جلسه شصت و چهارم – وجوه جمع بین روایات – شواهد دیگر برای جمع مختار

جلسه ۶۴ – PDF

جلسه شصت و چهارم

وجوه جمع بین روایات – شواهد دیگر برای جمع مختار

۱۳۹۲/۱۱/۰۹

            

خلاصه جلسه گذشته

برای اینکه جمع مختار بین روایات تحلیل و اخبار نافی تحلیل تقویت شود علاوه بر دو روایتی که محقق خویی نقل کردند ما عرض کردیم روایات دیگری را هم می­توان به عنوان شاهد این جمع ذکر کرد؛ یک روایت را در جلسه گذشته عرض کردیم.

روایت دوم: روایت حارث بن مغیره نصری

روایت دیگری که به نوعی اشعار به این مطلب دارد و شاید شبیه روایت یونس بن یعقوب باشد یکی از دو روایت حارث بن مغیرة نصری است که می­گوید: «وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي عُمَارَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا أَمْوَالاً مِنْ‏ غَلَّاتٍ‏ وَ تِجَارَاتٍ‏ وَ نَحْوِ ذَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ لَكَ فِيهَا حَقّاً قَالَ فَلِمَ أَحْلَلْنَا إِذاً لِشِيعَتِنَا إِلَّا لِتَطِيبَ وِلادَتُهُمْ وَ كُلُّ مَن وَالَى آبَائِي فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ حَقِّنَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.»

روایت یونس از این روایت اظهر است چون تعبیر سائل در روایت یونس این بود که یک اموالی در دست ما قرار می­گیرد این معلوم است وقتی می­گوید «تقع فی ایدینا اموالاً» یعنی یک اموالی از غیر به ما می­رسد که این همان انتقال از غیر به شیعه است حال این انتقال ممکن است ممن لم یعتقد الخمس باشد یا ممن اعتقد الخمس و لم یعمل به باشد؛ آن روایت از این جهت اظهر بود اما اینجا تعبیر این است: «إِنَّ لَنَا أَمْوَالاً» یعنی ما یک اموالی داریم که می­دانیم حق شما در آن اموال ثابت است قهراً ظهور این روایت مثل روایت یونس نیست؛ این می­سازد با اینکه در اموال خود ما یک حقی برای شما ثابت است با این حق چه کار کنیم. لذا ما عرض کردیم این روایت نوعی اشعار دارد به این جمع مورد نظر ما و مثل روایت یونس ظهور ندارد.

روایت سوم: روایت داوود بن کثیر رقی

در این روایت هم بنابر یک احتمال آنچه را که در روایت عبدالعزیز بن نافع بیان شده بود از آن می­توان استفاده کرد: «وَ عَنْهُ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ عُمَرَ الزَّيَّاتِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ النَّاسُ‏ كُلُّهُمْ‏ يَعِيشُونَ‏ فِي‏ فَضْلِ‏ مَظْلِمَتِنَا إِلَّا أَنَّا أَحْلَلْنَا شِيعَتَنَا مِنْ ذَلِكَ.» اینکه می­گوید مردم زندگی می­کنند در سایه و اضافه و زیادی آنچه را که نسبت به ما به ظلم انجام می­شود یعنی زندگی مردم دارد از سر زیر اموالی که به ظلم از ما گرفته شده اداره می­شود.

بعضی در سند این روایت اشکال کرده­اند؛ اگر ما از ضعف سندی این روایت چشم پوشی کنیم ظاهر این روایت در واقع این است که اموالی که باید به ما داده شود و حقوقی که مال ماست به ما داده نمی­شود و مردم دارند با آنها زندگی می­کنند ولی ما این را برای شیعیانمان حلال کردیم؛ در این عبارت دو احتمال وجود دارد:

یک احتمال این است که بگوییم این «فِي‏ فَضْلِ‏ مَظْلِمَتِنَا» یعنی دستگاه خلافت بنی العباس حقوق و اموال متعلق به ما را به ما نمی­دهند و صرف می­کنند ولی ما این را فقط در مورد شیعیان تحلیل می­کنیم یعنی مالی که از ناحیه بنی عباس بدست شیعیان ما برسد آن حقوقی که به ما مربوط می­شود ما آن را حلال می­کنیم؛ اگر این گونه معنی کنیم مثل روایت عبدالعزیز می­شود.

احتمال دیگر اینکه یک معنای اعمی را برای آن بکنیم؛ مردم دارند زندگی می­کنند حقوق ما را آنهایی که باید بپردازند نمی­پردازند و از قِبَل حقوق غصب شده و اداء نشده ما، دارند زندگی می­کنند حال این اعم از اینکه مربوط به دستگاه خلافت باشد یا مربوط به کسی که شیعه هم هست ولی خمس نمی­دهد؛ می­گوید کسانی که خمس نمی­دهند مطلقا اگر از آنها چیزی به شیعیان ما رسید ما آن را برای شیعیانمان حلال کردیم. در این صورت بر وزان خبر یونس بن یعقوب و خبر ابی خدیجه سالم بن مکرم می­شود.

