جلسه پانزدهم
مقدمه هفتم: فی المراد بالغنیمه (امر دوم: غنيمت در قرآن)
۱۳۹۲/۰۷/۱۵
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در امر دوم از اموري بود كه در مقدمه هفتم پيرامون تفسير و منظور از غنيمت ذكر ميكرديم؛ گفتيم غنيمت و لفظ غُنم و مشتقات آن در شش موضع در قران وارد شده پنج آيه را قبلاً بيان كرديم و منظور و مراد از غنيمت را در اين آيات بيان كرديم.
آيه ششم: انفال / ۴۱
«و اعلموا أنما غنمتم من شيءٍ فأنّ لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل إن كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان و الله علي كل شيءٍ قدير».
اين آيه به همراه بعضي از آيات ديگر از سوره انفال در واقعه بدر نازل شده، در غزوه بدر كبري پيامبر گرامي اسلام براي ترغيب مجاهدين پاداش و اجوري را براي شركت كنندگان در آن جنگ معين كردند؛ براي هر كاري يك اجر و پاداشي تعيين كردند مثلاً اگر كسي از افراد دشمن اسير كند فلان پاداش و اگر كسي منطقهاي از دشمن را تصرف كند مثلاً فلان پاداش به او داده ميشود يا اگر مثلاً كسي را به هلاكت برساند پاداش خاصي برايش بيان شده بود. اين باعث شد آنهايي كه جوانتر بودند و آمادگي و نيروي بيشتري داشتند شتاب كنند و در جنگ حاضر شوند ولي كساني كه كم توان بودند و پيرتر بودند آنها نتوانستند همراه با سايرين در اين موفقيتها حضور داشته باشند بعد از جنگ اختلاف شد بين مجاهدان بر سر تقسيم غنائم؛ رواياتي هم در اين رابطه ذكر شده كه هر كدام داستاني را نقل كردهاند.
آيه ۴۱ اگرچه نسبت به آيه اول متفاوت هستند از نظر معني اما في الجمله در شأن نزول اين آيه گفته شده است كه اين آيه در غزوه بدر كبري نازل شده پس در اينكه مورد خاصي در نزول اين آيه وجود دارد و شأن نزول خاصي دارد بحثي نيست لكن بحث در اين است كه «ما غنمتم» در آيه آيا مختص به غنائم دار الحرب است يا اعم از اين معناست و شامل مطلق ما يصيبه الانسان يا مطلق ما يفوز الانسان به ميشود؛ هر چه انسان بدست بياورد چه در جنگ و چه در غير جنگ.
چون اين آيه عمدهترين دليل بر وجوب خمس و مصارف خمس است، محل بحث واقع شده به خصوص التفات به ماده غنيمت و غنمتم در اين آيه زياد است و بين عامه و خاصه در اين رابطه اختلاف جدي وجود دارد.
عامه عمدتاً تأكيد دارند بر اينكه منظور از ما غنمتم اينجا خصوص غنائم جنگي ميباشد مفسيرين و فقهاي عامه به مناسبتهاي مختلف اين مطلب را ذكر كردهاند و استدلالهايي هم دارند كه ما بعداً اين استدلالها را در هنگام نقل كلمات اعلام از عامه چه از مفسرين و چه از فقها نقل خواهيم كرد و مورد بررسي قرار خواهيم داد.
از علماي خاصه هم بعضي در شمول ما غنمتم نسبت به غير غنائم جنگي اشكال كردهاند كه بايد كلمات آنها را بررسي كنيم.
پس در واقع نسبت به «ما غنمتم» يك نظريه اين است كه مختص به غنائم جنگي است. در مقابل مشهور يا اكثريت قريب به اتفاق علماي اماميه تأكيد ميكنند كه مراد از «ما غنمتم» مطلق فائده و منفعتهايي است كه به انسان ميرسد هر چيزي كه فاز الانسان به؛ هر چيزي كه يصيبه الانسان.
حق اين است كه «ما غنمتم» در اينجا معناي عامي دارد. البته كلمات بعضي مثل مقدس اردبيلي را ذكر خواهيم كرد. ايشان اينجا يك اشكالي دارد يا مثلاً صاحب مسالك الافهام كه از كتب مربوط به آيات الاحكام است در شمول اين لفظ نسبت به غنائم جنگي اشكال دارند،كه عرض خواهيم كرد.
