جلسه صد و هفتم
جزئی: مقام چهارم: نصاب کنز
۱۳۹۴/۰۲/۰۹
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم امام(ره) در متن تحریر درباره کنز پنج مطلب فرمودند که ما گفتیم این پنج مطلب را طی پنج مقام مورد بررسی قرار خواهیم داد. تا اینجا سه مطلب مورد بررسی قرار گرفت.
مقام اول درباره اصل وجوب خمس در کنز بود.
مقام دوم درباره تفسیر کنز و مقام سوم که مفصل تر از دو مقام قبلی بود درباره ملکیت کنز و اینکه در چه شرایطی کنز به ملکیت واجد در میآید و تحت چه شرایطی کنز به ملکیت واجد در نمیآید. فروع و اقوال مختلفی که در این مسئله بود را ذکر کردیم.
مقام چهارم: نصاب کنز
مقام چهارم درباره نصاب است. امام (ره) بعد از اینکه در فرع قبلی فرمودند: «و کان له و علیه الخمس» میفرماید: «اذا بلغ عشرین دیناراً فی الذهب و مأتین درهمٍ فی الفضة و بأیهما کان فی غیرهما»؛ اگر کنز به بیست دینار برسد، چنانچه طلا باشد و به دویست درهم برسد چنانچه نقره باشد و به یکی از این دو در غیر طلا و نقره، آنگاه خمس واجب است. پس خمس در کمتر از این مقدار واجب نیست. این نظر مرحوم امام (ره ) است.
مرحوم سید هم در مسئله سیزدهم فرموده: «و یشترط فی وجوب الخمس فیه النصاب و هو عشرون دیناراً»؛ در وجوب خمس در کنز بیست دینار شرط است یعنی نصاب معتبر است و نصاب هم بیست دینار است و دیگر بحث از مأتین درهم نشده است.
نظیر این مسئله را ما در بحث معدن هم داشتیم. نصاب کنز همان نصاب معدن است. آنجا هم گفتیم اگر ما یستخرج من المعدن به بیست دینار یا دویست درهم برسد، قهراً خمس واجب میشود.
ادلهای هم که میتواند مستند نظر مشهور قرار بگیرد تقریباً همان ادلهای است که در آنجا اقامه شده، ابتدا اجمالاً به اقوالی که در این مسئله وجود دارد اشاره میکنم و بعد یک مرور اجمالی بر ادله این قول خواهیم داشت.
اقوال
- قول اول که همان قول امام (ره) و مرحوم سید و مشهور است، این است که نصاب بیست دینار یا دویست درهم در وجوب خمس معتبر است.
- در مقابل این قول که حتی بعضی ادعای اجماع بر آن کردهاند، شیخ صدوق قائل شده به اینکه نصاب یک دینار است و آن را به امامیه نسبت داده است. وی ادعا کرده امامیه بر این عقیدهاند که نصاب کنز یک دینار است ولی ظاهراً دلیلی هم بر این قول اقامه نکرده و وجهش هم معلوم نیست الا اینکه یک روایتی است در باب معدن که قبلاً خواندیم اما آن هم ظهور در این ادعا ندارد. همانطور که در باب معدن هم گفتیم آن روایت دال بر اعتبار یک دینار به عنوان نصاب نیست به علاوه نسبتی هم که ایشان به امامیه داده، محل اشکال است.
البته ابن زهره در غنیه عبارتی دارد که شاید به نوعی بتوان اجماع را از آن استفاده کرد. اما اگر در عبارت غنیه دقت شود، اینطور نیست؛ عبارت غنیه این است: «و یعتبر فی الکنوز بلوغ النصاب الذی تجب فیه الزکاة، و فی المأخوذ بالغوص: بلوغ قیمة دینارٍ فصاعداً بدلیل الاجماع المتکرر …»؛ ظاهر عبارت این است که اصل اعتبار نصاب در کنوز را بیان کرده (یعتبر فی الکنوز بلوغ النصاب) آن هم نصابی که زکات در آن واجب است. نصابی که زکات در آن واجب است همین بیست دینار یا دویست درهم در طلا و نقره است.
آن چیزی که در عبارت غنیه به عنوان یک دینار آمده در مورد غوص است؛ در غوص نصاب معتبر است و در آنجا در مورد غوص فرموده: «و فی المأخوذ بالغوص بلوغ قیمة دینار فصاعدا» بعد هم اجماعی که ادعا کرده در مورد غوص است و ربطی به کنوز ندارد. لذا آنچه که در امالی شیخ صدوق آمده، علی رغم اینکه قول به اعتبار نصاب به یک دینار را نسبت داده به امامیه، ولی ظاهراً کسی موافق با نظر شیخ صدوق نیست. بلکه تعداد زیادی در این مسئله ادعای اجماع کردهاند که نصاب کنز بیست دینار یا دویست درهم است.
