جلسه هفدهم
تنبیهات اجتماع امر و نهی – تنبیه دوم: ملاک اضطرار رافع حرمت – کلام محقق خراسانی
۱۳۹۹/۰۷/۳۰
جدول محتوا
تنبیه دوم: ملاک اضطرار رافع حرمت
بحث ما در تنبیه اول از تنبیهات مسئله اجتماع امر و نهی تمام شد. اما تنبیه دوم درباره ملاک اضطرار رافع حرمت است. محقق خراسانی ابتدائا مقدمهای را مطرح میکنند و بعد به مسئله اصلی میپردازند. ما کلام محقق خراسانی را بیان میکنیم و بعد درباره آن بحث و بررسی خواهیم داشت.
کلام محقق خراسانی
مقدمه
به طور کلی کسی که مضطر به انجام عمل حرامی میشود، تارتا به سوء اختیار گرفتار این اضطرار میشود و اخری بدون سوء اختیار؛ مثلا ممکن است کسی وارد مکانی شود بدون اینکه بداند نقشهای برای او کشیدهاند، مثلا در روز ماه مبارک رمضان به عنوان شرکت در یک مهمانی وارد جمعی میشود، اما برای او نقشهای ریختهاند که او را داخل استخر و آب بیندازند، قهراً فرو بردن سر به زیر آب در ماه رمضان برای کسی که این عمل را جایز نمیداند، موجب ابطال روزه میشود، (اگر کسی سر فرو بردن در آب را مبطل روزه نداند بحث دیگری است) ولی گاهی این شخص با علم و اطلاع از اینکه او را به داخل آب خواهند انداخت در حالیکه روزه است و ماه رمضان، برای شرکت در یک مهمانی وارد یک جمع میشود و این اتفاق میافتد و او را داخل آب میاندازند. این اضطرار در هر دو صورت محقق شده است، یعنی وقتی که دست و پای او را میگیرند و میاندازند داخل آب (فرض کنیم اضطرار است و اکراه نیست) این شخص از روی ناچاری در داخل آب فرو میرود و سرش داخل آب میرود اما در یک فرض این اضطرار ناشی از سوء اختیار است و در فرض دیگر ناشی از سوء اختیار نیست. بین این دو صورت فرق است.
اگر این اضطرار ناشی از سوء اختیار نباشد، طبیعتا این عمل غیر جایز یا حرام، دیگر نسبت به او حرمت ندارد و به خاطر ارتکاب چنین عملی مستحق عقاب نیست، حتی مسئله به نحوی است که اگر آن عمل دارای ملاک وجوب هم باشد، ملاک وجوب در آن تأثیر میگذارد و همان کار حرام رنگ واجب به خود میگیرد، فرض کنید به گردن این شخص غسل چنابت هم بوده است، همان زمانی که او را بدون اختیار به داخل آب میاندازند، نیت غسل جنابت هم میکند، اینجا یک عمل واجب نیز تحقق پیدا میکند، پس اینجا این عمل در شرایط عادی حرام بوده است، اما حالا که از روی اضطرار و بدون سوء اختیار محقق میشود همین عمل حرام در این شرایط که اضطرار او ناشی از سوء اختیار نیست، حرمت ندارد و فاعل این فعل حرام مستحق عقاب نیست و از آنجا که ملاک وجوب میتواند در آن تأثیر بگذارد، این ملاک میتواند این عمل را واجب کند این چهره واجب پیدا میکند و این غسل صحیح است و میتواند با این غسل نماز بخواند.
اما اگر به سوء اختیار چنین اضطراری برایش حاصل شد، یعنی او با علم و اطلاع وارد این جریان شد و دست پای او را گرفتند و داخل آب انداختند، اینجا مسئله متفاوت با صورت قبلی است. اولا این اضطرار ناشی از سوء اختیار خود مکلف است، طبیعتا مکلف به واسطه همین سوء اختیار استحقاق عقاب دارد، درست است که ارتکاب این حرام و عمل غیر جایز به دست خود او نبوده ولی چون این اضطرار ناشی از سوء اختیار او بوده است و او میدانسته که چنین سرانجامی در انتظار اوست بنابراین استحقاق عقاب برای او ثابت است ولی حرمت ثابت نیست یعنی کار حرامی نکرده است حال اینکه چطور میشود حرمت فعلی متوجه او نباشد اما استحقاق عقاب داشته باشد روشن است، زیرا در چنین مواردی خود عقلاء نیز مذمت و سرزنش میکنند که تو که میدانستی که چنین اتفاقی میافتد چرا وارد این خانه شدی، یعنی عقلاء سرزنش و ملامت می کنند، بنابراین استحقاق عقوبت دارد هر چند حرمت فعلی ثابت نیست.
