جلسه نود و نهم-مسأله بیست و ششم: بررسی خمس در اراضی مفتوحة عنوة- صورت اول و دوم


دانلود-جلسه نود و نهم-PDF

مسأله بیست و ششم: بررسی خمس در اراضی مفتوحة عنوة- صورت اول و دومجلسه نود و نهم
مسأله بیست و ششم: بررسی خمس در اراضی مفتوحة عنوة- صورت اول و دوم
۲۰/۰۲/۱۳۹۶

خلاصه جلسه گذشته
بحث در این بود که اگر کافر ذمی، أرض مفتوحة عنوة را خریداری کند، در جایی که فروش این زمین صحیح است، آیا خمس بر او واجب می‎شود یا خیر؟
در این رابطه هم عبارت تحریر و هم عبارت عروه بیان شد و عرض شد به نظر امام(ره) خمس در بعضی صور واجب است لکن به نظر مرحوم سید در تمام صور واجب است.
قبل از بیان حکم این صور، عرض شد ابتداءً باید دید فروش أراضی مفتوحة عنوة که متعلق به عموم مسلمین است، صحیح است یا خیر. این را بیان کردیم و معلوم شد چنانچه حاکم مسلمین در جهت مصالح مسلمین این زمین را بفروشد، بیع آن صحیح است و اشکالی ندارد.
اما صور این مسأله مجموعاً چهار صورت است. یک صورت را امام فرموده که مرحوم سید اشاره نکرده و یک صورت را هم مرحوم سید فرموده که امام به آن اشاره نکرده و دو صورت دیگر نیز مشترک است.

صورت اول
جایی است که خود حاکم مسلمین، زمین را به کافر ذمی بفروشد. در این صورت امام (ره) فرموده «لا اشکال فی وجوب الخمس علیه»؛ این صورت در کلمات سید، تصریحاً بیان نشده است؛ هر چند ممکن است تلویحاً بتوانیم این را از عبارات ایشان استفاده کنیم.
علت اینکه خمس در این صورت بر کافر ذمی واجب می‎شود، این است که در روایت ابی عبیده حذاء وارد شده «ایما ذمی اشتری أرضاً من مسلم فان علیه الخمس» در روایت کلمه أرض و اشتراء الارض، اطلاق دارد. این أرض هم شامل أرضی می‎شود که ملک شخصی مسلم باشد و هم شامل أراضی مفتوحة عنوة می‎شود. به هر حال عنوان «اشتراء الذمی الارض من مسلم» در مانحن فیه نیز صدق می‎کند. قیدی هم در روایت نیامده که این أرض، أرض شخصی باشد یا اینکه مفتوحة عنوة نباشد. به همان دلیلی که خمس بر کافر ذمی‎ در جایی که زمین را از یک مسلمان می‎خرد، واجب می‎شود، در مانحن فیه یعنی أرض مفتوحة عنوة را می‎خرد، خمس واجب می‎شود.
پس دلیل وجوب خمس در صورت اول، همان روایت ابی عبیده حذاء است و اطلاق اشتراء الارض و صدق این عنوان بر موضوع صورت اول.
در عبارت مرحوم سید این مطلب نیست ولی حکم آن روشن است. امام هم فرموده «فلا اشکال فی وجوب الخمس علیه».

صورت دوم
«و أما إذا بيعت تبعا للآثار فيما كانت فيها آثار من غرس أو بناء … فالأقوى عدم الخمس و إن كان الأحوط اشتراط دفع مقدار الخمس إلى أهله عليه». این جزا هم برای صورت دوم است و هم برای صورت سوم.
صورت دوم جایی است که «إذا بيعت تبعا للآثار»؛ اگر زمین به تبع آثار خریداری شود، یعنی در زمین آثاری از جمله ساختمان و درخت وجود دارد، «فالأقوى عدم الخمس». می‎گوید اگر کافر ذمی، زمین و أرض مفتوحة عنوة را به تبع آثار بخرد، یعنی در واقع ساختمان و درخت را خریده و به تبع اینها أرض نیز مورد معامله قرار گرفته است. اینجا می فرماید فالأقوى عدم الخمس؛ فتوا به عدم وجوب خمس بر کافر ذمی می‎دهند. البته اینجا احتیاطی هم مطرح شده که بعداً توضیح می‎دهیم.

