جلسه صد و شانزدهم – خاتمة: (بخش دوم: باغی)

جلسه ۱۱۶ – PDF

 جلسه صد و شانزدهم

خاتمة: (بخش دوم: باغی)

۱۳۹۳/۰۲/۲۷

            

خلاصه جلسه گذشته

بحث در ادله قول به تفصیل بود؛ عرض کردیم حق در مسئله نه جواز مطلقا و نه عدم جواز مطلقاست بلکه باید بین اموالی که مما حواه العسکر است و اموالی که مما لم یحوه العسکر است تفصیل قائل شد. تا اینجا یک دلیل از این ادله را ذکر کردیم؛ دلیل اول اجمالا به نظر ما می‏تواند اثبات کند که اخذ اموال باغی اذا کان مما حواه العسکر جائز است.

دلیل دوم: اجماع

دلیل دوم اجماع است برخی ادعای اجماع کرده‏اند که می‏توان اموال باغی را که به همراه خود در جنگ آورده، اخذ کرد اما سایر اموال اعم از اراضی، خانه و یا حتی اموال منقولی که به معرکه و میدان جنگ نیاورده، جائز نیست.

ابن زهره در این زمینه ادعای اجماع کرده است.

بررسی دلیل دوم

این دلیل به نظر می‏رسد محل اشکال است چون اولاً اجماع منقول است و اجماع منقول معتبر نیست و ثانیاً معارض دارد چون در مقابل، بعضی ادعای اجماع بر عدم جواز اخذ کرده‏اند. لذا دلیل دوم تمام نیست.

دلیل سوم: سیره علی(ع)

اما دلیل سوم سیره امیر المؤمنین علی (ع) است؛ طبق نقل تاریخ و روایاتی که جنگ‏های حضرت (ع) را حکایت کرده به خصوص جنگ جمل، امیر مؤمنان(ع) اموالی را که خروج کنندگان بر علیه او به میدان جنگ آورده بودند تقسیم کردند. به چند روایت در این رابطه می‏توان اشاره کرد که البته اگر ما این روایات را بپذیریم قهراً باید چاره‏ای برای روایاتی که معارض با این روایات است بیندیشیم و ببینیم آیا توجیهی برای آنها می‏توان ذکر کرد یا نه؟ این روایات چون عمدتاً نقل تاریخی است و بیشتر در کتب تاریخ و به نقل از کتب تاریخی ذکر شده لذا بعضی نسبت به سند اینها اشکالاتی کرده‏اند که باید نسبت به آن هم بررسی داشته باشیم:

روایت اول

یک روایت را مرحوم صاحب مستدرک از علامه در مختلف نقل کرده است:

«عَنِ ابْنِ أَبِي عَقِيلٍ أَنَّهُ رَوَى: أَنَّ رَجُلًا مِنْ عَبْدِ الْقَيْسِ قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا عَدَلْتَ حَتَّى تَقْسِمَ بَيْنَنَا أَمْوَالَهُمْ وَ لا تَقْسِمُ‏ بَيْنَنَا نِسَاءَهُمْ وَ لا أَبْنَاءَهُمْ» در جنگ جمل مردی خطاب به امیرالمؤمنین (ع) عرض می‏کند: هنگامی که اموال آنها را بین ما تقسیم کردی ولی نساء و فرزندان آنها را تقسیم نکردی، از جاده عدالت خارج شدی یعنی کأنّ به حضرت اعتراض می‏کند که این رفتار شما مبنی بر تقسیم اموال و عدم تقسیم ذراری و نساء یک رفتار غیر عادلانه بوده است. این نشان می‏دهد که اصل تقسیم از سوی حضرت واقع شده لکن اعتراض نسبت به این است که چرا ذراری و نساء را تقسیم نکردی؟

«فَقَالَ(ع) لَهُ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَلا أَمَاتَكَ اللَّهُ حَتَّى تُدْرِكَ غُلامَ ثَقِيفٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ حَرَّمَتْ مَا فِيهَا وَ أَنَّ دَارَ الشِّرْكِ أَحَلَّتْ مَا فِيهَا فَأَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُمَّهُ فِي سَهْمِهِ‏» حضرت فرمودند: اگر تو دروغ می‏گویی خدا تو را نمیراند تا اینکه غلام ثقیف را درک کنی. علت اینکه من این کار را کردم این است که آنچه در دار الهجرة است حرام شده و آنچه در دار الشرک می‏باشد حلال شده است و بعد می‏فرماید که کدامیک از شما مادرش را به عنوان سهم اخذ می‏کند؟ یعنی زنانی که در جنگ جمل هستند که در رأس آنها عایشه است که ام المؤمنین بوده چه کسانی حاضرند مادر خود را به عنوان سهم از غنائم بگیرند؟

