جلسه پانزدهم
جهات چهارگانه- جهت سوم: خمس به معنای اصطلاحی یا لغوی؟ ادله- حق در مسأله
۱۳۹۶/۰۸/۰۶
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
نتیجه در این بحث که مقصود از خمس واجب در مال حلال مخلوط به حرام، آیا خمس مصطلح است که باید به بنی هاشم داده شود یا خمس به معنای لغوی که باید به فقرا اعطا شود، این شد که به نظر ما خمس در این مقام به معنای لغوی است و نه خمس مصطلح. مهمترین دلیل هم این است که با اینکه ظاهر صحیحه عمار بن مروان ثبوت خمس مصطلح مثل سایر موارد خمس است، اما قرینهای قوی وجود دارد که موجب صرف ظاهر روایت عمار به معنای لغوی میشود.
این بحث گذشت و معلوم شد در مال حلال مخلوط به حرام، خمس واجب است لکن این خمس برای تطهیر مال و تخلیص حلال از حرام است و باید به فقرا داده شود؛ این مثل خمس مازاد بر مؤونه سنه نیست که لزوماً باید نیمی برای خودِ امام و مخارجی که امام دارد و نیمی برای فقرای سید مصرف شود.
عرض شد مؤیداتی برای این نظریه و این استنباط میتوان ذکر کرد؛ چهار مؤید در این مقام ذکر شده یا قابل ذکر است.
مؤید اول
مؤید اول این است که جمع زیادی از قدما حداقل متعرض این قسم از خمس نشدهاند و این امر را در عِداد سایر امور به عنوان متعلق خمس ذکر نکردهاند. پنج عنوان نوعاً ذکر شده اما این عنوان در کتب فقهی قدیمی وجود ندارد. نمیخواهیم بگوییم هیچ یک از قدما متعرض نشدهاند، چون همانگونه که در پاسخ به یکی از ادله کسانی که معتقدند خمس در اینجا به معنای لغوی است، گفتیم اینکه هیچ از یک قدما متعرض این مسأله نشدهاند، خیلی معلوم نیست. حداقل این است که جمع بسیاری از قدما وقتی متعلقات خمس را نام بردهاند، غنیمت جنگی، غوص، معدن، کنز، اینها را نام بردهاند ولی بحث از مال حلال مخلوط به حرام نکردهاند و آن را جزء اموری که خمس به آنها تعلق میگیرد، قرار ندادهاند.
به علاوه، بعضی از متأخرین اساساً به لزوم صدقه به فقرا فتوا دادهاند. مثل صاحب مدارک و برخی مثل محقق همدانی قائل به تخییر بین الامرین شدهاند. در جهت رابعه اشاره خواهد شد که ایشان معتقد است در اینجا اگر کسی میخواهد مالش که مخلوط به حرام است پاک شود، مخیّر است یک پنجم این مال را به عنوان صدقه به فقرا بدهد یا یک پنجم مال را به امام و سادات از فقرا بدهد. در اینجا حکم به تخییر کرده است. خودِ همین که حکم به تخییر کرده، معلوم میشود که از نظر ایشان آن خمس مصطلح تعیّن ندارد.
علی أیّ حال اینکه در کتب کثیری از قدما، اثر و نشانی از ذکر خمس به معنای مصطلح در رابطه با مال حلال مخلوط به حرام دیده نمیشود و نیز فتوای مشهور متأخرین مبنی بر لزوم خمس در این مال و صدقه آن به فقرا، میتواند مؤید نظر مختار باشد.
میگوییم مؤید! مؤید با دلیل فرق دارد. اگر کسی بخواهد اشکال کند، میگوییم این مؤیدات در مجموع این نظر را تقویت میکند.
