جلسه هشتم – خمس متعلق به منصب است يا شخص؟

جلسه ۸ – PDF

جلسه هشتم

خمس متعلق به منصب است يا شخص؟   

1392/۰۷/۳

            

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در مقدمه پنجم که بحث در این است که خمس آیا برای اشخاص است یا برای منصب، ثبوتاً چهار احتمال وجود دارد: احتمال اول اینکه ملک برای اشخاص باشد. احتمال دوم اینکه ملک برای منصب باشد که طبق یک احتمال گفتیم این معنی باطل است و یک احتمال هم این است که رجوع به احتمال و وجه سوم کند. احتمال سوم این بود که ولایت برای اشخاص ثابت شود من حیث أنّ لهم ولایةً و امامة بالحیثیة التقییدیة که این احتمال، وجه مورد قبول است و نظر مختار همین احتمال است چون اشکالات دو وجه قبلی اینجا وارد نیست و به علاوه مؤیداتی هم دارد.

احتمال چهارم

اما وجه چهارم این است که ولایت در تصرف خمس برای منصب امامت و ولایت ثابت باشد یعنی این جایگاه و این منصب یک اختیاراتی دارد از جمله اختیارات این منصب و این جایگاه سرپرستی اموالی مثل خمس و انفال و زکوات است منظور از ولایت در تصرف برای منصب یعنی جایگاه امامت و ولایت و حاکمیت دارای اختیاراتی است و به شخص کاری ندارد این منصب یک اختیاراتی دارد از جمله این اختیارات سرپرستی انفال، خمس، زکوات که هر نحوه صلاح باشد در این اموال تصرف کند.

بررسی احتمال چهارم

این وجه خودش به چند نحوه قابل تفسیر است:

  • یکی اینکه منظور این باشد که ولایت در تصرف نسبت به این اموال برای رسول خدا و ائمه ثابت است و ولایت جهت تعلیلیه داشته و واسطه در ثبوت باشد چنانچه گفتیم این معنی که جهت تعلیلیه برای ولایتیا ملکیت در نظر گرفته شود باطل است چون این خلاف ادله است.
  • احتمال دوم در وجه چهارم اینکه جهت ولایت و جهت حاکمیت و جهت امامت اختیار داشته باشد نسبت به تصرف در خمس که این احتمال هم مخالف ظواهر ادله است چون که چیزی که اشخاص نادیده گرفته شوند قابل قبول نیست.
  • احتمال سوم در وجه چهارم اینکه بگوییم منظور از ولایت للمنصب این است که ولایت برای این اشخاص ثابت است من حیث أنّ لهم الولایة بالحیثیة التقییدیة که اگر این احتمال مراد باشد یرجع الی الوجه الثالث و دیگر فرقی بين وجه چهارم و وجه سوم نخواهد.

پس وجه چهارم اینکه بگوییم ولایت مال منصب است (اینکه می­گوییم ولایت مال منصب ولایت است منظور این است که ولایت در تصرف در خمس و سرپرستی در امر خمس در اختیار منصب ولایت است که چنانچه گفته شد سه احتمال در این وجه وجود دارد که یک احتمال اینکه سرپرستی امر خمس در اختیار اشخاص رسول و ائمه است من جهت ولایتهم لکن بالحیثیة التعلیلیة که این احتمال باطل است  و احتمال دوم اینکه سرپرستی امور خمس و انفال اساساً به اشخاص داده نشده و به جایگاه امامت داده شده که این احتمال هم باطل است.

نتیجه کلی

نتیجه این است که در مقدمه چهارم ما به این نتیجه رسیدیم خمس، انفال و زکوات «لله تبارک و تعالی و للرسول و للائمه» ولی نه به این معنی که ملک شخصی آنها باشد و نه به این معنی که ملک منصب آنها باشد و نه به این معنی که سرپرستی این اموال به منصب امامت و ولایت داده شده باشد بلکه به این معناست که سرپرستی امر خمس و انفال یا به عبارت دیگر ولایت تصرف در این اموال به این اشخاص داده شده فی الجمله و اگر ادعا می­کنیم این سرپرستی به رسول و ائمه داده شده من حیث ولایتهم و من حیث امامتهم لکن بالحیثیة التقییدیة یعنی هم اشخاص موضوعیت دارند و هم جایگاهشان؛ وقتی می­گوییم بالحیثیة التقییدیة یعنی شخص الرسول بما أنه رسولٌ گویا موضوع ولایت در تصرف در خمس دارای دو جزء است یکی اشخاص و یکی عناوینشان مثلاً شخص امام معصوم به قید أنه امام(ع).

