جلسه شانزدهم – مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر دوم: غنيمت در قرآن)

جلسه ۱۶ – PDF

جلسه شانزدهم

مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر دوم: غنيمت در قرآن)

۱۳۹۲/۰۷/۱۶

            

خلاصه جلسه گذشته

بحث در مراد از غنيمت در آيه ۴۱ سوره انفال بود عرض كرديم در اين رابطه اختلاف نظر وجود دارد بعضي قائل هستند منظور از «ما غنمتم» در اين آيه خصوص غنائم جنگي است اما اكثريت قريب به اتفاق علماي ما قائلند مطلق منافعي كه نصيب انسان مي­شود را شامل مي­شود. گفتيم ادله­اي بر عموميت معناي غنيمت در اينجا ذكر شده يك دليل اين است كه از نظر لغت ظهور در عموميت معني دارد پس مقتضي براي عموميت معني هست. اما مانع، يا خصوصيت مورد است يا سياق؛ چنانچه گفتيم خصوصيت مورد مانعيت ندارد چون اصلاً مورد مخصص نيست. در مورد سياق هم عرض كرديم كه سياق هم نمي­تواند مخصص باشد.

قرينه سياق

به مناسبت چون در مورد سياق سؤال شد مختصري پيرامون قرينه سياق بحثي را مطرح مي­كنيم چون در خيلي از مواقع چه در مباحث فقهي و چه در مباحث تفسيري اين مسئله كاربرد دارد. سياق به عنوان يك قرينه از قرائن كلام شناخته مي­شود و يكي از قرائني است كه از اصول عقلائي محاوره است و در معناي جملات اثر مي­گذارد؛ فرقي هم ندارد در كلام يك متكلم عادي باشد يا كلام يك پيامبر يا كلام خود خداوند متعال، تأثير سياق و قرينه بودن سياق بر كلام يك اصل مسلم و پذيرفته شده است.

وقتي مي­گوييم سياق يك قرينه است اين قرينه در واقع به عنوان قرينه متصل و پيوسته شناخته مي­شود و در دلالت الفاظ، كلمات و جملات بر مقصود و مراد متكلم تأثير دارد يعني مراد متكلم و گوينده را تعيين مي­كند. در اينها ترديدي نيست اما اينكه خود سياق چيست، در كتب مربوطه تعريف اصطلاحي مشخصي براي آن ذكر نشده است در حالي كه زياد هم به آن استناد مي­شود هم در فقه و هم در تفسير.

ما اشاره­اي در جلسه گذشته به سياق داشتيم؛ يك تعريفي را مرحوم شهيد صدر از سياق ارائه كرده كه اين تعريف آن قدر گسترده است كه به نظر مي­رسد منظور از سياق اين نباشد؛ ايشان در تعريف سياق مي­فرمايد: «و نريد بالسياق كل ما يكتنف اللفظ الذي نريد فهمه من دوالٍّ اخري سواءً كانت لفظية كالكلمات التي تشكل مع اللفظ الذي نريد فهمه كلاماً واحداً‌ مترابطةً أو حاليةً كالظروف و الملابساة التي تحيط بالكلام و تكون ذات دلالةٍ في الموضوع».

دايره سياق طبق اين بيان آنقدر وسيع است كه هم قرائن لفظيه و هم حاليه را در برمي­گيرد يعني آن چيزي كه لفظ مكتنف به آن است و در فهم مراد متكلم از كلام تأثير دارد ولي به خود آن جمله و كلام مربوط نيست «من دوالٍّ اخري» يعني از اطراف و پيرامون اين كلام در فهم از مراد گوينده از آن كلام، تأثير مي­گذارد؛ يعني از كلمات ديگر، مي­توانيم مراد متكم را از اين جمله به خصوص، بدست بياوريم.

مثلاً كسي به شما بگويد إذهب الي البحر خود اين جمله قرينه لفظيه متصلي ندارد ولي اگر به دنبال اين جمله يك جمله­اي بگويد «و تلمذّ منه مع شدةِ الاهتمام» و نزد او شاگردي كن با شدت و اهتمام زياد؛ اينجا معلوم است كه بحر به معناي درياست ولي وقتي اين جمله بعد را مي­گويد يا مثلاً بگويد «استمع حديثه مع الاهتمام» به سخن او گوش بده. اين جمله دوم دلالت مي­كند كه منظور از جمله اول كه در آن امر به رفتن به سوي بحر شده، چيست؟ منظور از بحر نه آن بحر طبيعي بلكه مرد دانشمند و عالم است. اين قرينه سياق است يعني تأثير گذاري يك جمله در ظهور جمله ديگر و در فهم مراد متكلم.