مؤید دوم
مؤید دوم این است که در برخی روایات، وارد شده که «لَيْسَ الْخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّةً» خمس فقط در غنائم ثابت است. آنجا بحث بود که اگر مقصود غنیمت جنگی باشد، پس معدن، کنز، غوص به چه دلیل متعلق خمس است؟ یک توجیهاتی و وجوه جمعی بین این روایت و روایات دیگر که خمس را در سایر امور بیان میکند، ذکر شده است. این بحثهایی است که در همان ابتدای کتاب الخمس مطرح شد. یکی از وجوه که ما هم همان را اختیار کردیم، این بود که اساساً غنائم در اینجا به معنای غنائم جنگی نیست. «لَيْسَ الْخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّةً» یعنی «لیس الخمس إلا فی الفوائد» غنائم را به معنای مطلق فایده بگیریم و بر همین اساس گفته شد:«لا خمس إلا فی فائدة». غیر از آیه خمس که دلالت بر ثبوت خمس در مطلق فایده میکرد، مضمون این روایت نیز در واقع مضمون همان آیه خمس است.
پس در روایت «لَيْسَ الْخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّةً» یک قاعده و اصل به دست میآید و آن اینکه خمس فقط در مطلق فایده ثابت است و در مانحن فیه این چنین نیست. یعنی همان مطلبی که به عنوان قرینه در مقابل روایت عمار ذکر شد، از روایت به دست میآید. مال حلال مخلوط به حرام، فایده محسوب نمیشود؛ کما اینکه بخشی از آن، ملک محسوب نمیشود. پس با توجه به اینکه به سبب اختلاط مال به حرام، عنوان فایده صدق نمیکند لذا خمس به معنای اصطلاحی هم در آن ثابت نیست و این از روایت «لَيْسَ الْخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّةً» به دست میآید.
پس خودِ این روایت، مؤید همان مطلبی است که در توضیح استدلال عرض شد. آنجا عرض شد درست است ظاهر روایت عمار این است که همانگونه که در معدن و کنز و… خمس [فریضه واجبه] واجب است، در اینجا هم ثابت است. ولی در مقابل این، قرینه صارفه وجود دارد و این قرینیت توضیح داده شد [قرینه لا خمس الا فی ملک و لا خمس الا فی فائدة]. این روایت هم مؤید همان مطلبی است که در گذشته عرض شد.
مؤید سوم
مؤید سوم که مقداری شاید قویتر است و قبلاً هم به نوعی بدان اشاره شد، این است که اصلاً امکان تعلق خمس به معنای اصطلاحی به مال حلال مخلوط به حرام نیست. این اساساً مقتضی برای تعلق خمس را زیر سؤال میبرد. این غیر از مسأله «لا خمس الا فی ملک و لا خمس الا فی فائدة» است. اساساً میگوییم خمس به معنای مقابلِ زکات که خودش یک واجب مستقل است، میتواند به معدن، کنز و غنیمت جنگی تعلق بگیرد اما به مال حلال مخلوط به حرام، اساساً خمس به این معنا قابل تعلق نیست.
چون مثلاً وقتی درباره معدن میگوییم خمس به آن تعلق میگیرد و صاحب خمس با مالک معدن و کسی که از معدن استخراج میکند، در آن مالی که استخراج میکنند چنانچه به حدّ نصاب برسد شریک میشود. مثلاً اگر «ما یستخرج من المعدن اذا بلغ عشرین دیناراً»؛ اگر به بیست دینار برسد، خمس به آن تعلق میگیرد. معنایش این است که مالک و مستخرج و صاحب خمس، در این چیزی که از معدن استخراج کردهاند، شراکت پیدا میکنند. به مجرّد اخراج این اشتراک حاصل میشود.