نکته

این محصل بحث در مقدمه چهارم فقط یک نکته­ای را اینجا لازم است اشاره کنیم و آن در مورد حوائج شخصیه رسول و ذی القربی است؛ تا اینجا بحث در این بود که خمس اموالی که معین شده و همچنین انفال و زکوات در اختیار رسول و ائمه و ذی القربی است به این معنی که ولایت دارند در این اموال تصرف کنند در جهت صلاح اسلام و مسلمینیعنی فرض این است که رسول و ذی القربی تابع هوی و هوس نیستند که هر گونه بخواهند ولو بر خلاف مصلحت اسلام و مسلمین تصرف کنند حتی کسانی که اینها را ملک این اشخاص می­دانند به این جهت توجه دارند که این اشخاص معصوم هستند و اهل صرف در راه نا صواب نیستند حال سؤال این است که حوائج شخصیه رسول خدا و ذریه رسول خدا از این محل قابل تأمین است؟ یعنی حتی رسول خدا برای حوائج شخصی نمی­تواند از این مال استفاده کند؟

پاسخ این است که رفع حوائج شخصیه رسول خدا و ذی القربی هم از این مال جایز است وقتی اختیار این اموال به رسول خدا داده می­شود قهراً حوائج شخصی و شئوناتی دارد. اداره این شئون از این محل است چون خود اداره شئون شخصی پیامبر در واقع در جهت صلاح اسلام و مسلمین است یعنی خارج از حیثیت صلاح اسلام و مسلمین نیست البته در صرف در این مورد معلوم است که رعایت می­کند. لذا ولایت این اشخاص در تصرف در خمس مانع صرف این اموال در حوائج شخصیه نیست.

بحث جلسه آینده

بحث در مقدمه ششم از مباحث مقدماتی کتاب الخمس خواهد بود.

تذکر اخلاقی: جهاد با نفس

یکی از مسائلی که در اسلام تأکید فراوان شده مجاهده با نفس است در لسان روایات از مجاهده با نفس به عنوان جهاد اکبر نام برده شده در مقابل جهاد با عدو که به عنوان جهاد اصغر نامیده شده همه فضیلت­هایی که برای جهاد اصغر ذکر شده یک طرف جهاد با نفس و یک طرف ارزش و اهمیت جهاد با عدو وقتی است که مجاهده بزرگتر محقق شده باشد؛ تعابیری که درباره جهاد وارد شده خیلی بلند است امیرالمؤمنین(ع) از جهاد تعبیر می­کند به «عماد الدین یا منهاج السعداء» یا تعبیری دیگری که حضرت درباره مجاهدان دارد و می­فرماید: «تفتح لهم ابواب السماء» در آیات قرآن هم در مورد جهاد و مجاهده مطلب زیاد بیان شده است در سوره نساء می­فرماید: «لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله»  هیچ گاه قاعدین و کسانی که بدون عذر و بهانه و دلیل خاصی در جهاد شرکت نکردند با کسانی که در راه خدا مجاهدت کردند قطعاً مساوی نیستندیا مثلاً دریک قضیه­ای رسول خدا (ص) مواجه شد با مراجعه اهل و عیالیک نفری که از دنیا کناره گیری کرده بود و برای عبادت به دامن کوه رفته بود حضرت فرمود «إنّ صبر المسلم فی بعض مواطن الجهاد یوماً واحداً خیرٌ له من عبادة اربعين سنة» اگر این شخصی که به زعم خودش همه چیز را رها کرده و به عبادت مشغول شده در بعضی از مواضع مواجهه با دشمن یک روز صبر كند (صبر در برابر سختی­ها و مشکلات که جهاد با دشمن دارد) برای این شخص از چهل سال عبادت برتر و بالاتر است ما از این جنس امور در شریعت و لسان روایات زیاد داریم؛ اینها باید ما را توجه بدهد به اینکه به حقیقت دین و خواسته خداوند تبارک و تعالی و اولیاء او توجه کنیم.

