جلسه نود و یکم – مقام سوم: ملکیت کنز (ادله قول دوم- تفصیل)

جلسه ۹۱ – PDF

جلسه نود و یکم

مقام سوم: ملکیت کنز (ادله قول دوم- تفصیل)

۱۳۹۴/۰۱/۱۷

       

خلاصه جلسه گذشته

در مورد ملکیت کنز اقوال و انظار متعددی وجود دارد؛ قول اول که به مشهور متأخرین نسبت داده شده، قول به ملکیت واجد مطلقا است چه در بلاد کفر باشد و چه در بلاد اسلام. چه اثر اسلامی داشته باشد و چه نداشته باشد. ادله این قول بیان شد و اجمالا مشخص شد ادله این قول وافی به مقصود است.

قول دوم: قول به تفصیل

در مقابل این قول تفصیلاتی مطرح شده و ادله‏ای هم بر این تفصیلات ذکر شده است. قدر متیقن بین همه اقول این است که اگر کنز از بلاد کفر یافت شود و در دار الحرب باشد، این قطعاً متعلق به واجد است یعنی در این مورد اختلافی وجود ندارد. اختلاف در مورد کنزی است که در بلاد اسلامی یافت شود یا به تعبیر بعضی اثر اسلامی داشته باشد (چون تعبیرات در این رابطه متفاوت است) مثلاً بعضی بین ما یکون علیه اثر الاسلام و ما لا یکون علیه اثر الاسلام تفصیل داده‏اند. این تفصیل در عبارت محقق حلی در شرایع بیان شده است.[۱] ایشان سخن از دارالاسلام و دار الکفر مطرح نکرده و مسئله را پیرامون گنجی که اثر اسلامی در آن وجود دارد و گنجی که اثر اسلامی در آن نیست متمرکز کرده است. اما اکثراً مسئله را پیرامون دار الاسلام و غیر دار الاسلام مطرح کرده‏اند یعنی کسانی که تفصیل داده‏اند تفصیلشان به حسب این است که گنج در دار الاسلام یافت شود یا در دار الکفر.

در مجموع به نظر می‏رسد از این جهت چندان فرقی در بین فقها نیست. ادله‏ای که اقامه کرده‏اند بیشتر نشان می‏دهد که مسئله، مسئله وجدان کنز در دار الاسلام است یا غیر دار الاسلام حتی محقق حلی هم که در عبارتش بحث از اثر الاسلام را مطرح کرده به نظر می‏رسد توجهش به همان دار الاسلام است. فرق بین اینها واضح است چون ممکن است گنج در دارالکفر پیدا شود ولی اثر اسلامی داشته باشد مانند یک سکه‏ای که ضرب اسلامی خورده اما در مملکت کفر پیدا شود مخصوصا در زمان‏های متأخر که بحث سرقت گنجها و کنوز ممالک اسلامی و انتقال آنها به ممالک کفر رایج بوده است. لذا این احتمال وجود دارد که یک گنجی در ممالک کفر پیدا شود ولی اثر اسلامی داشته باشد. پس به حسب واقع و مقام ثبوت بین تفصیل در دار الاسلام و غیر دار الاسلام و بین تفصیل ما یکون علیه اثر الاسلام و غیر ما یکون علیه اثر الاسلام فرق است و اینها عموم و خصوص من وجهند؛ در مقابل ممکن است گنجی در مملکت اسلامی پیدا شود و اثر اسلامی نداشته باشد مثلاً در ایران گنجی پیدا شود که متعلق به قبل الاسلام است. ذکر این نکته برای این بود که مسئله در عبارات به انحاء مختلف بیان شده است. ملاحظه فرمودید که در عبارت محقق حلی تفصیل بین اثر الاسلام و غیر اثر الاسلام است اما در عبارات دیگران تفصیل بین دار الاسلام و غیر دار الاسلام است.

در هر صورت موضوع تفصیل اول، بودن گنج در دار الاسلام یا غیر دار الاسلام است. اینجا بعضی قائل شده‏اند به اینکه اگر کنز در دار الاسلام یافت شود در این صورت متعلق به واجد نیست. این لقطه است یا به تعبیر برخی مجهول المالک است و احکام لقطه یا مجهول المالک بر آن بار می‏شود. اما اگر کنز در بلاد کفر پیدا شود متعلق به واجد است. معلوم است که قدر متیقن کنزی است که در دار الاسلام پیدا شود و اثر الاسلام هم بر آن باشد. اینجا بعضی معتقدند حکم لقطه یا مجهول المالک دارد اما طبق قول اول در همین فرض هم کنز متعلق به واجد است. اختلاف قول اول و این قول در چنین مواردی ظاهر می‏شود.

