خارج اصول – جلسه پنجم – ادله مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ و بررسی آنها

جلسه ۵ – PDF

جلسه پنجم

ادله مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ و بررسی آنها

۱۳۹۲/۰۶/۳۱

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در این بود که آیا الفاظ برای ذوات معانی بما هی وضع شده‏اند یا برای معانی بما هی مرادةٌ؟ دو قول در مسئله وجود دارد، بحث ما در ادله قول دوم یعنی قول به وضع الفاظ برای معانی بما هی مرادةٌ بود، یعنی لفظ برای معنایی وضع شده که لافظ و مستعمِل اراده می‏کند و به عبارت دیگر اراده جزء معنای موضوع‏له است. سه دلیل برای این قول ذکر شده که هر سه دلیل از طرف صاحب فصول مطرح شده، ما دو دلیل را ذکر و اشکالات آن را بیان کردیم. دلیل سوم که در واقع دلیل محسوب نمی‏شود بلکه مؤید قول به مدخلیت اراده در موضوع‏له الفاظ می‏باشد این است که به کلام عَلَمَین (شیخ الرئیس و خواجه نصیرالدین طوسی) استشهاد شده که محصل آن این شد که این دو بزرگوار می‏گویند: دلالت تابع اراده است، صاحب فصول مدعی است این جمله فقط در صورتی صحیح است که ما اراده را جزء معنای موضوع‏له بدانیم، اگر اراده نباشد اصلاً دلالت بر معنی محقق نخواهد شد، اگر اراده نباشد در واقع معنی کامل نیست یعنی یک جزء یا قید معنی وجود نخواهد داشت لذا معنی ناقص است، اما اگر اراده وجود داشته باشد ذات معنی به ضمیمه اراده موجب می‏شود دلالت محقق شود، «زید» زمانی بر معنای خودش دلالت خواهد کرد که ذات معنی وجود داشته باشد و سپس جزئی را به این معنی ضممیه می‏کند که عبارت از اراده معنای زید می‏باشد که وقتی که این دو جزء محقق شد دلالت هم محقق خواهد شد، پس اینکه عَلَمین می‏گویند: دلالت تابع اراده است فقط در صورتی تمام و قابل توجیه است که اراده جزء معنای موضوع‏له باشد و این همان سخن ماست که می‏گوییم اراده در معنای موضوع‏له دخیل است.

 اشکال محقق خراسانی به دلیل سوم

ایشان می‏گوید: اساساً کلام عَلَمین (شیخ الرئیس و خواجه نصیرالدین طوسی) ربطی به ما نحن فیه و محل بحث ما ندارد، زیرا کلام عَلَمین که گفته‏اند: «الدلالة تابعةٌ للإرادة» ناظر به یک قسم از دلالت است اما آنچه محل بحث ماست که آیا اراده در موضوع‏له الفاظ مدخلیت دارد یا نه ناظر به قسم دیگر اراده می‏باشد؛ به عبارت دیگر به نظر محقق خراسانی ما دو نوع دلالت داریم؛ یکی دلالت تصوریه و دیگری دلالت تصدیقیه.

منظور از دلالت تصوریه دلالت مفردات و اجزاء یک جمله و کلام بر معنای خودشان می‏باشد؛ مثلاً وقتی متکلم می‏گوید: «زیدٌ ضاربٌ»، «زید» با قطع نظر از جمله و متکلم فی نفسه معنایی دارد که مستمع با شنیدن این لفظ به معنای آن منتقل می‏شود، پس دلالت لفظ بر معنای خودش با قطع نظر از ارتباط آن با سایر اجزاء کلام و متکلم، دلالت تصوریه است. لذا برای دلالت تصوریه فقط علم به وضع کفایت می‏کند، یعنی همین قدر که کسی وضع را بداند برای انتقال به معنی کفایت می‏کند.

اما دلالت تصدیقیه یعنی دلالت الفاظ کلام در حالی که با بقیه اجزاء کلام و خود متکلم ارتباط دارند، «زید» در جمله «زیدٌ ضاربٌ» یک معنایی دارد، به این بیان که وجود خارجی آن که متعلق اراده متکلم واقع شده، ضارب است، پس «زید» در جمله معنایی دارد که دو نحوه ارتباط دارد؛ یکی ارتباط با متکلم به اینکه متکلم معنای آن را اراده کرده و دیگری ارتباط با سایر اجزاء کلام به این نحو که زیدی که مراد متکلم است ضارب هم می‏باشد و این همان دلالت تصدیقیه می‏باشد، وجه تسمیه این دلالت هم این است که سامع و شنونده تصدیق می‏کند که معنی، مراد متکلم است. پس ما دو قسم دلالت داریم؛ دلالت تصوریه و دلالت تصدیقیه.

