جلسه پنجاه و پنجم
آیا نهی از شئ مقتضی فساد است یا خیر؟ مقام اول: عبادات – جهت دوم: جهت عقلی – کلام امام خمینی و بررسی آن
۱۳۹۹/۰۹/۲۹
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در جهت دوم از مقام اول پیرامون اقتضاء نهی للفساد بود. عرض کردیم در جهت اول یعنی جهت لفظی و نیز در جهت دوم یعنی جهت عقلی، حق آن است که نهی از عبادت موجب فساد و مقتصی فساد نیست و به تعبیر دیگر دلالت بر فساد نمیکند. لکن امام خمینی در این مقام مطلبی دارند که مطلب ایشان را نقل میکنیم و مورد بررسی قرار میدهیم.
کلام امام خمینی
امام خمینی میفرماید: نهی از عبادت تارة نهی تحریمی نفسی است و اخری نهی تنزیهی و ثالثة نهی غیری است.
۱.تعلق نهی تحریمی نفسی به عبادت
آنچه تا به حال مطرح کردیم و امام خمینی نیز همان را میفرماید این است که اگر نهی تحریمی نفسی مولوی به عبادتی متعلق شود، شکی نیست که اقتضاء فساد دارد، یعنی از جهت عقلی همانطور که در جهت لفظی گفته شد، اگر نهی به عبادت متعلق شود و این نهی، نهی تحریمی نفسی باشد، مقتضی فساد است. زیرا وقتی نهی به عبادت متعلق میشود، کشف از مبغوضیت آن عمل نزد شارع میکند یا کاشف از این است که آن عمل دارای مفسده است. حال چیزی که دارای مبغوضیت یا مفسده باشد، دیگر نمیتواند مقرب الی المولا باشد. در عبادت خصوصیت مقربیت اخذ شده، و ممکن نیست بین مقربیت و مبغوضیت و مفسده داشتن، جمع شود. لذا لا شبة فی اقتضاء النهی التحریمی النفسی للفساد. این مطلب روشن است و بحثی در آن نیست و امام خمینی نیز همین را گفتند.
منتهی ایشان اشارهای به سخن استادشان صاحب درر، مرحوم حاج شیخ می کنند، که ایشان خودشان را به زحمت انداخته و تلاش کرده که نهی متعلق به عبادت به حسب ظاهر را به نوعی متوجه امر خارج از عبادت کنند . در درر، مرحوم حاج شیخ به نحوی مسئله را تصویر کرده که اساسا این بحث را تحت عنوان مسئله اجتماع امر و نهی قرار داده، امام خمینی میفرماید: این کار درستی نیست، زیرا بحث، بعد از این است که عبادت متعلق نهی قرار گرفته، یعنی فرض کردیم که عبادت خودش متعلق نهی واقع شده است، آنگاه بحث میکنیم که این نهی متعلق به نفس العباده آیا اقتضاء فساد دارد یا ندارد؟
پس اینکه مرحوم حاج شیخ تلاش میکند متعلق نهی را امری خارج از خود عبادت قرار دهد، این امری است که باعث میشود که از موضوع بحث خارج شویم. این مطلب هم مسئلهای ندارد و به نظر میرسد حق با امام خمینی است.
۲. تعلق نهی تنزیهی به عبادت
عمده سخن درباره مطلبی است که امام خمینی در مورد نهی تنزیهی فرمودند و البته بعد در مورد نهی غیری. در مورد تعلق نهی تنزیهی و کراهتی به عبادت ایشان میفرماید: اگر این نهی بر تنزیهیت باقی بماند و تغییر نکند، دلالت بر مرجوحیت متعلق خودش میکند و اگر مرجوحیت متعلق نهی ثابت شد، معنایش این است که نزد شارع عدمش بهتر از وجود آن است، معنای مرجوحیت این است. درست است شارع تحریم مولوی و الزامی نکرده، اما کراهت به معنای مرجوحیت آن عمل است، یعنی خدواند متعال از این عمل چندان خوشش نمیآید، حال چطور میتوانیم چیزی که مرجوحیت دارد را بگوییم مقرب الی المولی است؟ مرجوحیت با مقربیت قابل جمع نیست، همانطور که مبغوضیت با مقربیت قابل اجتماع نیست، این امر مسلم و واضحی است. عقل میگوید: نمیشود چیزی هم مقرب باشدو هم مبعد، هم مبغوض باشد و هم محبوب، آنچه در مورد مکروه اتفاق میافتد همین است که درجه خفیف تری از مبغوضیت یعنی مرجوحیت نسبت به این عبادت وجود دارد، خداوند چندان از این عمل خوشش نمیآید، آنوقت چطور عقل میپذیرد که چیزی که مرجوح است و خیلی مولا نسبت به آن رغبتی ندارد انجامش باعث قرب و محبوبیت نزد مولا شود. لذا ایشان معتقد است نهی تنزیهی نیز با صحت قابل جمع نیست، پس کأنه نظر ایشان این شد که نهی تنزیهی از عبادت نیز مقتضی فساد است.