از جمله کسانی که قائل به این تفصیلند مرحوم شیخ طوسی، صاحب مهذب، علامه حلی و شهید ثانی می‏باشند. اینها بین صورت وجدان کنز در دار الاسلام و غیر دار الاسلام تفصیل داده‏اند. چه بسا بتوانیم بگوییم این تفصیل مشهور بین متقدمین بوده است همانطور که مشهور بین متأخرین قول به ملکیت واجد مطلقا است. این یک تفصیل در مسئله است.

البته یک تفصیل دیگری هم اینجا ذکر شده که می‏تواند به عنوان قول سوم مطرح شود هر چند قائل به تفصیل صراحتاً قول اول را پذیرفته و این بدان جهت است که بعضی از کسانی که قائل به قول اول می‏باشند این تفصیل را مورد اشکال قرار داده‏اند. به هر حال طبق این بیان بین جایی که احتمال بقاء پنهان کننده گنج یا بقاء وارث او باشد و بین آنجا که یقین دارد مدّخر یعنی پنهان کننده از دنیا رفته و احتمال می‏دهد وارثی هم نداشته باشد، تفصیل داده شده است. در صورت اول حکم به حرمت تصرف می‏شود و این به این معناست که متعلق به واجد نیست اما در صورت دوم حکم به جواز تملک می‏شود یعنی اگر واجد یقین دارد مدّخر از دنیا رفته و احتمال می‏دهد وارثی هم نداشته باشد (نه اینکه یقین دارد وارث ندارد، احتمال عدم وجود وارث می‏دهد.) در این صورت حکم به ملکیت واجد می‏شود. این تفصیل را محقق خویی داده و دلیلی هم برای آن ذکر کرده‏اند که ما آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

پس ملاحظه فرمودید در مقابل قول اول که تفصیل در مسئله است دو تفصیل اجمالاً وجود دارد؛ یکی تفصیل بین دار الاسلام و دار الکفر یا تفصیل بین ما یکون علیه اثر الاسلام و ما لا یکون علیه اثر الاسلام که ما این دو را حداقل به جهت اشتراک ادله آنها یکی کردیم و دیگری هم تفصیلی که محقق خویی در این مقام ذکر کردند. ما باید ادله تفصیل را ذکر کنیم و بررسی کنیم که آیا ادله اینها تمام است یا نه.

 نکته

یک نکته را قبل از ورود به بحث از ادله تفصیل، لازم است اشاره کنم و آن اینکه بعضی از کسانی که معتقدند مال و گنجی که در دار الاسلام پیدا می‏شود متعلق به مالک نیست یا اکثراً آن را داخل در لقطه کرده‏اند. بعضی هم عنوان مجهول المالک به آن داده‏اند. فرق است بین لقطه و مجهول المالک؛ یعنی در واقع اینکه ما بحث می‏کنیم که این مال متعلق به واجد است یا نه، یعنی در واقع می‏خواهیم ببینیم این کنز احکام لقطه بر آن بار می‏شود یا احکام مجهول المالک. چون این سه عنوان هم باهم متفاوتند؛ در جلسه گذشته عرض شد که در کنز یک خصوصیت وجود دارد که آن را از دوتای دیگر ممتاز می‏کند و آن هم مستوریت فی الارض او نحوها است. پنهان شدن در زمین یا دیوار یا سقف یا مشابه اینها مثل درخت اما این خصوصیت در لقطه و مجهول المالک نیست. لقطه به مالی اطلاق می‏شود که صاحبش آن را گم کرده است اما مجهول المالک به مالی اطلاق می‏شود که مالک آن معلوم نیست نه اینکه صاحبش آن را گم کرده باشد. مثلاً اگر شما در خیابان یک بسته‏ای ببینید که افتاده وسط خیابان، به این لقطه می‏گویند و این مجهول المالک نیست بلکه مالی است که مالکش آن را گم کرده است اما اگر مالی نزد کسی باشد که می‏داند این متعلق به دیگری است و به امانت نزد او گذاشته شده اما نمی‏داند متعلق به چه کسی است، این لقطه نیست بلکه مجهول المالک است.

به هر حال اجمالاً بعضی تعبیر لقطه به کار برده‏اند و برخی آن را از قبیل مجهول المالک دانسته‏اند که هر یک احکام خاص خودش را دارد.

در هر صورت طبق این تفصیل گنجی که در دار الاسلام پیدا شود. این متعلق به واجد نیست بلکه یا لقطه است یا مجهول المالک. (اگرچه اکثراً تعبیر لقطه به کار برده‏اند) ولی طبق قول اول این مال متعلق به واجد است و می‏تواند هر گونه تصرف در آن انجام دهد.