مرحوم آخوند با استناد به این مقدمه که عرض کردیم که دلالت بر دو قسم تصوریه و تصدیقیه است می‏فرماید: آنچه عَلَمَین گفته‏اند مبنی بر اینکه دلالت، تابع اراده است مربوط به دلالت تصدیقیه است نه دلالت تصوریه. در دلالت تصوریه ما به چیزی غیر از علم به وضع نیاز نداریم یعنی باید وضع محقق شده باشد و ما هم علم به وضع پیدا کرده باشیم تا دلالت تصوریه محقق شود اما در دلالت تصدیقیه گفته می‏شود این معنای موضوع‏له مراد متکلم هم می‏باشد، پس دلالتی که تابع اراده است دلالت تصدیقیه می‏باشد. در این قسم از دلالت باید علاوه بر وضع، اراده هم محقق شود؛ یعنی باید این معنی توسط متکلم اراده شده باشد لذا گفته می‏شود برای تحقق دلالت تصدیقیه باید احراز شود متکلم در مقام بیان است و زمانی می‏توان گفت متکلم در مقام بیان است که معنی را اراده کرده باشد و تا زمانی که متکلم معنی را اراده نکرده باشد نمی‏توان گفت در مقام بیان است. پس اساساً سخن صاحب فصول (دلیل سوم) باطل است؛ برای اینکه اگر عَلَمین گفته‏اند: دلالت تابع اراده است، نظر به وضع و دلالت تصوریه ندارند بلکه کلام آنها ناظر به دلالت تصدیقیه است، لذا کلام این دو ربطی به دلالت تصوریه ندارد و به هیچ وجه نمی‏خواهند بگویند دلالت یک جزء لفظ با قطع نظر از ارتباط آن با سایر اجزاء کلام و متکلم تابع اراده است تا نتیجه گرفته شود اراده جزء معنای موضوع‏له است.

پس کلام عَلَمین ناظر به دلالت تصدیقیه است اما آنچه محل بحث است و صاحب فصول بر آن دلیل اقامه می‏کند ناظر به دلالت تصوریه است، لذا بین دلیل و مدعا تغایر و تباین وجود دارد؛ زیرا دلیل مربوط به دلالت تصدیقیه است اما مدعا مربوط به دلالت وضعیه و تصوریه است.

اشکال محقق خویی به محقق خراسانی

مرحوم آقای خویی ادعا می‏کند سخن محقق خراسانی تمام نیست. ایشان می‏گوید: منظور عَلَمین (شیخ الرئیس ابو علی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی) از اینکه می‏گویند: دلالت تابع اراده است آنچه مرحوم آخوند فرموده، نیست بلکه منظور این دو از این کلام چیز دیگری است. این نکته را توجه داشته باشید که مرحوم آقای خویی با رد کلام مرحوم آخوند نمی‏خواهد بگوید کلام صاحب فصول مبنی بر مدخلیت اراده در معنای موضوع‏له صحیح است بلکه ایشان می‏خواهد بگوید اشکال مرحوم آخوند به دلیل سوم صاحب فصول صحیح نیست. ابتدا مقدماتی را بیان می‏کند.

مقدمه اول

دلالت بر سه قسم است- البته این تقسیم را اساتید ایشان مثل محقق نائینی فرموده‏اند- دلالت تصوریه، دلالت تصدیقیه اولی (دلالت تفهیمیه) و دلالت تصدیقیه ثانیه.

دلالت تصوریه: معنای دلالت تصوریه انتقال به معنی از شنیدن لفظ است، این دلالت فقط تابع وضع و معلول علم به وضع است و بود و نبود قرینه هیچ مدخلیتی در این نحوه دلالت ندارد، حتی اگر متکلم قرینه‏ای هم در کلام خود آورده باشد لطمه‏ای به این دلالت نمی‏زند؛ مثلاً در «رأیت أسداً یرمی»، بود و نبود «یرمی» لطمه‏ای به دلالت «اسد» بر معنای خودش نمی‏زند، مرحوم آقای خویی می‏گوید: این نحوه دلالت (دلالت تصوریه) قهری است و خارج از اختیار است لذا از برخورد یک سنگ به سنگ دیگر و اصطکاک حاصل شده از برخورد دو چیز اگر لفظی صادر شود، دلالت تصوریه محقق خواهد شد.

دلالت تصدیقیه اولی: عبارت است از ظهور لفظ در اینکه متکلم به واسطه این لفظ تفهیم معنی را قصد کرده، این نحوه دلالت زائد بر علم به وضع به چیز دیگری هم نیاز دارد، یعنی باید احراز شود متکلم در مقام بیان است و قرینه متصله و ما یصلح للقرینیه هم بر خلاف مرادش نیاورده باشد؛ چون اگر قرینه متصله یا ما یصلح للقرینیه آورده شود ظهور کلام را از بین خواهد برد؛ مثلاً وقتی متکلم می‏گوید: «اکرم العلماء»، ظهور تصدیقی دارد در لزوم اکرام همه علماء، چون متکلم در مقام بیان بوده و قرینه‏ای هم بر خلاف این ظهور نیاورده که اگر قرینه‏ای بر خلاف آن می‏آورد مثلاً می‏گفت: «اکرم العلماء الا الفساق منهم»، مانع از ظهور تصدیقی می‏شد، پس این قسم از دلالت متوقف بر این است که متکلم در مقام بیان باشد و قرینه متصله‏ای هم بر خلاف مرادش نیاورده باشد.

