خارج اصول – جلسه دوازدهم – مطلب دوم: حقیقت مجاز

جلسه ۱۲ – PDF

جلسه دوازدهم

مطلب دوم: حقیقت مجاز

۱۳۹۲/۰۷/۰۹

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم سکاکی با مشهور در مسئله مجاز مخالفت کرده و نظر مشهور را در مورد استعاره نپذیرفته اما در مورد سایر مجازات با مشهور موافقت کرده است، خلاصه سخن سکاکی این شد که استعاره یک حقیقت لغویه است، یعنی در موارد استعارات لفظ در غیر موضوع‏له خودش استعمال نشده بلکه در ما وضع له استعمال شده اما این موضوعٌ‏‏له حقیقی نیست بلکه موضوعٌ‏له بالتأویل است، یعنی به تأویل و تصرف عقل، ما این معنای مجازی را جزء موضوعٌ‏له می‏دانیم لکن از راه ادعا، یعنی می‏گوییم موضوع‏له یک فرد حقیقی دارد که همان فردی است که واضع لفظ را برای آن وضع کرده و یک فرد ادعایی دارد که آن را عقل ادعائاً به همان فرد حقیقی ملحق کرده، یعنی یک فرد ادعایی برای موضوع‏له درست شده، پس اگر مثلاً لفظ «اسد» در زیدی که رجل شجاع است استعمال می‏شود، این استعمال، استعمال لفظ در غیر موضوع‏له نیست بلکه استعمال لفظ در موضوع‏له است، دلیل ایشان هم این بود که اگر تفسیر مشهور را در باب مجاز بپذیریم در مواردی موجب غلط شدن استعمال است و اساساً با فلسفه مجاز که لطافت و ظرافت کلام است منافات دارد که تفصیل آن در جلسه گذشته بیان شد.

اشکالاتی به سکاکی وارد شده، دو اشکال را دیگران ذکر کرده‏اند و یک اشکال هم ممکن است به ذهن برسد که ما این سه اشکال را نقل و بررسی می‏کنیم. یک اشکال در مطول بیان شده، امام (ره) هم چند اشکال را مطرح کرده که ما یکی از آنها را ذکر و پاسخ می‏دهیم، یک اشکال دیگری هم ممکن است به ذهن بیاید که ما به همه آنها پاسخ می‏دهیم.

اشکال اول

اشکال صاحب مطول این است که سکاکی ادعا کرده اگر ما نظر مشهور را بپذیریم در شعر:

                              قامت تظلّلنی و مِن عجب                        شمسٌ تظلّلنی مِن الشمس

اگر شمس در معشوقه و جاریه استعمال شده باشد تعجب معنی نخواهد داشت؛ چون جاریه هم مثل هر چیز دیگری می‏تواند در مقابل شمس سایه ایجاد کند بلکه تعجب از این است که خورشیدی در مقابل خورشید ایجاد سایه کند. لذا نتیجه می‏گیریم شمس در جاریه که معنای غیر ما وضع له آن است استعمال نشده بلکه در شمس ادعایی استعمال شده است. در مطول اشکال شده که این تعجب به خاطر چیزی که سکاکی گفته نیست یعنی تعجب به خاطر این نیست که جاریه مصداق ادعایی شمس است بلکه تعجب به خاطر این است که عمداً شباهت بین جاریه و خورشید به فراموشی سپرده شده و گویا خود خورشید شده است، پس ادعا و توسعه در معنای موضوع‏له نیست بلکه استعمال در غیر موضوع‏له است لکن چون شباهت بین معنای موضوع‏ّله و معنای غیر موضوع‏له زیاد است در این شباهت مبالغه شده و گویا خورشید به فراموشی سپرده شده است.

پاسخ

به نظر می‏رسد این اشکال وارد نیست چون اگر قرار باشد شباهت هم نادیده گرفته شود و در حق جاریه مبالغه صورت گیرد این سخن با کلام سکاکی بیشتر سازگار است. اینکه گفته می‏شود کأنّ خود جاریه شمس است همان سخن سکاکی است که می‏گوید جاریه فرد ادعایی شمس است، آنچه سکاکی گفته برای مبالغه و تناسی تشبیه سازگارتر است که نظر صاحب مطول است، یعنی اگر گفته شود جاریه مصداق ادعایی شمس است مبالغه و تناسی تشبیه هم محقق می‏شود و الا تحقق پیدا نمی‏کند، پس مبالغه و تناسی تشبیه زمانی محقق می‏شود که ادعا شود جاریه مصداقی از شمس است، خلاصه سخن صاحب مطول این است که می‏خواهد بگوید تعجبی که در شعر مورد نظر سکاکی اظهار شده به خاطر این نیست که جاریه فرد ادعایی شمس تلقی شده بلکه تعجب به خاطر مبالغه و تناسی تشبیه است اما ما در پاسخ عرض می‏کنیم تحقق مبالغه و تناسی تشبیه در صورتی است که جاریه فرد ادعایی شمس تلقی شود لذا این سخن با ادعای سکاکی سازگاری دارد نه اینکه اشکال بر سخن سکاکی باشد لذا این اشکال وارد نیست.