نظر امام و مبنای آن
به حسب ظاهر، مبنای این فتوای امام روشن است. قبلاً عرض شد که امام (ره) در مسأله وجوب خمس در زمینی که کافر ذمی از مسلمان می‎خرد، قائل به تفصیل شده‎ و فرمودند اگر مقصود اصلی از بیع و شراء، خودِ زمین باشد اینجا خمس به کافر ذمی ‎تعلق می‎گیرد. ولی اگر مقصود اصلی از خریدن، زمین نیست بلکه آثاری است که بر روی زمین وجود دارد، در این صورت خمس ندارد. مفروض ما در صورت دوم نیز این است که کافر ذمی، خود زمین را قصد نکرده بلکه مقصود او ساختمان و درخت است. منتهی به تبع آن، زمین را هم می‎خرد. قهراً اگر مبنای کسی در اصل مسأله تفصیل بین این دو صورت باشد، باید فتوا به عدم وجوب خمس بدهد.

دفع یک توهم
ممکن است به ذهن بیاید برای فتوا به عدم وجوب خمس، یک دلیل دیگری هست. دلیل دیگری که یمکن ان یستند الیه برای فتوا به عدم وجوب خمس، این است که این زمین اساساً ملک فروشنده نبوده تا بخواهد منتقل به مشتری شود. وقتی خمس واجب می‎شود که فروشنده ملک خودش را به کافر ذمی منتقل کند؛ آن هم با بیع و شراء. و اینجا فروشنده اساساً زمین را نفروخته بلکه آثار را فروخته است. پس اساساً ملکیت الارض انتقال پیدا نکرده و تبدل ملکیت زمین صورت نگرفته است و براساس روایت، خمس در جایی بر ذمی واجب می‎شود که زمین را بخرد. لذا موضوعاً مشمول روایت ابی عبیده نیست چون اساساً این زمین ملک بایع نبوده تا بخواهد منتقل به مشتری شود و سپس خمس بر کافر ذمی واجب شود.
ولی این توهم صحیح نیست و این مطلب نمی‎تواند در اینجا به عنوان دلیل ذکر شود. زیرا اولاً خودِ فروشنده، این ملک را فروخته و حتی اگر آثار و بناء و درخت مورد معامله قرار گرفته باشد، به تبع آثار زمین نیز منتقل می‎شود؛ نهایت این است که ملکیت کافر ذمی نسبت به این أرض، یک ملکیت متزلزل است. معنای ملکیت متزلزل این است که کافر ذمی مالک این زمین هست تا زمانی که این بناء و درخت در آن وجود دارد. اگر بناء و درخت خراب شد، به ملک عامه مسلمین برمی‎گردد.
پس کسی از این راه نمی‎تواند وارد شود که بگوید چون أرض به تبع آثار منتقل شده، دلیل شامل آن نمی‎شود؛ چون اساساً أرض منتقل نمی‎شود و أرض ملک بایع نبوده تا بخواهد منتقل شود. این دلیل نمی‎تواند اثبات عدم وجوب خمس کند.
پس این بیان قابل قبول نیست. دلیل و بیان قابل قبول همان چیزی است که عرض شد که چون امام (ره) در اصل مسأله قائل به تفصیل شده و در صورتی قائل به وجوب خمس شده‎اند که زمین مقصود اصلی از معامله باشد، لذا اینجا چون زمین به تبع آثار مورد معامله قرار گرفته، خمس در آن واجب نیست.

