خارج اصول – جلسه هشتم – مطلب اول: حقیقت استعمال

جلسه ۸ – PDF

جلسه هشتم

مطلب اول: حقیقت استعمال

۱۳۹۲/۰۷/۰۳

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم در مبحث استعمال چهار مسئله مورد بحث قرار می‏گیرد که ما این چهار مسئله را در چهار مقام مورد رسیدگی قرار خواهیم داد؛ اول بحث از حقیقیت استعمال است، دوم استعمال اللفظ فی المعنی که خودش بر دو قسمِ استعمال حقیقی و مجازی می‏باشد، سوم استعمال اللفظ فی اللفظ یا به تعبیر دقیق‏تر اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ است که چهار قسم است و ما باید بررسی کنیم کدام یک از این چهار قسم استعمال محسوب می‏شود و کدام استعمال محسوب نمی‏شود، چهارم اینکه آیا استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد جایز است یا خیر؟

حقیقت استعمال

چون نوعاً استعمال در مورد استعمال لفظ در معنی بکار می‏رود لذا اصطلاحاً مراد از استعمال همان استعمال لفظ در معناست بنابراین ما حقیقت استعمال را ناظر به این اصطلاح تبیین می‏کنیم، استعمال از نظر معنای لغوی عبارت است از: «طلب عمل اللفظ»، حال اینکه عمل لفظ در چه چیزی است بستگی به این دارد که متعلق استعمال چه چیزی باشد. اما استعمال اصطلاحاً در این مقام به معنای استعمال اللفظ فی المعنی می‏باشد، بر این اساس ما حقیقت این معنای اصطلاحی از استعمال را به طور مختصر تبیین می‏کنیم.

استعمال اللفظ فی المعنی عبارت است از: «طلب عمل اللفظ فی المعنی»؛ بیان این مطلب این است که وقتی متکلم یا مستعمِل لفظ، لفظی را در یک معنایی استعمال می‏کند به دنبال این است که لفظ در معنی عمل کند. برای اینکه بفهمیم منظور از عمل لفظ در معنی چیست ناچاریم این مطلب را تحلیل کنیم که اساساً لفظی که از متکلم صادر می‏شود چه اتفاقی می‏افتد؟ زمانی که لفظی از دهان یک متکلم صادر می‏شود به سبب این تلفظ و تکلّم یک وجود خارجی برای لفظ محقق می‏شود؛ مثلاً وقتی متکلم می‏گوید: «الماء» با گفتن متکلم لفظ «الماء» وجود خارجی پیدا می‏کند و وجود خارجی این لفظ همان است که از دهان متکلم صادر شده است، چون لفظ صوتی است که از دهان متکلم خارج می‏شود. این وجود خارجی غیر از وجود خارجی حقیقت «ماء» است، چون حقیقت «ماء» مفهوماً مایعٌ سیّالٌ باردٌ بالطبع است و خارجاً آن مایع سیّال بارد بالطبعی است که مثلاً در داخل این لیوان وجود دارد. پس با صدور لفظ از ناحیه متکلم وجود خارجی لفظ محقق می‏شود و روشن است این وجود خارجی از لفظ قابل تحقق در ذهن نیست بلکه آنچه از وجود خارجی لفظ در ذهن تحقق پیدا می‏کند تصور آن لفظ است، پس وقتی متکلم می‏گوید: «الماء»، وجود خارجی لفظ «ماء» با گفتن متکلم ایجاد می‏شود و آنچه در ذهن سامع و شنونده با شنیدن این لفظ تحقق پیدا می‏کند وجود ذهنی از لفظ «ماء» است یعنی وقتی شنونده لفظ «ماء» را می‏شنود این لفظ در ذهن او منعکس می‏شود و تصوری از این لفظ در ذهن او ایجاد می‏شود، آن گاه تصور ذهنی که از لفظ در ذهن شنونده حاصل شده باعث می‏شود که به صورت ذهنیه معنی منتقل شود؛ یعنی تصور لفظ سبب انتقال به تصور معنی می‏شود، پس متکلم لفظ را صادر می‏کند و وجود خارجی لفظ با گفتن متکلم محقق می‏شود، وجود ذهنی و تصور ذهنی از این لفظ در ذهن شنونده ایجاد می‏شود و این تصور ذهنی از لفظ، موجب انتقال شنونده به تصور ذهنی معنی می‏شود، پس اینکه گفته می‏شود استعمال عبارت است از: «طلب عمل اللفظ فی المعنی»، عمل لفظ در معنی این است که وقتی متکلم به لفظی تکلم می‏کند یک وجود خارجی برای آن لفظ پیدا می‏شود و از آن وجود خارجی لفظ صورت ذهنیه‏ای برای مخاطب ایجاد می‏شود که این صورت ذهنیه از لفظ مخاطب را به صورت ذهنیه معنی منتقل می‏کند. حال گاهی به خاطر کثرت استعمال این قدر این انتقال (انتقال از صورت ذهنیه لفظ به صورت ذهنیه معنی) سریع اتفاق می‏افتد که در کمتر از یک آن، صورت می‏گیرد؛ مثلاً شما وقتی لفظ «ماء» را می‏شنوید بدون معطلی به معنای آن منتقل می‏شوید اما اگر انسان لفظی را قبلاً شنیده باشد و اکنون معنای آن را فراموش کرده باشد، حال با شنیدن آن لفظ مقداری طول می‏کشد تا ذهن او به معنای آن منتقل شود، پس استعمال عبارت است از: «طلب عمل اللفظ فی المعنی»؛ متکلم لفظ را تلفظ می‏کند تا مخاطب از وجود ذهنی لفظ به وجود ذهنی معنای آن منتقل شود.