در هر صورت اگر بپذیریم که سند آن ضعیف است، بالاخره یک مؤید محسوب می­شود و اگر هم قائل به عدم ضعف سند شویم، یک شاهد جمع محکم و قابل اتکائی خواهد بود چه بنابر احتمال اول و چه بنابر احتمال دوم یعنی یا از قبیل روایت عبدالعزیز بن نافع است که قهراً همان اشکال اولی که در مورد روایت عبدالعزیز گفتیم اینجا هم مطرح می­شود و البته پاسخ هم همان پاسخ خواهد بود و اگر هم احتمال دوم را در این روایت گفتیم مثل دو روایت یونس و سالم بن مکرم خواهد بود؛ در هر صورت طبق هر دو احتمال ما می­توانیم این روایت را به عنوان شاهد جمع وجه نهم قرار دهیم.

روایت چهارم: روایت دیگری از حارث بن مغیره

روایت را سابقاً هم بیان کرده­ایم؛ روایت این بود که نجیه­ای (نجیه به معنای مستبصر یا عبد آزاد شده است) خدمت امام(ع) می­رسد و در مورد بعضی از اشخاص سؤال می­کند: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ فَإِذَا نَجِيَّةُ قَدِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ بِهَا إِلَّا فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ فَكَأَنَّهُ رَقَّ لَهُ فَاسْتَوَى جَالِساً فَقَالَ يَا نَجِيَّةُ سَلْنِي فَلَا تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ»

امام فرمود: «قَالَ يَا نَجِيَّةُ إِنَ‏ لَنَا الْخُمُسَ‏ فِي‏ كِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ لَنَا الْأَنْفَالَ وَ لَنَا صَفْوَ الْمَالِ وَ هُمَا وَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ» و آن دو نفر اولین کسانی بودند که نسبت به حق ما در کتاب خدا ظلم کردند و بعد در ادامه می­فرماید: «إِلَى أَنْ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ أَحْلَلْنَا ذَلِكَ لِشِيعَتِنَا» ما این را برای شیعیانمان حلال کردیم.

این روایت چگونه شاهد جمع می­باشد؟ در این روایت حضرت ابتداء اثبات کردند که در کتاب خدا خمس برای ائمه ثابت شده و اینها اولین کسانی بودند که بر ما ظلم کردند و ما را از این حق محروم کردند؛ بعد در ادامه فرمودند که ما این را برای شیعیانمان حلال کردیم. پس حضرت اینجا اشاره می­کنند به یک حقی که مورد ظلم واقع شده و غصب شده مثل خمس، فیء و انفال و امثال اینها؛ اشکال فقط در خصوص آغاز کنندگان نیست بلکه در اصل این ظلم است می­گوید «اول من ظلمنا» هم آنها مانع شدند و بعد از آن هم این ادامه پیدا کرد و برخی حقوق ما را نپرداختند؛ پس حق مورد اشاره امیرالمؤمنین (ع) در واقع حق غصب شده­ای است که مورد ظلم واقع شده از ناحیه آنها و بعد از آنها. پس این حق در مرتبه سابقه ثابت شده بود نه اینکه الآن در ملک مسلمین ثابت شده یعنی این خمس قبلاً به آن اموال متعلق شده و اینها نگذاشته­اند به ما برسد آن حقی که قبلاً ثابت شده اگر دست به دست شد و بعد رسید به دست یک شیعه، آن را امام حلال کرده­اند. پس ظهور این روایت در این است که این حق در مرتبه سابقه ثابت شده یعنی قبل از انتقال الی الشیعة و حضرت دارد این را تحلیل می­کند.

این روایت هم به نظر می­رسد از این جهت مثل آن دو روایت اول است؛ درست است که تصریح کرده به آغاز کنندگان این ظلم و مانع شوندگان از این حق در ابتداء ولی ظاهرش این است که وقتی خمس در کتاب خدا ثابت شود هر کسی مانع این حق شود می­شود ظالم به این حق اعم از اینکه معتقد به خمس باشد یا نباشد. لذا می­توانیم یک معنای عامی را هم از این روایت استفاده کنیم.

از اموری که در خود این روایت مؤید این است که تحلیل نمی­تواند مطلق باشد این کلام امام (ع) است که تصریح می­فرمایند: «إِنَّ‏ لَنَا الْخُمُسَ‏ فِي‏ كِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ لَنَا الْأَنْفَالَ وَ لَنَا صَفْوَ الْمَالِ وَ هُمَا وَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ» چون تحلیل خمس مطلقا منافات دارد با جعل خمس به عنوان فریضه در کتاب خدا؛ به عبارت دیگر وقتی حضرت می­فرماید: در کتاب خدا خمس برای ما ثابت شده و بعد بفرماید ما این را برای شیعیانمان حلال کردیم؛ این تحلیل اگر بخواهد مطلق باشد این مستلزم لغویت جعل خمس است. مثل این می­ماند که ابتدائاً بفرماید: خداوند تبارک و تعالی نماز را واجب کرده است ولی ما می­گوییم نماز نخوانید؛ اگر تحلیل بخواهد مطلق باشد این منافات دارد با جعل این حکم در کتاب خدا و نشان می­دهد جعل حکم لغو بوده است.