اما حق آن است كه اين غنائم مختص غنائم جنگي نيست؛
پنج دليل و شاهد بر اثبات اين ادعا ما ميتوانيم ذكر كنيم:
شاهد و دليل اول: معناي لغوي غُنم
شاهد اول خود معناي لغوي غنمتم است؛ در بين اهل لغت تقريباً با بياني كه ما در امر اول داشتيم معلوم شد كه لغويين في الجمله اتفاق دارند بر اينكه غُنم به معناي فوز و اصابة به شيء است حال بعضي قيد عدم المشقة را ضميمه كردند و بعضي اين قيد را ذكر نكردند ولي قدر متيقن از كلمات لغويين اين شد كه بالاخره غنيمت به معناي غنيمت جنگي فقط نيست يعني در معني و مفهوم غنيمت خصوصيت حرب و قتال اخذ نشده. اين را در امر اول ما بدست آورديم. حتي اگر آن معناي سوم و چهارمي را هم كه كنار گذاشتيم در نظر بگيريم هيچ لغوي نيست كه در معناي غُنم خصوصيت حرب و قتال و جهاد را اخذ كرده باشد.
اگر معناي لغوي اين است پس مقتضي براي حمل «ما غنمتم» بر معناي لغوي وجود دارد؛ما وقتي يك آيه قرآن را ميخواهيم بررسي كنيم آن واژه و لفظ مورد نظر را در درجه اول اگر قرينهاي يا مانعي در برابرش نباشد حمل بر معناي لغوي بايد كنيم بايد ببينيم كه در لغت و در عرف به چه معناست. پس با وجود چنين معنايي مقتضي براي تفسير «ما غنمتم» به مطلق فائده و منفعت هست.
تنها مانعي كه اينجا وجود دارد و اتفاقاً مورد استناد علماي عامه هم قرار گرفته خصوصيت مورد يا قرينيت مورد و قرينيت سياق آيات است؛خيلي از آنان تصريح ميكنند كه بله معناي لغوي غنمتم مطلق فائده است ولي با توجه شأن نزول آيه و مورد آيه ما ناچاريم غنمتم را حمل كنيم بر خصوص غنائم دار الحرب. پس خصوصيت مورد يك مانعي است براي اينكه ما «ما غنمتم» را به معناي عام تفسير كنيم؛ اين سخن، سخن باطلي است چون واضح است كه مورد مخصص نيست اينكه آيهاي در مورد خاصي نازل شده باشد اين “لايوجب اختصاص الحكم به” اگر قرار بود مورد مخصص باشد اكثريت آيات قرآن اين مشكل را داشت و هيچ حكمي از قرآن قابل استفاده نبود. در اكثر آيات قرآن يك موردي در آيات وجود دارد. يعني آيات در يك مورد خاص نازل شده است و مورد هيچ گاه قرينيت ندارد و هيچ گاه موجب صرف ظهور لغات قرآن از معناي خودشان نميشود.
مانع دوم سياق است سياق طبق يك احتمال ممكن است حمل بر همان مورد شود يعني كسي بگويد سياق آيات اقتضا ميكند كه «ما غنمتم» را حمل بر خصوص غنائم دار الحرب بكنيم؛ به عبارت ديگر يعني مورد آيات اين اقتضا را دارد. اگر كسي سياق را به اين معني گرفت پاسخ معلوم است؛وقتي ميگوييم مورد مخصص نيست سياق هم مخصص نيست.
ولي احتمال دوم هم در مورد سياق اين است كه منظور از سياق چيز ديگري باشد؛ يعني بگوييم مورد يك معني دارد و سياق يك معناي ديگري دارد. فرق اين است كه منظور از مورد يعني ظرف نزول آيه همان شأن نزول آيه، آن واقعه و حادثه و يا چيزي كه اين آيه به واسطه آن نازل شد و در آن ظرف نازل شد اما سياق به اين معناست كه مجموعهي كلام يك متكلم را بايد ديد يعني يك جمله اگر در بين چند جمله واقع شده بايد جملات قبل و بعد از آن را هم بررسي كرد. سياق كلام يعني مجموعهي جملات و كلماتي كه يك متكلم ميگويد كه به طور كلي اين مجموعه آن جمله خاص را تفسير ميكند اگر با هم از نظر ظهور مخالفتي داشته باشند.
وقتي كسي سخنراني ميكند و جملاتي را پشت سر هم بيان ميكند اگر كسي همه جملات قبل و بعد را كنار گذارد و خصوص يك جمله را اخذ كند و به ظهور آن اكتفا كند، اين درست نيست. سياق كلام يعني به اصطلاح مجموع كلمات و جملات متكلم كه قبل و بعد جمله مورد نظر بيان كرده و ربطي به مورد ندارد. احتمال دارد كسي ادعا كند سياق اين آيات اقتضا ميكند و قرينه است بر اينكه مراد از «ما غنمتم» خصوص غنائم جنگي است چون اين آيات مجموعاً درباره جهاد است؛ اگر قبل و بعد اين آيه را ملاحظه فرماييد اين در رابطه با جهاد و احكام جهاد سخن ميگويد پس به قرينهي سياق اين آيات ما ميگوييم منظور از «ما غنمتم» خصوص غنائم جنگي است.
