جلسه ده – وجوب خمس (ادله)

جلسه ۱۰ – PDF

جلسه ده

وجوب خمس (ادله)

۱۳۹۲/۰۷/۰۷

            

خلاصه جلسه گذشته

بحث در مقدمه ششم از مقدمات کتاب خمس بود که پیرامون وجوب خمس است عرض کردیم به دلایلی می­توان وجوب خمس را اثبات کرد؛ دلیل اول این بود که وجوب خمس از ضروریات است یک امر ضروری است و مطالبی که مربوط به این بخش بود را دیروز عرض کردیم اما از کتاب، سنت و اجماع هم می­توان دلیل بر وجوب خمس ذکر کرد.

دلیل دوم: كتاب

آيه اول

مهم ترین آیه­ای که در قرآن پیرامون خمس وارد شده و دلالت بر وجوب خمس می­کند آیه ۴۱ سوره انفال است «واعلموا أنما غنمتم من شیءٍ فأنّ لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم التقی الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کل شیءٍ قدیر».

در مورد مفاد این آیه به تفصیل در مباحث تفسیری مخصوصاً در آیات الاحکام بايد بحث شود این آیه چون یکی از مهمترین ادله مسائل مختلف در باب خمس است محتاج به یک بررسی جامع است ما فعلاً در این مقام به دلالت آن بر وجوب خمس کار داریم و گرنه علاوه بر بیان وجوب خمس اشاره به مصارف و قسمت خمس هم شده که ما در ادامه ممکن است در یکی از مقدمات مختصری در مورد مفاد این آیه بحث کنیم چون در خلال مباحث خمس هر جایی که به این آیه استناد می­شود به طور خاص آن مطلب مورد نظر از آیه استفاده می­شود اما اینکه به نحو جامع و کامل این آیه را مفصلاً و مستقلاً مورد بحث قرار نمي­دهند مانند سایر آیات الاحکام.

اما كدام بخش از آیه دلالت بر وجوب خمس می­کند؟ در ‌آيه «واعلموا أنّما غنمتم من شيءٍ فأنّ لله خمسه و للرسول» تعبير به «اعلموا» ‌امر به دانستن است تعبير به اعلموا آن هم در صدر آيه به اضافه تأكيد به «أنما» كه متشكل از أنّ‌و ما موصوله و مبهم است به معناي شيء‌، بر شدت اهتمام به حكم دلالت مي­كند اينكه اين مسئله مورد اهتمام شارع است به اين معني: بايد بدانيد كه به تأكيد و به تحقيق هر چيزي را كه به غنيمت بگيريد «فأنّ لله» لام در لله و للرسول هم چه دال بر ملكيت باشد كما ذهب اليه المشهور و چه دال بر اختصاص باشد كما اخترناه اثبات مي­كند كه خمس «ما غنمتم» ‌مال خدا و رسول است. يعني اين را بدانيد به تحقيق و به تأكيد يك پنجم ما غنمتم مال خدا و رسول است حال يا ملك خدا و رسول است يا آنها ولايت در تصرف دارند يعني يا ملك شما نيست يا اينكه شما حق تصرف نداريد و بايد آن را در اختيار كسي قرار داد كه يا مالك است يا ولي در تصرف است.

در اينكه «ما غنمتم» و منظور از آن چيست، فعلاً خارج از بحث ماست و ما وارد بحث از آن نمي­شود ولي اجمالاً در اين آيه به طور واضح و روشني اصل وجوب خمس ثابت مي­شود و اين در تفاسير عامه و خاصه و فقها عامه و خاصه بيان شده است.

آيه دوم

به غير از اين آيه بعضي از آيات ديگر هم در قرآن وارد شده كه البته در دلالت آنها بر وجوب خمس اختلاف است مانند آيه ۲۶ سوره إسراء‌ »و آتِ ذي القربي حقه و المسكين و ابن السبيل و لا تبذر تبذيراً» در اين آيه احتمالاتي داده شده كه مي­توانيد به تفاسير مراجعه كنيد اما طبق بعضي از احتمالات مي­توان گفت كه اين آيه هم دلالت بر وجوب خمس مي­كند و آن اينكه بگوييم منظور از «حقه» خمس است؛‌ چنانچه در بعضي از آيات مثل آيه فيء به اين مطلب تصريح شده اگر ما مراد از حق را خمس بگيريم آنگاه «آتِ ذي القربي حقه» دلالت بر وجوب مي­كند چون امر به اتيان حق ذي القربي مي­باشد.