بحث جلسه آینده

چند روایت دیگر اینجا به عنوان مؤید و شاهد می­توان ذکر کرد که إنشاء الله در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی: عدم شناخت تقصیر و عدم قبول نصیحت، نشانه جاهل

امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره جهل کلمات بسیاری بیان کرده­اند و در کثیری از موارد در مورد جهل سخن گفته­اند. این سخن گزافی نیست و از موضوعاتی است که خیلی به مناسبت­های مختلف درباره آن سخن گفته­اند؛ این البته می­تواند ناظر به شرایطی باشد که امیر المؤمنین در آن بسر می­بردند یعنی مهمترین ابتلاء حضرت(ع) جهالت مردم زمانه خودشان بود. اما این موجب نمی­شود که این سخنان را محصور در همان ظرف زمانی بکنیم آنچه که حضرت در جاهای مختلف بیان کرده­اند در واقع مشکله عمومی بشریت از ابتداء تا انتهاست مانع اصلی سعادت بشر جهالتش است.

این تعبیر که حضرت می­فرماید: «الجهل اصل کل شرٍّ» جهل ریشه همه بدی­ها و شرور است. این جمله یعنی هر شری را که شما در این عالم تصویر کنید یا با واسطه یا بی واسطه به جهل بر می­گردد. در بیان دیگری حضرت (ع) می­فرماید: «اعظم المصائب الجهل» بزرگترین مصیبت­ها جهل است یا در بیان دیگری دارند «الجهل فساد کل امر» جهل در واقع موجب از بین رفتن همه چیز است جایی که جهل بیاید دیگر سلامت از بین می­رود.

این جهل که ریشه همه بدی­ها و مفاسد و مشکلات و گرفتاری­ها می­باشد و شخص جاهل هم در دنیا و هم در آخرت مشکلات غیر قابل جبرانی برایش پیش می­آید، این جهل به چه معناست؟ جهل دارای مراتب است و نسبت به افراد مختلف ممکن است متفاوت باشد؛ جاهل نه یعنی بی سواد و نه یعنی کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد و عالم نه یعنی کسی که مثل من و شما چند تا کتاب خوانده باشد بلکه جاهل کسی که جهل به خدا و جهل به هستی و جهل به دنیا و جهل به آخرت و جهل به خودش و جهل به وظیفه و جایگاه خودش در این دنیا دارد.

جاهل کسی است که نمی­تواند راه را از چاه تشخیص بدهد. چه بسا عالمانی باشند که در جهل بزرگ بسر می­برند. عالمان و اندیشمندانی باشند که در تاریکی حرکت می­کنند و مقصد را گم می­کنند. برای جاهل نشانه­هایی هم ذکر شده است (شما اگر بخواهید بدانید چه کسی جاهل است در روایات نشانه­ها و توصیفاتی برای جاهل ذکر شده) امیر المؤمنین (ع) در جای دیگر جاهل را معنی کرده­اند «الجاهل لایعرف تقصیره و لایقبل من النصیح له» جاهل کسی است که تقصیر و کوتاهی خودش را نمی­شناسد و نصیحت هیچ کسی را هم قبول نمی­کند؛ اگر فرض کنیم ما خودمان در رفتار و زندگی و در روابط خانوادگی کوتاهی از ما سر بزند تقصیری داریم که این تقصیر و کوتاهی را درک نمی­کنیم و هر چه به ما می­گویند زیر بار نمی­رویم؛ این جهل است. هر مقدار که انسان کتاب بخواند و درس بخوانیم و درس بدهیم ولی در زندگی کوتاهی و تقصیر داشته باشیم و قبول هم نکنیم، جاهل خواهیم بود. این جهل است که در جامعه باعث ایجاد مسائل و مشکلات می­شود.

ما روحانیت باید این جهت را رعایت کنیم انتظار مردم از کسی که عمامه و لباس پیامبر (ص) بر تن دارد، بیشتر است و انتظار رفتار جاهلانه را از ما ندارند بلکه درک هم نمی­کنند. معمولاً مردم روحانیت را مظهر اخلاق نبوی و سیره علوی می­دانند؛ ما باید نگاه­مان نگاه عالمانه باشد، رفتارمان رفتار مبتنی بر علم باشد؛ جهل ریشه همه مشکلات است و باید در حال خودمان تأمل کنیم و ببینیم واقعاً جاهل هستیم یا نه؟