ادله قول به تفصیل

مجموعاً به پنج دلیل برای اثبات این قول استناد شده است:

دلیل اول

این دلیل در کلمات محقق همدانی بیان شده و محصل آن این است که اگر گنج و کنز در دار الاسلام پیدا شود یا اثر اسلامی داشته باشد بر اساس اصل عقلی یا عقلایی عدم جواز تصرف و اخذ مال غیر نمی‏توان آن را متعلق به واجد دانست چون چنین مالی محترم است. نهایت این است که شک حاصل می‏شود که این مال محترم است یا محترم نیست یعنی یک مالک مسلمان محترم یا کافر ذمی محترم دارد یا ندارد. اگر بخواهیم به صرف شک در محترم بودن این مال حکم به جواز تصرف واجد کنیم و بگوییم واجد می‏تواند این مال را اخذ کند این در واقع ظلم به مالک است و ظلم هم عقلا و نقلاً قبیح است. تنها در صورتی می‏توان در مال غیر تصرف کرد که او اجازه تصرف داده باشد یعنی مالک اذن به اخذ مالش یا تصرف در مالش را داده باشد یا خداوند اذن داده باشد مثل مالی که متعلق به کافر حربی است چون احترام ندارد. اینجا با توجه به اذن خداوند اخذ مال دیگری حرام نیست نه عقلاً و عقلاءً. اما در غیر این موارد قطعاً این حکم ثابت است. در مواردی که شک داریم که آیا می‏توان این مال را تصرف کرد یا نه یعنی شک داریم این مال محترم است یا نه، به موجب این اصل عقلی یا عقلایی تصرف این مال جایز نیست.

بنابراین اگر یک مالی در مملکت اسلامی پیدا شود که نمی‏دانیم این مال احترام دارد یا ندارد؛ به صرف شک در احترام این مال نمی‏توانیم آن را اخذ کنیم چون اخذ این مال ولو مشکوک است از حیث احترام، در واقع ظلم است و به موجب آن اصل عقلی و عقلایی نمی‏توان در آن تصرف کرد. برای خروج از آن اصل عقلی و عقلایی ما نیاز به یک دلیل محکم داریم که یا اذن مالک است و یا اذن خداوند و هر جا که این اذن نباشد ما نمی‏توانیم از اصل مذکور تخطی کنیم پس این کنز متعلق به واجد نیست.

بررسی دلیل اول

این دلیل به نظر ما تمام نیست. اصل کبرای مورد ادعا درست است یعنی عقلاً و نقلاً و عقلاءً اخذ مال غیر جایز نیست. به حکم عقل مستقل و به نظر عقلاء و به حکم نقل تصرف در مال غیر قبیح و حرام است. پس در کبرا مشکلی نیست اما اشکال در صغری است یعنی ما نمی‏دانیم تصرف در این کنز از مصادیق ظلم است یا نیست؟ اگر محرز باشد این ملک غیر است، قطعاً از مصادیق ظلم است اما الان نمی‏دانیم که این مال، مالک دارد یا نه؛ بلکه از دید همان عقلا علاقه مالک به این مال منقطع شده و با انقطاع علاقه از این مال، این دیگر ملک غیر محسوب نمی‏شود تا این اصل عقلی یا عقلایی جریان پیدا کند. چطور در جایی که کسی از مالی اعراض کند، کسی ادعا نمی‏کند که تصرف جایز نیست در ما نحن فیه هم همین طور است. اگر کسی مالی در کنار خیابان بگذارد و از آن اعراض کند، اینجا نه عقل و نه نقل و نه عقلاء تصرف در این مال را قبیح نمی‏دانند و آن را ظلم به حساب نمی‏آورند چون علاقه مالک از این مال قطع شده است. اینکه محقق همدانی می‏فرمایند به مجرد شک در اینکه این مال محترم است یا نه تصرف در آن عقلاً و نقلاً قبیح است، این خودش اول بحث است. این قبح در صورتی است که ما یقین به احترام مال داشته باشیم اما اگر گفتیم کنزی که در جایی مستور شده، علاقه مالک از آن منقطع شده و لذا دیگر مال غیر نیست تا این اصل عقلی و عقلایی جریان پیدا کند.

پس اشکال دلیل اول، در واقع اشکال به صغری و موضوع مسئله است هر چند کبرایی که ایشان به آن استناد کرده قابل قبول است.

بحث جلسه آینده

چهار دلیل دیگر باقی مانده که در جلسه آینده بیان و بررسی خواهیم کرد.