علی ای حال این قول، قولی نیست که بتوان بر آن اعتماد کرد. نه دلیلی بر این مسئله وجود دارد و نه موافقی دارد. تنها دلیلی که میتواند مورد استناد قرار گیرد همان روایتی است که در باب معدن گفتیم. در باب معدن یک روایت بود که بر این دلالت میکرد که نصاب معدن یک دینار است. پاسخ این سخن و استدلال به این روایت را هم ما قبلاً گفتیم لذا نیاز به اعاده نیست.
ادله قول مشهور
اما در مورد قول مشهور و منهم الماتن (ره)، دو دلیل اقامه شده است:
دلیل اول: اجماع
دلیل اول اجماع است. این اجماع را ابن ادریس در سرائر، علامه در منتهی و تذکره و همچنین صاحب مدارک ادعا کردهاند. شیخ طوسی در خلاف هم ادعای اجماع کرده ولی نه اجماع بر بیست دینار بلکه تعبیر شیخ طوسی این است: «الاجماع علی اعتبار النصاب الذی تجب فیه الزکات» یعنی مجمعٌ علیه بیست دینار نیست بلکه طبق تعبیر شیخ طوسی نصابی است که زکات در آن واجب است. قهراً اگر این نصاب را بخواهیم در نظر بگیریم همان بیست دینار است.
البته آنچه ادعای اجماع بر آن شده، بیست دینار است و دویست درهم را ذکر نکردهاند. اگر چه بعضی مثل شیخ طوسی گفتهاند اجماع داریم بر نصابی که در آن زکات واجب است، نصاب زکات هم بیست دینار یا دویست درهم است. ولی عمدتا معقد اجماع همان بیست دینار است.
بررسی دلیل اول
این اجماع، اجماع منقول و محتمل المدرکیه بلکه مدرکی است. حتی اگر منقول هم نباشد، مدرکی است و اگر اجماع مدرکی بود، طبق نظر بسیاری از بزرگان معتبر نیست. لذا دلیل اول قابل اتکا نمیباشد.
بحث جلسه آینده
پیرامون دلیل دوم یعنی روایات است که برای اعتبار نصاب و مقدار آن مورد استدلال قرار گرفتهاند. این روایات را در جلسه آینده مورد اشاره و بررسی قرار خواهیم داد إن شاء الله.
حق علی (ع) بر امت
اميرالمؤمنين (ع) شخصيتی است که به اذعان دوست و دشمن فضائلی دارد که در احدی يافت نميشود. از آغاز ولادت تا شام شهادت، تمام و جزئيات و زوايای زندگی اين حضرت قابل توجه و تأمل و پندآموزی است. در مورد ولادت حضرت که از آن اتفاق همه اطلاع داريد؛ در برخی منابع نقل شده که فاطمه بنت اسد در حالی که در نه ماهگی حمل بود، کنار ديوار کعبه ايستاد و دستها را رو به آسمان بلند کرد و خدا را قسم داد به حق مولودی که در شکم دارد و گفت: خدايا به حق اين مولود، امر وضع حمل را برای من آسان بگردان. کسانی نشسته بودند شاهد ماجرا، نقل ميکنند که ديوار کعبه شکافته شد و او وارد کعبه گرديد و ديوار دوباره بسته شد. ميگويند ما هرچه تلاش کرديم درب کعبه را باز کنيم و وارد کعبه شويم نتوانستيم. اينکه چه مدت در درون خانه بود خيلی مهم نيست. بعد از فراغ از حمل فاطمه بنت اسد در حالی که بچهای در آغوش داشت از کعبه بيرون آمد. وقتی بشارت ولادت اميرالمؤمنين (ع) را به ابيطالب و آل او دادند همگی به سمت مسجد الحرام حرکت کردند تا اين مولود را ببينند.در پيشاپيش جماعتی که به سمت خانه خدا ميآمدند نبی مکرم اسلام (ص) بود. ايشان مولود مبارک را در آغوش گرفتند و دعا کردند. به هر حال اصل ولادت با اين حادثه آغاز شد که نشان ميدهد اين امر خدا بوده؛ يکی از کسانی که ناظر اين واقعه بود، ميگويد ما هر چه تلاش کرديم درب را باز کنيم موفق نشديم لذا فهميديم که هذا مِن امر الله.
زندگی و رشد و نموّ اين شخصيت هم تا آخر در آن مدت نه چندان طولانی زندگی نمونه کامل يک انسان در روی زمين بود. اين افتخار برای مذهب اهل بيت (ع) و شيعيان اميرالمؤمنين (ع) است که چنين پيشوايی دارند. وقتی ميخواهند جماعتی يا قومی يا امتی را معرفی کنند آنان را به رهبر آن امت ميشناسانند. شيعيان به عنوان پيروان علی شناخته ميشوند. اين يک افتخار بزرگی است برای جامعه شيعی که رهبر و امامشان اميرالمؤمنين است. اگرچه اين شخصيت اختصاص به شيعه ندارد و متعلق به کل اسلام و بلکه متعلق به کل بشريت است اما اين مدال افتخار به ما اعطا شده و لذا مسئوليت سنگينی را متوجه ما ميکند.
