جلسه بیست و نهم – مقام اول – ادله وجوب خمس در غنيمت جنگي

جلسه ۲۹ – PDF

جلسه بیست و نهم

مقام اول – ادله وجوب خمس در غنيمت جنگي

۱۳۹۲/۰۸/۲۹

خلاصه جلسه گذشته‏:

در جلسه گذشته متن تحریر بیان شد و اشاره اجمالی به مطالبی که در مورد وجوب خمس در غنائم دار الحرب وجود دارد، کردیم. اما تفصیل مسئله به ترتیبی که در عبارت و متن تحریر آمده را الآن مطرح مي­كنيم.

تعريف غنائم دار الحرب:

منظور از غنائم دار الحرب چیست؟ یعنی آنچه که از اهل حرب بدست می­آید. اهل حرب کفار هستند پس يعني غنائمی که از جنگ بین مسلمین و کفار تحصیل می­شود. فقط برای یادآوری عرض می­کنیم اینکه مراد از اهل حرب مطلق کفار نیستند لذا ایشان در متن عبارت تحریر اهل حرب را توصیف می­کنند به الذین یستحل دمائهم و اموالهم و سبی نسائهم و اطفالهم» اهل حرب آن کفاری هستند که اموال و خونشان حلال است و حرمتی ندارد و اسیر کردن زنان و اطفال آنان هم جایز است؛ اهل حرب در مقابل کسانی هستند کافرند اما مال و دماء آنها احترام دارد مثلاً کافر ذمی و یا کسی که منکر خدا و پیامبر و معاد است ولی احترام دارد مالش مثلاً مرتد که کفر عرضی برایش پیدا شده با کافر اصلی و اهل حرب در جهاتی مشترک هستند مثل اینکه مشهور قائل به نجاست آنها هستند یا نکاح با آنها جایز نیست یا سؤر آنها نجس است یا در بعضی موارد قتل آنها واجب است. با اینکه در بعضی از احکام با کفار اهل حرب اشتراک دارند اما معذلک دماء و اموالشان محترم است و سبی نساء و اطفالشان جایز نیست.

پس مراد از اهل حرب آن کفاری هستند که یستحلّ دمائهم و اموالهم نه مطلق کفار چون بعضی از کفار با آنکه در بعضی از احکام با سایر کفار مشترک هستند اما لا یستحل دمائهم و اموالهم.

پس غنائم دار الحرب یعنی آنچه که بالقهر و الغلبة از کفاری که اموال و دماء آنها محترم نیست بدست می­آید مثلاً مسلمین جهاد ابتدائی دارند با کفاری که دماء و اموال آنها حلال است که غنائم دار الحرب غنائمی است که از این چنین کفاری بدست بیاید.

مقام اول: ادله وجوب خمس در غنيمت جنگي

در مقام اول بحث از وجوب خمس است؛ اینجا فقط اشاره شده است به وجوب خمس در غنائم دار الحرب و دیگر ادله وجوب خمس اینجا ذکر نشده است. ما اشاره اجمالی به ادله وجوب خمس در غنائم دار الحرب می­کنیم؛ در اینکه خمس در غنائم دار الحرب واجب است سه دلیل می­توان ذکر کرد:

دلیل اول: کتاب

آیه ۴۱ سوره انفال: «و اعلموا انما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه و للرسول و لذی القربی» قدر متیقن از مواردی که خمس در آنها واجب است غنائم دار الحرب است. وقتی می­گوییم قدر متیقن یعنی در این دیگر نزاعی نیست چون طبق نظر عامه که ما غنمتم در این آیه شریفه به معنای غنائم دار الحرب است مسئله روشن است و دلالت آیه بر وجوب خمس در غنائم جنگی معلوم و آشکار است چنانچه سابقاً هم اشاره کردیم که اهل سنت معتقدند که قرینیت سیاق و سایر آیات قرآن دلالت می­کند که مراد از ما غنمتم در این آیه خصوص غنائم دار الحرب می­باشد اما طبق نظر امامیه که ما غنمتم به معنای مطلق فوائد و منافع است طبق این معنی هم غنائم جنگی یکی از مصادیق فائده و منفعت است پس بهرحال این آیه دلالت بر وجوب خمس در غنائم دار الحرب می­کند و بحثی در این نیست.

دلیل دوم: سنت

روایات مستفیضه یا به تعبیر صاحب ریاض متواترة بر وجوب خمس در غنائم جنگی ذکر شده این روایات متعدد است که به چند روایت اشاره می­کنیم:

اول:

عن ابی بصیر عن ابی جعفر علیه السلام قال کل شیءٍ قوتل علیه علی شهادة أن لا اله الا الله و أنّ محمد رسول الله فإنّ لنا خمسه و لا یحل لأحدٍ أن یشتری من الخمس شیئاً حتی یصل الینا حقنا» البته این روایت یک صدری هم دارد که مرحوم کلینی صدر این روایت را در جای دیگری آورده است. هر چیزی که مقاتله بر آن شود بر شهادت بر وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر (ص) يعني هر چیزی که در مقاتله بر اسلام بدست بیاید، برای ما خمس آن هست؛ این روایت به وضوح وجوب خمس غنائم جنگی را ذکر می­کند.