آيه سوم

آيه ديگري كه شبيه به همين آيه مي­باشد آيه ۱۷۷ سوره بقره:‌ «و آتِ المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل و السائلين» اين آيه هم از ناحيه بعضي به عنوان دليل بر وجوب خمس ذكر شده است.

در هر صورت ما در اينكه آيه ۴۱ سوره انفال دلالت بر وجوب خمس مي­كند ترديدي نداريم و همين كافي است كه به آن استناد كنيم براي اثبات وجوب خمس.

دليل سوم: سنت

اما از سنت روايات متعددي كه تقريباً به حد تواتر رسيده دلالت مي­كند بر وجوب خمس در متن تحرير امام(ره)، به چند روايت اشاره كردند ما به غير از رواياتي كه در متن تحرير آمده چند روايت ذكر مي­كنيم:

روايت اول: روايت سدير از امام صادق (ع) نقل كرده است: «سدير عن ابي جعفر عليه السلام قال: ‌قال يا ابا الفضل لنا حقٌ في كتاب الله في الخمس فلو محوه فقالوا ليس من الله تعالي أو لم يعملوا به لكان سواء» اينكه مي­­فرمايد: در كتاب خدا براي ما در خمس حقي قرار داده شده يعني خمس در كتاب خدا ثابت شده كه ما از آن خمس يك حقي داريم كساني كه آن را ناديده بگيرند و بگويند از ناحيه خداوند نيست و كساني كه به آن عمل نكنند و حق ما را نپردازند،‌ هر دو مساوي هستند.

روايت دوم: روايت ديگر روايت ابو هاشم است كه از امام صادق(ع) نقل مي­كند: عن ابي جعفر (ع) قال قال الله لمحمد (ص)‌ إنّي اصطفيتُ و انتجبت علياً و جعلت منكما ذريةً جعلتُ لهم الخمس» خداوند به پيامبر مي­فرمايد:‌من علي را برگزيدم و از شما ذريه­اي قرار دادم كه براي آنها خمس مقرر كردم. اينكه مي­گويد «جعلتُ لهم الخمس» دلالت بر وجوب دارد.

در اين باب روايات زيادي وجوب دارد كه مجال مطرح كردن همه آنها وجود ندارد اما اجمالاً اينكه اين روايات به حد تواتر رسيده و دلالت بر وجوب خمس مي­كنند.

دليل چهارم: ‌اجماع

  دليل ديگر اجماع است كه مسئله كاملاً در آن روشن است يعني اجماع قطعي محصل بر وجوب خمس داريم به گونه­اي كه گفته شد اگر كسي منكر خمس شود،‌منكر ضروري دين است لذا ديگر وقتي گفته مي­شود ضروري است اجماع در آن قهري است و كسي از علماي مطلبي قائل نشده كه مخالف با وجوب خمس شده باشد اگرچه مخالفاني مثلاً در مورد اداء‌خمس در عصر غيبت وجود دارد كه به استناد اخبار تحليل قائل به حليت در عصر غيبت شده­اند ولي اين اصل وجوب خمس را زير سؤال نمي­برد.

بنابراين اصل وجوب خمس ثابت شده است صرف نظر از اختلافاتي كه در مصرف،‌منابع،‌متعلق خمس وجود دارد.

دفع يك توهم

اما يك­ و توهمي كه اينجا وجود دارد و ما بايد پاسخ دهيم اين است كه گاهي مي­گويند كه اگر خمس واجب بوده و واجب است چرا هيچ رد و نشانه­اي از وجوب و اخذ آن تا زمان صادقين نيست؟ يعني در صدر اسلام و در عصر پيامبر و در زمان خلفا و بعد از آن هيچ نشانه­اي براي جمع آوري و اخذ خمس ديده نمي­شود؟ گزارش­هاي زيادي در مورد بعث و فرستادن مأمور براي جمع آوري زكات وجود دارد اما گزارشي وارد نشده كه در آن ايام خمس گرفته مي­شده اگر خمس واجب بود بايد رد و نشانه وجوب خمس از همان صدر اسلام پيدا مي­شد در حالي كه ما مي­بينيم اين از زمان صادقين به بعد وارد شده است. البته اين اشكال و اين توهم در رابطه با بعضي از موارد خمس هم وارد شده است مثلاً راجع به ارباح مكاسب يا معادن كه اين اشكال به ويژه در اين دو مورد مطرح است به اينكه اصلاً چنين چيزي وجود نداشته است.

