جلسه پنجم-سیر تدوین حدیث نزد اهل سنت

دانلود-جلسه پنجم-PDF

جلسه پنجم
سیر تدوین حدیث نزد اهل سنت
۱۵/۰۸/۱۳۸۹

خلاصه جلسه گذشته:

تا اینجا عرض شد که مسئله نقل حدیث در زمان خود پیغمبر اهمیت خاصی داشت تا جا ئیکه بعد از پیغمبر این مسئله به دلائل مختلف بیشتر هم اهمیت پیدا کرد به طوری که برای کسب یک حدیث بعضاً مسافرت­های طولانی را انجام می­دادند.

همانطور که عرض شد علاوه بر اهتمامی که به نفس نقل حدیث بود بعضی مسائل هم باعث شد که این مسئله یک اهمیت مضاعفی پیدا کند، انگیزه­های مادی، دواعی نفسانی و اموری از این قبیل، برای اینکه آن موقع ناقلین حدیث در صدر توجهات بودند، مراجعه به آنها زیاد بود و خود به خود شهرتی برای آنها ایجاد کرده بود و این باعث شده بود که حتی زمینه­هائی برای کسب درآمد فراهم شود یعنی مطامع مالی هم ضمیمه شد بر این جهت که نقل حدیث اهمیت پید اکند که البته این امر باعث ورود کسانی که صلاحیت نداشتند به این عرصه شد، جعل حدیث، دروغ­ها و اکاذیبی که در این زمینه پیدا شد داستان مستقلی دارد که با ید به آن پرداخته شود .

اجمالاً اینکه برای نقل حدیث اهتمام زیادی قائل بودند و مسافرت­هائی را در این زمینه انجام می­دادند. نقل می­کنند که مثلاً جابربن عبدالله انصاری (م ۷۲ یا ۷۴ ه.ق) _احادیث زیادی از پیغمبر نقل کرده و ازکسانی است که بعد از پیغمبر عمر طولانی داشته است. البته او آخرین صحابی پیغمبر نبود، مثلاً انس بن مالک در بصره درسال ۹۱ ه.ق فوت کرده یعنی تقریباً۲۰ سال بعد از جابر بن عبدالله انصاری، یا در کوفه عبدالله بن ابی در سال ۸۷ ه.ق وفات یافته و یا ابوطفیل عامر بن واصله که در سال ۱۱۰ ه.ق ازدنیا رفته که همه اینها بعد از جابر بوده­اند _ شنیده بود که عبدالله انیس جهنی حدیثی راجع به قصاص از پیامبر شنیده و از هر کسی که می­پرسید کسی این حدیث را به یاد نداشت، اینقدر مسئله مهم بوده که می­گوید: به بازار رفتم و شتری خریدم و به مصر رفتم، یک ماه این مسافرت طول کشید، در مصر سراغ منزل عبدالله انیس را گرفتم و او راپیدا کردم، حدیث را از او پرسیدم و برگشتم.

یا مثلاً از عبدالله بن زید نقل می­کنند که می­گوید من سه سال در مدینه اقامت کردم و هدفم این بود که یک حدیث را از ناقل اصلی آن بشنوم. ممکن است در این امور بعضاً مبالغه هم صورت گیرد اما اصل مسئله که نقل حدیث اینقدر مهم بوده که این مشقات را تحمل می­کردند قابل انکار نیست.

با همه اهمیتی که نقل حدیث داشت تقریباً تا نیمه قرن دوم حدیث تدوین نشده بود و عمده نقل احادیث، نقل سینه به سینه و شفاهی بود‑ این بر اساس تدوین حدیث در نزد اهل سنت است و اما کیفیت تدوین حدیث نزد شیعه را بعداً بحث خواهیم کرد‑ البته در بین اصحاب کسانی بودند که نوشته­هائی از احادیث داشتند ولی پراکنده بود، مثلاً عبدالله بن عمرو، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، ابو هریره و… از جمله کسانی بودند که دست نوشته­هائی از احادیث پیامبر داشتند که در همان زمان پیامبر نوشته بودند. امام علی(ع) و امام حسن(ع) هم نوشته­هائی داشته­اند که در بخش دیگری به آنها اشاره می­کنیم .