دوم:

عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام فی الغنیمة قال یخرج منه الخمس و یقسم ما بقی بین ما قاتل علیه و الی آخر الحدیث» در مورد غنیمت می­فرماید: خمس از غنیمت خارج می­شود و بقیه آن بین کسانی که مقاتله بر آن کرده­اند تقسیم می­شود.

سوم:

تعداد زیادی از روایاتی که غنائم را در مقابل سایر موارد ذکر کرده هم برای اثبات وجوب خمس در غنائم جنگی می­تواند مفید باشد؛ همه روایاتی که در آنها از تعدادی از امور به عنوان موارد وجوب خمس نام برده مثلاً در روایتی که وارد شده: الخمس من خمسة اشیاء: الغنائم و الغوص و الکنوز و المعادن وقتی غنائم در مقابل غوص و کنوز و معادن و امثال ذلک قرار می­گیرد قهراً معلوم می­شود مراد از غنائم، غنائم جنگی است. تعداد زیادی از روایات چنین دلالتی در موردشان هست مثلاً روایت چهارم، ششم، یازدهم از همین باب۲ از ابواب ما یجب فیه الخمس که در روایت یازدهم آمده «الخمس من خمسة اشیاء: من الکنوز، من المعادن، والغوص و المغنم الذی یقاتل علیه» که کاملاً توصیف کرده منظور از مغانم چیست یا روایت دوازهم از همین باب که می­فرماید: «و الخمس یخرج من اربعة وجوه» از جمله «من الغنائم التی یصیبها المسلمون من المشرکین و من المعادن و من الکنوز و من الغوص» پس به طور کلی همه روایاتی که به نوعی غنیمت در کنار سایر موارد متعلق خمس ذکر شده این ظهور در وجوب خمس در غنائم جنگی دارد و به اعتبار مجموع این روایات می­توان گفت این روایات متواتر است حداقل تواتر معنوی و اجمالی دارند که بالاخره وجوب خمس را در غنائم جنگی ثابت می­کنند.

دلیل سوم: اجماع

دلیل سوم اجماع است که اجماع محصل قطعی بر این امر نه تنها بین امامیه بلکه بین المسلمین وجود دارد.

ادله وجوب خمس کاملاً می­تواند وجوب خمس را در غنائم دار الحرب اثبات کند و معمولاً به خاطر وضوح این مسئله به این ادله اشاره نمی­شود هر چند ما اجمالاً اشاره­ای داشتیم و امام(ره) هم در همین حد که بفرمایند «یجب الخمس فیما یغتنم قهراً» اشاره می­کنند.

مقام دوم: شرائط تعلق خمس به غنيمت جنگي

آنچه قهراً و غلبةً و قتالاً از کفار اهل حرب گرفته می­شود خمس در آنها واجب است؛ این ما یغتنم قهراً به نظر امام(ره) چه مستقیماً در خود معرکه و قتال اخذ شود مثل اینکه دشمن را می­کشد و شمشیر یا زره یا نیزه­اش را غنیمت می­گیرد و یا چه در معرکه نباشد «بل سرقةً و غیلةً» از دشمن برباید و یا با فریب و نیرنگ و حیله چیزی را از او بگیرد. نوعاً بزرگان سرقةً و غیلةً را از ما یغتنم قهراً جدا کرده­اند امام(ره) می­فرماید: کأنه سرقت و حیله دو قسم است گاهی سرقت و حیله مربوط به جنگ و در ایام حرب است و گاهی اصلاً مربوط به جنگ نیست و در معرکه قتال نیست؛ غنیمت جنگی هم بر مواردی که در معرکه اخذ می­شود، صادق است و هم بر مواردی که در میدان جنگ است ولو جنگ بالفعل و در حال قتال نباشد.

جهت سوم بحث این می­شود که آیا این جنگ باید به اذن امام باشد یعنی در صورتی که غنیمت جنگی در جنگ اخذ شود جنگی که به اذن امام صورت گرفته که اگر این چنین بود خمس واجب است. یعنی شرط وجوب خمس در غنیمت جنگی این است که اذن امام باشد اما اگر اذن امام نباشد همه متعلق به امام است. این چند حالت و قسم دارد که آیا در حال حضور است یا در زمان غیبت امام که صور مختلفی پیدا می­شود. پس تارةً جنگ به اذن امام است که در این صورت خمس واجب است و بقیه بین مقاتلین تقسیم می­شود. اما اگر به غیر اذن امام باشد یا تمکن از استیذان دارد یا تمکن ندارد بهرحال اگر در حال حضور باشد و تمكن از استيذان هم داشته باشد ولي اذن نگيرد (من غير اذن الامام) و غنيمتي را بدست بيارد در اينجا امام مي­فرمايد: فهو من الانفال يعني اين گونه نيست كه خمس واجب باشد و بقيه را تقسيم كنند بلكه كل آن مال امام است.

