جلسه بیست و هفتم – مقدمه نهم: بررسی ادله اهل سنت بر عدم عموميت «ما غنمتم»

جلسه ۲۷ – PDF

جلسه بیست و هفتم

مقدمه نهم: بررسی ادله اهل سنت بر عدم عموميت «ما غنمتم»

۱۳۹۲/۰۸/۰۶

            

خلاصه جلسه گذشته

نکته­ای در مورد مال حلال مختلط به حرام و زميني كه كافر ذمي از مسلم مي­خرد در جهت ثالثه بحث در این بود که آیا بر مال حلال مختلط به حرام و زمینی که کافر ذمی از مسلمان خریده است، عنوان غنیمت منطبق است یا خیر؟ به عبارت دیگر وجوب خمس در این دو مورد از این باب است که مشمول قاعده عامِ مستفاد از آیه شریفه می­شود و اگر خمس در آنها واجب است به اعتبار صدق عنوان غنیمت بر آنهاست یا وجوب خمس ربطی به شمول آیه نسبت به این دو مورد ندارد؟ آیا عنوان غنیمت بر اینها صادق است یا نه؟

عرض کردیم در اینجا دو قول وجود دارد که هر دو قول را ذکر کردیم و گفتیم انصاف این است که اندراج این دو مورد تحت عنوان غنیمت محل اشکال است و توجیهاتی که بعضی از اعلام برای دخول این دو مورد تحت عنوان غنیمت ذکر کرده­اند قابل قبول نیست.

نتیجه­ای که گرفتیم این شد که اگر این دو مورد مشمول عنوان غنیمت نشوند پس وجوب خمس در اینها چگونه ثابت می­شود؟ عرض کردیم اگر ما بپذیریم که اینها غنیمت نیستند دیگر قهراً عموم آیه شریفه نمی­تواند وجوب خمس را در این دو مورد ثابت کند لذا باید به ادله خاصه و روایات تمسک کنیم. آنگاه نسبت آیه و این ادله خاصه در این رابطه چه می­شود؟ به عبارت دیگر ما چگونه باید آیه و این روایات را توجیه کنیم؟ گفتیم دو راه در مقابل ما وجود دارد یا باید بگوییم اساساً آیه دلالت بر حصر وجوب خمس در غنیمت ندارد یعنی آیه که می­گوید «فاعلموا أنما غنمتم من شیءٍ فأنّ لله خمسه و للرسول» خمس را در غنیمت واجب می­کند ولی منحصر در آن نیست یعنی معنایش این است می­تواند خمس در بعضی از اموری که غنیمت نیستند به دلیل دیگری ثابت شود آنگاه می­گوییم آیه بر وجوب خمس دلالت می­کند در کل منفعةٍ و فائدةٍ که این همان اصلی است که ما از عمومات و اطلاقات ادله استفاده کردیم ولی این منحصر در غنیمت نیست لذا در این دو مورد که غنیمت نیستند وجوب خمس به سنت و دلیل خاص ثابت شده است.

راه دوم اینکه بگوییم آیه بر حصر دلالت می­کند یعنی ظاهر آیه این است که خمس مصطلح فقط در غنیمت واجب است و در غیر غنیمت خمس واجب نیست آنگاه در این دو مورد که در روایات و ادله خاصه حکم به وجوب خمس شده، ما ادعا می­کنیم اصلاً این وجوب پرداخت یک پنجم مال هیچ ربطی به آن خمس مصطلح ندارد و این دو مورد اصلاً خمس مصطلح نیستند؛ خمس مصطلح فقط در مورد غنائم است غنیمت هم یعنی مطلق فائده که این دو مورد هیچ فائده و منفعتی نیستند پس اگر می­بینیم در آنها واجب شده یک پنجم پرداخت شود اصلاً ربطی به خمس ندارد.

اگر این راه دوم را بپذیریم مشکله حل می­شود لکن ما باید روایات را بررسی کنیم و ببینیم مفاد روایات چیست آیا روایات می­تواند به ما ثابت کند اینها از خمس مصطلح نیستند؟ تفصیل این مطلب به بحث خودش در بحث از زمینی که کافر ذمی از مسلمان می­خرد و مال حلال مختلط به حرام إنشاء الله خواهد آمد.

