جلسه پنجم-۲- روایات

دانلود-جلسه پنجم-PDF

جلسه پنجم
2- روایات
23/۰۷/۱۳۹۰

قواعد بهره­گیری از روایات در تفسیر

عرض کردیم یکی از منابع مهم تفسیری بعد از قرآن روایات است، در مورد روایات اگر بخواهیم قواعدی را برای بهره­گیری از روایات برای تفسیر آیات ذکر کنیم می­توانیم چند ضابطه یا قاعده را ذکر کنیم که در این چارچوب­ها روایات به نوعی به تبیین و توضیح و تفسیر یا حتی تأویل آیات می­پردازند که ما به چند مورد اشاره می­کنیم:

قاعده اول:

قاعده اول این است که بعضی از روایات در مقام استنباط یک حکم شرعی به آیه­ای استدلال می­کنند و در آیات الاحکام این مورد بیشتر به چشم می­خورد؛ روایتی از امام(ع) وارد شده که از ایشان درباره حکمی سؤال کرده­اند و حضرت نحوه استدلال به آیه قرآن را بیان فرموده­اند؛ مثلاً در مورد آیه شریفه:«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلىَ الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلىَ الْكَعْبَين‏» [۱] از حضرت سؤال می­کنند چرا شما در مورد وضوء اینگونه فرمودید؟ حضرت فرمودند:«لمکان الباء».

قاعده دوم:

دومین قاعده این است که بعضی روایات مصادیقی برای آیات ذکر می­کنند مثل روایتی که در تفسیر «قُربی» در آیه شریفه قُل لَّا أَسَْلُكمُ‏ْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فىِ الْقُرْبى‏» [۲] وارد شده که روایت مصادیق قربی را بیان کرده که ذوی القربی چه کسانی هستند.

قاعده سوم:

قاعده سوم این است که بعضی از روایات مراد و منظور از یک کلمه را بیان می­کنند؛ مثلاً در مورد کلمه «سُحت» که در قرآن آمده است روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که مصادیق سحت را ذکر می­کند و حضرت می­فرمایند: پولی که در برابر سگ و میته اخذ می­شود، پولی که به فاحشه می­دهند و رشوه­ای که قاضی می­گیرد و مزد کاهن همه از موارد سحت است [۳] یا روایتی که عبد العظیم حسنی در ذیل آیه شریفه:«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لحَْمُ الخِْنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِْ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترََدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكلَ‏َ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلىَ النُّصُبِ وَ أَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالْأَزْلَامِ» [۴] از امام جواد(ع) نقل می­کند که حضرت چهار کلمه: «الْمُنْخَنِقَةُ والْمَوْقُوذَةُ والْمُترََدِّيَةُ والنَّطِيحَةُ» را توضیح داده­اند و فرموده­اند: منخنقة حیوانی است که خودش خفه شده و مرده، موقوذة حیوانی است که با بیماری مرده، متردّیة حیوانی است که از بلندی یا از کوه سقوط کرده و مرده و نطیحة حیوانی است که حیوان دیگر به او شاخ زده و مرده است. [۵]

قاعده چهارم:

قاعده چهارم روایاتی است که به طور کلی در مقام توضیح و تبیین آیه هستند نه اینکه بخواهند مصداقی را ذکر کنند یا بخواهند یک کلمه خاص را معنا کنند بلکه کل آیه را توضیح می­دهند؛ مثلاً در مورد آیات شریفه:«لَا أُقْسِمُ بهَِاذَا الْبَلَدِ» [۶] و «وَ أَنتَ حِلُّ بهَِذَا الْبَلَد» [۷] امام صادق(ع) می­فرمایند: قریش به شهر مکه تعظیم می­کردند اما حرمت پیامبر(ص) را نگه نمی­داشتند خداوند در این آیات می­فرماید: به این سرزمین قسم نمی­خورم در حالی که حرمت تو(پیامبر(ص)) در این سرزمین نگه داشته نشده است، امام صادق(ع) می­فرماید: اینکه چرا خداوند این را فرمود برای این بود که در آن سرزمین قریش حتی نسبت به قاتلین آباء و اجدادشان حریم نگه می­داشتند به این نحو که اگر قاتلی از پوست یا برگ درختان حَرَم برای خودش چیزی درست می­کرد و آن را به گردن می­انداخت در امان بود، همین مردم که برای این سرزمین این قدر احترام قائل بودند درباره پیامبر(ص) کارهایی کردند که نسبت به دشمنان خود هم روا نمی­داشتند، و خداوند با نزول این آیات در مقام سرزنش مردم آن سرزمین و روزگار است، این روایت منظور کلی این آیات را توضیح داده است.

