جلسه هشتم-۲- روایات(بررسی شبهه عدم حجیت روایات تفسیری)

دانلود-جلسه هشتم-PDF

جلسه هشتم
۲- روایات(بررسی شبهه عدم حجیت روایات تفسیری)
۰۷/۰۸/۱۳۹۰

خلاصه بحث جلسه گذشته:

بحث ما در ذکر ادله قائلین به عدم حجیت روایات تفسیری بود، عرض کردیم روایات بعد از قرآن یکی از مهم­ترین منابع تفسیری محسوب می­شوند، بعد از قرآن روایات می­تواند در تفسیر آیات قرآنی به ما کمک کند، ما ادله­ای هم برای منبع بودن روایات ذکر کردیم لکن اینجا شبهه­ای مطرح شده و آن اینکه اساساً روایات تفسیری حجت نیستند تا بخواهند منبع تفسیر محسوب شوند به این مناسبت وارد بحث از حجیت روایات تفسیری شدیم و گفتیم این بحث در واقع از مباحث مربوط به حجیت خبر واحد است، بحث در مورد خبر واحد این است که آیا خبر واحد مطلقا حجت است یا در خصوص احکام؛ یعنی روایاتی که درباره یک حکم شرعی یا یک موضوع دارای اثر شرعی وارد شده فقط حجت است؟ لذا اگر روایتی در مقام اخبار از یک واقعه تاریخی یا مربوط به یک امر اعتقادی و یا در مقام تفسیر یک آیه­ای باشد حجت نیست، طبق این مبنا نمی­توان به روایات تفسیری تکیه کرد و این روایات قابل اعتماد نیستند.

ما اکنون در مورد خصوص روایات تفسیری بحث می­کنیم وگرنه بحث شامل امور اعتقادی و وقایع تاریخی هم می­شود، اگر کسی قائل به حجیت خبر واحد به طور مطلق نشود در خیلی از امور مشکل پیدا می­شود؛ مثلاً در مباحث اعتقادی همه روایات کنار گذاشته می­شود و نمی­توان به آن­ها اعتماد کرد، همچنین روایاتی که خبر از یک حادثه­ای می­دهند؛ مثلاً از وقایع صدر اسلام خبر می­دهند قابل اعتماد نیستند و باید کنار گذاشته شوند و همچنین است روایاتی که در مقام تفسیر آیه­ای از آیات قرآن وارد شده­اند، این موضوع بحث بود که در جلسات گذشته به آن اشاره کردیم.

گفتیم کسانی که قائل به این قول هستند دو دلیل برای ادعای خودشان ذکر کرده­اند، دلیل اول دلیلی بود که شیخ مفید ایراد کردند و ما آن را در قالب دو قیاس مطرح کردیم و مورد بررسی قرار دادیم و اشکال آن دلیل را ذکر کردیم.

دلیل دوم:

مقدمه:

دلیل دومی که ذکر می­کنند یک فرقی با دلیل اول دارد و آن این است که دلیل اول در مقام اثبات عدم حجیت خبر واحد در مورد مطلق روایات تفسیری بود اما دلیل دوم صرفاً در مقام اثبات عدم حجیت خبر در مورد تفسیر آیه­ای که به حکمی از احکام مربوط نیست می­باشد، پس نتیجه دلیل اول این بود که اگر روایت در مقام تفسیر آیه­ای باشد که به حکمی از احکام شرعیه مربوط نیست، دیگر حجت نبوده و کلاً کنار می­رود؛ یعنی نتیجه دلیل اول نفی آیات تفسیری است مطلقا، پس از آنجایی که روایات دو دسته­اند که یک دسته از روایات در مقام تفسیر آیاتی هستند که مربوط به یک حکم شرعی یا موضوع یک حکم شرعی است و دسته دیگر روایاتی هستند که در مقام تفسیر آیاتی هستند که مربوط به اصول معارف و اعتقادات هستند نتیجه این می­شود که دلیل اول در مقام اثبات عدم حجیت خبر واحد در تفسیر مطلق آیات است اعم از آیاتی که در مقام بیان حکم شرعی هستند و آیاتی که در مقام بیان اصول معارف هستند لذا نتیجه دلیل اول نفی مطلق روایات تفسیری است چه به احکام شرعیه مربوط باشند و چه نباشند ولی نتیجه دلیل دوم فقط نفی روایات تفسیریی است که مربوط به احکام شرعیه نیستند.