اين يك مثال براي معناي سياق است.

مرحوم آقاي صدر دايره را اينقدر وسيع كرده كه شامل ظروف و ملابسات هم مي­شود يعني قرائن حاليه را هم داخل در سياق آورده است در حالي كه اين مصطلح نيست؛ سياق معمولاً به همان جملات و كلماتي مي­گويند كه آن كلام اصلي را احاطه كرده­اند لذا سياق از قرائن لفظي شمرده مي­شود و از اين جهت سياق مجموع جملات و كلماتي است كه جمله مورد نظر را احاطه كرده­اند پس يك قرينه لفظي است و لذا قرينه حالي و ظروف و ملابسات جزء سياق نيستند.

پس سياق عبارت است از مجموعه­اي از كلمات و جملات و يا آيات كه بر جمله مورد نظر سايه مي­اندازند و بر معناي آن اثر مي­گذارند.

در قرينيت سياق ترديدي نيست به نظر علامه طباطبائي دلالت سياق از ظاهر آيات قوي­تر است يعني اگر مثلاً يك آيه­اي ظهور در معنايي داشته باشد ولي سياق قرينيت داشته باشد بر معنايي مخالف آن ظاهر، دلالت سياق از ظاهر خود آيه اقوي است و حاكم بر آن است و آن را تفسير مي­كند. لذا گفته شد اگر بخواهيم نسبت سياق به كلام را بسنجيم نسبت خاص به عام است. پس در اينها ترديدي نيست.

يك نكته ديگر هم در رابطه با سياق بايد مورد توجه قرار بگيرد و آن اينكه ملاك و معيار سياق چيست؟

در قرآن منظور از سياق آيات يا به تعبير ديگر وحدت سياق كه گفته مي­شود، اين است كه يا آن آيات از نظر موضوع با هم مرتبط هستند يا در نزول ارتباط دارند؛ يعني از نظر زمان نزول با هم نازل شده­اند يا در يك ترتيب مشخصي نازل شده­اند پس سياق با اين دو عنصر در قرآن شكل مي­گيرد:

يا موضوع واحد است مثلاً اگر پنج جمله در جايي گفته شده يك جمله وسط اينهاست اين يك جمله كه در وسط جملات قرار گرفته يك معني و ظاهري دارد ولي آن پنج جمله روي هم كه سياق اين آيات را تشكيل مي­دهند، پيرامون يك موضوع واحد سخن مي­گويند اگر اين پنج آيه پيرامون يك موضوع صحبت مي­كنند قهراً اينها قرينه مي­شوند بر اينكه ما در ظهور اين آيه يا اين جمله تصرف كنيم و آن را هم بر طبق سياق و ساختار كلي جمله معني كنيم. گاهي ارتباط در نزول موجب تحقق سياق مي­شود مثلاً دفعةً چند آيه با هم نازل مي­شوند خود با هم بودن نزول بهرحال براي مجموع اين كلمات و جملات قرينيت ايجاد مي­كند.

البته اينجا بحث­هايي است كه بيشتر بايد در علوم قرآن مطرح شود كه در مباحث علوم قرآن كه سابقاً داشتيم اينها را به تفصيل بحث كرديم؛ آيا ارتباط در نزول چگونه كشف مي­شود؟ آيا قرآن فعلي و ترتيبي كه در آيات وجود دارد، مطابق با ترتيب نزول دفعي و واقعي قرآن است؟ آيا مطابق با همان ترتيبي است كه در لوح محفوظ است؟ اينها بحث­هايي است كه بايد در علوم قرآني مورد بحث قرار گيرد اما في الجمله وقتي يك آيه در بين مجموعه­اي از آيات قرار مي­گيرد كه يا در موضوع اتحاد دارند يا از نظر زمان نزول با هم يك پيوستگي و ارتباطي دارند، اين باعث مي­شود نسبت به آن جمله قرينيت پيدا كند و در ظهور آن تأثير گذار باشد مثل هر قرينه متصل ديگر مانند: «اكرم العلماء الا الفساق» كه اين “الا الفساق” يك قرينه متصل لفظي است كه در ظهور مجموع اين كلام تأثير گذار است.

