جلسه هفتاد و سوم-معانی حرفیه – مسلک سوم- نظریه امام (ره)

دانلود-جلسه هفتاد و سوم-PDF

جلسه هفتاد و سوم

معانی حرفیه – مسلک سوم- نظریه امام (ره)

۱۳۹۱/۱۱/۲۹

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در تشریح نظریه امام (ره) بود، عرض کردیم ایشان مقدمتاً وجودات امکانیه را به سه قسم تقسیم کردند، اقسامی که در خارج محقق هستند لکن نحوه تحقق آنها متفاوت است، بعضی در وجود استقلال دارند و همچنین در ذهن و بعضی در وجود استقلال ندارند اما در ذهن استقلال دارند، قسم سوم که محل بحث ماست وجوداتی هستند که نه در ذهن و نه در خارج استقلال ندارند و این همان وجود رابط است. وجود رابط در خارج مندکّ در طرفین است و یک وجود اندکاکی است و قابل اشاره حسی نیست، وقتی هم به ذهن می‏آید قابل تصور استقلالی نیست، این وجود غیر مستقل در واقع ربط و نسبت تکوینی بین وجودات جواهر و اعراض ایجاد می‏کند یعنی ارتباط جواهر و اعراض در عالم عین به وسیله همین حقیقت و وجودی است که با اینکه موجود است اما مستقل نیست. در عالم ذهن هم همین گونه است، امام (ره) فرمود در عالم ذهن هم بعضی مفاهیم استقلال دارند اما این مفاهیم مستقله تنها با نِسب و اضافات ذهنیه به هم مرتبط می‏شوند، اگر این ربط‏های ذهنی نباشد مفاهیم اسمی ذهنی مستقل هم با هم هیچ ارتباطی ندارند. آنچه ذکر شد محصل فرمایش امام (ره) بود یعنی ابتدائاً عالم عین را تشریح فرمود، عالم عین یعنی هم عالم خارج و هم عالم ذهن با قطع نظر از وضع و دلالت و استعمال، در عالم خارج ربط و نسبت، تکوینی است و در عالم ذهن ربط و نسبت، ذهنی است و این با قطع نظر از بودن لفظ و استعمال است بلکه به عنوان تشریح واقعیات این عالم است. پس بالاخره ما یک وجود رابط در عالم خارج داریم که رابط بین جواهر و اعراض در عالم خارج است و یک رابط هم در ذهن داریم که آن هم ربط حقیقی بین مفاهیم مستقله است، اگر ربط ذهنی بین مفاهیمی که ما درباره آن فکر می‏کنیم نبود اصلاً هیچ علمی شکل نمی‏گرفت چون یک پایه و رکن مهم علم همین ربط‏های ذهنی است که در ذهن بین مفاهیم ایجاد می‏شود.

ادامه کلام امام (ره)

