جلسه بیست و چهارم
قلمرو تقیه_ جهت دوم: حق در مورد ششم_ مورد هفتم( برائت از امیرالمؤمنین(ع))
۱۲/۱۰/۱۳۹۷
خلاصه جلسه گذشته
شش طریق در جمع بین روایاتی که درباره تقیه در مواردی مانند مسح علی الخفین، شرب النبیذ، جهر به بسم الله، متعۀ الحج، وارد شده را ذکر کردیم. چون برخی از روایات دلالت بر عدم جواز داشتند و برخی بر جواز دلالت میکردند.
تا اینجا ۶ راه و یا اگر بخواهیم با دقت بیشتری بیان کنیم، ۵ راه برای جمع بیان شد.
حق در مورد ششم
حق در این مقام به نظر ما همان است که امام (ره) فرمودند؛ یعنی با ملاحظه آن سه دلیل، اولی این است که روایات مجوزه را اخذ کنیم و روایات مانعه را ترک کنیم. مسئله عمل مشهور به روایات جواز تقیه در این امور را میتوانیم بعنوان مؤید بپذیریم ولی عمده حکم عقل است که به نحو بدیهی در دوران امر بین اموری که در عرض این موارد قرار میگیرند، حکم میکند که آن امور أهم از اینها هستند. همچنین اینکه واقعاً اگر در ترک تقیه در این امور جانی بخواهد ستانده شود، انسان یقین پیدا میکند که شارع راضی به این امر نیست و لذا اینکه ما بگوییم تقیه حتی در این امور هم جایز است، به نظر میرسد پشتوانه محکمی دارد. راههایی هم که نوعاً گفته شده، عمدهتریناش طریقی است که شهید در ذکری گفته و مرحوم آقای خویی آن را با تفصیل بیشتری بیان کردهاند که در واقع این امور را از دایره موضوع تقیه خارج میکند. وقتی راه وجود دارد که انسان کاری کند که تقیه نباشد، دیگر نوبت به تقیه نمیرسد، تفصیل بیشتر این را هم در جهت سوم از جهات مربوط به قلمرو تقیه بحث خواهیم کرد، آنجا بحث قید مندوحه و مدخلیتش را در مسئله تقیه مورد بررسی قرار میدهیم به هر حال این طریق در واقع توجیهاتی است برای حمل این روایات و مآلاً طرقی که شهید در ذکری گفته و مرحوم آقای خویی هم گفتهاند، و لذا منافاتی با آنچه که امام گفتند ندارد چون امام هم فرمودند که یا ما روایات مانعه را کلاً کنار میگذاریم و یا توجیهات و محاملی برای آن ذکر میکنیم. مسئله اختصاص ترک تقیه دراین امور به امام (ع) هم قبلا مورد بررسی قرار گرفت و لذا در مجموع به نظر ما بیان امام اکمل بیانات و راه و نظر ایشان از سایر نظرها و طرق بهتر است و ما هم با این نظر موافقیم.
مورد هفتم: برائت از امیرالمؤمنین(ع)
مورد هفتم که تا حدودی بحثش مفصلتر است، بحث برائت از امیر المؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام است.
روایاتی که در این باب وارد شده سه طایفه است.
طایفه اول: روایات دال بر عدم جواز برائت
طایفه اول روایاتی است که دلالت بر عدم جواز تقیه در برائت از امیر المؤمنین و سایر ائمه دارد. چندین روایت اینجا ذکر شده که ما بعضی از آنها اشاره میکنیم.
۱. روایت محمد ابن میمون عن ابیه عن جده قال: «ستدعون إلی سبّی فسبّونی فتدعون إلی البرائه منی فمدّ الرقاب فإنّی علی الفطرۀ». میفرماید شما خوانده میشوید به سبّ من، پس مرا سبّ کنید. و دعوت میشوید به برائت از من و گردنهای خود را آماده زده شدن کنید و من بر دین فطری هستم یعنی نمیتوانید اظهار برائت کنید. در اینجا بین سبّ و برائت تفصیل داده که سبّ کنید ولی اظهار برائت نمیتوانید کنید.
۲. روایت دیگری به همین مضمون وارد شده عن علی ابن علی الخزاعی عن علی ابن موسی عن ابیه عن آبائه عن علی ابن ابی طالب(ع) أنّه قال: إنکم ستعرضون علی سّبی فإن خفتم علی انفسکم فسبّونی، الا و إنکم ستعرضون علی البرائة منی فلا تفعلوا فإنی علی الفطرۀ».
