جلسه هفدهم – مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر دوم: غنيمت در قرآن)

جلسه ۱۷ – PDF

جلسه هفدهم

مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر دوم: غنيمت در قرآن)

۱۳۹۲/۰۷/۱۷

خلاصه جلسه گذشته:

در مورد معنای «ما غنمتم» در آیه ۴۱ سوره انفال اختلاف واقع شده که آیا شامل مطلق فوائد است و چیزهایی که نصیب انسان می­شود یا اختصاص دارد به خصوص غنائم جنگی عرض کردیم بر عمومیت معنای «ما غنمتم» چند دلیل اقامه شده است محصل دلیل اول این شد که کلمات لغویین ظهور در عمومیت معنی دارد و در مفهوم غُنم خصوصیت حرب و قتال اخذ نشده است. پس مقتضی موجود است مانع هم یا مورد و شأن نزول آیه است یا سیاق آیات؛ به تفصیل در جلسه گذشته در مورد قرینیت سیاق بحث کردیم نتیجه این شد که نه شأن نزول و مورد مخصص است و نه سیاق با اینکه قرینیت سیاق را پذیرفته­ایم و اینجا با آنكه ملاک تحقق سیاق محقق است (ارتباط موضوعی، نزول با هم) اما معذلک با وجود اینکه این آیه در سیاق آیات جهاد و غزوه بدر واقع شده باز هم موجب تخصیص نیست چون اگر سیاق بخواهد تخصیص بزند حکم آیه را و «ما غنمتم» را منحصر در غنائم جنگی کند، لازمه­اش این است که فقط غنائم جنگ بدر را شامل شود در حالی كه به این لازمه هیچ کس ملتزم نیست.

دلیل دوم:

سلمنا به حسب کثرت استعمال، لفظ غنیمت اختصاص به غنائم جنگی پیدا کرده باشد اما در خصوص این آیه نمی­توان این را پذیرفت. به عبارت ديگر ممکن است به نحو کلی این ادعا شود که لفظ غنیمت درست است که مطلق فوائد را شامل می­شود اما اینقدر در غنائم جنگی استعمال شده دیگر کأنّ به غنائم جنگی اختصاص پیدا کرده یعنی هر کسی می­گوید غنیمت این دیگر ظهور ثانوی پیدا کرده در غنائم جنگی، اگرچه به نحو کلی این را بپذیریم اما در خصوص این آیه باز ما این را قبول نداریم چون در آیه به صیغه ماضی بیان شده «ما غنمتم» آنچه را که شما به غنیمت گرفتید؛ اینکه تعبیر به «ما غنمتم» کرده خود این هم نشان دهنده آن است که اینجا خصوص غنائم جنگی ملاک نیست چون فعل در خصوص اين معني كثرت استعمال نداشته تا بتوان اينجا اين ادعا را كرد. پس اگر ما در کلیت مسئله این را بپذیریم که لفظ غنيمت به خاطر کثرت استعمال اختصاص به این معني پیدا کرده در خصوص آیه با توجه به تعبیر به صیغه ماضی این را نمی­پذیریم.

دلیل سوم:

دلیل سوم روایاتی است که در ذیل این آیه وارد شده که به آنها در بخش روایات اشاره خواهیم کرد. از جمله روايتي است از علي بن مهزيار كه در يك حديث طولاني بيان كرده: «… فامّا الغنائم و الفوائد فهي واجبة عليهم في كل عام قال اللّه-تعالى- “و اعلموا انّما غنمتم من شيء الآية” و الغنائم و الفوائد يرحمك الله فهي الغنيمة يغنمها المرء و الفائدة يفيدها و الجائزة من الانسان للانسان التي لها خطر و الميراث الذي لا يحتسب من غير اب و لا ابن و مثل العدو يصطلم فيؤخذ ماله و مثل مال يؤخذ لايعرف له صاحب و …»

دلیل چهارم:

دلیل چهارم قرائنی است که در این آیه دلالت بر عمومیت می­کند؛ اولاً تعبیر به «واعلموا» که مخاطب را همه قرار داده این ظهور در این دارد که جمیع الناس، جمیع المکلفین مخاطب به این آیه هستند خصوص مجاهدین و مقاتلین در غزوه بدر منظور نیست یا حتی خصوص شرکت کنندگان در جنگ­ها هم مورد نظر نیست.