البته عنايت داشته باشيد كه ما مواردي ديگري هم در قرآن داريم كه بايد اينها را از يكديگر تفكيك كرد. آنها قرائن غير لفظي هستند سبب نزول، شأن نزول، و اموري از اين قبيل.

قرائن غير لفظي

پس سياق يك قرينه متصل لفظي است چون در همين كلام وجود دارد اما سبب نزول، شأن نزول، فرهنگ نزول، زمان و مكان نزول اينها قرائني هستند كه در فهم از آيات تأثير گذارند، ولي قرينه­ي غير لفظي مي­باشند.

چون در مباحث مختلف فقه به آيات استناد مي­كنيم و اين قرائن در آيات نقش تعيين كننده­اي دارند به اجمال اين قرائن را مطرح مي­كنيم:

به طور كلي آيات قرآن دو دسته هستند:

يك دسته از آيات قرآن بدون هيچ سابقه و پيشينه­اي نازل شده­اند؛ نه پرسشي از رسول خدا(ص) شده كه رسول خدا منتظر وحي بماند و وحي شود و نه حادثه و رويدادي اتفاق افتاده است.

اما بخشي از آيات قرآن در پي يك حادثه و رويداد نازل شده يا پرسش و سؤالي مطرح شده كه در پاسخ به آن پرسش و سؤال اين آيات نازل شده­اند.

سبب نزول

سبب نزول، رويداد، حادثه و واقعه يا سؤال و پرسشي است كه به اقتضاء آن قسمتي از آيه يا يك آيه يا چند آيه يا يك سوره نازل شود. سبب نزول بعضي از آيات روشن است؛ (بعضي از آيات بدون بررسي سبب نزول مفاد آن روشن است) يعني قرينيتي ندارند كه بخواهند در ظاهر تصرف كنند اما بعضي از آيات بدون توجه به سبب نزول معني و مفهوم آن روشن نيست مثلاً اين آيه: «ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناحٌ فيما طعموا إذا مااتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات» مي­فرمايد: بر كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام مي­دهند مشكل و گناه و جناحي نيست در آنچه كه خوردند كه منظور شراب و آن اموالي است كه از راه قمار بدست آوردند.

اين آيه با قطع نظر از قبل و بعد و با قطع از نظر از سبب نزول معني ندارد چون مي­گويد كساني كه شراب خوردند و از قمار اموالي جمع كردند اشكالي بر آنها نيست از آنهايي كه ايمان آورده­اند و عمل صالح انجام داده­اند به شرط اينكه ايمان و عمل صالح داشته باشند و تقوي پيشه كنند با قطع نظر از آيات ۹۰ و ۹۱ كه يك سياق دارند، اين جمله حكم عجيبي است اما وقتي به مضمون اين آيات و سياق اين مجموعه دقت مي­كنيم اينجا معلوم مي­شود منظور چيست. پس سبب نزول اين آيات تعيين كننده در معناست يعني هم سبب نزول قرينيت دارد و هم سياق (تأكيد هم هستند). سبب نزول اين آيه اين است كه بعد از نزول آيه تحريم شراب و قمار عده­اي سؤال كردند كه پس تكليف كساني كه مسلمان شدند و قبل از اين حكم تحريم، شراب مي­خوردند و قمار مي­كردند چه مي­شود؟ اينجا جاي اين سؤال هست كه آنها كه بدون اينكه اين دو را ترك كنند از دنيا رفتند وضعشان چگونه است؟ اين آيه نازل شد كه منظوركساني است كه قبل از نزول آيه تحريم آن مرتكب اين عمل مي­شدند بنابراين با توجه به سبب نزول آيه معلوم مي­شود منظور از ما طعموا يعني “ما طعموا من الشراب و من اموال الحاصلة من القمار من قبل تحريم القمار و الشراب”.

شأن نزول

شأن نزول با سبب نزول فرق دارد؛ شأن نزول واقعه و حادثه­اي است كه آن آيه يا آيات يا سوره درباره ان نازل شده لذا نسبت بين شأن نزول و سبب نزول نسبت عموم و خصوص من وجه است. در برخي مواضع هر دو منطبق است هم سبب نزول و هم شأن نزول مانند: «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله» اين آيه درباره ليلة المبيت و ايثار حضرت علي(ع) است؛ اين فداركاري حضرت در ليلة المبيت هم شأن نزول است و سبب نزول؛ سبب نزول است چون به دنبال آن حادثه نازل شده و شأن نزول هم هست چون درباره همين موضوع سخن مي­گويد.