قاعده پنجم:

قاعده پنجم روایاتی است که به تأویل آیه و ذکر معنای باطنی یک آیه می­پردازند، در قسم قبلی گفتیم روایت خود آیه را توضیح می­دهد اما اینجا معنای باطنی مراد است؛ یعنی روایات در معنای باطنی آیات وارد می­شوند نه معنای ظاهری، معنای باطنی؛ یعنی آن معنایی که از ظاهر فهمیده نمی­شود ، تأویل یعنی چیزی که حتی ممکن است با ظاهر مخالف یا حداقل متفاوت باشد، مثلاً در مورد آیه شریفه:«وَ عَلَامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يهَْتَدُون‏» [۸] ، ظاهر آیه درباره ستاره و علامت­هایی است که مردم در دریاها و بیابان­ها به آن­ها استناد می­کنند و راهنمای مردم برای جهت­یابی هستند و مردم با آن علامت­ها و ستاره هدایت می­شوند، روایتی از امام صادق(ع) وارد شده که می­فرماید: پدرم از پدرش تا رسول خدا(ص) روایت کرده که پیامبر(ص) فرموده است: نجم ستاره جُدی است که غروب نمی­کند و بوسیله آن قبله مشخص می­شود و مردم در خشکی و دریا راهنمایی می­شوند [۹] ، این روایت معنای باطنی را نگفته است بلکه همین معنای ظاهری را بیان کرده و معنای آیه را توضیح می­دهد که به قسم قبلی ملحق می­شود، اما روایت دیگری از امام صادق(ع) وارد شده که منظور از نجم، رسول خدا(ص) و منظور از علامات، ائمه(ع) هستند؛ یعنی مردم به واسطه ائمه(ع) و شخص پیامبر(ص) هدایت می­شوند [۱۰] ، اینجا روایت، یک معنای باطنی را برای آیه ذکر می­کند، یک نکته را توجه داشته باشید و آن اینکه در مواردی یک روایت به معنای باطنی یا تأویل آیه می­پردازد که انطباق آیه بر مورد روشن نیست؛ یعنی اگر امام معصوم(ع) آن را بیان نمی­کرد روشن نمی­شد ولی با بیان ائمه(ع) معنای باطنی آیه روشن می­شود، پس وقتی روایات در صدد ذکر معنای باطنی یا تأویل آیه­ای بر می­آیند در واقع چیزی را بیان می­کنند که در مواجهه با ظاهر آیه به ذهن ما خطور نمی­کند ضمن اینکه ممکن است روایت، یک معنای ظاهری را هم برای آیه ذکر کند مثل همین موردی که ذکر کردیم؛ یعنی در مورد یک آیه یک روایت از امام صادق(ع) در مقام توضیح مراد آیه است و یک روایت هم در مقام تبیین معنای باطنی و تأویل است.