نظر مرحوم سید
مرحوم سید در مورد همین صورت، می فرماید در اینجا خمس واجب است. عبارت مرحوم سید این است: «لو كانت الأرض من المفتوحة عنوة و بيعت تبعا للآثار ثبت فيها الحكم لأنها للمسلمين» اگر أرض مفتوحة عنوة تبعاً للآثار مورد معامله قرار گیرد، خمس بر ذمی ثابت است. چون «اشتراء الذمی الارض من مسلم» صدق می‎کند. آنجا یک شخص بود و اینجا عامه مسلمین است. «فإذا اشتراها الذمي وجب عليه الخمس» ایشان تصریح می‎کند به اینکه اگر ذمی از مسلم این زمین را بخرد تبعاً للآثار، بر او خمس واجب است. چرا مرحوم سید قائل به وجوب خمس شده است؟ برای اینکه ایشان معتقد است که روایت ابی عبیده حذاء که می‎گوید «اشتراء الذمی الارض من مسلم» برای جایی است که ذمی، زمین را تملک کند و اینجا عنوان «تملک الذمی للارض بالشراء» صادق است.
لکن اکثراً با مرحوم سید در اینجا مخالفت کرده‎اند و اکثراً تعلیقه زده‎اند که اینجا وجهی برای وجوب خمس نیست زیرا اینجا عنوان «تملک الذمی الارض بالشراء» صدق نمی‎کند.
دلیل مرحوم سید بر اینکه اینجا خمس واجب است چیست؟ ایشان می فرماید مانحن فیه مشمول روایت ابی عبیده است. عنوان «اشتراء الذمی الارض من مسلم» در اینجا صدق می‎کند. این زمین را از یک شخص مسلم خریده ولو یک شخص خاص و واحد نیست بلکه عامه مسلمین است؛ اما چون از یک مسلم خریده و صدق عنوان «اشتراء الذمی الارض من مسلم» می‎کند، بنابراین خمس در آن واجب است.

بررسی حکم مسأله
حال آیا در این صورت حق با امام (ره) است یا با مرحوم سید؟ اگر ما بین این دو صورت تفصیل قائل شویم و مبنای امام را در باب تعلق خمس بپذیریم، نتیجه آن عدم تعلق خمس است. لذا امام (ره) بر اساس مبنای خودشان، درست فرموده‎اند که اگر زمین تبعاً للآثار مورد معامله قرار گیرد، متعلق خمس نیست.
اما می‎خواهیم ببینیم براساس مبنای مرحوم سید، این مطلب درست است؟ یعنی کسانی که قائل به تفصیل در مسأله نشده و به طور کلی در اشتراء الذمی الارض من مسلم، قائل به وجوب خمس شده‎اند، آیا طبق این مبنا می‎توانیم بگوییم خمس واجب است یا خیر که ان‎شاء الله در جلسه آینده بحث می‎شود.