این روایت دلالتش واضحتر از روایت قبلی است؛ و محصّلش این است که اگر بر خودتان در برابر دعوت به سّب ترس دارید، پس اشکالی ندارد سبّ کنید ولی بدانید که شما در معرض برائت از من هم قرار میگیرید فلا تفعلوا، این نهی است و ظهور در حرمت دارد و تعلیل میکند به اینکه فإنّی علی الفطرۀ و منظورش هم معلوم است یعنی إنیّ ولدتُ علی الفطرۀ و سبقتُ إلی الإیمان بالهجرۀ.
۳. نظیر این در نهج البلاغه هم آمده «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ. أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي، فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ، فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي، فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ.»
۴. حُجر ابن عدی میگوید قال لی علی (ع): « كيف تصنع أنت اذا ضربت و أمرت بلعنتي؟ قلت له: كيف أصنع؟ قال العنّي و لا تبرّأ مني فإني على دين اللّه».
۵. شیخ مفید در ارشاد میگوید: إستفاض عن امیرالمؤمنین أنّه قال « سَتُعْرَضُونَ مِنْ بَعْدِي عَلَى سَبِّي فَسُبُّونِي فَمَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ اَلْبَرَاءَةُ مِنِّي فَلْيَمْدُدْ عُنُقَهُ فَإِنْ بَرِئَ مِنِّي فَلاَ دُنْيَا لَهُ وَ لاَ آخِرَةَ.» که تقریباً مضمونش همین است و فقط اینجا حضرت فرموده که شما جان بدهید ولی اظهار برائت نکنید، چه اینکه اگر کسی از من اظهار برائت کند نه دنیا دارد و نه آخرت.
مجموعاً این روایات دلالت بر عدم جواز برائت از امیرالمؤمنین دارد.
طایفه دوم: روایات دال بر ترخیص در برائت
طایفه دوم روایاتی است که ظهور در جواز دارد، یعنی هم میتوان اظهار برائت کرد و هم میتوان گردن را برای زده شدن بخاطر عدم اظهار برائت آماده کرد، البته اگر کسی این کار را کند، اجرش هم عند الله محفوظ است؛ از جمله:
۱. عن العیاشی «عن أبي بكر الحضرمی، عن أبي عبد اللّه – عليه السّلام – قال: قال بعضنا: مدّ الرّقاب أحبّ إليك أم البراءة من عليّ(ع)؟ فقال: الرّخصة أحبّ إليّ. أما سمعت قول اللّه في عمّار: إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ»، طبق این روایت سوال میشود از امام صادق (ع) که شما کشته شدن را بیشتر دوست دارید یا برائت از امیرالمؤمنین، یعنی اگر امر دایر شود بین اینها شما کدام را بیشتر میپسندید؟ امام میفرماید: «الرخصۀُ أحبُ إلیَّ» و بعد اشاره میکند به آن آیه «إلّا من أُکرهَ» که در مورد عمار وارد شده است و این ظهور در ترخیص دارد.
۲. روایت دیگری از عبدالله بن عجلان « عن أبیعبد الله (علیه السلام) قال: سألته فقلت له:«إنّ الضحاک قد ظهر بالکوفة و یوشک أن تدعی إلی البرائة من علی (علیه السلام)، فکیف نصنع؟ قال:«فابرء منه،قلت: أیهما أحبّ إلیک؟ قال:أن تمضوا علی ما مضی علیه عمار بن یاسر،أخذ بمکّة فقالوا له: إبرء من رسول الله صلّی الله علیه و آله فبرأ منه فأنزل الله عزّ و جلّ عذره،إلّا من أکره و قلبه مطمن بالإیمان » این روایت میگوید که چنین آدمی به کوفه آمده و ما گمان میکنیم که ما را بسوی برائت از امیر المؤمنین بخواند، ما چکار کنیم؟ امام فرمود: که اظهار برائت کن و بعد میپرسد که کدام یک نزد شما محبوب تر است، حضرت میفرماید همان کاری که عمار یاسر کرد. ظهور این هم در جواز و ترخیص کاملاً روشن است.