نکته دیگر اینکه آن عمل دیگر صلاحیت و شأنیت پذیرش عنوان وجوب را پیدا نمیکند، پس فرضا این شخص اگر به گردنش غسل جنابت باشد، نمی تواند با نیت غسل، غسلش را انجام دهد و بگوید من که داخل آب میافتم، نیت کنم و غسل را انجام دهم. پس در دو جهت با فرض اول فرق میکند، در فرض اول حرمت برطرف میشود و استحقاق عقوبت وجود ندارد، به علاوه میتواند نیت وجوب کند و اگر همین فعل ملاک وجوب داشته باشد میتواند کاری کند که این ملاک در وجوب تاثیر بکند و آن عمل رنگ واجب بگیرد. اما در فرض دوم که اضطرار ناشی از سوء اختیار است، اینجا حرمت کنار میرود ولی آن دو حکم دیگر باقی است یعنی استحقاق عقوبت که به قوت خودش باقی است و دوم اینکه دیگر نمیتواند رنگ وجوب را پذیرا باشد.
این مقدمهای بوده که محقق خراسانی اینجا برای ورود به آن بحث اصلی فرمودند.
پس نتیجهای که ایشان از این مقدمه میگیرند این است که اگر منشأ اضطرار به حرام سوء اختیار باشد بعد از محقق شدن اضطرار حرمت فعلی کنار میرود اما ملاک حرمت و استحقاق عقوبت سرجایش باقی است، حرمت کنار می رود اما ملاک حرمت و استحقاق عقوبت و مبغوضیت به قوت خودش باقی است. این مطلبی است که محقق خراسانی برای ورود به بحث اصلی مطرح میکنند.
مطلب اصلی
اما بحث اصلی و چیزی که تنبیه دوم به خاطر آن منعقد شده این است که اگر کسی به سوء اختیار خودش وارد یک دار غصبی شد، یعنی میداند که صاحب خانه راضی نیست، با سوء اختیار این کار حرام را مرتکب میشود و وارد خانه غصبی میشود، لکن اگر بخواهد از این حرام تخلص پیدا کند به ناچار باید یک حرام دیگری مرتکب شود و فرض این است که هیچ راهی جز این کار حرام برای تخلص وجود ندارد اگر این شخص بخواهد از این خانه خارج شود خود خروج از این خانه نیز مستلزم یک غصب دیگر است همانطور که ورود به این خانه یک کار غیر مشروع بود، تصرف به معنای عام (نفس ایستادن و بودن و هر گونه حرکت در هر صورت کار حرامی است) حالا که نیز میخواهد خارج شود مستلزم تصرف و تحرک در این مکان غصبی است و اگر کسی چنین شرایطی پیدا کرد، حکم عمل این شخص چیست؟ این عملی که برای تخلص از حرام بخواهد انجام دهد و خودش حرام است و مضطر به این هم هست، الان دیگر اضطرار پیدا کرده و این اضطرار ناشی از سوء اختیارش بوده و خروج از خانه خودش یک فعل حرام است، پس اضطرار به فعل حرام، برای تخلص از یک حرامی است که وقوع در آن به واسطه سوء اختیار بوده است.
برای اینکه مسئله کاملا منقح شود به ویژگیهایی که گفته شد توجه کنید، بحث در این مسئله با وجود این ویژگیها است، یک اینکه اضطرار به وقوع این حرام دارد مثل خروج، اضطرار به خروج از خانه که این خروج خودش حرام است. دوم اینکه راه منحصر در همین است و فرض این است که راه دیگری برای تخلص از این حرام ندارد، مثلا نمیتواند طنابی از جایی بیندازد و خودش را از اینجا خارج کند هرچند که باز به یک معنا تصرف در خانه است. پس منحصر بودن راه خروج در این مورد نیز باید توجه شود. سوم اینکه این ناشی از سوء اختیار عبد است. یعنی این اضطرار در واقع منشأش سوء اختیار خود او بوده است.
پس میخواهییم ببینیم که حکم خروج محرم مضطر علیه به سوء اختیار این شخص که تنها راه تخلص از حرام هم خروج محرم است چیست؟ (تنها راه تخلص از غصب و تصرف در مال غیر بدون رضایت او، همین خروج است که خودش هم حرام است.)
این موضوع بحث ما در تنبیه دوم است.