جهت دیگری که به نحوی از آن عموم استفاده می­شود این است که اینجا جمله­ی خبریه وارد شده و «أنّ» مؤکده هم تکرار شده می­گوید: «أنّما غنمتم فأنّ لله خمسه» که أنّ تکرار شده و این جمله هم به عنوان جمله خبریه ذکر شده حال یا «أنّ لله خمسه» مبتداست خبرش حذف شده به این معنی (تقدیر جمله این می­شود) «فأنّ لله خمسه فحقٌ» یا «فثابتٌ» يا «فواجبٌ» یعنی «فواجبٌ أنّ لله خمسه» یک احتمال هم اين است که این خبر برای مبتدای محذوف باشد ولی عمده این است که در مواردی که خبر حذف می­شود، این افاده عموم می­کند حذف خبر برای افاده عموم است؛ این به ضمیمه «اعلموا» که در آیه ذکر شده اینها همه قرائن برای عمومیت است؛ اگر عموم از این آیه استفاده شد دیگر نمی­توان سخن از اختصاص این آیه به غنائم جنگی به میان بیاوریم.

سؤال: هنوز تكليف سياق حل نشده؛ دليل اول و دوم و سوم را بيان كرديد و بعد دليل چهارم فرموديد كه شواهدي برعموميت وجود دارد ولي همه اينها باز به ظهور آيه برمي­گردد به اينكه آيه ظهور در عموميت دارد و مطلق فائده را مي­ساند اشكال ما اين است كه اگر سياق را ما بپذيريم سياق آيه مانع از ظهور در عموميت است و آن را قيد مي­زند.

استاد: اينها دو بحث است سياق را به عنوان اينكه يك مانع مي­تواند باشد، بايد بر طرف كنيم. يكي از اشكالات عامه هم همين است كه در آينده بيشتر به آن خواهيم پرداخت ولي فرض اين است بالاخره عموم در خود اين آيه بايد ثابت شود يعني اول بايد ثابت شود اين آيه ظهور در عموم دارد. در موارد سياق اين گونه است كه مثلاً يك آيه ظهور در يك معنايي دارد اما ظاهر آيات قبل و بعد كه به عنوان سياق شناخته مي­شوند (يا پيوند موضوعي دارند يا در نزول با هم نازل شده­اند) با ظاهر آيه مورد نظر ناسازگار است و مي­خواهد قرينه بشود بر آن و به طور كلي هميشه ظهور قرينه مقدم بر ظهور ذو القرينه است پس اول ظهور خود اين آيه در عموم به دلائل و شواهد مختلف بايد ثابت شود. لذا ما مي­گوييم اين آيه ظهور در عموم دارد چون ممكن است كسي ظهور خود اين آيه را در عموم نپذيرد.

در هر صورت آيه ۴۱ ظهور در مطلق منافع دارد تنها مانع كه هم مي­تواند با لغت معارضه كند و هم با اين نشانه­ها معارضه كند سياق است. لذا اينكه در جلسه گذشته راجع به مسئله سياق بحث كرديم به اين خاطر است كه در مباحث مختلف اين بحث وجود دارد كه بالاخره اين سياق آيات كه مي­گويند آيا معتبر است يا نه و تا كجا اعتبار دارد و تا كجا مي­تواند با ظاهر آن آيات مخالفت كند؟