کیفیت عمل لفظ در معنی

بعد از اینکه ما پذیرفتیم وجود ذهنی لفظ ما را به وجود ذهنی معنی منتقل می‏کند سؤال این است که کیفیت این انتقال چگونه است؟ آیا تصور لفظ مرآت و آینه تصور معناست یا علامت و نشانه برای تصور معناست یا هیچ کدام از اینها نیست؟ اینجا سه احتمال ذکر شده است:

احتمال اول

استعمال در واقع افناء اللفظ فی المعنی است یعنی عمل اللفظ فی المعنی به این کیفیت است که متکلم با این استعمال در واقع لفظ را در معنی فانی می‏کند و مستعمَل در مستعمَلٌ‏فیه فانی می‏شود، منظور از فناء مستعمَل در مستعمَلٌ‏فیه این است که متکلم در حال استعمال اساساً از مستعمَل غافل است و اصلاً توجهی به مستعمَل ندارد و همه توجه او به مستعمَلٌ‏فیه است مثل آینه نسبت به صورتی که در آن منعکس شده، وقتی آینه در جایی قرار داده می‏شود آنچه مورد التفات است تصویری است که در آینه منعکس می‏شود و خود آینه اصلاً مورد توجه نیست و کسی که مقابل آینه می‏ایستد به خصوصیات آینه کار ندارد بلکه خودش را در آینه می‏بیند، طبق این احتمال استعمال لفظ در معنی به نحوی است که لفظ فانی در معناست، وقتی مستعمِل لفظ را بکار می‏برد اصلاً توجهی به خود لفظ ندارد بلکه همه توجه او به معناست. این احتمال از عبارات مرحوم آخوند و بعضی از شاگردان ایشان استفاده می‏شود.

