جلسه چهل و چهارم-آیه ۲۲- بخش ششم«و انتم تعلمون»

دانلود-جلسه چهل و چهارم-PDF

جلسه چهل و چهارم
آیه ۲۲- بخش ششم«و انتم تعلمون»
۲۰/۱۲/۱۳۹۶

  بخش ششم«و انتم تعلمون»
یک جمله و یک عبارت باقی مانده و آن هم عبارت «و أنتم تعلمون» است. این جمله حالِ برای فاعلِ «لاتجعلوا» است. چون قبل از آن فرمود: «فلا تجعلوا لله أنداداً» عرض شد این عبارت مبیّن بخش سلبی توحید است. چون توحید همیشه متضمن دو بخش است: یکی بخش ایجابی و یکی هم بخش سلبی. مثل «لا إله إلا الله» که هم وجود خدا را اثبات می‎کند و هم وجود شریک را برای خداوند تبارک و تعالی نفی می‎کند یا مثلاً در آیه دیگری این دو بخش به صورت واضح و روشن بیان شده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» ؛ ما در هر امتی رسولی را مبعوث کردیم که دو چیز را به مردم ابلاغ کند؛ یکی اینکه خدا را عبادت کنید که این همان جنبه ایجابی توحید است و دوم اینکه از طاغوت اجتناب کنید که این جنبه سلبی توحید است.
همان طور که در جلسه قبل نیز اشاره شد، در آیه بیست و یکم و بیست و دوم تا بخش اخیر، جنبه ایجابی توحید در ابعاد مختلفِ توحید در خالقیت و ربوبیت و عبادت، بیان شد. در بخش پنجم جنبه سلبی توحید را بیان فرموده است: «فلا تجعلوا لله أنداداً».
این جمله اخیر، حال برای فاعل «فلا تجعلوا» است؛ یعنی در حالی که شما می‎دانید. وقتی می‎فرماید «فلا تجعلوا لله أنداداً» از آن‎جا حذف متعلق افاده عموم می‎کند، معنایش این است که هیچ چیز را شریک خدا و ندّ خدا قرار ندهید؛ نه از اشخاص، نه از اشیاء و نه از موجودات دیگر مثل صنم، هوای نفس؛ هیچ کدام از این‎ها را  مثل و شریک برای خدا قرار ندهید. پس از این جهت افاده عموم می‎کند که هیچ شریکی برای خدا قرار ندهید.
آگاهی فطری
«و أنتم تعلمون» یعنی در حالی که همه شما می‎دانید. چه چیزی را می‎دانید؟ این علم، به چه علمی اشاره می‎کند؟
آگاهی بشر دو قسم است؛ یک آگاهی فطری دارد و یک آگاهی اکتسابی دارد. علم و آگاهی فطری همان «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ‏ عَلَيْها» ، خداوند متعال همه انسان‎ها را بر این آگاهی و علم فطری خلق کرده است. این آگاهی و علم فطری در حقیقت علم به وجود خدا و توحید در همه ابعاد است. اگر این آگاهی تحت زنگار و آلودگی‎ها قرار نگیرد، مایه نجات انسان است. اما اگر این آگاهی و علم گرفتار زنگار شود و آلودگی آن را احاطه کند، آن وقت است که انسان راه انحراف را طی می‎کند. آگاهی اکتسابی همان است که خداوند متعال در این آیه به آن اشاره کرده است: «جَعَلَ‏ لَكُمُ‏ السَّمْعَ‏ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» ، که این اشاره به ابزارهای آگاهیِ اکتسابی است. بنابراین، این دو قسم آگاهی به انسان کمک می‎کند برای رسیدن به هدف غایی خلقت انسان.
در این‎جا که اشاره به آگاهی می‎کند، همان آگاهی فطری مدّ نظر است. اینکه می‎فرماید: «فلا تجعلوا لله أنداداً و أنتم تعلمون»، منظور این است که برای خدا، ند قرار ندهید در حالی که شما می‎دانید. یعنی در حالی که آگاهی فطری دارید؛ در حالی که همه شما علم دارید که خداوند متعال است که شما را خلق کرده و شما را ربوبیت می‎کند و تنها می‎بایست خداوند معبود باشد. همه انواع و اقسام توحید در آیه قبل و این آیه مورد اشاره قرار گرفته است. انحصار معبود بودن در خدا و انحصار خالقیت در خدا و انحصار ربوبیت در خدا، این چیزی است که انسان به آن آگاه است.
کأنّ خداوند متعال با این نهی، در مقام توبیخ مخاطب است؛ یعنی می‎فرماید خدایی که شما را خلق کرد، خدایی که شما را ربوبیت می‎کند، خدایی که این عالم را ربوبیت می‎کند و نعمت‎هایی به شما ارزانی داشته که در پرتو آن نعمت‎ها به حیات خود ادامه دهید، با اینکه می‎دانید و به این الطاف و عنایات آگاهی دارید، پس چگونه برای خدا شریک و مثل قرار می‎دهید؟ کأن این نهی، یک نهی در مقام توبیخ مخاطب است که مع عِلمکُم بالطاف الله تعالی و عنایاته، کیف تجعلون له شریکاً و مثلا؛ چگونه برای خدا شریک و ند و مثل قرار می‎دهید؟ خداوند آن‎چنان است و شما هم به حسب فطرت به ربوبیت و خالقیت و لزوم معبود بودن خدا علم دارید، پس چگونه می‎خواهید موجود دیگری را ندّ و مثل و شریک برای خداوند قرار دهید.