دلالت تصدیقیه ثانیه: این دلالت به این معناست که لفظ دلالت می‏کند بر اینکه اراده جدی متکلم بر طبق اراده استعمالی اوست، این دلالت علاوه بر آنچه قبلاً گفته شد؛ یعنی علاوه بر علم به وضع، بودن متکلم در مقام بیان و عدم نصب قرینه متصله بر خلاف مراد متکلم، متوقف بر عدم وجود قرینه منفصله بر خلاف مراد متکلم هم می‏باشد؛ یعنی وقتی متکلم گفت: «اکرم العلماء» و در مقام بیان بوده و قرینه متصله بر خلاف مراد و همچنین قرینه منفصله بر خلاف مراد نیاورد، در این صورت یک دلالت تصدیقیه ثانویه شکل می‏گیرد که نشان می‏دهد اراده جدی متکلم با اراده استعمالی او یکی می‏باشد، اگر متکلم گفت: «اکرم العلماء الا الفساق»، «الا الفساق» که قرینه متصله بر خلاف است ظهور تصدیقی «اکرم العلماء» را بر هم می‏زند، همچنین اگر متکلم بگوید: «اکرم العلماء» و سپس به صورت قرینه منفصله بگوید: «لاتکرم الفساق من العلماء»، معلوم می‏شود اراده جدی متکلم با اراده استعمالی او یکی نیست؛ به عبارت دیگر دلالت تصدیقیه اولی تابع اراده استعمالی و دلالت تصدیقیه ثانی تابع اراده جدی متکلم است و در صورتی که اراده استعمالی و اراده جدی متکلم مطابق باشند دلالت تصدیقیه ثانویه شکل می‏گیرد.

به نظر مرحوم آقای خویی بناء عقلاء بر این است که اراده استعمالی مطابق با اراده جدی باشد تا زمانی که قرینه‏ای بر عدم تطابق اراده استعمالی و جدی وجود نداشته باشد، بله اگر قرینه بر عدم تطابق اراده استعمالی و جدی وجود داشته باشد در این صورت معلوم می‏شود که این دو اراده با هم فرق دارد. خلاصه اینکه مرحوم آقای خویی مقدمتاً دلالت را بر سه قسم تقسیم کردند: دلالت تصوریه، دلالت تصدیقیه اولی (دلالت تفهیمیه) و دلالت تصدیقیه ثانی.

مقدمه دوم

ایشان می‏فرماید: بین علماء اختلاف واقع شده در اینکه آیا دلالت وضعیه همان دلالت تصوریه است یا اینکه دلالت وضعیه منحصر در دلالت تصدیقیه است؟

مشهور این است که دلالت وضعیه همان دلالت تصوریه است، یعنی آن دلالتی که مربوط به مقام وضع است، دلالت تصوریه است؛ یعنی همان دلالت الفاظ با قطع نظر از ارتباط آنها با کلام و متکلم. به عبارت دیگر دلالت وضعیه یعنی همان معنایی که واضع مثلاً لفظ «زید» را برای آن وضع می‏کند با دلالت تصوریه‏ای که «زید» در «زیدٌ ضاربٌ» دارد یکی است. اینکه مشهور می‏گویند: دلالت وضعیه، همان دلالت تصوریه است به این جهت است که انسان با شنیدن لفظ به معنای آن منتقل می‏شود و این به یک سببی احتیاج دارد که وضع است و غیر آن سبب دیگری ندارد؛ مثلاً اگر ما از لفظ «جبل» به معنای آن منتقل می‏شویم به این خاطر است که لفظ «جبل» برای معنای کوه وضع شده لذا تنها سبب انتقالِ از لفظ به معنی وضع است، بنابراین دلالت وضعیه همان دلالت تصوریه است.

اما گروهی دیگر بر خلاف مشهور، قائل‏اند به اینکه دلالت وضعیه منحصر در دلالت تصدیقیه است، نظر خود مرحوم آقای خویی هم همین است و اینکه ایشان قائل به این مطلب هستند به خاطر مبنای خاصی است که ایشان در باب وضع اختیار کرده که ما سال گذشته به تفصیل درباره مسلک ایشان در باب وضع سخن گفتیم، ایشان معقتد است وضع عبارت است از تعهد و التزام و چون ایشان چنین مبنایی در باب وضع دارد لذا می‏گوید دلالت وضعیه منحصر در دلالت تصدیقیه است.

بحث جلسه آینده: توضیح کلام مرحوم آقای خویی و اینکه ایشان چگونه با این کلام، فرمایش مرحوم آخوند را رد می‏کند، همچنین چگونه می‏خواهد کلام عَلَمَین ( شیخ الرئیس و خواجه نصیر) را توجیه کند بحثی است که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.