اقوال
محقق خراسانی اینجا چهار قول بیان میکنند و بعد خودشان نظرشان را بیان میکنند البته اقوال بیش از این است که به بعضی از این اقوال اشاره میکنیم. فعلا برای اینکه متن بحث و محور بحث معلوم شود این سخن محقق خراسانی را ذکر میکنیم.
به طور کلی این اقوال چهارگانهای که محقق خراسانی بیان میکنند سه قول مربوط به قائلین به امتناع اجتماع امر و نهی است و یک قول مربوط به کسانی است که قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستند.
دسته اول
اما دسته اول آنهایی که قائل به امتناع اجتماع امر و نهی هستند خودشان سه گروه هستند:
1. عده ای از قائلین به امتناع میگویند: این خروج منهی عنه است، در هر صورت این خروج متعلق نهی است و علتش هم این است که به سوء اختیار خود مکلف حاصل شده است.
2. عده ای معتقدند این خروج مأموربه است، ولی از آنجا که مکلف به سوء اختیار خودش این کار و گرفتاری را برای خودش ایجاد کرده است استحقاق عقوبت هم دارد، یعنی هم امر به خروج دارد و هم استحقاق عقوبت دارد.
3. عده ای از قائلین به اجتماع نیز میگویند: خروج مأموربه است و مکلف نسبت به آن استحقاق عقوبت هم ندارد، زیرا تنها راه تخلص از حرام یعنی غصب، خروج از این خانه است لذا این خروج مأموربه است و لاغیر، استحقاق عقوبت هم در کار نیست. البته این اقوال توضیح و تفصیل دارد اما فهرست اقوال این است که بیان شد.
اینها از دسته اول هستند یعنی کسانی که قائل به امتناع اجتماع امر و نهی میباشند.
دسته دوم
اما کسانی که قائل به جواز هستند و معتقدند که امر و نهی قابل اجتماع میباشند اینها همان حکمی که در مورد نماز در دار غصبی ذکر کردند، همان حکم را اینجا جاری میدانند. یعنی به عنوان اینکه تصرف در دار غصبی است منهی عنه و حرام است و از آنجا که تنها راه و مقدمه منحصره تخلص از حرام است، مأموربه است و واجب، این هم حرام است و هم واجب، از حیث غصب بودن و تصرف در مال غیر بدون رضایت او، منهی عنه است و حرام و از حیث اینکه تنها راه خروج از حرام این است میشود مأموربه و واجب زیرا او باید خودش را از این حرام خلاص کند و رهایی بدهد که بحثش مفصل گذشت.
خود محقق خراسانی یک نظر دیگری دارد غیر از این چهار نظر. اینکه نظر ایشان چیست؟ ایشان ادعایش دو جزء دارد و برآن دلیل اقامه میکند و بعد در ضمن بیان مدعای خودشان به نظر شیخ انصاری نیز میپردازند و نظر ایشان را به عنوان یک اشکال پاسخ میدهد و سایر اقوال را هم مورد بررسی قرار میدهد. و از اینجا دیگر بحث شروع میشود که هم این مقدمهای که محقق خراسانی گفتند درست است یا خیر؟ گرچه اصل بحث در همین موردی است که بیان کردیم اما بالاخره مقدمهای که ایشان فرمودند و بعد این مطلبی که ایشان بیان میکنند و دلیلی که بیان میکنند و اشکالاتی که به ایشان بیان شده است، یعنی نظر محقق خراسانی و نظر شیخ انصاری و اشکالاتی که از اعاظم تلامذه محقق خراسانی به ایشان دارند و بعد اشکالاتی که مطرح شده، اعلام ثلاثه مطرح کردند و نهایتا حق در مسئله را باید ببینیم چیست؟
فرصت کوتاه زندگی
امام عسکری (ع) میفرماید:
«إِنَّكُمْ فِي آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ وَ أَيَّامٍ مَعْدُودَةٍ وَ اَلْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً مَنْ يَزْرَعْ خَيْراً يَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّاً يَحْصُدْ نَدَامَةً لِكُلِّ زَارِعٍ مَا زَرَعَ لاَ يُسْبَقُ بَطِيءٌ بِحَظِّهِ وَ لاَ يُدْرِكُ حَرِيصٌ مَا لَمْ يُقَدَّرْ لَهُ مَنْ أُعْطِيَ خَيْراً فَاللَّهُ أَعْطَاهُ وَ مَنْ وُقِيَ شَرّاً فَاللَّهُ وَقَاهُ»