«فَقِيلَ وَ مَنْ غُلَامُ‏ ثَقِيفٍ‏ فَقَالَ رَجُلٌ لايَدَعُ لِلَّهِ حُرْمَةً إِلَّا انْتَهَكَهَا» سؤال شد که غلام ثقیف کیست؟ حضرت (ع) فرمودند: عبدی است که برلای خداوند هیچ حرمتی را نمی‏گذارد مگر اینکه آن را هتک کند «فَقِيلَ أَ فَيَمُوتُ أَوْ يُقْتَلُ فَقَالَ يَقْصِمُهُ قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ بِمَوْتٍ فَاحِش‏» سؤال شد که آیا می‏میرد یا کشته می‏شود؟ حضرت فرمودند: خداوند انتقامی که از ستمگران می‏گیرد از او خواهد گرفت.

مرحوم علامه می‏فرماید: «لَنَا مَا رَوَاهُ ابْنُ أَبِي عَقِيلٍ وَ هُوَ شَيْخٌ مِنْ عُلَمَائِنَا تُقْبَلُ مَرَاسِيلُهُ لِعِلْمِهِ وَ عَدَالَتِهِ وَ ذَكَرَ الْخَبَرَ الْمَذْكُور» درست است این روایت مرسله است ولی چون این روایت را ابن ابی عقیل نقل کرده و مرسلات او مقبول است لذا این روایت هم قابل قبول است چون ابن ابی عقیل هم اهل علم است و هم اهل عدالت.

در این روایت چنانچه ملاحظه فرمودید اگر چه بحث پیرامون این است که چرا امام اموال را تقسیم کرد ولی ذراری و نساء را تقسیم نکرد ولی اصل تقسیم اموال در این روایت تصریح شده و تثبیت می‏شود. البته معلوم است که این در مورد آن چیزهایی بوده که اینها همراه خود آورده‏اند چرا که اموالی که همراه خود نیاورده بودند که هنوز معلوم نبود چیست تا بحث از تقسیم آن باشد.

روایت دوم

«دَعَائِمُ الْإِسْلامِ، رُوِّينَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع): أَنَّهُ لَمَّا هَزَمَ‏ أَهْلَ‏ الْجَمَلِ‏ جَمَعَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ فِي عَسْكَرِهِمْ مِمَّا أَجْلَبُوا بِهِ عَلَيْهِ فَخَمَّسَهُ وَ قَسَمَ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسِهِ عَلَى أَصْحَابِهِ وَ مَضَى‏» وقتی که اهل جمل شکست خوردند امیرالمؤمنین (ع) همه آنچه را که لشکریانش به آن دست یافته بودند، جمع و اموالی که از باغین و اهل جمل گرفته بودند اخذ کردند و اینها را به پنج قسمت تقسیم کردند و چهار قسمت آن را بین مقاتلین و لشکریان خود تقسیم کردند «فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْبَصْرَةِ» وقتی به بصره رسیدند «قَالَ أَصْحَابُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» به حضرت گفتند: «اقْسِمْ بَيْنَنَا ذَرَارِيَّهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ» اموال و ذراری اینها را بین ما تقسیم کن. «قَالَ(ع) لَيْسَ لَكُمْ ذَلِكَ» حضرت فرمودند: اینها مال شما نیستند و سهم شما نمی‏شوند. «قَالُوا وَ كَيْفَ أَحْلَلْتَ لَنَا دِمَاءَهُمْ وَ لَمْ تُحْلِّلْ لَنَا سَبْيَ ذَرَارِيِّهِمْ؟» چطور شما ریختن خون آنها را برای ما حلال کردی اما اجازه گرفتن و اخذ ذراری نمی‏دهی؟ «قَالَ(ع) حَارَبَنَا الرِّجَالُ فَقَتَلْنَاهُمْ فَأَمَّا النِّسَاءُ [وَ الذَّرَارِيُ‏] فَلَا سَبِيلَ لَنَا عَلَيْهِنَّ لِأَنَّهُنَّ مُسْلِمَاتٌ وَ فِي دَارِ هِجْرَةٍ فَلَيْسَ لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ سَبِيل‏» حضرت (ع) فرمودند: مردانشان با ما جنگیدند ولی نساء و ذراری که با ما نجنگیدند و ما نسبت به آنها نباید تعرضی داشته باشیم چرا که آنها مسلمان هستند و در دار الهجرة زندگی می‏کنند فلذا شما هیچ طریقی به سوی آنها ندارید. «(وَ مَا أَجْلَبُوا بِهِ) وَ اسْتَعَانُوا بِهِ عَلَى حَرْبِكُمْ وَ ضَمَّهُ عَسْكَرُهُمْ وَ حَوَاهُ فَهُوَ لَكُم‏» اما آنچه را که آنها به استعانت با آنها به جنگ با شما آمدند و ضمیمه سپاه کردند، مال شماست «وَ مَا كَانَ فِي دُورِهِمْ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى فَرَائِضِ اللَّهِ [لِذَرَارِيِّهِمْ‏] وَ عَلَى نِسَائِهِمُ الْعِدَّةُ وَ لَيْسَ لَكُمْ عَلَيْهِنَّ وَ لَا عَلَى الذَّرَارِيِّ مِنْ سَبِيلٍ فَرَاجَعُوهُ فِي ذَلِكَ‏» و آنچه در خانه‏های آنهاست ارث ذراری و نساء آنهاست و زنانشان باید عده نگه دارند و شما نه نسبت به زنان و نه نسبت به ذراری هیچ راهی و طریقی ندارید.