اشکال دوم

ممکن است گفته شود چرا سکاکی در بین مجازات فقط استعاره را حقیقت لغوی دانست و چرا فرد ادعایی را فقط در مورد استعاره مطرح کرد و در مورد سایر مجازات این سخن را نگفت در صورتی که این سخن در مورد سایر مجازات هم قابل طرح است؛ چون در آنها هم وضع بالتأویل قابل طرح است، سکاکی گفت ما یک وضع بالتحقیق داریم که واضع یک لفظی را برای معنایی وضع می‏کند مثل اینکه لفظ «اسد» را برای معنای حیوان مفترس وضع می‏کند و یک وضع بالتأویل هم داریم که با تأویل و توجیه می‏توان گفت این هم وضع است به این صورت که وقتی می‏بینیم بین معنای حقیقی و مجازی علاقه‏ای وجود دارد می‏گوییم این معنی با اینکه معنای موضوع‏له نیست به خاطر آن علاقه‏ای که بین آن و معنای موضوع‏له وجود دارد جزء معنای موضوع‏له فرض می‏شود البته نه حقیقتاً بلکه ادعائاً.

خلاصه اینکه سکاکی این سخن را فقط در مورد استعاره مطرح کرد و گفت ادعا می‏کنیم این فرد از معنی هم که علاقه‏ای نسبت به معنای موضوع‏له دارد مثل آن فرد حقیقی، جزء معنای موضوع‏له است ولی ما عرض می‏کنیم این سخن را نسبت به همه علاقات می‏توانیم مطرح کنیم و مختص به باب استعاره نیست؛ مثلاً می‏توان این سخن را نسبت به علاقه سببیت و مسببیت هم مطرح کرد به این بیان که مثلاً لفظ «نار» برای آتش وضع شده و این وضع بالتحقیق است ولی سبب برای حرارت است لذا ما می‏توانیم لفظ «نار» را در معنای حرارت استعمال کنیم به اعتبار اینکه بین «نار» و حرارت علاقه سببیت وجود دارد، مثلاً زمانی که هوا خیلی گرم باشد گفته می‏شود «آتش» است در حالی که آتشی وجود ندارد اما اینکه گفته می‏شود آتش است به خاطر این است که چون آتش سبب حرارت است و حرارت زیاد است لفظ سبب که آتش باشد مجازاً در مسبب که حرارت باشد استعمال می‏شود، پس چه اشکالی دارد همان حرفی که سکاکی در مورد استعاره که دارای علاقه مشابهت است گفته اینجا هم که علاقه سببیت و مسببیت است گفته شود؟ سکاکی در مورد استعاره گفت رجل شجاع، مصداق ادعایی اسد است لذا استعمال «اسد» در رجل شجاع استعمال در موضوع‏له ادعایی است، عرض می‏کنیم همین سخن در مورد علاقه سببیت و مسببیت هم قابل طرح است یعنی «نار» دو مصداق دارد؛ یک مصداق حقیقی که «آتش» و یک مصداق ادعایی که «حرارت» است پس وجهی برای اختصاص کلام سکاکی به استعاره وجود ندارد و شامل سایر علاقات هم می‏شود. پس اشکال دوم این است که چرا سکاکی حقیقت لغویه را منحصر در استعاره دانست و سایر مجازات را از این دایره خارج کرد.