مثلاً داستانی را حسن بن عمرو بن ابیه نقل می­کند که من یک حد یثی را برای ابوهریره نقل کردم، ابوهریره انکار کرد و گفت: این حدیث را به خاطرندارم، حسن بن عمرو می­گوید: به ابوهریره گفتم: من این حدیث را از خودت شنیده­ام­، گفت اگر از من شنیده­ای باید در بین نوشته­هایم باشد، حسن بن عمرو گوید: با هم به خانه­اش رفتیم و او نوشته­هایش را جستجو کرد و حدیث را پیدا کرد پس معلوم می­شود که نوشته­هائی داشته­اند ولی به طور پراکنده، به هر حال صحیفه­هائی از بعضی اصحاب باقی مانده که می­توان به صحیفه جابر بن عبد الله، ابن عباس و ابوهریره اشاره کرد که بعضی از احادیثی را که از پیغمبرشنیده بودند در این صحیفه­ها یادداشت کرده بودند.

علل عدم کتابت حدیث:

سوال اصلی این است که چرا احادیث پیامبر با همه اهمیتی که داشت کتابت نشد؟ و چرا حتی کسانی که در زمان پیامبر(ص) نوشته­هائی داشتند بعضی از آنها بعد از رحلت حضرت رسول (ص) این نوشته­ها را از بین بردند؟
در پاسخ به سوال فوق وجوهی را می­توان ذکر کرد که در ذیل به آنها اشاره می­کنیم :

۱) در زمان خود پیامبر(ص) شاید هنوز اهمیت کتابت روشن نبود و نمی­دانستند روزی پیش خواهد آمد که به شدت محتاج احادیث پیامبر خواهند بود و لذا سهولت دسترسی به خود پیامبر(ص) برای کسانی که پیرامون ایشان بودند فضائی را ایجاد کرده بود که چندان به کتابت حدیث اهمیت نمی­دادند و اگر مشکلی پیش می­آمد به پیامبر مراجعه می­کردند و مشکل بر طرف می­شد و فکر نمی­کردند که بعد از پیامبر بین خودشان اختلاف می­افتد ودر نسل­های بعد هم مشکلاتی پیش خواهد آمد.

۲) در زمان پیامبر(ص) کسانی که نوشتن بلد بودند و ابزار کتابت را در اختیار داشتند، زیاد نبودند لذا این عامل هم در عدم کتابت بی تأثیر نبود.

۳) مسئله دیگری که بعضی از منابع اهل سنت به آن اشاره کرده­اند این است که خود پیغمبر(ص) از نوشتن نهی کرده است روایتی را از پیامبر(ص) نقل می­کنند که رسول اکرم(ص) فرموده­اند: «لا تکتبوا عنّی و من کتَب عنّی غیر القرآن فلیمحه و حدّثوا عنّی و لاحرج» [۱] یک معنای روایت این است که پیامبر(ص) فرمودند: از من چیزی ننویسید و اگر غیر از قرآن از من چیزی نوشتید محو کنید، اما اشکال ندارد که از من حدیث نقل کنید یعنی اینکه حضرت نوشتن را نهی کرده است.

۴) جهت عمده و مهمترین عامل از بین رفتن کتابت حدیث نهی خلیفه دوم (عمر) از کتابت می­باشد.

بررسی وجوه چهارگانه فوق:

وجوه اول و دوم: مهم و اساسی نیستند.

وجه سوم: یعنی نهی پیامبر(ص)

اوّلاً: در اصل صحت حدیث بحث است وتوجیهاتی شده از جمله اینکه خود اهل سنت می­گویند: این نهی در ابتدای نزول قرآن بوده که امکان التباس و اشتباه قرآن با حدیث پیغمبر وجود داشته است ولی بعدها که طبقه حفاظ قرآن پیدا شدند امکان اشتباه آیات قرآن با احادیث کمتر شد لذا این نهی مربوط به ابتدای نزول قرآن است و می­گویند که بعداً حتی خود پیامبر(ص) به عبدالله بن عمرو بن عاص اجازه کتابت دادند، این چیزی است که در منابع اهل سنت نقل شده است.