اکنون باید دید مبدأ اشتراک صاحب مال و صاحب خمس در مانحن فیه چه زمانی میتواند باشد؟ شخصی مال حلالی دارد که اختلاط با حرام پیدا کرده است. معنای تعلق خمس و لازمه تعلق خمس این است که مالک این مال با صاحبان خمس در این مال شریک شدهاند. یعنی یک پنجم این مال برای صاحبان خمس است و چهار پنجم برای خودِ صاحب مال است. سؤال این است که این شراکت از چه زمانی پیدا شده است؟ آیا از زمان وقوع اختلاط و مخلوط شدن حلال با حرام این شراکت پیدا میشود؟ آیا امکان دارد که به محض اختلاط مال حلال به حرام، بین صاحب مال و صاحب خمس یک شراکتی پدید آید؟ مسأله این است که ما به چه دلیل به این ملتزم شویم که به مجرد اینکه یک مال حرام با مال حلال مخلوط شد، صاحب خمس در این مال شریک میشود.
خمس در واقع برای تطهیر مال حلال از حرام است. غرض این است که این مال از حرام پاک شود و بقیه مال حلال شود. آیا میشود بین این دو مطلب جمع کرد؟ از یک طرف گفته شود به مجرد اختلاط مالین، صاحب خمس استحقاق پیدا میکند؛ این قابل قبول نیست که اختلاط فی نفسه موجب استحقاق ارباب خمس شود. از طرف دیگر گفته شود اخراج الخمس برای تطهیر مال حلال از حرام است. این دو با هم قابل جمع نیست. چطور میشود که ما از یک طرف به مجرد مخلوط شدن مال، صاحب خمس را مستحق بدانیم و بعد بگوییم خمس دهید تا این مال پاک شود. اگر قرار است این مال پاک شود، به محض استحقاق صاحبان خمس، این طهارت و پاکی حاصل شده است؛ دیگر برای چه بخواهیم که این خمس را بدهیم تا مال حلال شود؟
پس مؤید سوم این شد که اساساً امکان تعلق خمس به مال حلال مخلوط به حرام نیست. بر وزان آنچه که در سایر عناوین گفته شد، آنجا این امکان بود ولی در اینجا این امکان نیست.
سؤال:
استاد: آیا شما میتوانید بگویید به محض اختلاط، ارباب خمس صاحب این یک پنجم میشوند؟ تا قبل از اخراج الخمس این مال حرام است یا حلال؟ مخلوط به حرام است. چطور در همان مال مخلوط به حرام به مجرّد اختلاط صاحبان خمس مستحق یک پنجم این مال میشوند و شخص صاحب چهار پنجم آن. پس مشکلی نیست! اگر به مجرد اختلاط صاحب خمس بیاید و مالک یک پنجم شود و استحقاق پیدا کند، پس چهار پنجم برای من است و یک پنجم برای صاحب خمس. دیگر در اینجا حرامی نیست؛ پس نمیتواند همزمان با اینکه اختلاط پیدا میشود، استحقاق هم پیدا شود. چون معنای استحقاق ارباب خمس نسبت به یک پنجم مال، یعنی پاک شدن مال. یعنی چهار پنجم برای من شده و یک پنجم برای او شده است. آن وقت دستور به اخراج خمس برای تطهیر و تخلیص مال از حرام، معنا ندارد. اگر به مجرد اختلاط بخواهید ارباب خمس را مستحق یک پنجم بدانید، لازمه حرف این است که همزمان با اختلاط، تطهیر و تخلیص هم پیدا شده، چون به مجرد اختلاط مال حلال به حرام، یک پنجم آن برای صاحب خمس میشود و چهار پنجم برای مالک است.