بعد در ادامه ایشان میفرماید: این روشن است، آنچه محل بحث است این است که چطور شارع متعال چیزی را که مرجوح است، اذن در اتیان به آن داده است؟ زیرا معنای کراهت و نهی تنزیهی، اذن در انجام آن است و اینکه انجام آن عمل را اجازه داده، یعنی انجام شود اشکالی ندارد ولی اگر انجام نشود بهتر است. مسئله این است که چطور ممکن است خداوند متعال اذن و ترخیص دهد به چیزی که مرجوح است؟ نهی تنزیهی ملازم با ترخیص است، آنگاه چگونه ممکن است خداوند متعال ترخیص دهد در امر مرجوح و چیزی که چندان برای او خوشایند نیست و اجازه دهد به عبادت فاسد؟ عمده این است، زیرا گفتیم بالاخره نهی تنزیهی از عبادت نیز متقضی فساد است، لذا نتیجه این است که کأنه خداوند متعال به ما اجازه داده که عبادت فاسد را به جا بیاوریم، این و اذن در اتیان عبادت فاسد باشد، اذن در تشریع است یعنی چیزی که نزد شارع عبادیت ندارد را میتوانی انجام دهی، این چطور ممکن است که خداوند متعال به ما ترخیص در تشریع دهد؟ این اشکالی است که در این مقام به نظر میرسد.
امام خیمنی میفرماید: اگر ما احراز مرجوحیت کنیم چارهای نداریم که خودمان را از این اشکال خلاص کنیم. آن چیزی که میتواند ما را از این اشکال خلاص کند این است که بگوییم این ترخیص حیثی است. یعنی در اینکه این عبادت مرجوح است و نهی تنزیهی به آن متعلق شده و اینکه نمیتواند صحیحا واقع شود بحثی نیست، اما اجازهای که برای اتیان به این عبادت فاسد صادر شده است معنایش این است که این عبادت حرمت ذاتی ندارد، اما هیچ منافاتی ندارد که از جهت دیگری حرمت تشریعی پیدا کند. بر فرض که حرمت تشریعی آن با این بیان ثابت شود، منافات ندارد که حرمت ذاتی نداشته باشد.
پس طبق این بیان اذن به اتیان عمل از حیثی مشکلی ندارد، ترخیص در انجام عمل در واقع ترخیص است از حیث عدم کون هذه العباده محرما ذاتیا، اما از حیث تشریع همین عمل میتواند حرام باشد. این مطلبی است که ایشان در مورد نهی تنزیهی فرمودند.
۳. در مورد نهی غیری به عبادت
در مورد نهی غیری ایشان میفرماید: اگر نهی غیری به عبادتی متعلق شود، از نظر عقل مقتضی فساد نیست، نهی غیری مثل نهی عن الضد، بنائا علی القول به، مثلا امر به «ازل النجاسه عن المسجد» در واقع متضمن نهی غیری از نماز است، زیرا نماز ضد ازاله نجاست است، اگر ما این را بپذریم که امر به شئ مقتضی نهی از ضد است، که البته خود امام خمینی این را قبول نکردند، نه نسبت به ضد عام و نه نسبت به ضد خاص، اما میفرماید: «علی القول به» وقتی نهی میشود از ضد و نهی می شود از نماز به عنوان ضد ازاله، این اقتضاء فساد نماز را ندارد. زیرا نهی غیری دال بر مبغوضیت متعلقش نیست، این فرق میکند با نهی تحریمی مولوی و نهی تنزیهی، آن دو کاشف از مبغوضیت متعلق خودشان هستند، حال با اختلاف درجه و مرتبه، اما نهی غیری در واقع تنها معنایش این است که برو آن کار را انجام بده، یعنی برای الزام مکلف به انجام دادن فعل ضد است و لاغیر، پس کاشف از مبغوضیت متعلق نیست، همانطور که امر غیری اینطور است، امر غیری یا امر مقدمی کاشف از محبوبیت متعلق نیست، مگر اینکه خودش یک مصلحت خاصی داشته باشد، مثل امر به وضو برای نماز که خودش یک محبوبیتی دارد، ولی این محبوبیت وضو به دلیل یک امر نفسی دیگر ثابت شده است. برای همین است که اگر کسی فقط للصلوة قبل از وقت وضو بگیرد، با این وضو نمیتوان نماز خواند.