۳. روایت دیگری هم در مورد قضیه میثم تمار وارد شده،« یوسف بن عمران ا لمیثمی قال : سمعت میثم ا لنهروانی یقول : دعانی أمیر ا لمؤمنین علیّ بن أبی طا لب (علیه السلام) وقال : کیف أنت یا میثم إذا دعاک دعی بنی اُمیّـة ـ عبیداللّه بن زیاد ـ إلی ا لبراءة منّی ؟ فقلت : یا أمیر ا لمؤمنین أنا واللّه لا أبرأ منک ؟ قال : إذاً واللّه یقتلک ویصلبک ، قلت : اصبر ، فذلک فی اللّه قلیل ، فقال : یا میثم إذاً تکون معی فی درجتی »، میثم نهروانی میگوید که امیرالمؤمنین من را خواست و گفت که اگر عبید الله ابن زیاد تو را خواست و گفت که از من برائت بجویی، تو چکار میکنی، من عرض کردم که والله من از تو برائت نمیجویم، بعد حضرت فرمود او تو را میکشد و به صلیب میکشد، من عرض کردم که صبر میکنم و این در راه خدا چیزی نیست، بعد حضرت فرمود یا میثم إذاً تکون معی فی درجتی، پس این روایت ظهور در ترخیص دارد ولی بر اساس آن اگر کسی این کار را انجام دهد، درجه و مقام خاصی پیدا میکند؛ اینهم طایفه دوم بود.
طایفه سوم: روایات دال بر وجوب برائت
طایفه سوم دلالت بر وجوب برائت میکند، روایاتی هم از وجود برائت استفاده میشود از جمله:
۱. موثقه مسعَدةِ ابن صدقۀ قال « عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: قِيلَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ اَلنَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ عَلَى مِنْبَرِ اَلْكُوفَةِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّكُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَى سَبِّي فَسُبُّونِي ثُمَّ تُدْعَوْنَ إِلَى اَلْبَرَاءَةِ مِنِّي فَلاَ تَبَرَّءُوا مِنِّي فَقَالَ مَا أَكْثَرَ مَا يَكْذِبُ اَلنَّاسُ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا قَالَ إِنَّكُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَى سَبِّي فَسُبُّونِي ثُمَّ سَتُدْعَوْنَ إِلَى اَلْبَرَاءَةِ مِنِّي وَ إِنِّي لَعَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ يَقُلْ لاَ تَبَرَّءُوا مِنِّي فَقَالَ لَهُ اَلسَّائِلُ أَ رَأَيْتَ إِنِ اِخْتَارَ اَلْقَتْلَ دُونَ اَلْبَرَاءَةِ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ مَا لَهُ إِلاَّ مَا مَضَى عَلَيْهِ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ حَيْثُ أَكْرَهَهُ أَهْلُ مَكَّةَ …»، طبق این روایت مسعدة ابن صدقۀ میگوید که به امام صادق (علیه السلام) گفته شد که مردم نقل میکنند امیرالمؤمنین بر منبر کوفه اینچنین فرمود: أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّكُمْ… همان روایت که نقل کردیم و در نهج البلاغه هم آمده بود که شما به زودی به سوی سبّ من فرا خوانده میشوید پس مرا سبّ کنید، بعد به سوی برائت از من فرا خوانده میشوید ولی از من برائت نجویید و نهی کرده است؛ امام (علیه السلام) فرمود: که چقد دروغ نسبت میدهند بر امیرالمؤمنین و بعد در ادامه امام فرمود آنچه که امیرالمؤمنین فرمود این بود که شما به سوی سبّ من فرا خوانده میشوید، پس سب کنید، بعد به سوی برائت از من فرا خوانده میشوید و من بر دین پیامبر هستم، دیگر نفرمود «ولاَ تَبَرَّءُوا مِنِّي»؛ آنوقت سائل در ادامه پرسید که اگر این شخص برائت نجست و پذیرفت که کشته شود، فقال والله ما ذاک علیه، این نهی میکند از طریق عدم برائت که منجر به کشته شدن شود و یعنی امام دستور میدهد به برائت. این روایت دال بر وجوب برائت است چون بر اساس آن میگوید شما حق امتناع از برائت ندارید تا کشته شوید و معنایش این است که اظهار برائت کنید.
« وَ مَا لَهُ إِلاَّ مَا مَضَى عَلَيْهِ »، این ظهور در وجوب دارد و تنها کاری که باید بکند همان کار عمار است؛ نه اینکه برایش واجب نیست برائت بجوید بلکه باید برائت بجوید.