بیان دلیل:

دلیل دوم این است که ما وقتی می­گوییم خبر واحد یا هر اماره ظنیه­ای حجت است معنای حجیت ترتیب اثر دادن به آن اماره و خبر است، ترتیب اثر دادن عبارت است از همان منجزیت و معذریت؛ یعنی حجیت در واقع به معنای منجزیت و معذریت است، وقتی می­گوییم خبر واحد حجت است؛ معنایش این است که اگر این خبر مطابق با واقع باشد واقع را در حق ما قطعی و منجز می­کند؛ یعنی بر موافقت با واقع ثواب و بر مخالفتش عقاب مترتب می­شود، وقتی می­گوییم خبر واحد معذر است؛ یعنی چنانچه این خبر با واقع مطابق نبود برای ما عذر درست می­کند و جلو عقاب مکلفی که عمل او مخالف با واقع درآمده را می­گیرد پس معنای حجیت خبر واحد و هر چیزی که حجت باشد عبارت است از معذریت و منجزیت، معذریت و منجزیت صرفاَ در باب تکالیف متعلق به اعمال معنا دارد؛ یعنی آنچه که به فعل و ترک مربوط است لذا اگر مفاد یک خبر، حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی باشد طبیعتاً می­توان گفت این خبر معذر و منجز است اما اگر مفاد خبر، غیر از حکم شرعی باشد معنا ندارد که گفته شود آن خبر برای ما معذر و منجز است چون چیزی وجود ندارد که آن را در حق ما تنجیز کند و همچنین چیزی نیست که معذر از مخالفت با آن باشد لذا اتصاف به وصف حجیت در مورد خبر واحد مربوط به غیر حکم شرعی معنا ندارد، این محصل دلیل دوم بود که عرض کردیم.

پاسخ آقای خویی به دلیل دوم:

مرحوم آقای خویی به این دلیل و شبهه یک پاسخی داده­اند، ایشان معتقدند حجیت به معنای معذریت و منجزیت که مرحوم آخوند به آن معتقد است همین شبهه و اشکال را در پی خواهد داشت؛ یعنی اگر ما حجیت را به معنای معذریت و منجزیت بگیریم این اشکال و شبهه وارد است؛ یعنی نتیجه آن، این است که خبری که مؤدای آن یک حکم شرعی یا موضوع برای یک حکم شرعی باشد معقول است چون معذریت و منجزیت طبق تفسیری که ما ارائه دادیم این بود که منجزیت؛ یعنی قطعی کردن و عذر درست کردن در حق مکلفین که این در صورتی معنا دارد که یک واقعی برای تکلیف باشد که اگر این عمل مطابق با واقع در آمد برای مکلف قطعی شود و اگر مخالف با واقع در آمد برای مکلف معذر باشد، حال اگر غیر حکم شرعی مثل یک حادثه تاریخی باشد آیا می­توان گفت آن حادثه تاریخی برای ما منجز می­شود و آیا می­شود یک واقعی را فرض کرد که آن خبر با آن واقع مطابق باشد و واقع در حق ما منجز شود یا مثلاً در صورت مخالفت، معذر از آن واقع باشد؟ اصلاً معنا ندارد که خبر از یک حادثه، معذر از واقع یا منجز واقع باشد لذا ایشان می­فرماید اصلاً در مورد اصول اعتقادی و وقایع تاریخی معنا ندارد که گفته شود اگر مطابق با واقع باشند واقع را در حق ما قطعی می­کنند و اگر مخالف با واقع باشند برای ما عذر ایجاد می­کنند، پس ایشان می­پذیرد که طبق این تفسیری که از حجیت ارائه شد روایات نسبت به آیات مربوط به غیر احکام شرعیه هیچ اعتباری ندارد چون اصلاً حجیت به معنای معذریت و منجزیت در مورد آن­ها معنا ندارد.