مثال دیگر آیات شریفه:«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» [۱۱] و «وَنُمَكِّنَ لهَُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُواْ يحَْذَرُون» [۱۲] است، ظاهر این آیات در مورد پیروزی بنی اسرائیل بر فرعون و هامان است که می­فرماید: منت بگذاریم و نعمت عطاء کنیم به کسانی که در زمین استضعاف شدند و نعمت و منت ما بر آن­­ها این است که ما آن­ها را پیشوا و وارثان زمین قرار می­دهیم، این در حقیقت منت الهی است بر بنی اسرائیل که بر فرعون و هامان و لشکریان آن­ها پیروز شدند، پس ظاهر آیه معلوم است که خداوند متعال به کمک بنی اسرائیل آمد و آن­ها را مورد لطف و عنایت خودش قرار داد و با هلاکت فرعون بنی اسرائیل وارث سرزمین مصر و پیشوای مردم شدند، بعضی از روایات معنای دیگری برای آیه فوق ذکر کرده­اند که اگر بیان این روایات نبود ما به آن معنا منتقل نمی­شدیم و آن معنا این است که گفته­اند مراد از مستضعفین، پیامبر(ص) و آل پیامبر هستند که دشمنان آن­ها را زیاد اذیت کردند و مشقت­های زیادی را متحمل شدند، خدا می­فرماید ما از این گروه یک نفر را به نام مهدی(عج) آل محمد(ص) برمی­انگیزانیم و آن­ها را وارث زمین قرار می­دهیم و دشمنان آن­ها را خوار می­کنیم. [۱۳]

سؤال: این آیات اخبار از یک ماجرایی است که قبلاً اتفاق افتاده است حال چگونه ممکن است آیه­ای که مربوط به واقعه­ای است که قبلاً اتفاق افتاده منطبق شود بر چیزی که بعداً می­خواهد واقع شود؟

استاد: لحنی که در این آیات بکار رفته لحنی نیست که اخبار از گذشته و ماضی باشد بلکه لحن آیه به صورت مضارع است و وقتی لحن آیه به صورت مضارع باشد ولو در یک واقعه­ای این آیه نازل شده باشد منافات ندارد با اینکه یک سنت و قاعده باشد؛ یعنی این آیه شأن نزولی داشته و موردی بوده که این آیه بر آن منطبق می­شده اما شأن نزول و مورد، موجب تخصیص آیه به آن واقعه نمی­شود بلکه عام است؛ یعنی مورد آیه در زمان گذشته تحقق پیدا کرده اما این بدان معنا نیست که بعداً محقق نشود بلکه همین قانون در هر زمانی می­تواند محقق شود اما اینکه این آیه را بخصوص منطبق بر آخرالزمان و قیام حضرت مهدی(عج) می­کنند چیزی است که ما به عنوان معنای باطنی از آیه می­فهمیم و ظاهر آیه چنین چیزی را نمی­رساند و تطبیق آیه بر قیام حضرت صاحب الزمان(عج) تأویلی است که ائمه معصومین(ع) از آیه داشته­اند. پس اولاً خاصیت تأویل و معنای باطنی این است که ما به حسب ظاهر به آن معنا منتقل نمی­شویم و ثانیاً این آیات إبا ندارند از اینکه اگر در یک واقعه­ای نازل شده باشند به قضایای دیگر مربوط نباشند یا اصل آن مورد باشد و سایر موارد فرع آن مورد اصلی باشند پس منافاتی ندارد که هم معنای ظاهری صحیح باشد و هم معنای باطنی چون معنای باطنی مفهوم و معنایی است که اگر توسط ائمه(ع) بیان نمی­شد ما آن را نمی­فهمیدیم.

بحث جلسه آینده: بعضی شبهه­ای را مطرح کرده­اند با این عنوان که روایاتی که در مقام تفسیر هستند حجیت ندارند که انشاء الله آن را در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . مائده/۶.

[۲] . شوری/۲۳.

[۳] . بحار الانوار، ج۱۰۳، ص۴۲.

[۴] . مائده/۳.

[۵] . بحار الانوار، ج۶۵، ص ۱۴۷.

[۶] . بلد/۱.

[۷] . همان/۲.

[۸] . نحل/۱۶.

[۹] . بحار الانوار، ج۸۴، ص۶۶.

[۱۰] . همان، ج۱۶،ص۸۸.

[۱۱] . قصص/۵.

[۱۲] .همان/۶.

[۱۳] . بحار الانوار، ج۵۱، ص۵۴.