شما عمر رو به نقصانی دارید، هر روز از عمر شما کم میشود، این یک واقعیتی است که هیچ کس نمیتواند خلاف این ادعا کند، ایام و روزهای زندگی و عمر شما معلوم و معدود است، شمارش شده است، هر کسی عمر مشخصی دارد و چند سالی زندگی میکند که این سالها معلوم است و اگر در ایام و روزها ضرب شود دقیقا معلوم است چه کسی، چه مقدار در این دنیا زندگی میکند، در این دنیا کسی که بیست سال عمر میکند یا سی سال یا هفتاد سال یا هشتاد سال یا صد سال، بالاخره صد سال را هم که در نظر بگیرید در سیصد و شصت و پنج روز ضرب کنیم به این نتیجه میرسیم که یک انسان صد ساله سی شش هزار و پانصد روز عمر میکند. اینکه حضرت میفرماید: ایام معدوده، مگر ما به صد سال میرسیم میخواهم بگویم صد سال که این روزها یک عمر بلند و دست نیافتنی است آدم اگر محاسبه کند میشود سی و شش هزار پانصد روز و بالاتر از این خیلی بعید است عمر کنیم، شما از این سی و شش هزار پانصد روز ببینید چند روز گذشته است، چهل سال، پنجاه سال، یعنی نصفش گذشته است، نصفش تقریبا میشود هیجده هزار و دویست و پنجاه روز، اگر ما در نگاه خوش بینانه عمر صد ساله داشته باشیم نهایتا هیجده هزار و دویست و پنجاه روز باقی است وقتی اینطور نگاه میشود میبینیم که خیلی نیست، کلی که نگاه میکند، به نظر خیلی مانده است ولی وقتی میخواهیم اینها را به روزهای قابل شمارش تقسیم کنیم نهایتا هیجده هزار و دویست و پنجاه روز برای کسی که پنجاه سال از عمرش گذشته است و میخواهد پنجاه سال دیگر عمر کند باقی مانده است. البته قطعا برای خیلی از ما خیلی کمتر است شاید پانزده هزار روز باشد، شاید ده هزار روز باشد، ده هزار روز چقدر است مگر، هر روز که میگذرد کمتر میشود.
«والموت یاتی بغتة» مرگ ناگهان میآید. مثلا چند سال؟! این مقدار روز این نهایت این است که ما یک زمانی را مشخص بدانیم و ناگهانی بودن را کنار بگذاریم، این هیجده هزار و دویست و پنجاه روز که میگوییم ممکن است سه روز باشد، یا دو روز یا یک روز.
«والموت یاتی بغتة مَنْ يَزْرَعْ خَيْراً يَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّاً يَحْصُدْ نَدَامَةً» کسی که خیر بکارد آن را با غبطه درو می کند و کسی که شر بکارد آن را با پشیمانی درو میکند، یعنی در این زندگی و این دنیا ما زارع هستیم، یا خیر میکاریم یا شر، کسی که تخم خوبی بکارد آن وقتی که محصولش را میخواهد درو کند با غبطه درو میکند، میگوید: چرا بیشتر نکاشتم، اگر بیشتر کاشته بودم بیشتر برای من مفید بود، غبطه میخورد به اینکه چرا بیش از این خیر نکاشته تا این محصول را درو کند و آن کسی که شر و بدی کاشته است طبیعتا آن هم محصول دارد و او هم باید درو کند، ولی وقتی که درو میکند با پشیمانی درو میکند، پشیمان از این است که چرا این بذر و این تخم را کاشته است.
« لِكُلِّ زَارِعٍ مَا زَرَعَ لاَ يُسْبَقُ بَطِيءٌ بِحَظِّهِ وَ لاَ يُدْرِكُ حَرِيصٌ مَا لَمْ يُقَدَّرْ لَهُ» هرچه هر که بکارد برای او است لکل زارع ما زرع یعنی همه چیز دست خودمان است بله عنایت و لطف و کمک و دستگیری به جای خود، اما همه چیز به دست خود ماست یعنی کانه ما در این دنیا یک روزهای معدودی داریم و لحظه لحظه زندگیمان را در حال زراعت هستیم و هر آنچه که در بعد از این عالم نصیب ما میشود محصول خود ما است، هیچ کس نه مجبور است و نه سرنوشت ما دست کس دیگری است، البته طبیعتا «لایکلف نفسا الا وسعها» اقتضاء میکند هر کس به میزان توانایی و استعداد و مقدورات، اعمال و کارهایش سنجیده شود کسی که مقدوراتش خیلی زیاد است قطعا هموزن کسی که امکانات و مقدورات کمتری دارد سنجیده نمیشود، بلکه مثلا اگر بحث بخشندگی باشد آیا میگویند: این یک میلیون تومان کمک کرده است، او یک تومان کمک کرده است، نه؛ میگویند: این یک میلیون تومان کمک کرده است، چقدر از داراییش بوده که از آن گذشته و آن کسی که یک تومان کمک کرده است چه مقدار از داراییش بوده؟ به میزان گذشت از خویشتن آنجا درو میکند، لِكُلِّ زَارِعٍ مَا زَرَعَ لاَ يُسْبَقُ بَطِيءٌ بِحَظِّهِ، آن کسی که کند و کم کار میکند بهره و سودش هم از دست نمیرود، حال این بطی در مقابل حریص قرار گرفته است، آن جمله را هم بگویم تا مجموع این عبارت معنایش معلوم شود. انسان حریص و آزمند آنچه را که مقدرش نیست به آن نخواهد رسید. «لاَ يُدْرِكُ حَرِيصٌ مَا لَمْ يُقَدَّرْ لَهُ» انسان حریص و آزمند آن چیزی که برای او مقدر نشده است به آن نخواهد رسید.