مثلاً در آيه تطهير «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً» كه اين آيه درباره اهل بيت است در يك آيه جملات قبل و بعد آن در مورد زنان پيامبر است كه علماي اهل سنت مي­گويند اين جمله هم مربوط به زنان پيامبر است سياق آيات همين است و ترديدي در آن نيست اگر بخواهيم سياق را در نظر بگيريم و حاكم بدانيم و همه جا با اين ملاك بخواهيم در ظهور آيات تصرف كنيم ترديدي نيست اين آيه بايد حمل بر زنان پيامبر شود اما اين گونه نيست. قرينيت سياق درست است ولي تبصره دارد يعني در مواردي كه يك دليل عقلي قطعي يا دليل نقلي قطعي داريم بر اينكه مخالف اين سياق است آيا باز هم بايد اين سياق را حفظ كنيم؟

غير از اين مسئله اصلاً عرض ما اين است كه سیاق مثل مورد مخصص نیست یعنی اگر بپذیریم که سیاق آیات این است اما سیاق هم مخصص نیست اگر فرض کنید در ضمن آیاتی که سیاق واحد دارند يا شأن نزول واحد دارند یا در موضوع واحد نازل شده­اند خداوند حکم شرعی را بیان کرده باشد آیا این موجب اختصاص آن حکم خواهد شد؟ اینکه ما تأکید می­کنیم که مورد مخصص نیست علی رغم اینکه قرینیت دارد، سیاق هم مخصص نیست اگرچه قرینیت دارد و در ظهور آیه تصرف می­کند اما مخصص نیست. اینکه شما می­فرمایید درست است یعنی بعضی معتقدند اصلاً از سیاق این آیات، خمس در غیر دار الحرب استفاده نمی­شود و باید سراغ اجماع یا اخبار برویم. اتفاقاً مقدس اردبیلی هم اینجا چند اشکال دارند که بیان خواهیم کرد به اینکه اصولاً این آیه علی رغم اینکه به حسب لغت ظهور در یک معنی عام و مطلق فائده دارد اما به چند دلیل ما نمی­توانیم بگوییم مطلق المنافع منظور است که یکی از آن ادله اجمال است.

دليل پنجم:

آخرين دليلي كه اينجا ظهور در عموميت براي آيه درست مي­كند قوله تعالي «أنّما غنمتم» است كه اولاً “أنّ” ذكر شده و سپس ما موصوله تفسير شده به شيء كه يك مبهم ديگري است اين دال بر اين است كه مطلق غنائم و آنچه نصيب انسان مي­شود متعلق خمس است.

پس اين آيه عموميت دارد و سياق هم مانعيت ندارد. البته بيشتر ابعاد اين مسئله در مباحث آينده مشخص مي­شود؛ با اينكه مشهور قائل هستند به اينكه اين آيه قابل استناد براي تعلق خمس به غير غنائم دار الحرب هست و عمدتاً اين مستند قرآني را براي اثبات وجوب خمس در غير غنائم جنگي بيان مي­كنند. اما در عين حال بعضي از بزرگان با اين نظر مخالف هستند از جمله صاحب مسالك الافهام الي آيات الاحكام يك بياني ايشان دارد. محقق اردبيلي هم در شمول ما غنمتم نسبت به مطلق المنافع و الفوائد چند اشكال دارد كه اينها را ملاحظه بفرماييد تا در جلسه آينده به بررسي آنها بپردازيم إنشاء الله.

تذكر اخلاقي: اجر و پاداش نوشتن

«المؤمن اذا مات و ترك ورقةً واحدةً عليها علمٌ تكون تلك ورقة يوم القيامة ستراً فيما بينه و بين النار و اعطاه الله تبارك و تعالي بكل حرفٍ مكتوبٍ عليها مدينةً أوسع من الدنيا سبع مرات»

مي­فرمايد: اگر مؤمن از دنيا برود و يك ورقه از خودش باقي بگذارد كه بر آن علمي نوشته شده باشد روز قيامت اين ورقه حائل و ساتر و حاجب است بين او بين آتش، نه تنها مانع از آتش است بلكه خداوند تبارك و تعالي در عوض هر حرفي كه بر آن ورقه نوشته است شهري وسيع­تر از دنيا به اندازه هفت برابر به او اعطا مي­فرمايد.