پاسخ

درست است که عنوان وضع بالتأویل در مثالی مثل «نار» و حرارت هم صادق است و ما می‏توانیم وضع را تأویل ببریم و بگوییم لفظ «نار» که برای آتش وضع شده بالتأویل در حرارت هم قابل تطبیق است ولی یک نکته مهم اینجا وجود دارد که نمی‏گذارد کلام سکاکی از دایره استعاره فراتر رود و ناچار است مسئله را منحصر در استعاره بداند و آن نکته این است که منظور از وضع بالتأویل این است که به کمک و تصرف عقلی یک تغییری در دایره موضوع‏له داده شود، در وضع حقیقی که کار واضع است لفظ «اسد» برای حیوان مفترس و لفظ «نار» برای آتش قرار داده شده اما عقل ما در محدوده وضع دخل و تصرف می‏کند و رجل شجاع را هم جزء محدوده وضع و معنای موضوع‏له قرار می‏دهد و ملاکش برای این کار ادعاء است یعنی عقل ادعا می‏کند رجل شجاع هم فردی از افراد موضوع‏له اسد است لکن نه فرد حقیقی بلکه فرد ادعایی، عمده پاسخ ما این است که ادعا در کجا ممکن است و در کجا می‏توان یک فرد ادعایی برای موضوع‏له درست کرد؟ این ادعا در جایی ممکن است که بین معنای حقیقی و معنای ادعایی مشابهت وجود داشته باشد و این فقط در استعاره ممکن است و غیر استعاره را شامل نمی‏شود. لذا نمی‏توان گفت حرارت مصداق ادعایی آتش است چون علاقه بین آتش و حرارت علاقه سببیت و مسببیت است نه مشابهت در حالی که علاقه بین «اسد» و رجل شجاع علاقه مشابهت است و سکاکی فرمود: «اسد» برای حیوان مفترس وضع شده و این معنی فرد حقیقی «اسد» است لکن عقل ما یک فرد ادعایی هم برای آن درست می‏کند و می‏گوید رجل شجاع هم یک فرد و مصداق ادعایی برای اسد است و این به خاطر علاقه مشابهت بین رجل شجاع و حیوان مفترس است که چون این دو شبیه هم هستند می‏توانند مصداق برای یک ماهیت قرار بگیرند لکن یکی(حیوان مفترس) به عنوان مصداق حقیقی  و دیگری (رجل شجاع)به عنوان مصداق ادعایی، اما در غیر موارد علاقه مشابهت نمی‏توان فرد ادعایی برای موضوع‏له درست کرد لذا فقط این سخن در استعاره که دارای علاقه مشابهت است امکان دارد.

خلاصه اینکه آنچه سکاکی می‏گوید که عبارت از تصرف عقل در دایره وضع است به این نحو که عقل دایره موضوع‏له را توسعه داده و علاوه بر فرد حقیقی «اسد» که «حیوان مفترس» است یک فرد ادعایی هم برای آن فرض می‏کند که عبارت از «رجل شجاع» است فقط در صورتی امکان دارد که بین آن دو مصداق (حیوان مفترس و رجل شجاع) علاقه مشابهت وجود داشته باشد و این فقط در استعاره امکان دارد نه سایر مجازات. لذا ایشان این کلام را فقط در مورد استعاره مطرح کرد لذا معتقد است استعمال لفظ در استعاره، استعمال لفظ در موضوع‏له است لکن ادعائاً و این ادعا فقط در دایره علاقه مشابهت امکان دارد و مشکل این سخن آن است که سایر مجازات را شامل نمی‏شود.

اشکال سوم

امام (ره) چند اشکال به کلام سکاکی ایراد کرده که یکی از آن اشکالات این است که کلام سکاکی در اعلام شخصیه قابل بیان نیست و شما در اعلام شخصیه نمی‏توانید فرد ادعایی درست کنید؛ مثلاً لفظ «حاتم» که برای پسر طائی وضع شده یک مصداق بیشتر ندارد در حالی که شما هر کسی را که اهل جود و سخاوت باشد می‏خواهید مصداق ادعایی برای حاتم قرار دهید یعنی بگویید حاتم دو مصداق دارد؛ یکی مصداق حقیقی آن که حاتم طائی باشد و دیگری مصداق ادعایی که انسان اهل جود و سخاوت است در حالی که این امکان ندارد چون «حاتم» عَلَم شخصی است و حقیقتاً یک مصداق بیشتر ندارد لذا نمی‏توان برای آن مصداق ادعایی درست کرد، بله «اسد» یک طبیعت کلی است که می‏تواند مصادیق کثیری داشته باشد لذا می‏توان برای آن مصداق ادعایی درست کرد اما «حاتم» عَلم شخصی است و یک مصداق بیشتر ندارد و نمی‏توان برای آن مصداق ادعایی تصور کرد چون شخصی و جزئی ظرفیت این را ندارد که یک مصداق ادعایی برای آن درست شود. بله می‏توان به جای اینکه برای عَلم شخصی فرد ادعایی درست کنیم، ادعای عینیت کنیم و بگوییم این فرد عین مصداق حقیقی آن و کأنّه خود اوست.

بحث جلسه آینده: امام (ره) در اشکال دیگری که به سکاکی وارد می‏کنند می‏گویند اساساً قول سکاکی با قول مشهور فرقی ندارد چون در هر دو استعمال لفظ در غیر ما وضع له صورت گرفته است ولی ما این اشکال را وارد نمی‏دانیم که اصل اشکال ایشان و پاسخ آن را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.