تا اینجا تشریح واقعیت عالم بود، با قطع نظر از وضع و دلالت و استعمال، حال سراغ مسئله وضع و دلالت می‏آییم یعنی متکلم گاهی می‏خواهد از ربط‏های موجود در عالم خارج حکایت کند و گاهی هم می‏خواهد از ربط‏های موجود در ذهن حکایت کند چون در این مقدمه نتیجه گرفتیم که ما هم ربط خارجی داریم و هم ربط ذهنی، تارةً متکلم می‏خواهد از ارتباط بین اعراض و جواهر در خارج حکایت کند و گاهی هم می‏خواهد از ربطی که در ذهن، بین مفاهیم است حکایت کند. در این صورت برای حکایت از آن ربط‏‏ها نمی‏تواند از الفاظی مثل ابتداء و انتهاء استفاده کند بلکه باید از حروف و هیئات استفاده کند، معانی حرفیه در واقع آن ربطی است که بین این مفاهیم وجود دارد. حروف هم برای حکایت از ربط خارجی یا ربط ذهنی است و اگر معانی حرفیه و محکیات آنها نباشند جواهر و اعراض نه در خارج مرتبط می‏شوند و نه در ذهن یعنی صور معقوله حاکیه از خارج در ذهن هم مرتبط نمی‏شود، اگر حرف نباشد کلمات با هم ارتباط پیدا نمی‏کنند و اصلاً جمله‏ای شکل نمی‏گیرد، واضع در واقع حروف را برای حکایت از این ربط‏ها وضع کرده است، اینکه گفته می‏شود ربط به واسطه حروف حاصل می‏شود معنایش این نیست که حروف برای ایجاد روابط وضع شده‏اند بلکه حصول ربط به خاطر این است که حروف برای حکایت از معانی خاصّه‏ای وضع شده‏اند که مندکّ در طرفین است، توضیح فرمایش امام (ره) نیاز به تمثیل دارد و ما کلام ایشان را در قالب مثال پیاده می‏کنیم ولی قبل از اینکه مثال را عرض کنیم لازم است به این نکته اشاره کنیم که امام (ره) با توجه به مقدمه‏ای که ذکر شد معانی حرفیه را همان ربط می‏دانند لکن حکایت ربط در حروفی مثل مِن، الی و علی و امثال آن می‏باشد اما در قسم دیگر حروف مثل حرف نداء، تمنّی، ترجّی و استفهام، شأن آن حروف، حکایت نیست چون واقعیتی وراء این استعمال نبوده تا با این استعمال بخواهند از آن واقعیت حکایت کنند بلکه این حروف مثل واو قسم در«والله»، حرف یاء در «یا علی» و انّ در «انّ زیداً قائمٌ» ایجاد یک معنی می‏کنند و کاری به ارتباط بین دو طرف ندارد چون آن ارتباط در جمله «انّ زیداً قائمٌ» به وسیله هیأت جمله بیان شده مثلاً هیأت جمله «زیدٌ قائمٌ» حاکی از وجود ربط بین قیام و زید است و تأکید چیزی نیست که واقعیت داشته باشد و انّ بخواهد از آن حکایت کند از نظر واقعیت فرقی بین «زیدٌ قائمٌ» و «انّ زیداً قائمٌ» نیست بلکه فرق صرفاً در تأکیدی است که به وسیله انّ در وعاء خودش ایجاد شده، لذا این حروف حاکی از ربط بین مفاهیم نیستند بلکه این حروف ایجادی هستند و مثلاً انّ معنای تأکید را در وعاء مناسب با خودش ایجاد می‏کند چون تأکید را نمی‏توان در خارج ایجاد کرد.پس این حروف برای حکایت ربط نیستند بلکه برای ایجاد معنای خود هستند.

تا اینجا گفته شد امام (ره) وجودات را تقسیم کرده و آن را در عالم ذهن و خارج تشریح کردند و فرمودند معانی حرفیه دو قسم است که یک قسم برای حکایت ربط بین جواهر و اعراض در خارج یا در ذهن است، یک قسم هم برای ایجاد یک معنی در وعاء مناسب با خودش می‏باشد.

از مجموع فرمایشات امام (ره) بدست می‏آید که ایشان تنها دلیلی که برای ادعای خود فرموده‏اند تبادر است و غیر از تبادر دلیل دیگری ذکر نکرده‏اند. اساس فرمایش امام (ره) از محقق اصفهانی است و تنها فرق کلام ایشان با محقق اصفهانی این است که ایشان به نحو مطلق حروف را برای انحاء نسب و روابط دانست لکن امام (ره) یک قسم از حروف را برای حصول ربط نمی‏داند و می‏گوید ایجادی هستند، البته یک نکته هم باید توجه شود و آن اینکه ما در تبیین کلام محقق اصفهانی گفتیم ایشان می‏گوید معانی حرفیه همان نِسب و روابط ذهنیه هستند. اگر نظر محقق اصفهانی این باشد، از این جهت هم فرق دیگری با نظر امام (ره) دارد.