جهاد در راه خدا و در مقابل عدو با همه ارزشی که دارد در برابر جهاد با نفس جهاد کوچک و اصغر است. اصل، جهاد با نفس است همه ارزش­هایی که برای مجاهدان فی سبیل الله ذکر شده به خاطر آن است يعني صرف حضور در جنگ كه مهم نيست اگر كسي در آن جنگ­ها شركت مي­كرد اما نه براي خدا و به سبب امور و اهداف ديگر؛معلوم است كه اين ارزش­ها كه در مورد آن بيان شده مانند «خيرٌ من عبادة اربعين سنة» براي او ثابت نبود. مجاهده با نفس برترين جهاد است امام باقر(ع) مي­فرمايد:«لافضيلة كالجهاد و لا جهاد كمجاهدة الهوي» هيچ فضيلتي مثل جهاد نيست و هيچ جهادي مثل جهاد با نفس نيست.

ارزش­هاي مجاهدان في سبيل الله به خاطر مجاهدت با هواي نفس است كسي كه مجاهده با هواي نفس دارد اهل ايثار و گذشت مي­شود مهربان مي­شود از خودش و مالش مي­گذرد و رنگ و بوي الهي پيدا مي­كند.

الآن هفته دفاع مقدس هم هست آنچه كه در اين ايام مورد توجه است و بايد تكريم شود و مي­شود و غرض از تكريم اين ايام مي­باشد، تكريم حرب بما هو حرب نيست بلكه تكريم ارزش­هاي يك ملت است كه در آن ايام براي دفاع از خودش از همه چيزش گذشت نام دفاع مقدس به اين خاطر است دفاع مقدس يعني دفاع از كشور، دين، اسلام، انقلاب؛ آنچه كه رمز ماندگاري ماست همان ارزش­هاست و اين ارزش­ها به شعار و لفظ و زبان و غوغا و نوشتار حاصل نمي­شود هر چند اينها يك وسيله براي ياد آوري است ولي مقصود غايي نيست اگر شهدائي كه در آن ايام از خود گذشتگي كردند و به شهادت رسيدند زندگي­ها و وصيت نامه­هاي آنها را ببينيد اين وصيت نامه­ها گاهي براي انسان تكان دهنده است از باب اينكه انسان مي­بيند يك جوان كم سن و سال به چه نقطه و درجه­اي از معرفت رسيده كه خيلي­ها بعد از سال­ها تحصيل و تعلم و تعليم به نقاط نمي­رسند؛ اگر كسي از مجاهدان باشد و پا فشاري بر آن خصوصياتي كه در آن دوران حاكم بود داشته باشد اين مصداق اين رواياتي است كه عرض كرديم. اگر كسي چنين باشد ابواب سماء كما كان براي او گشوده است اما بودند مجاهديني كه در آن ايام در تاريخ اسلام در ركاب رسول خدا (ص) و حضرت علي (ع) مجاهدت كردند اما بعداً جذب چرب و شيرين دنيا شدند و تسليم هوي شدند به جاي آنكه با آن مجاهده كنند،‌ تسليم شدند و ابواب سماء به روي آنها بسته شد و از منهاج سعادت دور شدند و اجر و پاداش خود را هم ضايع كردند. آن كسي كه امام (ره) مي­فرمود من بر دستان آنها بوسه مي­زنم كساني بودند كه شيفته­ي دين،خدمت به مردم، نظام بودند و خود خواهي و خود محوري براي آنها معني و مفهوم نداشت. اين خصوصيات و اين ارزش­هاست كه به آن دفاع رنگ الهي داد و گرنه در دنيا بسيار جنگ بوده و خيلي­ها كشته شده­اند اما هدف آنها مقدس نبوده آنچه كه جنگ و دفاع را مقدس كرد اهداف مقدسي بود كه تعقيب مي­شد و البته مسيري بود كه به درستي طي مي­شد. در هر صورت همه همت ما بايد مجاهدت با نفس باشد كه جهاد اكبر است و اگر آن جهاد هم مورد توجه است براي اين است كه اهل آن جهاد و مجاهدين در آن ايام كه فضاي معنوي حاكم بود اين چنين بودند. اما گاهي انسان مشاهده مي­كند كساني كه حتي معلوم نيست در آن دوران حضور داشته و حداقل گرد و خاك جبهه بر آنها نشسته باشد آن چنان با فرياد و مدعيانه و طلب كارانه از ديگران سخن مي­گويند و مدعي مي­شوند.

«لايستوي القاعدون من المؤمنين غير اولي الضرر و المجاهدون و المجاهدون في سبيل الله».