اگر اين هم گفته شود آنگاه اينجا به طور كلي يك بحثي است كه آيا واقعاً سياق قرينيت دارد و اگر هم قرينيت داشته باشد مخصص هست يا نيست؟
سؤال: ظهور نسبت به معناي يك كلمه عام است لذا معناي يك كلمه چون خاص است بر عموم آن مقدم است.
استاد: يعني ميخواهيد بگوييد يك ظهوري براي مجموع كلمات درست شده يعني سياق ظهور در خصوصيت دارد ولي «ما غنمتم» ظاهر در مطلق فائده است. كساني كه اين را ميگويند همين را ادعا ميكنند و ميگويند كه از سياق آيات استفاده ميشود منظور از غنيمت، غنائم جنگي است اما خصوص اين جمله «ما غنمتم» از نظر معناي لغوي ظهور در مطلق غنائم دارد نه غنائم جنگي پس در اين جمله ما دو ظهور داريم يكي ظهور در عام (مطلق فائده) و يكي ظهور در غنائم جنگي؛معمولاً خاص قرينه بر عام است مثل اينكه شما ميگوييد اكرم العلماء الا الفساق با اينكه اكرم العلماء ظهور در عموم دارد ولي الا الفساق كه كنار آن ميآيد يا يك قرينه منفصل كنار آن ذكر ميشود، شما آن را قرينه قرار ميدهيد بر اينكه مراد از اكرم العلماء علماي عدول است چون ميگويند خاص اقوي از عام و ظهور آن قويتر از عام است.
اينجا هم ميگويند سياق، قرينه لفظي است بر اينكه منظور از غنيمت خصوص غنائم جنگي است. لذا سخن آنها زياد هم بي اساس نيست بايد بررسي شود.
در هر صورت نتيجه اين است كه بالاخره اگر اينها بگويند ما قرينه سياق داريم و سياق اين آيات درباره جهاد است يعني خصوص حرب و جهاد مورد نظر است لذا اگر چه غنمتم به حسب لغت يك معناي عامي دارد، اين «ما غنمتم» مثل اكرم العلماء است و قرينه سياق مانند الا الفساق است و همان گونه كه الا الفساق، العلماء را تخصيص ميزند اينجا هم قرينه سياق موجب ميشود كه «ما غنمتم» ظهور پيدا كند در خصوص غنائم جنگي.
حال آيا واقعاً سياق قرينيت دارد؟ آيا سياق ميتواند اين ظهور «ما غنمتم» در معناي عام از بين ببرد و منحصر در غنائم جنگي كند؟
اينجا بحث مفصلي بايد بشود كه مربوط به اينجا نيست ما ضمن اينكه براي سياق مدخليت قائليم در ظهور كلام (حال ممكن است آن را از قبيل قرينه متصل بدانيم كه مانع ظهور كلام است يا از قبيل قرينه منفصل بدانيم كه مانع استقرار ظهور كلام است مثل آنچه كه در خاص متصل و خاص منفصل ميگوييم) اما در هر صورت اجمالاً سياق هم به نظر ما مخصص نيست نه مورد مخصص است و نه سياق و هيچ كدام موجب تخصيص «ما غنمتم» به خصوص غنائم جنگي نميشوند. پس وقتي مقتضي براي عموميت معناي «ما غنمتم» هست چون معناي لغوي آن اين است و مانع هم يا خصوصيت مورد است يا قرينيت سياق كه هيچ كدام از اين دو مانعيت ندارند پس مشكلي از اين جهت نيست و «ما غنمتم» به معناي همه فوائدي است كه نصيب انسان ميشود.
اشكال ما به عامه اين است كه اگر بخواهد سياق آيات موجب خصوصيت شود حتي غنائم دار الحرب را هم شامل نميشود بلكه منحصر ميشود در خصوص غنائم جنگ بدر؛ اين «ما غنمتم» يعني آنچه شما اخذ كرديد كه غنائم بدر باشد و فقط آن خمس دارد و غنائم ساير جنگها خمس ندارد پس به استناد اين آيه و با قرينيت سياق كه شما ادعا ميكنيد فقط تعلق خمس به خصوص غنائم بدر ثابت ميشود ولي غنائم جنگي كه در ساير جنگها بدست ميآيد خمس آن قابل اثبات نيست چون سياق در خصوص جنگ بدر است و غير از آن خمس نخواهد داشت.
بحث جلسه آینده
اينجا يك اشكال ديگري هم هست و آن اينكه غنيمت را خصوص غنائم جنگي ميدانند ولي خمس را در مورد معادن هم ثابت ميدانند، حال اگر اين چنين است كه منظور از غنيمت خصوص غنائم جنگي است به چه دليل «ما غنمتم» شامل معادن ميشود؟ اثبات وجوب خمس در معادن به استناد اين دليل ديگر صحيح نخواهد بود.
نظرات