ذکر مثال

در مثال «سرت من البصرة الی الکوفة»، هفت واقعیت داریم که چهار واقعیت، حقیقت و واقعیت مستقل دارند که عبارتند از: ۱- فاعل (حرکت کننده) ۲- سیر (حرکت) که از عوارض فاعل و از افعال اوست و این هم یک واقعیتی مستقل است ۳- بصره ۴- کوفه. این چهار واقعیت مستقل هستند که سه تا از این واقعیات، جوهرند؛ یکی بصره، دیگری کوفه و سومی هم فاعل، اما سیر عرض است لکن این سیر، مطلق نیست بلکه وجودی است که برای تحقق در خارج محتاج موضوع است لذا این سیر از سه جهت یک وجود اندکاکی دارد؛ یکی سیر مرتبط با فاعل که از او صادر شده، دوم شروع این سیر از بصره و سوم انتهاء این سیر به کوفه که وجود این سه مستقل نیست بلکه یک وجود مندکّ در طرفین است پس منظور از سیر، مطلق سیر نیست بلکه منظور سیر منِ فاعل، شروع سیر از بصره و انتهاء سیر به کوفه می‏باشد لذا این سه واقعیت استقلال در وجود ندارند، پس هفت واقعیت در این مثال متصور است که چهار تا از این واقعیات، وجود استقلالی دارند ولی سه واقعیت باقی مانده وجود اندکاکی دارند و در وجود خود وابسته به طرفین هستند و وجود استقلالی ندارند.

به خاطر سعه‏ای که در ذهن است واقعیت‏های خارجی به دو نحوه می‏توانند در عالم ذهن نقش ببندد؛ تارةً عین خارج در آن نقش می‏بندد یعنی همه آن هفت واقعیت با همان خصوصیات در ذهن تصویر می‏شود یعنی چهار واقعیتِ فاعل، بصره، کوفه و سیر به نحو استقلالی در ذهن تصویر می‏شوند و سه واقعیت دیگر یعنی ربط سیر به فاعل، ربط سیر به بصره و ربط سیر به کوفه هم به نحو اندکاکی در ذهن تصویر می‏شوند. گاهی هم این هفت واقعیت که چهار تا از این واقعیات استقلالی و سه تا اندکاکی بود به نحو مستقل در ذهن لحاظ می‏شود یعنی ذهن هفت مفهوم جدا از هم را تصور می‏کند و اصلاً هیچ ارتباطی بین آنها ایجاد نمی‏کند، البته تصور این هفت واقعیت به نحو جدای از هم تصرّفی را از جانب ذهن می‏طلبد به اینکه کوفه، بصره، فاعل، سیر، مفهوم ابتداء و مفهوم انتهاء را تصور کند که هیچ ارتباطی بین این مفاهیم نباشد. پس ذهن می‏تواند گاهی واقعیات را همان گونه که در خارج است تصور کند یعنی در مثال مذکور چهار واقعیت را به طور مستقل و سه واقعیت دیگر را به نحو اندکاک در طرفین تصور کند همان گونه که در خارج این گونه بوده‏اند و گاهی هم اصلاً ارتباطی بین این واقعیات بر قرار نمی‏کند و هفت مفهوم مستقل جداگانه را لحاظ می‏کند. حال اگر ذهن، این واقعیات را مستقل لحاظ کند مفهوم اسمی می‏باشند. پس چهار مفهومِ فاعل، بصره، کوفه و سیر را به صورت استقلالی و سه واقعیت دیگر یعنی ربط سیر به بصره یعنی ابتدائیت بصره و ربط سیر به کوفه یعنی انتهائیت کوفه را به صورت مندکّ در طرفین لحاظ می‏کند که این معنای حرفی می‏باشد. بر این اساس تصویر معانی مرتبطه و وجودات ربطی و اندکاکی، معنای حرفی می‏باشد و اگر همین معانی را به طور مستقل لحاظ کند یعنی این سه وجود را یعنی سیرفاعل، ابتداء و انتهاء را به طور مستق لحاظ کند در این صورت مفهوم اسمی خواهند بود، پس در واقع معنای حرفی همان ربط بین مفاهیم مستقل است.