پس امر مقدمی کاشف از محبوبیت متعلق نیست بلکه صرفا در مقام الزام مکلف برای ذیالمقدمه است، لذا اگر امر مقدمی کاشف از محبوبیت نباشد، همانطور که امر مقدمی نتیجه و ثمرهای در این جهت ندارد، نهی مقدمی یا نهی غیری هم کاشف از مبغوضیت و فساد نخواهد بود. پس اگر نهی غیری به عبادتی متعلق شد، از نظر عقل مقتضی فساد نیست. فقط یک مطلب باقی میماند. اگر گفتیم عدم الامر مشکلی ایجاد نمیکند و صرف ملاک برای صحت عبادت کافی است، آنگاه میتوانیم حکم به صحت عبادتی کنیم که به نهی غیری مورد نهی قرار گرفته است. پس نهی غیری عقلا مقتضی فساد نیست.
اشکال
به هر حال کاری که از ناحیه مولا مورد نهی قرار بگیرد، ولو نهی غیری، حداقل این است که انجام دادنش تجری بر مولا است. وقتی مولا میگوید: از مسجد ازاله نجاست کن و به نهی غیری از نماز به جای ازاله نهی میکند، اگر مکلف مخالفت کند و نماز بخواند، خود اتیان به کاری که مورد نهی غیری قرار گرفته تجری بر مولا است و متجری چگونه میخواهد با این کار به مولا نزدیک شود. بنابراین اتیان به نهی غیری نیز لایمکن التقرب به، همانطور که در نهی تنزیهی گفته شد که بین مرجوحیت و صحت قابل جمع نیست، بین مرجوحیت و مقربیت نمیتوان جمع کرد، بین کاری که به نهی غیری ممنوع شده و مقربیت نیز نمیتوان جمع کرد، اصلا لایمکن التقرب باتیان الفعل المنهی عنه .
پاسخ
ایشان میفرماید: این اشکال وارد نیست. زیرا:
اولا: کسی که به فعل ضد مشغول میشود و از ضد دیگر خودش را کنار میکشد، در واقع نسبت به ترک ضد اهم عاصی محسوب میشود. خداوند گفته برو از مسجد ازاله نجاست کن، مکلف با اینکه میداند ازاله نجاست از مسجد اهم از خواندن نماز واجب خودش است اما ازاله را ترک میکند و مشغول نماز میشود. الان این مکلف عاصی محسوب میشود، از باب اینکه ضد اهم را ترک کرده است، دیگر غیر از این عنوان دیگری بر این فاعل نمیتوانیم منطبق کنیم، این به خاطر عمل خودش متجری محسوب نمیشود اینکه نماز خوانده تجری نیست، بله از این جهت که ترک ازاله کرده عصیان کرده است و به واسطه عصیان استحقاق عقوبت دارد ولی نمیتوانیم بگوییم متجری هم محسوب میشود، لذا نمیتوان گفت هم عاصی است و هم متجری، عاصی از حیث ترک ضد اهم و متجری از حیث فعل مهم، این دو مثل هم است، یعنی به نفس اتیان ضد مهم، در واقع عصیان کرده است نسبت به فعل اهم.
