفید نقل شده ولی از مرسلاتی است که قابل قبول و معتبر است.
علی ای حال، سند این روایت معتبر و صحیح است و جای خدشه در سند این روایت نیست. در اینجا بخشی از روایت را می‎خوانیم و همه روایت در اینجا مورد نظر نیست. «قَالَ ابْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَ رَأَيْتَ مَا يَأْخُذُ هَؤُلَاءِ مِنْ‏ هَذَا الْخُمُسِ‏ مِنْ‏ أَرْضِ الْجِزْيَةِ وَ يَأْخُذُ مِنَ الدَّهَاقِينِ جِزْيَةَ رُءُوسِهِمْ أَ مَا عَلَيْهِمْ فِي ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ مُوَظَّفٌ فَقَالَ (ع) كَانَ عَلَيْهِمْ مَا أَجَازُوا عَلَى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَكْثَرُ مِنَ الْجِزْيَةِ إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْ‏ءٌ فَقُلْتُ فَهَذَا الْخُمُسُ فَقَالَ (ع) إِنَّمَا هَذَا شَيْ‏ءٌ كَانَ صَالَحَهُمْ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص)» ‏.
محمد بن مسلم می‎گوید من به امام صادق (ع) عرض کردم آنچه که اینها از خمس از أرض جزیه اخذ می‎کنند و آنچه که از دهقان ها به عنوان جزیه حفظ جان آنها اخذ می‎کنند؛ «أَ مَا عَلَيْهِمْ فِي ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ مُوَظَّفٌ»؛ آیا بر آنها چیزی به عنوان تکلیف و وظیفه هست یا خیر؟ امام (ع) می‎فرماید: «كَانَ عَلَيْهِمْ مَا أَجَازُوا عَلَى‏ أَنْفُسِهِمْ»؛ بر آنها لازم است آن چیزهایی را که خودشان می‎خواهند بدهند؛ آنچه که بر آنها لازم است جزیه است، آیا امام می‎تواند بیشتر از این از آنها بگیرد؟ «وَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَكْثَرُ مِنَ الْجِزْيَةِ»؛ امام (ع) می‎فرماید: امام بیشتر از جزیه چیزی نمی‎تواند از آنها بگیرد. «إِنْ شَاءَ الْإِمَامُ وَضَعَ ذَلِكَ عَلَى رُءُوسِهِمْ»؛ اگر امام بخواهد این جزیه را بر آنها قرار می‎دهد؛ «وَ لَيْسَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ شَيْ‏ءٌ»؛ یا جزیه یا از خود اموال؛ «وَ إِنْ شَاءَ فَعَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَى رُءُوسِهِمْ شَيْ‏ءٌ»؛ و اگر خواست بر اموال آنها قرار می‎دهد و دیگر علی رئوسهم قرار نمی‎دهد.
پس یا از خود اموال یا یک مقرری بصورت ماهیانه و سالیانه از درآمدهای زمین‎ها و زراعت ها، از آنها اخذ می‎کند. بعد محمد بن مسلم می پرسد آیا این همان خمس است؟ امام (ع) می‎فرماید: این چیزی است که رسول خدا (ص) بر آن، با آنها مصالحه کرد.
بر اساس این روایت آنچه که از آنها اخذ می‎شود، از محصولات زمین‎های خراجی اخذ می‎شود؛ آن هم به عنوان جزیه ای که خود پیامبر (ص) همان ابتدا که اینها پذیرفتند در ذمه حکومت اسلامی قرار گیرند، با آنها مصالحه کرد. از نظر مقدار، درست است که معادل خمس است، زیرا دو عشر است ولی این غیر از خمس اصطلاحی و معهود است که پیامبر (ص) در باب غنیمت و فائده قرار داده است. عمده مسأله این است که ما می‎خواهیم ببینیم کلمه «خمس» در روایت ابی عبیده حذاء حمل بر خمس مصطلح و معهود می‎شود یا اشاره به دو عشری است که در باب زکات بر محصولات أراضی خراجیه بسته می‎شود. قائلین به ثبوت خمس در چنین زمین‎هایی، کلمه خمس را در روایت ابی عبیده، حمل بر خمس معهود کرده‎اند لذا أرض خریداری شده توسط کافر ذمی از مسلم را به عنوان یکی از امور متعلقه خمس قرار داده‎اند یعنی در عداد غوص و غنیمت و امثال ذلک. اما مخالفین بر این عقیده هستند که کلمه خمس در روایت ابی عبیده، اشاره به خمس معهود ندارد بلکه این همان جزیه ای است که از محصولات زمین‎های کشاورزی اهل ذمه اخذ می‎شود.