حال در مقام حکایت، واضع الفاظی را وضع می‏کند که این الفاظ از معانی ربطیه حکایت می‏کنند، اگر گفته شود: «مِن»، استعمال این حرف برای این است که وجود ارتباطی ذهن ما را به مخاطب بفهماند، حال تارةً آن ربط‏های ذهنی با واقع مطابقند و گاهی مطابق با واقع نیستند، بالاخره حروفی مثل مِن، الی، فی، علی و امثال آن برای حکایت از آن ربط‏های موجود در ذهن یا موجود در خارج وضع شده‏اند.

مسئله مهم این است که باید معلوم کنیم بالاخره نظر امام (ره) حکایت این حروف از ربط‏های ذهنی است یا حکایت این حروف مطلقا اعم از ربط‏های ذهنی و خارجی است؟ که هنوز این بحث ادامه دارد و به این مسئله هم خواهیم پرداخت.

پس ملاحظه کردید که در مثال «سرت من البصرة الی الکوفة» به حسب واقع، هفت واقعیت وجود دارد که سه واقعیت از این واقعیات هفت‏گانه وجود رابط هستند و چهار تا وجود رابط نیستند و از این چهار تا سه واقعیت وجود جوهری دارند، یکی وجود عرضی دارد که همان وجود رابطی یا محمولی است، پس در عالم خارج سه وجود جوهری و یک وجود رابطی یا محمولی و سه وجود رابط داریم، در عالم ذهن هم همین هفت واقعیت تصویر می‏شود که چهار تا از این مفاهیم، مستقل‏اند چون جوهر و عرض هر دو در ذهن استقلال در مفهوم دارند ولو عرض در خارج محتاج موضوع است و استقلال ندارد ولی وابسته به طرفین نیست و سه وجود رابط هم در ذهن تصویر می‏شوند که این سه تا وجود رابط متصور در ذهن، همان معنای حرفی است، وجود رابط در خارج هم مثل معنای حرفی است اما می‏خواهیم ببینیم حروف برای چه چیزی وضع شده‏اند؟ در مثالی که ذکر آن گذشت حرف «مِن» برای ابتدائی (ربطی) که یک طرف آن فاعل و طرف دیگر آن بصره است وضع شده، حرف «الی» هم برای انتهایی (ربطی) که یک طرف آن فاعل و طرف دیگر آن کوفه است وضع شده است. پس حروف وضع شده‏اند برای ربط اما سؤال این است که طبق نظر امام (ره) موضوع‏له حروف ربط ذهنی است یا ربط خارجی؟ یعنی آیا حروفی مثل مِن، الی، فی، علی و امثال آن برای حکایت از ربط‏های ذهنی وضع شده‏اند یا برای حکایت از ربط‏های خارجی؟ که این را باید در ادامه بحث مورد بررسی قرار دهیم.

در قسم دوم حروف یعنی حروفی مثل حروف نداء، ترجّی، تمنّی، استفهام و امثال آن هم عرض کردیم که این حروف برای ایجاد معنای خودشان در وعاء مناسب وضع شده‏اند؛ مثلاً حرف انّ برای ایجاد تأکید وضع شده است و حکایت در مورد این حروف معنی ندارد چون چیزی نیست که این حروف بخواهند از آن حکایت کنند [۱] .

بحث جلسه آینده

ادامه نظریه امام (ره) و بررسی آن بحث جلسه آینده خواهد بود.


[۱] . تنقیح الاصول، ج۱، ص۳۸ و ۳۹؛ تهذیب الاصول، ج۱، ص۳۵-۳۲؛ جواهر الاصول، ج۱، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ مناهج الوصول، ج۱، ص۷۲-۶۸.