روايتی را مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار نقل ميکند که پيامبر گرامی اسلام (ص) در مورد اميرالمؤمنين فرمودهاند: «حق عليٍ علی هذه الامة کحق الوالد علی الولد». حق اميرالمؤمنين بر اين امت مثل حق پدر بر فرزند است.
در اين روايت نسبت اميرالمؤمنين با امت بيان شده است. اميرالمؤمنين والد است و امت فرزند،در روايت ديگری پيامبر اکرم (ص) فرموده: «انا و عليٌ ابوا هذه الامة»؛ من و علي، پدران اين امتيم. قهراً به تعبير خود پيامبر (ص) بعد از پيامبر کسی که اين نقش را دارد، اميرالمؤمنين (ع) است.
اولاً ما اين نسبت را بايد درک کنيم. اينکه اميرالمؤمنين والد است و ما ولد هستيم. ماهيت اين رابطه مطالب بسياری را آشکار ميکند. آن هم پدری که به تمام معنا، دلسوز و مراقب و اگر توصيه و نصيحت و تذکری به فرزندش ميدهد، خودش در رأس عمل کنندگان به آن نصايح است. اميرالمؤمنين بهترين پدر است. بهترين پدر يعنی پدری که از نظر عاطفی به اين امت در اوج است. هيچ پدری نميتواند ادعا کند محبت و عاطفه من نسبت به فرزندم بيشتری دارد از محبت و عاطفه اميرالمؤمنين به امت است. پس اين نسبت بايد خوب درک شود. ما به ماهيت اين نسبت بايد پی ببريم. اين خودش يک حق است. حق شايد در ذهن ما اين است که بايد اطاعت کنيم. اما اطاعت به دنبال معرفت حاصل می شود.
ابتدا بايد معرفت باشد. معرفت به اين که برترين پدر و راهبر و پيشوا و امام، نسبت به امت اميرالمؤمنين است. اين بالاترين حق اين والد بر ما است. اين حق ابوّت حضرت را بر خودمان بشناسيم.
و در مرحله دوم ساير حقوقی که والد بر ولد دارد؛ اطاعت، توجه به نصايح، پيروی از دستورات، مراقبت بر اينکه عصيان و نافرمانی نکنيم. آن چيزهايی را که يک پدر به عنوان تذکر و نصيحت به فرزندش ميگويد را درک کنيم و عمل کنيم. اگر ميخواهيم اين پدر از ما راضی باشد بايد طبق نظر او عمل کنيم. رضايت پدر از فرزند خيلی مهم است. همانطور که معرفت و اطاعت، يک حق است، رضايت کامل پدر از فرزند هم يک حق مهمی است. اين رضايت چگونه حاصل ميشود؟ شما چه زمانی از فرزندتان خيلی راضی ميشويد؟ وقتی ميبينيد دقيقاً مطابق نظر شما عمل ميکند (درس بخواند، اطاعت امر کند، معنويت داشته باشد)، شما احساس رضايت ميکنيد و اين رضايت آثار وضعی دارد برای خود ولد.
اميرالمؤمنين (ع) پدر ما است و رضايت او در گرو مراقبت ما است. ما بايد ببينيم او چه چيزی از ما ميخواهد. ما به عنوان فرزندان او چگونه بايد عمل کنيم تا او راضی شود و بدانيم رضايت او چه آثار وضعی برای ما دارد؟
رضايت او قطعاً برای ما آثار وضعی دارد و البته اطاعت از او، معرفت حق ابوّت او، کسب رضايت او، همگی منوط به شناخت شخصيت اميرالمؤمنين در حد توانمان است. بايد بشناسيم که او که بود؟ و چه کرد؟ و از ما چه ميخواست؟
مطمئن باشيد هر مسلمانی که از اين دنيا برود، رضايت او که البته جلوهای از رضايت خدا است برای ما تعيين کننده است. زيرا علی مدار حق است و رضايت او در سرنوشت ما تعيين کننده است. اين حق اميرالمؤمنين (ع) را بايد بشناسيم و او را والد خود بدانيم و دنبال رضايت او باشيم (رضايتی که در طول رضايت خدا است).
همه حقوقی که يک پدر بر فرزندش دارد او نيز در سطح وسعيتر و عميق تر بر ما دارد، سعی کنيم اين حقوق را بشناسيم و رعايت کنيم.
نظرات