این روایت می‎تواند مفسر روایت ابی عبیده حذاء باشد؛ چون در این روایت محمد بن مسلم سؤال می‎کند آیا آنچه که از آنها اخذ می‎شود، خمس است؟ این معلوم است که اشاره به همان خمس اصطلاحی دارد. یعنی سؤال می‎کند که آیا آن چیزی که از اینها قرار است اخذ شود، همان خمس معهود و متعارف است؟ امام (ع) می‎فرماید:  «إِنَّمَا هَذَا شَيْ‏ءٌ كَانَ صَالَحَهُمْ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏». این ارتباطی به خمس مصطلح ندارد. بلکه چیزی است که پیامبر (ص) با آنها مصالحه کرد که همان جزیه است.
پس دلالت این روایت کاملاً واضح است و از این روایت استفاده می‎شود که خمسی که [منظور از خمس در اینجا همان دو عشر است] از اهل ذمه اخذ می‎شود، در واقع خمس مصطلح از مطلق فائده که در کتاب خمس مورد بحث است، نیست، بلکه جزیه ای است که براساس مصالحه اهل ذمه با رسول الله (ص) منعقد شده و از محصول زمین‎های خراجی اخذ می‎شود. پس ارتباطی به مطلق فائده و باب خمس ندارد. درست است که در روایت ابی عبیده قید عشریه و خراجیه نیامده است و صحبت از مطلق أرض است؛ ولی به قرینه این روایت می‎توانیم بگوییم که منظور از أرض، أرض خراجیه است.
لذا این روایت کاملاً می‎تواند روایت ابی عبیده حذاء را تفسیر کند و روشن کند که مقصود از خمس، همان معنای دو عشری است که در کتاب زکات برای اهل ذمه نسبت به أراضی خراجیه قرار داده‎اند.

روایت دوم
روایت دوم مرسله ای است که شیخ صدوق از امام رضا (ع) نقل کرده؛ این روایت نیز از مرسلاتی است که معتبر است چون شیخ صدوق می‎فرماید قال الرضا (ع) و نمی‎گوید روی عن الرضا (ع). یعنی بصورت قطعی به امام معصوم (ع) نسبت داده است لذا این از مرسلاتی است که مانند مسند است.
«قَالَ الرِّضَا ع‏ إِنَّ بَنِي تَغْلِبَ أَنِفُوا مِنَ الْجِزْيَةِ وَ سَأَلُوا عُمَرَ أَنْ يُعْفِيَهُمْ فَخَشِيَ أَنْ يَلْحَقُوا بِالرُّومِ- فَصَالَحَهُمْ عَلَى‏ أَنْ‏ صَرَفَ‏ ذَلِكَ‏ عَنْ رُءُوسِهِمْ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الصَّدَقَةَ فَعَلَيْهِمْ مَا صَالَحُوا عَلَيْهِ وَ رَضُوا بِهِ إِلَى أَنْ يَظْهَرَ الْحَق‏» .
امام رضا (ع) می‎فرماید بعضی از اهل کتاب از عمر [خلیفه دوم] درخواست کردند که آنان را از جزیه معاف کند و از آنها جزیه نگیرد. خلیفه دوم از خوف اینکه آنها به روم ملحق شوند، پذیرفت و با آنها مصالحه کرد که جزیه را از آنها بردارد. سپس بنا را بر این گذاشت که آنچه که با آنها مصالحه می‎شود، بپردازند. یعنی با مصالحه آنچه را که می‎خواهند بپردازند و آنها نیز به این امر تمکین کردند و راضی شدند.
اینکه فرموده «ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الصَّدَقَةَ»، دو برابر کردن صدقه که همان یک عشر است، امری است که کأنه از ناحیه خلفا متداول و متعارف بوده است. وقتی دو برابر می‎کند، همان خمس است. « ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الصَّدَقَةَ» یعنی زکات را در مورد آنان دو برابر کرد. زکات یعنی یک دهم اما وقتی دو برابر می‎شود، همان خمس می‎شود. لذا با توجه به اینکه این امری متداول توسط حکام اسلامی بوده (معمولاً آنچه را که به عنوان خمس از اهل ذمه دریافت می‎شده، توسط حکام اخذ می‎شد. مردم عادی که نمی رفتند خمس أراضی خراجیه را از آنها بگیرند بلکه توسط حکام و وُلات صورت می‎گرفت). اگر در روایات اصطلاح خمس استعمال شود، لزوماً نمی‎تواند حمل بر خمس مصطلح و معهود شود.
بنابراین این نیز می‎تواند مؤید نظر مختار باشد ولی قطعاً از نظر قوت تأیید مثل روایت اول نیست؛ اما می‎تواند مؤید همان برداشتی باشد که برخی از روایت ابی عبیده کرده‎اند.