به واسطه اين اشكال بعضي مي­خواهند اصل وجوب خمس را زير سؤال ببرند و عده­اي هم اين را به عنوان اشكال در مورد بعضي از اقسام خمس ذكر كرده­اند كه در مورد سود كسب و كار و تجارت گزارشي وارد نشده كه خمس آن واجب باشد. اما به مناسبت چون اشكال اساس آن يكي است اين را هم طرح كرديم.

پاسخ

پاسخ اين اشكال كاملاً واضح و روشن است يعني اگر ما در منابع تاريخي دقت كنيم به وضوح در ميابيم كه اين صرفاً يك توهم است و اشكال قابل قبولي نيست.

با بررسي نامه­هايي كه رسول خدا (ص) به واليان و عمال خود مخصوصاً در سال­هاي آخر زندگي ‌نوشتند، اين مطلب به خوبي روشن است:

خمس در عصر رسول خدا (ص)

آيه خمس در سال دوم هجري نازل شده و تشريع شده و به طور طبيعي يك حكم تا زماني كه اجرا شود و همه گير شود زمان مي­برد مخصوصاً اينكه بناي شرع در بدو امر بر تدريج در بيان و اجراي احكام بوده لذا آنچه كه از نامه­هاي رسول خدا (ص)‌ در اين رابطه مانده است مربوط به سال نهم و دهم هجري است؛‌

و ثانياً:‌ نامه­هاي مختلفي است كه به وضوح از آن استفاده مي­شود هم اينكه خمس واجب است و هم اينكه خمس دائره آن وسيعتر از غنائم جنگي است كه بعداً در مسائل آتي هم مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

  • از جمله آن نامه­ها نامه­اي است كه به ملوك حمير و صنعا و حكام بعضي از مناطق يمن نوشته­اند «و اعطيتم من المغانم خمس الله و سهم نبيه و صفيّه» از غنائم خمس خدا و سهم رسول را به شما اعطا كردم يا شما اعطا شديد.

اولاً اين قبيله­هايي كه يمن بودند و پيامبر به آنها نامه نوشته اينها در حال جنگ نبودند اينكه در حال جنگ نبودند اما در عين حال خمس متعلق به خدا و رسول را از غنائم در اين نامه مطرح مي­كند،‌ نشان مي­دهد اين مغانم فقط خصوص غنائم دار الحرب نيست. به علاوه پاسخي است به مستشكل به اينكه در زمان پيامبر هم اين مسئله بوده و اشاره شده است.

  • يا نامه­اي در همان سال­ها به جهينه مي­نويسد «إنّ‌ لكم بطون الارض و سهولها و تلاع الأودية و ظهورها علي أن ترعوا نباتها و تشربوا مائها علي أن تؤدوا الخمس». مي­فرمايد: ‌دشت­ها و بيابان­ها همه در اختيار شما است هم ظاهر آن و هم باطن آن در آنها بكاريد و از گياهان آن بهره­مند شويد و از آب آن بنوشيد به شرط اينكه خمس آن را بپردازيد. بر اساس اين نامه اولاً اثبات مي­شود كه هم خمس بوده و هم اينكه مختص به جنگ و حرب نيست.
  • يا در نامه­اي كه به والي نجران عمرو بن حزم نوشته­اند كه مي­فرمايند:‌ »و امره أن يأخذ من الغنائم خمس الله».
  • يا در نامه­اي به زهير مي­نويسد:‌ »و اقره بالخمس في غنائمهم و سهم النبي و صفيّه»
  • يا در يك نامه­ي ديگري به وائل بن حجر حضرمي اين عبارت را دارند:‌ «و في السيوب الخمس».

از مجموع نامه­هاي رسول خدا دو مطلب استفاده مي­شود:

  • يكي اينكه در آن دوران سخن از خمس و عمل به آن جريان داشته است پس اينكه مي­گويند تا عهد صادقين سخن و رد پايي از خمس نيست اين قطعاً باطل است.
  • مطلب دومي كه از اين نامه­ها بدست مي­آيد اين است كه خمس فقط متعلق به غنائم جنگي نيست چون در آن صحبت از معادن،‌ زمين و امثال اينها شده است.
  • و مطلب ديگري كه از اين تعابيري كه بيان شده مانند اقرار، ‌اداء، اعطا و اخذ، استفاده مي­شود اين است كه خمس اخذ مي­شده و شرط گذاشته مي­شده و همچنين امر به اخذ كرده است.

بحث جلسه آینده

حال اينكه چرا براي گرفتن زكات مأمور مي­فرستادند ولي براي خمس نمي­فرستادند نكته­اي دارد كه إنشاء الله اين را در پايان پاسخ بيان خواهيم كرد.