این مطلبی است که در بخش پایانی آیه بیست و دوم ذکر شده است.
نکته
مسأله و نکته‎ای که باید در این بخش از آیه به آن توجه کرد و در جلسه قبل هم اشارتاً گفتیم، آن است که این نهی در مقام توبیخ مخاطبی که مشرک یا منافق است کاملاً بجا و صحیح است. اینکه خداوند خطاب به مشرکین بفرماید با اینکه آگاهی فطری دارید و می‎دانید خداوند به شما لطف و عنایت داشته و ربّ شما و خالق شماست، چگونه می‎خواهید دیگری را ند قرار دهید. در مورد این مطلب مشکلی نیست. همین خطاب نسبت به منافق نیز صحیح است؛ چون منافق و مشرک آگاهی فطری دارند، هر چند ممکن است که این آگاهی فطری با کار خودشان از بین رفته باشد یا روی آن یک پوششی قرار گرفته باشد. به هر حال مشرک، منافق و مؤمن در این آگاهی فطری مشترک هستند؛ همه این‎ها می‎دانند که خداوند، خالق و ربّ و معبود است. اما در مورد مشرک و منافق این توبیخ وجه دارد. اگر به آن‎ها گفته شود با وجود علم و آگاهی به وجود خدا و توحید، چگونه برای خدا ندّ و شریک و مثل قرار می‎دهید، این مشکلی ندارد.
اما در مورد مؤمن چطور؟ آیا توبیخ مؤمن به این خطاب و اینکه به او گفته شود با وجود این آگاهی فطری، چگونه برای خدا شریک قرار می‎دهید، صحیح است؟ مؤمن که ندّ و شریک برای خدا قرار نمی‎دهد. عرض شد در مورد مؤمنین و متقین قطعاً ندّ و شریک مانند آن‎چه مشرکین و منافقین معتقدند، معنا ندارد. اما ندّ یک معنای بسیار وسیعی دارد و بعضاً به صورت پنهانی و مخفی بدون اینکه انسان خودش متوجه باشد، برای خداوند ند و مثل قرار می‎دهد؛ هر چند در زبان و لسان ادعا می‎کند که تنها خداوند، خالق و رب و معبود است. اما وقتی وارد متن زندگی می‎شود، مسائلی به وجود می‎آید که کأن او نیز مثل آن‎ها بعضاً ندّ و شریک برای خدا قائل می‎شوند.
از جمله در روایتی از ابن عباس وارد شده که می‎گوید «الأنداد هو الشرک اخفی من دبیب النمل علی صفاة سوداء فی ظلمة اللیل و هو أن یقول و اللهِ و حیاتک [فلانُ و حیاتی] و یقول لولا کلبة هذا للتان اللصوص البارحة». این‎ها فقراتی از این روایت است. «و قول الرجل لصاحبه ما شاء الله و شِئت» بعد در پایان می‎گوید «هذا کله به شرک». می‎فرماید انداد همان شرک است که گاهی مخفی‎تر از حرکت یک مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است؛ بعد نمونه‎ها و مصادیقی را از این شرک خفی و ندّ قرار دادن برای خدا ذکر می‎کند. مثل اینکه انسان بگوید به خدا قسم، به جان تو قسم، به جان خودم قسم؛ جان خودش و جان مخاطبش و جان خدا را در یک ردیف قرار دهد، این ند قرار دادن برای خداست. یا مثلاً بگوید اگر این سگ دیشب نبود، دزدان همه وسایل را غارت کرده بودند و برده بودند. یعنی کأن می‎خواهد بگوید آن‎چه که مایه فراری دادن دزدان شد، این سگ بود و این ما را از سارقین نجات داد. یا کسی به دیگری بگوید ماشاء الله و ما شئت، هر چه خدا بخواهد و هر چه تو بخواهی.
در روایتی دیگر نظیر همین آمده که مردی به پیامبر عرض کرد: «ما شاء الله و شئت»، هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. پیامبر فرمود: «أجعلتنی لله نداً؟»  مرا شریک خدا و هم ردیف خدا قرار دادی. این‎ها همان توبیخ مخاطب است که خداوند متعال انسان را بر اساس آن توبیخ کرده است. این مخاطب کیست؟ انسانِ مؤمن است؛ پس مؤمن و متقی هم می‎تواند بعضاً برای خدا ند قرار دهد. منتهی ندّی که مؤمن برای خدا قرار می‎دهد خفی است و ممکن است به گمان او خطور نکند که دارد مثل و شریک و ند برای خدا قرار می‎دهد.
سؤال:
استاد: همین که در اعتقاد خودش برای این امور سببیت قائل شود، این شرک است. مگر اینکه این‎ها را واسطه آن فیض اصلیِ جاری از ناحیه خدا بداند. مثلاً خطاب به دیگری می‎گوید اول خدا بعد تو؛ این هم شرک است. این‎ها تعابیر شرک‎آلود است و قطعاً انسان موحد اینطور به امور و مسائل نگاه نمی‎کند.
دفع یک توهم
پس کسی اشکال نکند که شما مخاطب این آیه را هر سه صنف از مردم قرار دادید؛ هم مشرکین، هم منافقین و هم متقین، در حالی که متقین قائل به مثل و شریک و ند برای خدا نیستند. پاسخ این است که در مورد متقین نیز ند می‎تواند صدق کند؛ اینطور نیست که این فقط مختص به مشرکین و منافقین باشد.
بحث جلسه آینده: آیه بیست و سوم: «وَ إِنْ‏ كُنْتُمْ‏ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» .