سوال:
استاد: احتمال تقیه را دیروز نفی کردیم. اگر قرائن قوی بر تقیه داشته باشیم، می‎توانیم حمل بر تقیه کنیم. در مسأله زکات این احکام و مناسباتی که با اهل ذمه داشتند بالاخره حکومت های وقت این کار را می‎کردند و امر متعارف و متداولی بوده، این را نمی‎توانیم بگوییم صرفاً تقیه است؛ این اصطلاح در بین آنها وجود داشته است و ما روایات بسیاری در مورد خمس داریم ولی در هیچ کدام به غیر از روایت ابی عبیده سخنی از این مسأله به میان نیامده است. چطور می‎شود که در مورد همه مواردی که متعلق خمس است روایت داریم اما در بین این روایات فقط همین روایت به این مسأله اشاره کرده است؟
سؤال:
استاد: می‎خواهم عرض کنم به هر حال اگر بخواهد تقیه به صرف احتمال مستند شود، اصل عدم تقیه نیز داریم. یعنی ما احتمال تقیه را با اصل عدم تقیه نیز می‎توانیم نفی کنیم مگر اینکه بالاتر از احتمال باشد و قرائن قابل اعتمادی داشته باشیم که حمل بر تقیه کنیم.
پس مجموعاً این دو روایت به عنوان مؤید قول دوم یعنی عدم تعلق خمس به معنای مصطلح به زمین خریداری شده توسط کافر ذمی ذکر شده است.
اشکالاتی در مورد این دو روایت وجود دارد که باید بررسی شوند.
اشکال اول در مورد روایات مؤید عدم تعلق خمس
اشکال اول این است که در صحیحه ابی عبیده حذاء، زمین اختصاص داده شده به اشتراه الذمی. گفته می‎شود الارض المشتراة من الناحیة الذمی من مسلم. چرا اختصاص به أرض خریداری شده دارد؟ اگر مقصود محصول أراضی خراجیه است یعنی خمس مصطلح نیست، این روایت می‎گوید باید از محصول اراضی خراجیه دو دهم به عنوان جزیه بپردازند. چرا اختصاص به زمین‎هایی دارد که توسط ذمی از مسلم خریداری شده است؟ دو دهم به عنوان زکات از محصول، از همه أراضی خراجیه اخذ می‎شود. اما روایت ابی عبیده این را اختصاص داده به زمینی که کافر ذمی از مسلمان می‎خرد. پس وجه اختصاص به أرض خریداری شده توسط کافر ذمی از یک مسلمان، چیست؟ این نکته ای است که می‎تواند این مؤید را تضعیف کند که روایت محمد بن مسلم و مرسله شیخ صدوق از امام رضا (ع)، مربوط به أراضی خراجیه است و ربطی به زمینی که یک کافر از مسلمان بخرد، ندارد لذا نمی‎تواند مؤید آن باشد.

پاسخ
وجه اینکه اختصاص به ارض مشتراة داده شده این است که سایر أراضی خراجیه در واقع تکلیف آنها معلوم بوده و از مطلق اراضی خراجیه به عنوان دو دهم جزیه گرفته می‎شد؛ یعنی کأنه تکلیف آن معلوم بوده است. زمین‎هایی که در اختیار کفار بوده و حکومت اسلامی اجازه می‎دهد در اختیار آنها بماند تا کشت و زرع کنند و استفاده کنند، تکلیف آنها معلوم بوده است. اینها باید دو دهم محصولات کشت شده در این زمین‎ها را به عنوان جزیه پرداخت می‎کردند و از زمان رسول خدا از آنها اخذ می‎شد. اما زمینی که یک کافر ذمی از مسلمان می‎خرد، در حقیقت زمین جدید است؛ زمینی است که جدیداً بعد از پذیرش ذمه از مسلمان به کافر منتقل می‎شود. این زمین فی الواقع موضوعاً جزء أراضی خراجیه نبوده است. اینجا کأنه حکم این أراضی نیز بیان شده است یعنی این أراضی باید تکلیف آنها معلوم می‎شد و خمس [دو دهم] بر محصولات آنها قرار داده شده است. لذا هیچ منافاتی بین روایت ابی عبیده و این دو روایت نیست. اینها هر دو در حقیقت یک مسأله را بیان می‎کنند. روایاتی که بیان شد، حکم أراضی خراجیه را به معنای واقعی خودش بیان می‎کنند؛ أراضی‎ای که جدیداً منتقل نشده و از قبل در اختیار آنها بوده است. روایت ابی عبیده حذاء در واقع کأنه أرضی را که یک ذمی از مسلمان می‎خرد، به همان أراضی خراجی ملحق می‎کند.
سوال:
استاد: أراضی‎ای که در اختیار آنها بوده و حکومت اجازه می‎دهد در اختیار آنها بماند و از آنها نمی‎گیرد. منتهی به ازای آن باید دو دهم یا یک پنجم از درآمد خود را بپردازند. این زمینی که الان خریداری شده چه حکمی‎دارد؟ می‎خواهد بگوید این زمین نیز ملحق به همان است.

«الحمد لله رب العالمین»