سؤال:
استاد: شما میخواهید بگویید بمجرد الاختلاط، یک پنجم برای صاحبان خمس میشود. هنوز بحث اخراج و اینها نیست. ما میگوییم حقّ صاحب خمس نسبت به این مال، از چه زمانی پیدا میشود؟ استحقاق صاحب خمس نسبت به این مال در مالی که از معدن خارج شده، به محض استخراج حاصل میشود و مشکلی هم ندارد. بالاخراج این استحقاق پیدا میشود، آن وقت باید اخراج کند و حق آنها بدهد. اشتراک ارباب خمس با مالک، در هر یک از این زمانها در معدن، غوص میگوییم باخراج من البحر، در کنز باخراج من الارض، اینها حاصل میشود و هیچ مشکلی هم ندارد. ما میخواهیم بگوییم که این تفکیک در اینجا صورت نمیپذیرد. این خودش یک مؤید است که اساساً خمس اصطلاحی در اینجا نمیتواند معنا داشته باشد. چون میخواهید بگویید بمجرد اختلاط این استحقاق پیدا میشود. اینکه معنا ندارد. پس معلوم میشود که تا قبل از اخراج، این مال پاک نشده است. بالاخره در اینجا یک تناقض است؛ از یک طرف میگوییم به محض اختلاط مال به حرام، استحقاق پیدا میشود. این معنایش این است که این مال مشکلی ندارد. چون در همین لحظه یک پنجم برای آنها میشود و چهار پنجم برای من میشود.
سؤال:
استاد: استحقاق پیدا میشود یا نه؟ همین الان که اختلاط پیدا میشود، ارباب خمس با من شریک میشوند. استحقاق همین الان است. این شراکت همین الان است، یعنی به محض اختلاط تکلیف معلوم است. در جایی که شریک معیّن دارید، معلوم است که شما میدانید نصف برای شماست و نصف مال برای او. بله، حق شریک را باید داد؛ این یک بحث دیگری است. پس اصل تعلق خمس در اینجا امکان ندارد. اگر شما بخواهید بگویید خمس به حلال مخلوط به حرام تعلق گرفته و میگیرد، معنایش این است که بمجرد اختلاط باید ارباب خمس با مالک شریک شوند.
سؤال
استاد: فرق این دو چیست؟ در جایی که شما باید به فقرا بدهید، فقرا در عین این مال با شما شریک نمیشوند. شما یک پنجم باید به فقرا بدهید. بر ذمه شماست که باید بپردازید.
سؤال:
استاد: استحقاق به این معنا بمجرد اختلاط پیدا نمیشود. آنجا صرفاً میگویند این مال حلال مخلوط به حرام است. اگر میخواهی مالت پاک شود، یک پنجم آن را به فقرا بده و آن چهار پنجم برای خودت میشود. نه اینکه فقرا همین الان شریک شوند بمجرد الاختلاط. اینطور نیست.
مؤید چهارم
مؤید چهارم که بعضی نقل کردهاند از جمله شیخنا الاستاد در کتاب تفصیل الشریعه . میگویند ما دو راه پیش رو داریم:
یکی اینکه خمس را به معنای مصطلح بگیریم و بگوییم خمس واجب و فریضه است که در سایر عناوین هم ثابت است.
یک راه هم این است که این خمس را حمل بر معنای لغوی کنیم. اما حمل بر خمس مصطلح، مؤونه زائده میخواهد در حالی که حمل بر خمس به معنای لغوی، نیاز به این مؤونه زائده ندارد. آن مؤونه زائده چیست؟ میگوید اگر ما بخواهیم خمس را در این قضیه، بر معنای مصطلح حمل کنیم، یعنی در این فرض ما نیاز به دو چیز و دو مؤونه داریم؛ در حالی که اگر خمس را به معنای صدقه بگیریم، یک مؤونه لازم دارد. توضیح ذلک:
در مورد روایاتی که در این مقام ذکر شده، مثل روایت عمار، بیان شده که اگر کسی مال حلال او با حرام مخلوط شد و بخواهد این مال را از حرام پاک کند، باید خمس آن را بپردازد. در ذیل برخی روایات [مثل روایت سکونی] دلیل آورده که «لأنه رضی الله تعالی من الاشیاء بالخمس» خداوند متعال از اشیاء به یک پنجم رضایت داده است. این یک طرف مال مختلط به حرام است که معلوم نیست مقدار آن چقدر است ولی اگر مقدار، بیشتر از خمس باشد [مثلاً نصف باشد] شارع یک قاعده کلی داده و گفته هر کجا که حلال با حرام مخلوط شد و مقدار معلوم نبود، یک پنجم را بده و مال پاک میشود. کأن یک معاوضه قهری صورت گرفته است. خداوند با این معاوضه قهری خواسته مال پاک شود. گفته یک پنجم مال را به من بده، در مقابل این یک پنجم، بقیه برای خودت. در این مورد خاص که مقدار مال حرام مجهول است، یک معاوضه قهری صورت میگیرد که یک پنجم یک طرف، در مقابل، بقیه حلال.