۲. روایت دیگر عن الإحتجاج عن امیر المؤمنین (علیه السلام) « وقد أذنت لکم فی تفضیل أعدائنا إن ألجأک الخوف إلیه و فی إظهار البراءة إن حملک الوجل علیه … وإنّ إظهارک براءتک منّا عند تقیتّک لایقدح فینا، ولاینقصنا ، ولئن تبرأ منّا ساعة بلسانک وأنت موالٍ لنا بجنانک ، لتبقی علی نفسک روحها التی بها قوامها ، و مالها الذی به قیامها و جاهها الذی به تمسکها ، وتصون من عرف بذلک أولیاءنا وإخواننا ، فإنّ ذلک أفضل من أن تتعرّض للهلاک ، و تنقطع به عن عمل فی الدین ، و صلاح إخوانک المؤمنین ، وإیّاک ثمّ إیّاک أن تترک التقیّة التی أمرتک بها، فإنّک شائط بدمک و دماء إخوانک ، معرّض لنعمتک و نعمتهم للزوال ، ومذل لهم فی أیدی أعداء دین الله ، و قد أمرک الله بإعزازهم ، فإنّک إن خالفت وصیّتی کان ضررک علی إخوانک و نفسک أشدّ من ضرر الناصب لنا، الکافر بنا »، روایت کاملاً روشن است و ظهور در وجوب دارد و میگوید من اجازه دادم در اینکه اعداء ما را بر ما برتری بدهید اگر به حدی رسیدید که خوف داشتید و من اجازه دادم که اظهار برائت کنید اگر ترس بر شما هجوم آورد. بعد حضرت تعلیل میکند که چرا شما اگر این کار را کنید جایز است و من اجازه دادم، برای اینکه اظهار برائت شما عند التقیه است نه اینکه بدون جهت باشد و این نه ضرری برای ما دارد و نه موجب تنقیض ما میشود بعد به شدت هشدار دادند که به هیچ وجه تقیه را ترک نکنید و نهایتاً این جمله اخیر که کاملاً روشن است و دلالت بر وجوب برائت میکند، میگوید: اگر از این دستور سرپیچی کنی و از این دستور من عدول کنی، این ضررش بر خودت و برادرانت اشدّ است از ضرر ناصب که آنها کافر به ما هستند. یعنی آنقدر مخالفت با این سفارش و توصیه و وصیت ضرر دارد که حتی ضرر این را اشد از ضرر ناصبیها معرفی کرده لذا اینهم به وضوح دلالت بر وجوب برائت از امیرالمؤمنین میکند.
۳. روایتی را هم مرحوم مجلسی از کتاب «الغارات» عن الباقر و الصادق (علیهما السلام) نقل کرده و آن این است، « إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلثَّقَفِيُّ فِي كِتَابِ اَلْغَارَاتِ ، عَنْ يُوسُفَ بْنِ كُلَيْبٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ اَلْأَنْصَارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَطَبَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى مِنْبَرِ اَلْكُوفَةِ فَقَالَ سَيُعْرَضُ عَلَيْكُمْ سَبِّي وَ سَتُذْبَحُونَ عَلَيْهِ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْكُمْ سَبِّي فَسُبُّونِي وَ إِنْ عُرِضَ عَلَيْكُمُ اَلْبَرَاءَةُ مِنِّي فَإِنِّي عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَقُلْ فَلاَ تَبَرَّءُوا مِنِّي» .
سوال:
استاد: به هرحال این روایتی است که هم از امام باقر و هم از امام صادق نقل شده. ببینید آن «ستُذبحون علیه» دارد ولی روایت قبلی ندارد پس روایات متفاوت است.
سوال:
استاد: درست است که این را ذیل طایفه سوم آوردهاند ولی در واقع جزء طایفه دوم است برای اینکه دال بر جواز است. از این وجوب برائت استفاده نمیشود و فوقش ترخیص استفاده شود. مثل همان روایتی که جزء طایفه دوم آمده بود.
به هر حال این سه طایفه از در مورد برائت از امیرالمؤمنین ذکر شده است.
بحث جلسه آینده
یک طایفه دال بر عدم جواز تبرّی است و از یک طایفه رخصت استفاده میشود و طایفه سوم وجوب برائت استفاده میشود و اینکه ما با اینها چه کنیم جلسه بعد انشاء الله.
نظرات