جلسه یکم-قرآن مهم ترین منبع تفسیر

دانلود-جلسه یکم-PDF

جلسه یکم
قرآن مهم ترین منبع تفسیر
09/۰۷/۱۳۹۰

مروری بر مباحث گذشته:

با توجه به فاصله­ای که به واسطه تعطیلات تابستان پیش آمد لازم است بحث­هایی که تا اینجا در موضوع مقدمات تفسیر مطرح شد مرور شود تا ببینیم چه مباحثی مطرح شده و چه مباحثی باقی مانده است، در بدو بحث، مختصری درباره تدوین کتب علوم قرآنی إشاراتی داشتیم، بعد بحث اول ما در مورد وحیانی بودن الفاظ قرآن بود، ادله­ای که اثبات می­کند الفاظ قرآن وحی شده ذکر شد و در کنار آن ادله­ی قائلین به نبوی بودن الفاظ قرآن و اینکه صرفاً معانی قرآن وحی شده مورد نقد و بررسی قرار گرفت، بحث دوم در مورد اسباب نزول و شأن نزول بود سپس در مورد کیفیت جمع قرآن مباحثی را مطرح کردیم، در این رابطه ادوار تدوین قرآن، یکسان سازی قرآن مورد بحث و بررسی قرار گرفت، بحث چهارم در مورد اختلاف قراءات بود و در مورد حجیت قراءات سبع مطالبی مطرح شد بعد از ذکر این مطالب درباره تفسیر و تأویل نکاتی را متذکر شدیم و اینکه معنای تفسیر چیست را عرض کردیم و نیز فرق آن با تأویل بیان شد، امکان تفسیر قرآن و جواز تفسیر قرآن از مباحثی بود که به طور اجمال مورد رسیدگی قرار گرفت، آخرین بحثی که ما در سال گذشته طرح کردیم نقش روایات در تفسیر قرآن بود که با توجه به اینکه بنای ما در مجموعه این مباحث بر اختصار بوده ضمن رعایت اختصار سعی شد امّهات مباحثی که لازم است و به نوعی ما می­توانیم آن­ها را از مقدمات تفسیر محسوب کنیم رسیدگی شود البته ما از بین مباحث علوم قرآنی مباحثی را گزینش کردیم که به نوعی می­تواند مقدمه تفسیر باشد وگرنه مباحث علوم قرآنی متجاوز از دویست عنوان است و بنای ما هم این نیست که در این بحث همه آن مباحث طرح شود اما گفتیم در بین مباحث علوم قرآنی ما می­توانیم بعضی از عناوین و موضوعات را به عنوان مقدمه تفسیر قلمداد کنیم بنابراین در مورد آنچه که می­تواند به نوعی در تفسیر مدخلیت داشته باشد این مطالب را اشاره کردیم.

منابع تفسیر

بحثی را که الآن شروع می­کنیم و موضوعی که به نوعی می­تواند در مجموعه مقدمات تفسیر قرار گیرد بحث منابع تفسیر است، منظور ما از منابع تفسیر، منابع به معنای کُتبی که می­توانند در تفسیر مورد استفاده قرار گیرند نیست، اگر بخواهیم کتاب­های تفسیری را نام ببریم خیلی زیاد است، منظور ما از منابع تفسیر؛ یعنی آن چیزهایی که برای تفسیر مورد استفاده قرار می­گیرند، در بعضی از کتب علوم قرآنی از آن به عنوان مآخذ تفسیر یا مصادر تفسیر یاد شده، منظور از منابع تفسیر متونی هستند که مطالب متناسب با آیات قرآنی را در اختیار مفسر قرار می­دهند و معانی آیات و مفردات آن را روشن می­کنند؛ مثلاً ما قرآن را یکی از منابع تفسیر می­دانیم؛ یعنی قرآن متنی است که می­تواند به فهم مقاصد و مدالیل آیات کمک کند یا مثلاً کتب لغت یکی از منابع تفسیر است و یا فرضاً احادیث و روایات یکی دیگر از منابع تفسیر است، پس وقتی می­گوییم منابع تفسیر، ذهن به خصوص کتب تفسیری متوجه نشود بلکه منظور معنای عامی است که عبارت است از کلیه متونی که می­تواند به فهم آیات قرآنی کمک کند که اعم از خود قرآن، جوامع حدیثی، مخصوصاً روایاتی که در تفسیر آیات وارد شده، لغت­هایی که در آیات قرآن بکار رفته که باید ریشه­ها و معانی آن لغات معلوم شود اعم از استعمالات آن لغات و کاربرد عرفی آن­ها یا مثلاً دانستن بعضی از اتفاقات یا وقایع و حوادث که این را جزء علوم مورد نیاز تفسیر هم می­توانیم اشاره کنیم چون بحث از منابع تفسیر پیوند عمیقی با بحث از علوم مورد نیاز تفسیر دارد؛ یعنی وقتی می­خواهیم منابع تفسیر را نام ببریم؛ مثلاً می­گوییم یکی از منابع لغت است اما در ذیل عنوان علوم مورد نیاز تفسیر هم وقتی علومی را که مفسر باید با آن­ها آشنا باشد و به آن­ها نیاز دارد نام می­بریم یکی از آن علوم، علم لغت است، در مواردی اینها بر هم منطبق هستند؛ مثلاً یکی از علوم مورد نیاز تفسیر، رجال و درایه است اما هیچ وقت کتب رجالی و درایی را به عنوان منابع تفسیر معرفی نمی­کنیم چون منبع تفسیر؛ یعنی متونی که مطالب متناسب با آیات قرآنی را ذکر می­کند و در اختیار مفسر قرار می­دهد تا معانی آیات و مفردات آن روشن شود، درست است که علم رجال و درایه از علوم مورد نیاز تفسیر است چون باید اول بدانیم این روایتی که ذکر شده درست است یا نه تا بعد به کمک آن، فهم آیات برای ما میسر شود اما هیچ وقت متون مربوط به رجال و درایه جزء منابع تفسیر دانسته نشده­اند. پس اگر ما می­گوییم قرآن یک منبع تفسیر است؛ معنایش این است که در قرآن آیاتی وجود دارد که با آیات دیگر تناسب دارد و به روشن شدن معانی آن آیات کمک می­کنند، در این رابطه روایتی هم از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده که حضرت می­فرماید:«ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض» [۱] ؛ یعنی برخی از آیات قرآن با بعضی دیگر از آیات سخن می­گویند و بعضی از آن­ها شاهد بر بعضی دیگر هستند، این روایت دلالت روشنی دارد بر اینکه قرآن یک منبع تفسیری است، هم­چنین منابع تفسیر یک پیوند عمیقی با قواعد تفسیر دارند که به ما کمک می­کنند چگونه از قواعد تفسیر استفاده کنیم و مقدار اهمیت و اعتبار آن­ها را بشناسیم.