«فَلَمَّا أَكْثَرُوا عَلَيْه» پس زمانی که این اعتراضات زیاد شد «قَالَ(ع) هَاتُوا سِهَامَكُمْ فَاضْرِبُوا عَلَى عَائِشَةَ أَيُّكُمْ يَأْخُذُهَا وَ هِيَ رَأْسُ الْأَمْرِ» حضرت فرمود بیایید سهامتان را بگیرید پس کدامیک از شما عایشه را می‏گیرد به عنوان سهم خود در حالی که او رأس الامر است (یعنی او اساس این جنگ و این غنائم است) «فَقَالُوا نَسْتَغْفِرُ اللَّهَ قَالَ(ع) فَأَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَسَكَتُوا وَ لَمْ يَتَعَرَّض لِمَا كَانَ فِي دُورِهِمْ وَ [لَا] لِنِسَائِهِمْ وَ لَا لِذَرَارِيِّهِم‏» بعد از این سخن حضرت آنها گفتند که ما استغفار می‏کنیم آنگاه حضرت (ع) فرمود: من استغفار می‏کنم پس آنها ساکت شدند و دیگر متعرض نشدند نسبت به آنچه در خانه‏ها از نساء و ذراری بود.

در این روایت صریحاً حضرت (ع) در ضمن پاسخ می‏فرمایند: آنچه را آنها به وسیله آن و به کمک آن علیه شما به جنگ آمدند و آنچه سپاه به همراه خود آورده، برای شماست ولی آنچه که ما لم یحوه العسکر و آنچه در خانه‏های آنهاست یعنی خانه و آنچه در آن است اینها میراث است و طبق آنچه خداوند فرموده بین ذراری و زنانشان تقسیم شود. لذا این روایت به وضوح دلالت می‏کند بر جواز اخذ ما حواه العسکر و عدم جواز ما لم یحوه العسکر.

روایت سوم

روایت سوم مرسله حماد که سابقاً هم در مباحثی به آن اشاره کرده‏ایم (وجوب خمس، صفو المال) که البته دچار ضعف سندی می‏باشد ولی از حیث دلالت قابل استفاده و به نوعی مؤید می‏تواند باشد:

«قَالَ وَ لَيْسَ لِمَنْ قَاتَلَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْأَرَضِينَ وَ لَا مَا غَلَبُوا عَلَيْهِ‏ إِلَّا مَا احْتَوَى عَلَيْهِ الْعَسْكَرُ» برای کسی که مقاتله می‏کند از ارضین چیزی نیست؛ هر آنچه بر آن تسلط پیدا کنند مال آنها نیست فقط از میان غنائم ما حواه العسکر مال مقاتلین است.

البته این روایت مطلق است و در خصوص باغین نیست؛ این روایت راجع به اصل جواز اخذ اموال مقاتلین است که بیشتر نظر به مشرکین دارد ولی به هر حال اگر بپذیریم در مورد مشرکین اموالی که لم یحوه العسکر است، اخذ آن جائز نیست اموال باغین که مسلمان هستند به طریق اولی اخذ آن جائز نیست لذا فحوای این روایت به نوعی ممکن است بتواند دلالت بر مدعا بکند.

روایت چهارم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّمَا تُضْرَبُ السِّهَامُ عَلَى مَا حَوَى الْعَسْكَرُ.» سهام مقاتلین فقط نسبت به آن چیزهایی است که عسکر همراه خود می‏آورد.

البته ملاحظه می‏فرماید این روایت هم اطلاق دارد و در خصوص باغین و مشرکین نیست و به طور مطلق می‏فرماید سهام نسبت به اموالی که سپاه همراه خود می‏آورد، قرار داده می‏شود؛ ممکن است بگوییم اطلاق این روایت شامل باغین هم می‏شود از باب اینکه آنها به جنگ آمده‏اند و اموالی از آنها به عنوان غنیمت جنگی اخذ شده است.