نوشتن واقعاً مثل فزرند است كتاب و تقرير مانند فرزند است خيلي از امور باقي مي­ماند و خيلي چيزها از بين مي­رود فرزند صالح در اقع عاملي است براي اينكه حسنات به والدين او در عالم برزخ برسد و فرزند غير صالح روح والدين را در عالم برزخ معذب مي­كند هر يك از اعمال صالحه ما اينجا در اين دنيا همين اثر را دارند «من سنّ سنةً حسنة» كسي كه يك سنت حسنه­اي را پايه گذاري كند تا مادامي كه آن سنت جريان دارد در عمل هر يك از عمل كنندگان به آن سنت حسنه اجر و پاداشي هم براي اين پايه گذار هست لذا اگر كسي كاري را در يك منطقه و شهري پايه گذاري كند ولو هيچ كس متوجه نشود اجر و پاداش خواهد داشت بله ممكن است در دنيا براي چنين شخصي اصلاً تجليل و بزرگ داشتي نگيرند اما همين كه او مبدع و پايه گذار يك عمل صالح و سنت پسنديده است اين عند الله محفوظ و باقي است و خداوند متعال ذره­اي از اعمال را ناديده نمي­گيرد اگر كسي اطمينان و باور داشته باشد قهراً نبايد براي خوشايند ديگران كار كند.

از جمله كارهايي كه اين ويژگي را دارد كتاب است ممكن است كسي مطلبي بنويسد و كسي هم متوجه نشود و نام او هم منتشر نشود اما اين بهرحال اين اثر را دارد كه مانع آتش است و به علاوه شهري هفت برابر اين دنيا به ازاء هر حرفي از آن را به او مي­دهند. اگر به ما بگويند كه امير كشورت هستي اين به نظر ما بزرگ مي­آيد امير جهان هستي چقدر مهم است همه اينها يك طرف يك حرف از علم هفت برابر امارت بر دنيا ارزش دارد.

و اساسا علم غير از اين آثار معنوي، با كتابت و نوشتن مي­ماند وگرنه مانند پرنده­اي است كه پرواز مي­كند رسول گرامي اسلام مي­فرمايد: «قيّدوا العلم بالكتاب» به بند بكشيد علم را با نوشتن.

نوشتن خواص زيادي دارد از جمله آنها اينكه كسي كه مقيد به نگارش بشود انسجام ذهني براي او فراهم مي­شود و ذهنش ديگر نمي­تواند رها باشد. در نوشتن ذهن منظم مي­شود و ابهامات حل مي­شود و باعث مي­شود كه انسان تلاش كند كه ابهاماتش را حل كند چون اگر چيزي را نفهمد نمي­تواند آن را بنويسد. اگر ايده و فكر جديدي داشته باشد و آن را بنويسد باعث مي­شود كه بماند و از بين نرود؛ چون اگر نگاشته نشود ممكن است بعد از گذشت اندك زماني از ذهن انسان برود و ديگر به خاطرش نيايد. بسياري از بزرگان در اوقاتي كه چيزي به ذهنشان رسيده اينها را نوشته­اند. گاهي اوقات ذهن انسان اوج مي­گيرد و چيزهايي به ذهن خطور مي­كند كه ديگر همان موقع نوشته نشود اين اوج ذهني باقي نمي­ماند. لذا عادت كنيد به نوشتن؛ بعد از مدتي خواهيد ديد كه چند سال درس رفته­ايد و مطالب را ياداشت نكرده­ايد بعد متوجه مي­شويد كه خيلي از مسائلي كه در ذهنتان بوده از بين رفته و حتي كليات آن هم ديگر در ذهن نيست كه اگر اينها نوشته باشيد با مراجعه آن مطالب و نكات و زيره­كاري­هاي مباحث به ذهن برمي­گردد.

بهرحال توصيه به تقرير نويسي به فارس و بعد به مرور به عربي نوشتن باعث پيشرفت و قدرت علمي انسان مي­شود.