بررسی احتمال اول

این احتمال مردود است و قابل قبول نیست، یعنی نمی‏توان پذیرفت که هر متکلمی در مقام استعمال به کلی از لفظ غافل می‏شود، نقض بر این ادعا که استعمال عبارت است از: «افناء اللفظ فی المعنی»، دقتی است که ما معمولاً در انتخاب الفاظ داریم، مثلاً انسان برای امر به نشستن به یکی می‏گوید: «بنشین»، به دیگری می‏گوید:«بتمرگ» و به سومی می‏گوید: «بفرما»، حال اگر لفظ فانی در معنی بود و نسبت آن با معنی نسبت آینه با تصویر موجود در آینه بود کسی در انتخاب الفاظ دقت نمی‏کرد و این مسئله بویژه در مورد اهل خطابه، اهل شعر و اهل بلاغت و فصاحت بیشتر جلوه می‏کند، اگر لفظ فانی در معنی بود تلاش کسانی که سعی می‏کنند واژه‏های زیبا و دلنشین را برای سخنان و گفته‏های خود پیدا کنند بیهوده و لغو خواهد بود در صورتی که اینکه این گونه نیست و خود دقت در انتخاب کلمات و واژه‏ها نشان دهنده این است که تبیین و تعریف استعمال به «افناء اللفظ فی المعنی»، صحیح نیست.

احتمال دوم

استعمال عبارت است از طلب عمل لفظ در معنی یا بکار بردن لفظ در معنی به گونه‏ای که هم مستعمَل و هم مستعمَلٌ‏فیه هر دو مستقلاً مورد توجه و التفات قرار گیرند. چگونه می‏شود هم مستعمَل و هم مستعمَلٌ‏فیه مورد توجه قرار بگیرند؟ برای اینکه مسئله روشن شود مثالی را اشاره می‏کنیم هر چند ربطی به بحث ما ندارد، استعمالات کنایی را مورد توجه قرار دهید، در این گونه استعمالات، لازم ذکر و ملزوم اراده می‏شود؛ مثلاً وقتی شما می‏خواهید بگویید: زید اهل میهمان‏داری است، از تعبیر «زیدٌ کثیر الرّماد» استفاده می‏کنید، کثرت خاکستر دلیل بر کثرت میهمان می‏باشد، پس ذکر لازم که کثرت رماد باشد و اراده ملزوم که کثرت میهمان باشد به گونه‏ای است که هر دو با هم مورد التفات و توجه است، یعنی وقتی گفته می‏شود: «کثیر الرماد» هم خود لازم که کثرت رماد است مورد توجه است اما در عین حال ملزوم آن که کثرت میهمان باشد هم مورد توجه است، شبیه همین رابطه در مورد لفظ و معنی هم جاری است، وقتی متکلم لفظ را در معنی استعمال می‏کند در واقع مستقلاً هم به لفظ توجه دارد و هم به معنی.

بررسی احتمال دوم

این احتمال هم صحیح نیست و خلاف وجدان است یعنی نمی‏توان نسبت لفظ و معنی را از قبیل مثالی که ذکر شد قرار داد؛ چون لفظ به تنهایی و با قطع نظر از معنی هیچ خصوصیتی ندارد تا بخواهد مورد توجه و التفات استقلالی باشد، لفظ فی‏نفسه هیچ ارزشی ندارد و ارزش لفظ برای این است که بخواهد ما را به معنی هدایت کند، پس توجه استقلالی به لفظ قابل توجیه نیست.

احتمال سوم

استعمال عبارت است از بکار بردن لفظ در معنی به گونه‏ای که هم لفظ مورد توجه و التفات است، هم معنی لکن توجه و التفات به لفظ به عنوان آلت و طریق به سوی معناست، یعنی توجه استقلالی به معناست و غرض اصلی معناست و اگر به لفظ التفات و توجه می‏شود صرفاً به عنوان این است که لفظ یک طریق و مَعبر برای انتقال به معناست، پس استعمال، نه افناء اللفظ فی المعنی است، یعنی لفظ نه مثل آینه است که رأساً مورد غفلت واقع شود و نه این چنین است که خودش مستقلاً مورد توجه و التفات باشد بلکه لفظ در واقع علامت است، همان گونه که وقتی انسان علامتی را می‏بیند ضمن اینکه به علامت توجه دارد اما در عین حال این علامت، طریقی است برای اینکه به معنایی هدایت شود؛ مثلاً وقتی انسان به تابلو ورود ممنوع که کنار خیابان نصب شده نگاه می‏کند توجه او به تابلو توجه طریقی است و مَعبری است برای اینکه انسان به مفهوم عدم اجازه ورود به خیابان مورد نظر منتقل شود، لفظ هم نسبت به معنی این گونه است.