صفات منتظران ظهور
روایتی از امام صادق (ع) درباره وظایف اصلی منتظران در ایام غیبت و دوران پیش از ظهور وارد شده است که توضیح مختصری در رابطه با آن بیان خواهد شد.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): «مَنْ‏ سَرَّهُ‏ أَنْ‏ يَكُونَ‏ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر».
کسی که مایل است از اصحاب قائم (ع) باشد، باید منتظر باشد و تقوا پیشه کند محاسن اخلاق داشته باشد در حالی که منتظر است.
انتظار، جدا از محاسن اخلاق، ورع و عمل صالح نیست. طبق این روایت کسی که می‎خواهد از اصحاب امام زمان (عج) باشد و میل درونی و تمایل قلبی دارد. همین قدر که بگوید، من منتظر هستم و دعای انتظار بخواند کافی نیست؛ این انتظار باید با عمل به ورع و محاسن اخلاق ممزوج شود؛ منتظر کسی است که این چنین باشد؛ یعنی آراسته به محاسن اخلاق هم باشد آراستگی به همه فضایل اخلاقی و دور کردن رذائل اخلاقی و پرهیزکاری و تقوا؛ یعنی مراقبت بر انجام واجبات و ترک محرمات.
ما واقعاً کأنه مسأله انتظار و اعتقاد به مهدویت را از متن زندگی خود خارج کرده ایم. در جایی که علاقه مند هستیم آن را مطرح می‎کنیم و در جایی که به مصلحت ما نیست، آن را کنار می‎گذاریم. متأسفانه همه گرفتار این موضوع هستیم. در برخی موارد که به مصلحت و به نفع ما باشد، از امام زمان خرج می‎کنیم. در جایی که مصلحت ما نباشد، کاری به امام زمان نداریم. به عنوان نمونه، اکنون در ایام انتخابات هستیم؛ این درست نیست که بگوییم رضایت امام زمان این است که به فلان کاندیدا رأی دهیم؛ این شرعاً اشکال دارد. در گذشته این اتفاق افتاد و در همین حوزه شنیده شد که امام زمان به فلان شخص عنایت دارد و نظر دارد. نتیجه‎اش این است که آقایی که ۱۸۰ درجه انظار درباره او تغییر می‎کند، اکنون باعث شبهه در ذهن مردم می‎شود من و شما می‎توانیم این را برای خودمان هضم کنیم، اما جوانی که با معارف خیلی آشنا نیست، با خود می‎گوید عجب! امام زمان هم اشتباه می‎کند؟ چطور امام زمان نفهمید که این آقا بعداً اینطور می‎شود و این نظر نسبت به او بیان شد. این کارها واقعاً به اساس اعتقاد به مهدویت آسیب می زند. تطبیق گرایی همیشه در طول تاریخ بوده است. تطبیق کردن در موارد متعدد اتفاق افتاده است. تطبیق کردن بر اشخاص یا به برخی از حواشی. این چیزی بود که در گذشته اتفاق افتاد و ما به عینه دیدیم؛ آن هم از ناحیه کسانی که انسان انتظار ندارد. اگر کسی حجت داشته باشد و تشخیص بدهد که انتخاب فلان امر یا فلان شخص به صلاح دین و کشور و انقلاب است، اشکالی ندارد که معرفی کند و کاملاً هم منطقی است. اگر کسی هم مخالف است می‎گوید ادله من این است. اما اینکه بگوییم امام زمان از این کار و از رأی به فلان آقا خوشحال می‎شود، اینکه امام زمان به این شخص عنایت دارد، اینکه امام زمان به طرقی مردم را به این راه هدایت کرده، اینها چیزهایی است که ممکن است در کوتاه مدت ما را به هدف برساند ولی در دراز مدت آسیب های جدی به اعتقاد و فکر و ذهن و نظر مردم و جوانها وارد می‎کند و راه را برای بسیاری از ادعاهای دیگر باز می‎کند. وقتی عده‎ای ببینند کسی به همین راحتی می‎تواند چنین ادعایی را مطرح کند، با خود می‎گوید که چرا من چنین ادعایی را مطرح نکنم؟ باب این ادعاها باز می‎شود و آسیب‎های جدی در پی دارد. در این ایام متأسفانه شنیده می‎شود که قلب امام زمان با رأی دادن به فلان آدم، خوشحال می‎شود. اگر ما شایستگی و لیاقت داشته باشیم و درست حرکت کنیم، ما را مورد لطف و عنایت قرار می‎دهد، در حق ما دعا می‎کند؛ اما ما خودمان هستیم که امور را درست می‎کنیم یا خراب می‎کنیم. اینکه فلان شخص و فلان امر را به امام زمان منتسب کنیم، واقعاً پسندیده نیست مخصوصاً در حوزه. حوزه باید با این بدعت‎ها مبارزه کند نه اینکه خود پیشتاز اینطور انحرافات باشد. اینها سؤالاتی است که در ذهن نسل جوان که دائماً در معرض شبهه و تخریب هستند، اثر می‎گذارد. باید خیلی مراقب بود. ما باید با این بدعت‎ها مبارزه کنیم نه اینکه همراهی یا حتی پیشتازی کنیم.
به هر حال اگر مایل هستیم از اصحاب حضرت حجت (عج) باشیم، عمل به ورع و تقوا، آراستگی به محاسن اخلاق و در عین حال انتظار و منتظر بودن؛ انتظار ممزوج با این عناصر می‎تواند ما را در کسوت عنوان منتظر امام زمان قرار بدهد.

«الحمد لله رب العالمین»