جلسه چهاردهم-عوامل احتیاج به علوم مقدماتی تفسیر

دانلود-جلسه چهاردهم-PDF

جلسه چهاردهم
عوامل احتیاج به علوم مقدماتی تفسیر
03/۱۰/۱۳۹۰

علوم مورد نیاز تفسیر:

بحث ما در منابع تفسیر تمام شد، بحث دیگری که به آن می­پردازیم بحث از علوم مورد نیاز تفسیر است، ما سابقاً هم اشاره کردیم که این دو، دو بحث مستقل هستند، بحث از منابع تفسیر با بحث از علوم مورد نیاز تفسیر متفاوت است، منابع تفسیر اعم از آیات، روایات، منابع تاریخی و عقل در واقع تأثیر مستقیمی در کشف معانی آیات و مقاصد و مدالیل آن­ها دارند و به کمک این منابع انسان می­تواند مقصود متکلم را در قرآن کشف کند اما علوم مقدماتی تفسیر در واقع ابزاری برای استفاده درست از آیات می­باشند؛ به عبارت دیگر علوم مورد نیاز تفسیر راه را برای ورود به دنیای تفسیر باز می­کنند و حکم روزنه و باب ورود به عالم تفسیر را دارند؛ مثلاً ادبیات اعم از صرف، نحو، معانی و بیان از علوم مورد نیاز تفسیر هستند در کنار اینها روایات هم جزء منابع تفسیر محسوب می­شوند، نسبت این علوم و منابع کاملاً روشن است که انسان برای استفاده از آن منابع در قدم اول محتاج قواعد ادبی است؛ مثلاً فقه الحدیث علمی است که برای تفسیر به آن نیاز است، ما می­گوییم فقه الحدیث یکی از علوم مورد نیاز تفسیر است و روایات یک منبع برای تفسیر هستند، این دو را اگر با هم بسنجیم فرق منابع تفسیر و علوم مقدماتی تفسیر با هم روشن می­شود، فقه الحدیث دانشی است که به کمک آن ما می­توانیم به روایات تفسیری رجوع کنیم و مقاصد و معانی مورد نظر متکلم را بهتر بفهمیم، پس به طور کلی بین این دو بحث این تفاوت وجود دارد که علوم مورد نیاز تفسیر باب ورود به تفسیر هستند و منابع تفسیر اموری هستند که به کشف معانی آیات کمک می­کنند، علوم مقدماتی تفسیر هم به کشف معانی مساعدت می­کنند ولی فرق است بین چیزی که ابزار و باب ورود به دنیای تفسیر باشد و چیزی که در متن آیات و به عنوان مساعدت در فهم متن آیات مورد نظر باشد.

عوامل احتیاج به علوم مقدماتی تفسیر:

چه ضرورتی وجود دارد برای اینکه بعضی از امور برای تفسیر قرآن آموخته شوند؟ اینکه علوم مورد نیاز تفسیر چه علومی هستند، چه مقدار احاطه و اطلاع بر این امور لازم است و تعداد علوم مورد نیاز تفسیر چند تا هستند از مواردی است که مورد اختلاف است، در اصل ضرورت آموختن علوم مقدماتی تفسیر بحثی نیست، اینکه ما قطعاً به علومی برای تفسیر احتیاج داریم مورد اتفاق است اما در بقیه موارد اختلاف وجود دارد، اینکه چه علومی برای تفسیر مورد نیاز هستند آیا این علوم محدود به تعداد کمی است یا خیر؟ بعضی علوم مقدماتی تفسیر را۱۰ إلی ۱۵ علم ذکر کرده­اند و بعضی مثل زرکشی ۴۸ علم را ذکر کرده­اند و سیوطی در الإتقان ۸۰ علم را به عنوان علوم مورد نیاز تفسیر ذکر کرده است، قطعاً آنچه که به عنوان ۸۰ علم از علوم مقدماتی تفسیر ذکر شده این گونه نیست که همه اینها علم و دانش مستقل باشند بلکه بعضاً تحت یک عنوان قرار می­گیرند. بهرحال این علوم مورد اختلاف است اما این اختلافات موجب اختلاف در اصل ضرورت نیازمندی به علوم مقدماتی تفسیر نمی­شود، عمده این است که باید علت نیاز به این علوم را بدانیم و بفهمیم که چرا به این علوم نیاز داریم؟ پس باید علت نیاز به این علوم را بدانیم، اینکه چرا باید ادبیات بدانیم؟ چرا باید معانی و بیان بدانیم؟ چرا باید اصول فقه بدانیم؟ چرا باید به علم اسباب النزول واقف باشیم؟ چرا باید فقه الحدیث بدانیم؟ در حالی که ما نشانه­هایی از استفاده از این علوم را در عصر نزول یا عصر قریب به نزول نمی­بینیم، در عصر نزول اصحاب درکی از آیات داشتند و فهم و درک صحابی رسول اکرم(ص) حتی در حال حاضر هم در بعضی مواقع مورد استناد و استشهاد قرار می­گیرد؛ مثلاً در حال حاضر گاهی از اوقات برای اینکه از آیه­ای چیزی را بفهمند به فهم عمومی صحابه رسول اکرم(ص) در آن زمان رجوع می­شود یا مثلاً آنچه که سینه به سینه از صحابه به تابعین منتقل شده مورد استناد قرار می­گیرد، پس سؤال این است که چه امری باعث شده و چه ضرورتی ایجاب کرده که این نیازمندی تحقق پیدا کند در حالی که در عصر نزول و قریب به نزول هیچ یک از علوم مورد نیاز تفسیر وجود نداشت و بعداً پیدا شد، اگر بخواهیم به طور خلاصه به علل و عوامل نیازمندی به علوم مقدماتی تفسیر اشاره کنیم می­توان به چند عامل اشاره کرد:

عامل اول:

مهم­ترین عامل نیازمندی به علوم مقدماتی تفسیر، نفس دور شدن از عصر نزول است، در عصر نزول قرآن مردم در متن نزول و همراه نزول قرآن بوده­اند به این معنا که نزول آیات در شرائط و مناسبت­های مختلف در مرئی و منظر مردم بوده، گرچه آنچه باعث نزول آیه می­شد در بسیاری از اوقات در منظر و مرئی همه نبوده اما بالاخره اگر هم عده محدودی بوده­اند آن را برای غائبین نقل کرده­اند، پس مردم به تدریج در مناسبت­ها و وقایع مختلف شاهد نزول قرآن بوده­اند و در مواردی هم که کسی اطلاع نداشت یا شبهه داشت به شخص پیامبر(ص) یا امناء و معتمدین پیامبر(ص) رجوع می­کرد و سؤال می­کرد، لذا بودن در عصر نزول و احاطه به قرائن و درک قرائن و شواهد و آشنا بودن با اسباب نزول آیات و حضور شخص پیامبر(ص) بین مردم که به سؤالات آنها پیرامون قرآن پاسخ می­دادند باعث بی­نیازی از فراگرفتن علوم تفسیر شده بود اما هر چه از زمان نزول قرآن و عصر پیامبر(ص) دور می­شویم نقل سینه به سینه و انتقال مقصود آیات از طریق مشافهین ضعیف می­شود و خطا و اشتباه در این نقل­ها زیاد می­شود، اینها باعث می­شود که برای کشف قرائن و مقاصد آیات ابزاری لازم باشد و اینجاست که فراگرفتن علوم مقدماتی تفسیر لازم است یا مثلاً مردم آن زمان به متن سنت­ها، عقاید، آداب و فرهنگ جامعه خودشان آشنا بوده­اند ولی در زمان حاضر بخاطر عدم آشنایی به فرهنگ و عقاید آن عصر لازم است که انسان علوم و ابزاری را یاد بگیرد که با رجوع به آن علوم بتواند با فرهنگ و آداب آن عصر آشنا شود تا بتواند آیاتی را که ناظر به سنن و آداب آن عصر بوده درک کند یا مردمی که در آن زمان روایاتی را از خود پیامبر(ص) می­شنیدند درک آن برای آنها آسان بود اما کم­کم که حدیث رواج پیدا کرد، فهم احادیثی که از پیامبر(ص) و بعد از آن از ائمه معصومین(ع) در مورد امور مختلف به ویژه در مورد آیات قرآن روایت شده نیازمند دانشی شد به عنوان دانش فقه الحدیث که با این علم بتوان به تحلیل سخنان پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) پرداخت، پس یکی از مهم­تریم عوامل تدوین و نیازمندی به بعضی از علوم مقدماتی تفسیر دور شدن از عصر نزول است.