ثانیاً: اگر هم قبول کنیم که نهی از جانب پیامبر وارد شده محدود به زمان خاصی بوده است.

ثالثاً: این روایت معارض دارد وآن روایتی است که پیامبر می­فرمایند: علم را با کتابت حفظ کنید. لذا بعید است که پیامبر(ص) ناهی از کتابت باشد.

وجه چهارم: در بین وجوه چهارگانه­ای که ذکرشد مهمترین عامل عدم کتابت حدیث عامل چهارم است. خلیفه دوم به طور جدی از کتابت حدیث نهی کرد که بواسطه این نهی نه تنها مسئله کتابت حدیث مورد توجه قرار نگرفت بلکه حتی کسانی هم که نوشته هائی را از سخنان پیغمبر (ص) داشتند از بین بردند یعنی به طور کلی فضایی ایجاد شد که خیلی اجازه رسمی برای کتابت حدیث نبود ،تا قبل از آن شاید اهمیت نمی­دادند یا زمینه کتابت وجود نداشت اما ممنوعیت رسمی نداشت ولی وقتی که خلیفه رسماً منع کرد محدودیت جدی­تر شد. استدلال عمر برای منع از کتابت حدیث این بود که این احادیث ممکن است با کتاب خدا مخلوط شده و موجب اشتباه گردد. خلیفه دوم می­گفت: یهود به کتابت حدیث پرداختند و در نتیجه از کتاب خدا دست برداشتند و این موجب شد که تحریفاتی در دینشان پیش آید.

این نهی واستدلالی که خلیفه دوم آورده است باطل است و پاسخ دارد زیرا اگر کتابت صورت بگیرد نه تنها اشتباه بین آیات قرآن و احادیث پیش نمی­آید بلکه امکان اشتباه خیلی کمتر می­شود بلکه آنچه امکان اشتباه آیات و احادیث را بالا می­برد عدم کتابت و اتّکاء به نقل سینه به سینه و شفاهی است.

دیدگاه صحابه در مورد کتابت حدیث:

به طور کلی بین صحابه در مورد کتابت حدیث دو دیدگاه وجود داشت:

۱) عده­ای از صحابه کتابت حدیث را مباح و جائز می­دانستند ازجمله علی بن ابی طالب(ع)، حسن بن علی(ع)، جابر بن عبدالله انصاری، سعید بن جبیر، ابن عباس و… که اینها جزء گروهی بودند که مدافع کتابت حدیث بودند.

۲) عده­ای که مخالف کتابت حدیث بودند که در رأس آنها خلیفه دوم بود و جمع دیگری هم به تبع او بر این عقیده بودند.

عمر را نوعاً جزء مانعین کتابت حدیث ذکر کرده­اند اما سیوطی او را جزء مجوزین کتابت آورده است که قطعاً صحیح نمی­باشد زیرا عمر رسماً کتابت را منع کرده است. با همه این اختلافاتی که بین اصحاب بود گروهی که کتابت را جایز می­دانستند نوشته­های خود را حفظ کرده­اند از جمله کتاب علی(ع) که امام باقر(ع) در روایتی احادیثی را مستند به این کتاب ذکر می­کند که در کتاب علی(ع) این روایت آمده است. کتاب علی(ع) روایاتی بوده که پیامبر(ص) به ایشان املا کرده بود و به عنوان «کتاب علیٍ» معروف است.

آنچه که بیان کردیم عوامل عدم کتابت حدیث بودند که باعث شد حدیث حدوداً در یک دورة صد و سی ساله کتابت نشود.

بحث جلسه آینده: درباره برداشته شدن منع کتابت حدیث و چگونگی تدوین حدیث خواهد بود .

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . تدریب الراوی، ص۲۸۵.