تا اینجا این معاوضه قهریه چه ما قائل شویم به صدقه و چه قائل به خمس شویم، فرقی نمیکند ولی اگر ما بخواهیم قائل به این شویم که خمس در اینجا به معنای مصطلح است، یعنی همان خمسی که مصرف آن مثل مصرف معدن و غنیمت و امثال اینهاست، اینجا یک چیز دیگری هم باید ملتزم شویم و آن این که مالک هم تبدل پیدا کند و بنی هاشم مالک شوند که مستحق خمس اصطلاحی هستند. اینجا دو مبادله باید صورت بگیرد و آنجا یک مبادله. هم مبادله و جابهجایی در مال و هم در مالک؛ اگر ملتزم شویم به اینکه این خمس صدقه است، «لایکون الا مبادلة واحدة»؛ یک مبادله بیشتر نیست و آن مبادله تبدیل مال حرام به خمس. مال حرام را با خمس جابهجا میکنیم. یک پنجم میدهیم و مال حرام هر چه بود [کمتر، بیشتر یا مساوی خمس] را میگیریم.
این دیگر احتیاج به مبادله زائد ندارد. مالک یک پنجم میدهد و در مقابل چهار پنجم کاملاً به او منتقل میشود. پس «لایکون الا مبادلة واحدة».
اما اگر این خمس را به معنای اصطلاحی بگیریم، دو کار باید انجام شود. مؤونه زائد میخواهد علاوه بر این یک کار دیگر باید انجام شود، یک کاری که معاوضه قهری بین المالین است، باید انجام شود؛ که معنایش این است که این شخص یک پنجم مال را به دیگری میدهد و در مقابل چهار پنجم برای او میشود. اما باید در کنار این، یک کار دیگر انجام دهد و آن یک کار چیست؟ اینجا دیگر باید بنی هاشم را هم جایگزین کند. یک پنجم، ملک بنی هاشم شود. یعنی علاوه بر تبدل مال، تبدل مالک هم باید انجام گیرد. اما در صدقه اینگونه نیست. در جایی که صدقه میدهد، آن یک پنجم را از طرف مالک صدقه میدهد و نه از طرف خودش. آنجایی که میگویند یک پنجم را به فقرا صدقه بده تا مالت پاک شود، آن یک پنجم را صدقه میدهد «لا عن نفسه بلکه عن المالک». هیچ تبدلی در ناحیه مالک پیدا نمیشود. فقط تبدل بین المالین است. یک معاوضه قهری است؛ اما اگر بخواهد این را به عنوان اصطلاحی بدهد، علاوه بر تبدل در مال و ملک، تبدل در مالک هم باید پیدا شود. اینجا هم یک پنجم را بدهد و هم به جای مالک آن مال، بنی هاشم را جانشین کند؛ این یک مؤونه زائده است و در جایی که امر ما دایر باشد بین مؤونة واحدة و مؤونتین، رجحان با ارتکاب مؤونه واحده است. پس اینجا نمیتوان ملتزم شد که خمس به معنای اصطلاحی است.
فتحصل مما ذکرنا ان الحق فی الجهة الثالثة من الجهات الخمسة، ان الخمس فی المقام بمعناه اللغوی لا الاصطلاحی.
نظرات