این روایت خیلی جای بحث دارد. اینکه حریص در مقابل بطئ قرار گرفته است؛ بطئ یعنی چه؟ یعنی آدم شل کار و کم کار و یا آدم کم تحرک حریص یعنی آدم پر کار؟ خیر، یعنی آدمی که برای دنیا خیلی خودش را به این در و آن در نمیزند، لا یسبق بطی بحظه آن کسی که برای این دنیا خیلی بالا و پایین نمیپرد و خیلی خودش را به این در و آن در نمیزند، کسی نمیتواند برای رسیدن او به حظش از او سبقت بگیرد این تشویق به کم کاری نیست، انسان تا میتواند باید برای معیشت و هر کاری که دارد تلاش کند ولی مسئله این است که حریص در مقابل بطئ قرار گرفته است مطمئن باشد که بیش از آنکه برایش مقدر شده به دست نمیآورد، اما آن کسی که اهل حرص نیست، آن کسی که در این دنیا خودش را به این در و آن در نمی زند او به حظش میرسد و کسی نمیتواند بر حظی که او برایش در نظر گرفته شده پیشی بگیرد، هر چند خودش را به این در و آن در نمیزند، یعنی در واقع میخواهد بگوید همان زراعت خیر و شر مهم است و خیلی در این دنیا خودتان را به این در و آن در نزنید و تن به هر کاری ندهید، برای چند صباحی بیشتر، تمکن بیشتر و مال بیشتر، برای به دست آوردن آنها تن به هر کاری بدهد این کار را نکنید.
«مَنْ أُعْطِيَ خَيْراً فَاللَّهُ أَعْطَاهُ وَ مَنْ وُقِيَ شَرّاً فَاللَّهُ وَقَاهُ» آن کسی که به چیزی میرسد و به خیری می رسد خدا به او داده است و هر کسی که از شری نجات پیدا کند و برهد خدا او را رهانیده.
توجه به مبدا عالم و مسبب الاسباب، مقدر الامور آن کسی که اراده اش بر این دنیا حاکم است و رزق و روزی به دست اوست و عزت و ذلت به دست او است و کسی که خیرها از اوست و دفع شرور نیز از اوست، همه توجه به او باید باشد و ما در واقع زارعانی هستیم. اینکه گفته شده الدنیا مزرعة الآخره یک بیان تمثیلی است، انسان ها زارعانی هستند که یا بذر خیر در این دنیا می کارند یا بذر شر ولی آنکه خیر میکارد وقت درو با غبطه محصولش را درو میکند و آن کسی که شر میکارد وقت درو محصولش را با ندامت و پشیمانی.
فقط این مطلبی که امام عسکری(ع) فرمودند که ما محاسبه کنیم که هر روزی که بر ما میگذرد از عمر ما کم میشود و یک روزهای معدود برشمردهای از یک روز یا یک ساعت یا یک ثانیه از عمر ما کم میشود. چقدر مانده، هفده هیجده هزار روز! انسان باید همینطور محاسبه کند که از عمرش کم میشود، میبیند فرصتها دارد از دست میرود.
خداوند انشاء به برکت این ایام و برکت امام عسکری(ع) و برکت امام زمان(ع) و ادعیه خالصانه آن حضرت انشاء الله به ما توفیق دهد که قدر عمر و لحظات زندگیمان و قدر روزهای باقی مانده از زندگی و عمرمان را بدانیم و انشاء الله توفیق داشته باشیم که بیشتر به ارزش عمر و اوقاتمان پی ببریم و تا میتوانیم خودمان را از این رذائل و شرور نه فقط در رفتار و افعال بلکه در پندار و در باطن و در افکارمان انشاء الله دور کنیم
نظرات