در مواردي شأن نزول هست اما سبب نزول نيست مثلاً در سوره فيل، داستان ابرهه شأن نزول سوره فيل است يعني سوره درباره هجوم سپاه ابرهه است، اما سبب نزول نيست چون به دنبال آن نازل نشده است و باعث نشده تا نازل شود.

در مواردي سبب نزول هست ولي شأن نزول نيست مانند اعطاء انگشتر توسط حضرت علي(ع) در حال نماز به فقير «إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا يقيمون الصلاة و يؤتون الزكؤة و هم راكعون» اين آيه به دنبال اعطا انگشتر نازل شد لذا دادن انگشتر به فقير سبب نزول اين آيه است ولي شأن نزول آن نيست بلكه شأن نزول آن ولايت حضرت علي (ع) مي­باشد.

البته در كثيري از منابع فرقي بين سبب نزول و شأن نزول گذاشته نشده است.

فرهنگ زمان نزول

يعني مجموعه­ي عقايد، آداب و سنن رايج بين مردم در زمان نزول آيه كه اين هم قرينيت دارد و مهم است مثلاً در آيه «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»  اين آيه اگر به فرهنگ آن دوران توجه نشود خيلي معناي روشني ندارد. در آن موقع كفار ماه حرام داشتند كه در آن ماه­ها جنگ و خون ريزي نمي­كردند ولي گاهي اين ماه­ها را تأخير مي­انداختند مثلاً ماه محرم را كه بايد در آن از جنگ دست مي­كشيدند، به جنگ ادامه مي­دانند و يك ماه غير حرام را به جاي آن مي­گرفتند ضمن اينكه گمان مي­كردند با رعايت تعداد ماه­هاي حرام حرمت ماه­هاي حرام هم رعايت مي­شود. يعني آنها را جابجا مي­كردند كه اين آيه بدون توجه به آن رفتار و اوضاع فرهنگ كفار معناي واضحي ندارد.

زمان و مكان نزول آيه

منظور اين است كه آيه در چه زماني و كجا نازل شده اين مطلب هم قرينيت دارد. مانند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس» اينجا ما انزل اليك محل بحث واقع شده كه به چه معناست؛ عده­اي مي­گويند دستور به قتال و جهاد است و تفاسير متعددي براي آن شده اما اگر به زمان و مكان نزول است آيه توجه شود كه در سال دهم هجري و در غدير خم در بازگشت از حجة الوداع نازل شده لذا نمي­تواند با توجه به اين مسئله حمل بر قتال و جهاد با مشركين و عيب جويي از دين مشركان حمل شود.

پس همه اينها قرائني هستند كه در فهم مراد آيات تأثير دارند.

نتيجه

سياق يك قرينه هست ولي يك قرينه لفظي و متصل به كلام و قطعاً دلالتش از دلالت آيه مورد نظر كه در اين سياق قرار گرفته اگر ظهورشان با هم فرق داشته باشد قوي­تر است.

حال با اين وضعي كه سياق در اينجا دارد كه آيات مربوط به جهاد است و بعلاوه از نظر نزول في الجمله با هم نازل شده­اند اگرچه غنيمت ظهور در مطلق منفعت دارد و به حسب معناي لغت مطلق منفعت را در بر مي­گيرد، اما اين قرينيت سياق از آن اقوي است لذا بايد گفت كه منظور از ما غنمتم هم در اين آيه خصوص غنائم جنگي است.

اين بهترين تقريري است كه براي اين اشكال مي­شود بيان كرد؛ پاسخ از اين اشكال را سابقاً ذكر كرديم و إنشاء الله در جلسه آينده هم به آن خواهيم پرداخت به اينكه اين سياق نمي­تواند مانعيتي ايجاد كند چون سياق هم مانند مورد مخصص نيست.

اينجا يك اشكال ديگري هم هست و آن اينكه با اينكه غنيمت را خصوص غنائم جنگي مي­دانند ولي در عين حال خمس را در مورد معادن هم ثابت كرده­اند؛ مگر معادن «ما غنمتم» به معناي غنائم جنگي است؟ به چه دليل اين وجوب در مورد معادن ثابت مي­شود؟