عامل دوم:

عامل دوم صیانت قرآن از لغزش و انحراف است، انگیزه­های زیادی برای انحراف معانی قرآن و تحمیل آراء و نظرات اشخاص و گروه­ها بر قرآن وجود داشت، نزول قرآن و شکل­گیری جامعه اسلامی در آن عصر باعث شد که خیلی از افراد برای رسیدن به اهداف خود نظرات و آراء خود را در قرآن داخل کنند و حتی افراد دنیا پرستی که منافقانه ظاهرشان را مسلمان نشان می­دادند برای آنکه بتوانند بر جامعه مسلط شوند با رنگ و بوی دینی و اسلامی حضور پیدا می­کردند؛ مثلاً بنی امیه و در رأس آنها معاویه بن ابی سفیان(لعنة الله علیهما) خود را خلیفه رسول الله(ص) می­دانستند و با استفاده از اسلام و قرآن مردم را فریب داده و دور خود جمع کرده و در بعضی از موارد برای رسیدن به اهداف شوم خود قرآن را وارونه کرده و در بعضی مواقع تفسیر به رأی می­کردند، برای حفظ قرآن از این لغزش­ها و انحرافات لازم بود که قواعدی برای استفاده نظام­مند از آیات شکل بگیرد که بخش عمده­ای از مباحث اصول فقه برای فهم آیات و تفسیر صحیح آیات است.

بعلاوه آن زمان وقتی که قرآن به کشورهای مختلف اسلامی راه پیدا کرد و از آن طرف هم آثار حکماء و فلاسفه ایران و یونان قدیم به بلاد اسلامی راه پیدا کرد، باب شبهات و سؤالات زیادی پیرامون بسیاری از مطالب قرآنی باز شد که برای پاسخ گویی به شبهات و حفظ و صیانت از قرآن لازم بود که بخشی از علوم عقلی مثل منطق و کلام و… به عنوان علوم مقدماتی تفسیر تدوین شود.

عامل سوم:

عامل سوم ارتباطی بود که مسلمین با اقوام و ملل دیگر پیدا کردند که یا تازه مسلمان شده بودند یا اینکه مسلمان نشده بودند ولی مسلمین با آنها ارتباط داشتند، نفس این ارتباطات که بعد از فتح سرزمین­های جدید و ارتباط مسلمین با بیگانگان پیش آمد موجب اختلاط فرهنگی گسترده­ای شد، این اختلاط در حوزه­های زبان، ادبیات، لغت، فصاحت و بلاغت و بسیاری از امور دیگر پیش آمد و برای حفظ اصالت زبان قرآن لازم بود قوانین و قواعد ادبی و علوم وابسته به آن تدوین شود لذا نیاز به علوم ادبیات، لغت، فصاحت و بلاغت پدید آمد.

با توجه به آنچه بیان شد روشن می­شود که در اصل احتیاج به علوم مقدماتی تفسیر تردیدی وجود ندارد.

«والحمد لله رب العالمین»