روایت پنجم

روایت در دعائم الاسلام است که بر اساس آن حضرت دستور می‏دهند به یک منادی که ندا بدهد و این جمله را خطاب به مقاتلین بگوید: «وَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ قَالَ: لَمَّا انْتَهَى عَلِيٌّ ع إِلَى الْبَصْرَةِ خَرَجَ أَهْلُهَا إِلَى أَنْ قَالَ فَقَاتَلُوهُمْ وَ ظَهَرُوا عَلَيْهِمْ وَ وَلَّوْا مُنْهَزِمِينَ فَأَمَرَ عَلِيٌّ ع مُنَادِياً يُنَادِي … وَ مَا كَانَ‏ بِالْعَسْكَرِ فَهُوَ لَكُمْ‏ مَغْنَمٌ وَ مَا كَانَ فِي الدُّورِ فَهُوَ مِيرَاثٌ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ» آنچه را که در سپاه وجود دارد غنیمت است و آنچه در خانه‏ها وجود دارد میراث است که باید به عنوان ارث به زنان و فرزندان آنها برسد.

روایت ششم

«… ما أَنَّكَ حَكَمْتَ يَوْمَ الْجَمَلِ فِيهِمْ بِحُكْمٍ خَالَفْتَهُ بِصِفِّينَ قُلْتَ لَنَا يَوْمَ الْجَمَلِ لَاتَقْتُلُوهُمْ مُوَلِّينَ وَ لَا مُدْبِرِينَ وَ لَانِيَاماً وَ لَاأَيْقَاظاً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَلا سَبِيلَ عَلَيْهِ وَ أَحْلَلْتَ لَنَا سَبْيَ الْكُرَاعِ وَ السِّلَاحِ وَ حَرَّمْتَ عَلَيْنَا سَبْيَ الذَّرَارِيِّ وَ قُلْتَ لَنَا بِصِفِّينَ اقْتُلُوهُمْ [مُوَلِّينَ وَ] مُدْبِرِينَ وَ نِيَاماً وَ أَيْقَاظاً وَ أَجْهِزُوا عَلَى كُلِّ جَرِيحٍ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَاقْتُلُوهُ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَاقْتُلُوهُ وَ أَحْلَلْتَ لَنَا سَبْيَ الْكُرَاعِ وَ السِّلاحِ وَ الذَّرَارِي‏فَمَا الْعِلَّةُ فِيمَا اخْتَلَفَ‏ فِيهِ‏ الْحُكْمَان‏؟ …»

روایتی طولانی است که در کتابی که حسین بن حمدان نوشته، وارد شده که البته این نسبت به جنگ نهروان است که خلاصه این روایت محاجّه خوارج با حضرت امیر(ع) است؛ خوارج به حضرت گفتند که شما در روز جمل گفتید اهل جمل را نکشید اما برای ما حلال کردی که از دوابّشان و از اسلحه آنها استفاده کنیم و سبی ذراری آنها را برای ما حرام کردی و اجازه اسارت زنان و فرزندان آنها را ندادی اما در جنگ صفین به ما گفتی که کسانی که دارند فرار می‏کنند آنها را بکشید. در صفین استفاده از سلاح آنها را حلال کردی و ذراری آنها را هم حلال کردی. «فَمَا الْعِلَّةُ فِيمَا اخْتَلَفَ‏ فِيهِ‏ الْحُكْمَان‏؟» فرق بین این دو حکم که با هم مختلف است چیست؟

اصل این محاجّه دلالت می‏کند بر اینکه امیر المؤمنین در جنگ جمل و در جنگ صفین اجازه اخذ اسلحه و گرفتن دوابّ آنها را داده است. (بحث ذراری جداست و الآن محل نزاع و بحث ما نیست) از این روایت فی نفسه چه چیزی فهمیده می‏شود؟ اینکه بالاخره حضرت علی(ع) در جنگ جمل و صفین این کار را انجام دادند و بعضی از اموال باغین را تقسیم کردند.

البته این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که ممکن است کسی بگوید (چنانچه بعضی از فقها این را گفته‏اند) که اخذ اموال آنها جائز نیست حتی اموال همراه سپاه و لشکر اما در جنگ به استناد این روایات می‏شود از سلاح و دوابّ آنها انتفاع برد یعنی اسلحه آنها را علیه خودشان استفاده کرد ولی بعد از جنگ باید برگردانده شود؛ برخی این را گفته‏اند مرحوم صاحب جواهر هم از سید مرتضی نقل می‏کند (یک استدلالی هم می‏آورد که انتفاع به دوابّ و سلاح آنها جائز است اما مع ذلک سایر اموال آنها را نمی‏شود اخذ کرد.)

بحث جلسه آینده

اینها مجموع روایاتی است که برای قول به تفصیل مورد استناد قرار گرفته که باید ما اینها را بررسی کنیم و ببینیم آیا معارض دارد یا ندارد و اگر معارض دارد چگونه بین این روایات و معارض آنها جمع کنیم که إن شاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.