مقدمه نهم: بررسی ادله اهل سنت بر عدم عموميت «ما غنمتم»

آخرین مقدمه از مقدمات کتاب خمس چنانچه وعده داده بودیم در مورد بررسی ادله اهل سنت بر عدم عموميت «ما غنمتم» است. ما به مناسبت در مقدمه چهارم که سخن از معنای غنیمت در آیه شریفه بود و در لغت و کلمات فقها و از جهات مختلف آن را بررسی کردیم به چند دلیل اهل سنت اشاره کردیم عرض کردیم که مهمترین و اصلی­ترین اختلاف شیعه با اهل سنت در معنای ما غنمتم در آیه شریفه است؛ اهل سنت قاطبةً معتقدند مراد از غنیمت در این آیه خصوص غنائم جنگی است. ادله­ای بر این مطلب اقامه کردند که ما اجمالاً به چهار دلیل اشاره می­کنیم:

دلیل اول: سیاق

دلیل اول سیاق بود که ما سابقاً به تفصیل در این رابطه بحث کردیم؛ منظور از سیاق یعنی مجموع آیاتی که قبل و بعد از این آیه واقع شده­اند. مجموع این آیات دلالت می­کند بر اینکه مقصود از غنیمت در این آیه خصوص غنائم جنگی است ملاک در تحقق سیاق هم چنانچه گفتیم یا وحدت موضوع است یا وحدت در زمان نزول است و اینجا موضوع آیه ۴۱ سوره انفال با آیات قبل و بعد یکی است که همه این آیات پیرامون جهاد است و از نظر زمان نزول هم مجموع این آیات با هم نازل شده­اند لذا این سیاق از دید عرف به عنوان یک قرینه موجب صرف کلام از ظاهرش می­شود یعنی با اینکه غنمتم از ماده غُنم است و به معنای مطلق فائده و منفعت است ولی به واسطه قرینه سیاق مدعی می­شوند ظهور در غنائم دار الحرب دارد و ظهور در مطلق فائده ندارد.

بررسي

اشکال این دلیل را ما سابقاً به تفصیل در مقدمه چهارم بیان کردیم و گفتیم سیاق همانند مورد به هیچ وجه مخصص نیست به علاوه سیاق با معناي عام هم تناسب دارد و حتي ممکن است کسی ادعا کند که باید این مورد منحصر در غنائم جنگ بدر باشد به چه دلیل این را به سایر غنائم جنگی تسری می­دهید.

دلیل دوم: ساير استعمالات قرآني

دلیل دوم اینکه در سایر استعمالات قرآنی از لفظ مغنم و غنیمت و مشتقات آنها خصوص غنائم جنگی اراده شده و این شاهدی است بر اینکه مراد از ما غنمتم در این آیه هم خصوص غنائم جنگی است.

بررسي

پاسخ به این دلیل هم از مطالبی که در گذشته مطرح کردیم روشن است؛ ما همه موارد استعمال ماده این لفظ در آیات بررسی کردیم که مجموعاً در شش آیه از مشتقات ماده غُنم استفاده شده که در بعضی از آنها خصوص غنیمت جنگی مقصود است و بعضی از آنها به معنای مطلق منفعت و فائده است حتی منافع و فوائد اخروی را هم شامل می­شود با وجود این استعمالات که در بعضی به معنای مطلق فائده است و در بعضی به معنای خصوص غنائم جنگی است چگونه می­توانیم استعمال قرآنی غنیمت را شاهد بگیریم بر اینکه در اینجا به معنای خصوص غنیمت جنگی است؟

دلیل سوم

مقدمه اول: اگر ما غنمتم در آیه شریفه به معنای مطلق فائده باشد لازمه­اش آن است که «من شیءٍ» که به دنبال ما غنمتم ذکر شده بی معنی و لغو و بی فائده باشد.

مقدمه دوم: لکن اینکه «من شیءٍ» در آیه قرآن بی معنی باشد این باطل است؛ چون در قرآن حتی یک حرف بی معنی و لغو وجود ندارد.

نتیجه: نتیجه این می­شود که ما غنمتم به معنای مطلق فائده نیست.

در هر قیاس استثنائی مثل سایر اقیسه باید مقدمه اول و مقدمه دوم اثبات شود؛ مقدمه دوم یعنی بطلان تالی واضح و روشن است و بحثی نیست. اما در مورد مقدمه اول باید ثابت شود که آیا اگر غنمتم به معنای مطلق فائده باشد ذکر «من شیءٍ» بی جهت و لغو خواهد بود؟ چرا لغو خواهد بود؟ مستدل می­گوید: اگر غنمتم به معنای مطلق فائده باشد یعنی بر شما واجب است در مورد همه فوائد و منافع خمس بدهيد که همه منافع خودش در بر گیرنده همه چیز هست و دیگر دلیلی ندارد که به دنبال آن «من شیءٍ» ذکر شود. اگر بگویید برای تأکید است ما می­گوییم اصل در قیود این است که احترازی باشند اگر در قرآن «من شیءٍ» را آورده است این باید از یک چیزی احتراز کند اگر ما غنمتم به معنای مطلق فائده باشد یعنی اینکه به هر فائده­ای خمس تعلق می­گیرد از هر چیزی و دیگر چه نیازی به ذکر «من شیءٍ» می­باشد؟ پس اگر ما غنمتم به معنای مطلق فائده باشد لازمه­اش این است که ذکر «من شیءٍ» لغو باشد. و برای اینکه لغو در کلمات خداوند پیش نیاید ما غنمتم حمل بر خصوص غنائم جنگی می­شود و آنگاه «من شیءٍ» که به دنبال ما غنمتم آمده می­خواهد بگوید هر چیزی و این برای دفع یک توهم است چون ممکن است به ذهن بيايد كه مقاتلین و مجاهدین فقط می­توانند اسب و زره و سلاح و کلاه خود را بگیرند و سایر اموال را نمی­توانند غنیمت بگیرند «من شیءٍ» می­گوید هر چیزی تا این توهم را دفع کند و بگوید که همه چیزی غنیمت گرفته می­شود حتی الخیط و المخیط.