اما در حال غيبت اصلاً راهي ندارد. در حال حضور كه تمكن از استيذان هم ندارد كه حكم حال غيبت را دارد در اين صورت مي­فرمايد الاقوي وجوب الخمس فيه مخصوصاً اگر براي دعوت به اسلام باشد.

بحث جلسه آينده: اين اصل ادعاي امام(ره) است و بايد ادله ايشان را بررسي كرد؛ بحث در مورد حال حضور امام خيلي قليل الفائدة است اما بهرحال ادله آن را بايد ذكر كرد و در حال غيبت هم بايد ديد حكم هر صورت چگونه است كه إنشاء‌الله در جلسه آينده مطرح خواهيم كرد.

تذكر اخلاقي: زهد حقيقي

روايتي از امام كاظم (ع) در مورد زهد وارد شده؛ يك وقتي امام كاظم (ع) كنار قبري حاضر بودند جمله­اي فرمودند: «عند قبرٍ حضره إنّ شيئاً هذا آخره لحقيقٌ أن يزهد في اوله و إنّ شيئاً هذا اوله لحقيقٌ أن يخاف آخره» فرمودند چيزي كه آخرش اين است منتهي به اين قبر مي­شود بايد از اول نسبت به آن بي رغبت بود؛ چيزي كه سرانجام آن قرار گرفتن در يك گودال خاكي نمور تاريك و تنگ است از ابتدا بايد نسبت به آن انسان رغبت نداشته باشد. چيزي كه اولش اين است يعني از اينجا يك مسيري شروع مي­شود (بالاخره اين عالمي كه در پيش روي انسان است بايد مراقبت كند و از آخرش بترسد) دنيا ابتدايش زيبايي و جذبه و زرق و برق و اغترار و فريبندگي و غرق شدن در ظواهرش است كه به حسب ظاهر ابتداي آن خوب و جذاب است و چيزي كه اولش قبر و گودال تنگ است بايد از آخرش ترسيد.

زهد چنانچه سابقاً هم به مناسبت بيان كرديم به تعبير امام صادق (ع) كليد در آخرت است و كليد برائت از آتش است زهد نه متاعي است براي فروختن كه به قول امام علي (ع) افضل الزهد اخفاء ‌الزهد» برترين زهد مخفي كردن زهد است بي رغبتي به دنيا چيزي نيست كه بتوان آن را به رخ ديگران كشيد و به آن فخر فروخت و اين بايد در قلب باشد. ممكن است عده­اي باشند كه به گونه­اي عمل كنند كه نشان دهند نسبت به دنيا بي رغبت هستند از نوع پوشش و رفتار و بي اعتنا نشان دادن به آنچه كه از حلال دنياست كه به اصطلاح بعضي خيلي جا نماز آب مي­كشند در حالي كه افضل الزهد اخفاء الزهد است بي رغبتي و بي ميلي بايد دروني باشد در عين اينكه انسان از مواهب و حلال دنيا استفاده مي­كند و از حرام آن اجتناب مي­كند، كه به تعبير امام صادق (ع) زهد آن است كه از هر چيزي كه تو را از خدا باز مي­دارد اجتناب كني. (دامنه وسيعي دارد) اين مشغول كردن مي­تواند يك عنوان و يك تسبيح باشد تا مقامات بزرگ دنيايي؛ زهد يعني بي رغبتي و بي ميلي به دنيا يعني از آنچه از دنيا به تو مي­رسد مغرور نشوي و بر آنچه كه از دنيا از تو سلب مي­شود تأسف نخوري. به تعبير ائمه (ع) زهد يعني به آنچه كه خداوند به تو داده راضي باشي.

در هر صورت اين هشداري كه امام كاظم (ع) به ما مي­دهد و امير المؤمنين (ع) و امام صادق (ع) آن را بيان مي­فرمايد اين هشدار مهمي است كه به تعبير رسول خدا (ص) كسي كه زهد بورزد روحش را آزاد و راحت كرده و كسي كه اهل زهد نباشد روحش را در اذيت قرار مي­دهد. بي رغبتي و عدم وابستگي به دنيا قهراً انسان را در اين دنيا راحت قرار مي­دهد و در عين حال مفتاح باب آخرت هم هست. خداوند انشاء الله به همه ما توفيق زهد واقعي عنايت بفرمايد.