ثانیا: فرضا عنوان تجری هم بر این کار صدق کند و این مکلف به واسطه اتیان به ضد مهم و ترک ضد اهم متجری محسوب شود، اما تجری که موجب فساد عمل نیست. اگر تجری باعث میشد که عمل فاسد شود، حق با شما بود، این عمل باطل بود، فعل مهم فاسد بود، نماز مکلف صحیح نبود، لکن فعل او، عمل او به چه دلیل باطل شود؟ اینجا مبغوضیت به فعل او سرایت نکرده، بله میتوانیم بگوییم این فاعل از نظر جرئت بر مولا کار قبیح انجام داده، به عبارت دیگر قبح فاعلی دارد، قبح فعلی که ندارد و قبح فاعلی موجب بُعد مکلف به خاطر عملش نمیشود. بله او به خاطر جرئت و جسارت بر مولا میتواند سرزنش شود، به خاطر قبح فاعلی، ولی از نظر فعلی مرتکب خلاف نشده تا بخواهد بواسطه مبغضوضیت فعلش، فعلش را ما حرام کنیم. پس خود فعل مشکلی ندارد، اما مشکل تجری فاعل بر مولا، مشکلی نیست که سرایت کند به عمل و عمل را فاسد کند.
بررسی کلام امام خمینی
در مورد نهی تحریمی نفسی، مطلب ایشان همان مطلبی است که ما گفتیم و لذا در این مورد بحثی با ایشان نیست، ما نیز گفتیم نهی تحریمی نفسی که به عبادت متعلق میشود از نظر عقلی اقتضاء فساد دارد، همانطور که از نظر لفظی دلالت بر فساد میکند.
اشکالی که ایشان به مرحوم حاج شیخ کردند نیز به نظر ما وارد است.
اما در مورد نهی تنزیهی ایشان فرمودند: اگر عبادتی متعلق نهی تنزیهی واقع شود، لایجتمع مع الصحه، زیرا از نظر عقل مبغوضیت در هر مرتبهای ملازم با فساد است، زیرا جمع بین مقربیت و مبعدیت ممکن نیست.
ببینیم آیا واقعا اینچنین است؟ به نظر میرسد عقل در برخی مراتب میتواند بین این دو جمع کند، اگر برای مبغوضیت یا محبوبیت وجود تشکیکی قائل شدیم، طبیعتا نور شدید و وجود قوی، در کنارش ظلمت و تاریکی یا عدم وجود ندارد، اما نور ضعیف، درست است یک محدودهای را روشنی میبخشد اما ممکن است زوایایی از آن فضا و مکان مبتلا به ظلمت و تاریکی باشد، حال اگر چیزی یا عبادتی متعلق نهی تنزیهی واقع شود، از آنجا که نهی تنزیهی درجه ضعیفی از مبغوضیت را میرساند منافاتی ندارد که در کنارش بتوان درجه ضعیفی از مقربیت را نیز ایجاد کرد.
اگر گفتیم کراهت در عبادت به معنای اقلیت ثواب است حال یا اقلیت ثواب نسبت به افراد مشابه، یا نسبت به یک چیزی دیگری، مثلا در مورد نماز اقتداء حاضر به مسافر و اینکه نهی تعلق گرفته است به اقتداء حاضر به مسافر، آنجا عرض شد که برخی معتقدند این نهی به معنای اقلیت در ثواب است، اقلیت در ثواب معنایش این است که این نماز جماعت، ثوابش کمتر از جماعتی است که امام آن حاضر باشد. احتمال دیگر این بود که ثواب این جماعت از ثواب نماز فرادی کمتر است. اینجا اگر گفتیم این نهی ارشاد به اقلیت ثواب میکند، دیگر این نهی، نهی تنزیهی و کراهتی مولوی نیست، و لذا این عبادت میتواند صحیح باشد، اما اگر گفتیم نهی تنزیهی یک نهی مولوی است که دلالت بر مبغوضیت عمل میکند، بله، در این صورت باید قائل به فساد شویم.
پس محصل سخن ما با امام خمینی این است که نهی اگر قابل حمل بر اقلیت ثواب باشد، عقلا مقتضی فساد نیست، اما اگر یک نهی مولوی باشد و ارشاد به اقلیت ثواب نداشته باشد، قهرا باید بگوییم عبادتی که به این صورت منهیعنه قرار گرفته، اگر اتیان شود فاسد است.
اما در مورد نهی غیری همانطور که امام خمینی فرمودند چون دلالت بر مبغوضیت متعلق نمیکند، عقلا اقتضاء فساد ندارد، این هم مطلب صحیحی است. این چیزی بود که در باب عبادات در جهت دوم، یعنی جهت عقلی لازم بود مطرح شود.
بحث جلسه آینده
بحث در مقام اول تقریبا تمام شد. میرویم سراغ مقام دوم یعنی نهی از معامله. خود نهی از معامله دو جهت دارد تارة از جهت لفظی و اخری از جهت عقلی باید بحث کنیم.
نظرات