بررسی احتمال سوم

این احتمال مورد قبول و صحیح است، یعنی استعمال عبارت است از اینکه متکلم با تلفظ به یک لفظ می‏خواهد این لفظ را به عنوان یک علامت قرار دهد که شنونده از طریق این علامت به معنی منتقل شود، پس متکلم و مستعمِل لفظ را مرآت قرار نمی‏دهد بلکه لفظ را علامت برای انتقال به معنی قرار می‏دهد. این احتمال با نظریه علامیت در باب وضع هم سازگار است و یک نحوه تناسب و هماهنگی بین حقیقت استعمال و حقیقت وضع ایجاد می‏شود.

بحث جلسه آینده: مسئله دیگری که باید مورد بحث قرار دهیم بحث انواع استعمال لفظ در معناست، استعمال لفظ در معنی گاهی حقیقی است و گاهی مجازی که ما باید حقیقت و مجاز را تبیین کنیم ببینیم آیا ما دو نحوه استعمال داریم یا نه که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.

سه نشانه جاهل

امام صادق (ع) می‏فرمایند: «مِن اَخلاق الجاهل الإجابة قبل أن یسمع و المعارضة قبل أن یفهم و الحُکم بما لایعلم»؛ سه چیز از نشانه‏های خلق و خوی انسان جاهل است اول: قبل از اینکه بشنود جواب می‏دهد، دوم: قبل از اینکه بفهمد حرف طرف مقابل چیست به مخالفت و معارضه می‏پردازد، سوم: حکم می‏کند به چیزی که نمی‏داند. نکته قابل توجه این است که امام (ع) می‏فرماید: این سه از نشانه‏های خُلق و خوی جاهل است، گاهی انسان از روی عصبانیت کاری جاهلانه انجام می‏دهد ولی خوی همیشگی او نیست بلکه همان لحظه از خِرد فاصله گرفته اما نشانه‏هایی که ذکر شد از خُلق و خوی انسان جاهل حکایت می‏کند.

توجه و دقت در این نشانه‏ها به ما کمک می‏کند تا خود را بسنجیم، همه انسان‏ها از جهل فرار می‏کنند و دلشان می‏خواهد که متصف به عقل و خِرد و علم و دانش شوند، هیچ آدمی حتی جاهل‏ترین آدم هم ادعا نمی‏کند که من از عقل بدم می‏آید بلکه نادان‏ترین انسان‏ها هم خود را عاقل می‏دانند و یکی از نشانه‏های جهل هم این است که انسان خود را عاقل بداند، ما در امور مختلف می‏بینیم که اهل بیت (ع) به ما میزان داده‏اند و ما می‏توانیم با این میزان خود را بسنجیم در حالی که بیشتر دنبال مقام اثبات هستیم، دلمان می‏خواهد به علم و دانش، تقوی و عقل شهرت داشته باشیم، طبیعی هم هست که انسان دوست دارد در انظار دیگران بالا رود و اصلاً انسان در این جهت به خاطر آن حب ذاتی که دارد همیشه دلش می‏خواهد دیگران درباره او قضاوت درستی داشته باشند که این هم ناشی از میل به کمال خواهی و فطری است که انسان در هر چیزی دوست دارد به بالاترین نقطه برسد لکن به تعبیر بزرگان در تشخیص مصادیق کمال اشتباه می‏کند و فکر می‏کند اگر بقیه درباره او سخن بگویند یا مطلب بنویسند کمال او را می‏رساند، اهل بیت (ع) به ما میزان داده‏اند تا ببینیم از چه مرتبه‏ای از کمال برخورداریم. پس در روایت فوق به سه خصلت اشاره شده که نشان دهنده این است که انسان، جاهل است- البته جهل مراتب دارد و مراد در اینجا جهل مطلق نیست- اول اینکه قبل از اینکه بشنود جواب می‏دهد، دوم اینکه قبل از اینکه بفهمد حرف طرف مقابل چیست به مخالفت و معارضه می‏پردازد و سوم اینکه حکم می‏کند به چیزی که نمی‏داند.