پس دلیل سوم این شد که اگر غنیمت در این آیه به معنای مطلق فائده باشد لازمه­اش این است که «من شیءٍ» که به دنبال ما غنمتم ذکر شده لغو باشد در حالی که ذکر «من شیءٍ» نمی­تواند لغو باشد و این باطل است و نتیجه این است که ما غنمتم به معنای مطلق فائده نیست.

بررسي

این دلیل محل اشکال است و قابل قبول نیست؛ ما این قول را به مثل همین استدلال و قیاس باطل می­کنیم:

مقدمه اول: اگر ما غنمتم به معنای غنائم دار الحرب باشد لازم می­آید که «من شیءٍ» که به دنبال آن ذکر شده لغو باشد چون شما می­گویید که ما غنمتم به غنائم جنگی است یعنی هر چیزی که در جنگ به غنیمت بگیرید و این خودش در بر گیرنده همه چیز هست و ذکر «من شیءٍ» لغو خواهد بود. و اینکه می­گویید «من شیءٍ» را برای دفع توهم اینکه ممکن است نسبت به بعضی از امور و اموال شک پیش بیاید و خواستید این توجیه را بکنید، ما همین توجیه را در آیه طبق معنایی که از ما غنمتم داشتیم بیان می­کنیم یعنی اینکه گفتیم مراد از ما غنمتم مطلق فائده و منفعت است و ذکر «من شیءٍ»  بعد از ما غنمتم لغو نیست بلکه «من شیءٍ»  ذکر شده برای دفع یک توهم و آن هم توهم اینکه ممکن است کسی گمان کند که بعضی از فوائد و منافع متعلق خمس نیست و برای دفع این توهم «من شیءٍ»  را ذکر کرده و بنابراین ذکر آن لغو نخواهد بود و محالی پیش نمی­آید تا بخواهیم از معنای غنیمت که مطلق فائده باشد دست برداریم.

مقدمه دوم و نتیجه هم مانند قیاسی که ذکر شد خواهد بود. بنابراین به نظر ما با این قیاس نمی­شود اثبات عدم عمومیت معنای غنیمت را در آیه کرد.

دلیل چهارم: حقيقت شرعيه

چهارمین دلیل حقیقت شرعیه است که گفته­اند غنیمت در خصوص غنائم جنگی حقیقت شرعیه شده اگر گفتیم لفظ غنیمت حقیقت شرعیه است هر جا در لسان ادله از آیات و روایات با این لفظ برخورد کردیم حمل می­کنیم بر آن حقیقت شرعی مانند سایر الفاظ مثل صلاة که یک معنای لغوی دارد که دعا باشد اما در شرع یک حقیقتی پیدا کرده لذا هر جا در لسان ادله و روایات ذکر شود حمل بر معنای شرعی آن می­شود. در مورد غنیمت هم همین گونه است هر چند غنیمت لغةً به معنای مطلق فائده است اما در محیط شرع یک حقیقت ثانوی پیدا کرده است و آن غنائم دار الحرب است.

بررسي

این دلیل هم قابل قبول نیست چون اولاً: یک ادعای بدون دلیل است و باید این مسئله که غنیمت به معنای غنائم جنگی حقیقت شرعی شده ثابت شود و باید مواردی را در لسان ادله ذکر کنید که این مسئله ثابت شود.

ثانیاً بر فرض که حقیقت شرعی باشد لازمه­اش این نیست که در همه استعمالات در محیط شرع حمل بر این معنی شود ما حتی اگر برای یک لفظی حقیقت شرعیه قائل باشیم اما معذلک می­توانیم آن را بر معنای لغوی آن حمل کنیم مثلاً لفظ صلاة حقیقت شرعیه است اما به این معنی نیست که در همه جا این لفظ به معنای نماز است در همین استعمالات گاهی به معنای لغوی خودش به کار رفته است مانند: «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی» که در اینجا به معنای لغوی آن استعمال شده است پس بر فرض اگر حقیقت شرعیه هم ثابت شود این گونه نیست که در تمام ادله لابدّ من حملها علی معنی الثانوی در ما نحن فیه هم می­توانیم لفظ غنیمت را با توجه به قرائنی که بیان کردیم بر معنای لغوی حمل کنیم.

«هذا تمام الکلام فی المقدمة التاسعة»

 بحث جلسه آينده

بحث در فیما یجب فیه الخمس خواهد بود.