تا اینجا منظور از منابع تفسیر معلوم شد، پیوند منابع تفسیر با علوم مورد نیاز تفسیر کاملاً روشن است و با قواعد تفسیر هم پیوند دارد اگر کسی منابع تفسیری را نشناسد نمی­تواند تفسیر کند و همچنین اگر کسی به علوم مورد نیاز تفسیر آشنا نباشد نمی­تواند تفسیر درستی داشته باشد و این منشأ اشتباهات هم خواهد شد.

اگر ما بخواهیم فهرستی اجمالی از منابع تفسیر ارائه دهیم می­توانیم به قرآن، روایات، لغت، منابع تاریخی و عقل اشاره کنیم، البته بعضی در کنار اینها تجربه و تلاشی که بعضی از روشن فکران جهان اسلام برای هماهنگ سازی معانی آیات و تجربیات بشری مخصوصاً در حوزه علوم طبیعی داشته­اند را هم جزء منابع تفسیر دانسته­اند، ما اجمالاً در مورد بعضی از این منابع توضیحاتی را عرض می­کنیم.

ادله:

دلیل اول:

به طور کلی استفاده از کلام یک متکلم و گوینده برای فهم مراد و مقصود خود آن گوینده یک روش عقلائی است که در بین عقلاء هم عمل می­شود؛ مثلاً اگر در فهم مراد یک گوینده­ای دچار مشکل شوید سراغ سایر گفته­ها و نوشته­های او می­روید و از آن­ها برای رفع ابهام و وضوح مقصود و مدلول کلمات او کمک می­گیرید. در خود قرآن هم به استناد این روش عقلائی می­توانیم برای تفسیر آیات قرآن و کشف مقاصد آن­ها به آیات دیگر استناد کنیم. پس تفسیر قرآن به قرآن که یکی از روش­های تفسیری است یک مبنای عقلائی دارد و مهمترین منبع و بهترین روش برای تفسیر قرآن، استمداد از خود قرآن است مگر اینکه ما در بین آیات چیزی را که بتواند به ما کمک کند پیدا نکنیم پس وجه اول این است که رجوع به قرآن برای تفسیر قرآن یک روش عقلائی است.

دلیل دوم:

دلیل دوم بعضی از آیات قرآنی است که دلالت بر منبع بودن قرآن دارد، بعضی از این آیات را علامه طباطبائی در مقدمه تفسیر المیزان اشاره کرده­اند. [۲]

آیه اول:«و نزَّلنا عَلَیک الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» [۳] ، می­فرماید: ما قرآن را به عنوان کتابی نازل کردیم که تبیان برای هر چیزی باشد، حال اگر قرار باشد قرآن تبیان برای هر چیز باشد باید تبیان برای خودش هم باشد چون نمی­شود که چیزی تبیان برای همه چیز باشد اما تبیان برای خودش نباشد.

آیه دوم:«…هُدیً للنّاس و بَیّناتٍ مِن الهُدی و الفُرقان…» [۴] در وصف قرآن می­فرماید: قرآن کتابی است که برای مردم هدایت است، حال اگر قرآن در همه چیز برای مردم هدایت باشد باید در مورد خودش هم هادی و هدایت­گر باشد.

آیه سوم:«والّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا…» [۵] کسی که در راه ما تلاش کند ما راه­های خودمان را به او نشان خواهیم داد و او را در مسیر خودمان قرار خواهیم داد، چه جهادی بالاتر از جهد در فهم کتاب خدا و چه راهی برای هدایت، بهتر از خود قرآن است؛ یعنی به استناد این آیه نتیجه می­گیریم که قرآن یکی از منابع و بلکه مهم­ترین منبع تفسیر است، آیه شریفه یک کبرایی را ثابت کرده که عبارت است از اینکه هر کسی که در راه ما تلاش و جهاد کند ما راه­های خودمان را به او نشان خواهیم داد و او را هدایت می­کنیم و در مسیر راه­های خودمان قرار می­دهیم، پس فهم کتاب خدا یک جهاد و تلاش در راه خدا است و یکی از مهم­ترین سُبل الهی که به وسیله آن بندگان هدایت می­شوند خود قرآن است نتیجه اینکه خدا می­فرماید اگر کسی در فهم قرآن تلاش کند ما حتماً به وسیله خود قرآن او را هدایت خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.

[۲] . تفسیر المیزان، ج۱، ص۱۲.

[۳] . نحل/۸۹.

[۴] . بقره/۱۸۵.

[۵] . عنکبوت/۶۹.