بعلاوه ایشان مشکل دیگری را هم اضافه می­کنند و می­گویند طبق این تفسیر از حجیت مشکل دیگری هم پیش می­آید و آن این است که روایاتی که إخبار از ثواب بر مستحبات و واجبات می­کنند، باید اخبار قطعی از ثواب هم جایز نباشد؛ یعنی طبق مسلک مرحوم آخوند نمی­شود کسی به استناد بعضی روایات که ثوابی را برای عملی ذکر کرده­اند اخبار از ثواب بدهد و فقط می­تواند بگوید که روایت شده که این عمل فلان ثواب را دارد و خودش نمی­تواند اخبار از ثواب بدهد چون وقتی می­گوییم حجیت به معنای منجزیت و معذریت است بر این مسئله تطبیق نمی­کند که بخواهد بر آن ترتیب اثر بدهد و نمی­تواند بگوید معذر یا منجز است و وقتی نتوانست بگوید معذر یا منجز است این روایات نمی­تواند در محدوده إخبار ما قرار گیرد.

پس به نظر آقای خویی طبق تفسیری که مرحوم آخوند از حجیت دارند و حجیت را به معنای معذریت و منجزیت می­گیرند مسلک مرحوم آخوند این دو مشکل را در پی دارد یکی اینکه روایات تفسیری که در مقام تفسیر یک آیه مربوط به حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی نیستند معتبر نیستند و مشکل دیگر این است که به استناد روایاتی که در مقام اخبار از ثوابی بر یک عمل واجب یا مستحب هستند نمی­تواند از آن ثواب خبر بدهد و فقط می­تواند بگوید روایت چنین گفته است چون روایت در این صورت اعتبار ندارد تا بخواهد به نحو قطعی از ثواب خبر بدهد. [۱] لذا گویا ایشان می­پذیرد که اگر حجیت به همین معنایی که مستشکل گفته تفسیر شود که همان مبنای مرحوم آخوند است این مشکلات را در پی خواهد داشت؛ یعنی روایاتی که در مقام تفسیر آیات مربوط به حکم شرعی نیستند کنار گذاشته می­شوند و معتبر نیستند.

راه حل آقای خویی:

آقای خویی می­گویند ما حجیت را به نحو دیگری معنا می­کنیم که طبق این معنا مشکل حل می­شود، به نظر ایشان حجیت نسبت به خبر واحد؛ یعنی جعل ما لیس بعلمٍ بمنزلة العلم؛ یعنی چیزی را که علم نیست به منزله علم قرار دادن، همان گونه که مرحوم نائینی می­گویند، چون ایشان می­فرمایند علم دو نوع است: علم حقیقی(وجدانی) و علم تعبدی، علم تعبدی؛ یعنی آنچه که فی الواقع علم نیست ولی شارع آن را به منزله علم قرار داده است، اماره معتبره و خبر واحد حقیقتاً مفید علم نیستند اما علم تعبدی هستند و شارع تعبداً اینها را نازل منزله علم قرار داده است، پس اگر حجیت را به این معنا گرفتیم- آقای خویی به تبع استاد خودش محقق نائینی حجیت را به این معنا گرفته است- در این صورت فرقی نمی­کند که مؤدای یک خبر، تفسیر آیه­ای باشد که مربوط به یک حکم شرعی است یا تفسیر آیه­ای باشد که مربوط به یک امر اعتقادی یا واقعه­ای از وقایع تاریخی باشد چون در همه این امور هیچ مانعی از تنزیل خبر واحد به منزله علم وجود ندارد، هر خبر واحد ظنی وقتی به منزله علم قرار داده می­شود آثار علم را به دنبال دارد و ایشان می­گویند عقلاء هم خبر واحد را نازل منزله علم قرار می­دهند و این امر در بین عقلاء هم شایع است، پس وقتی حجیت را به این معنا گرفتیم؛ یعنی حجیت را به معنای جعل ما لیس بعلمٍ بمنزلة العلم گرفتیم نتیجه­اش این است که روایات تفسیری ارزش و اعتبار خودشان را از دست نمی­دهند چون روایات تفسیری هم مشمول این تعریف از حجیت می­شود، این محصل فرمایش آقای خویی بود که عرض شد.

بحث جلسه آینده: حال باید ببینیم که آیا پاسخی که آقای خویی ارائه دادند درست است یا خیر؟ و آیا طبق مبنای مرحوم آخوند و معنایی که ایشان برای حجیت ذکر کردند (حجیت به معنای معذریت و منجزیت) اشکال وارد است یا خیر؟ بررسی کلام آقای خویی و ذکر راه حلی صحیح برای این شبهه را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . مصباح الاصول، ج۲، ص۲۳۹.