جلسه سی و پنجم
اعجاز بیانی: ۲- انتخاب کلمات
۱۳۹۱/۰۳/۰۱
جدول محتوا
Toggleخلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم یکی از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز بیانی است، اعجاز بیانی جلوه¬های مختلفی دارد که در جلسه گذشته به یکی از این جلوه¬ها اشاره کردیم.
۲- انتخاب کلمات
جلوه دوم اعجاز بیانی قرآن انتخاب کلمات است؛ یعنی کلمات به گونه¬ای در قرآن بکار رفته که هر گونه جابجایی در کلمات قرآن باعث به هم ریختن تناسب لفظی و معنوی آیات قرآنی می¬شود و فصاحت و بلاغت قرآن را مخدوش می¬کند. شیخ عبدالقاهر جرجانی در این باره می¬گوید: ادیبان عرب شیفته دقت در گزینش کلمات قرآن شده¬اند چون هرگز کلمه-ای را پیدا نکرده¬اند که متناسب جای خودش نباشد یا لغتی در جایی بیگانه قرار گرفته باشد یا بتوان کلمه¬ای شایسته¬تر و مناسب¬تر برای آن پیدا کرد بلکه این کلمات با چنان نظم و دقتی مرتب شده¬اند که مایه حیرت همگان و باعث عجز آنان شده است.
اینکه به هر حال کلمات قرآن در جای مناسب بکار رفته و باعث اظهار ناتوانی دیگران شده با توجه به فضایی که در آن دوران در بین عرب رایج بوده خیلی مهم است.
مؤلف یکی از کتبی که درباره اعجاز قرآن نوشته شده، داستانی که بین یکی از ادباء عرب و مأمون خلیفه عباسی اتفاق افتاده نقل می¬کند که این شخص نزد مأمون خلیفه وقت می¬رود و مأمون به او می¬گوید: «إجلس» یعنی بنشین، آن شخص در پاسخ مأمون گفت: «یا أمیرالمؤمنین ما أنا بمضطجعٍ فأجلس»؛ من لمیده نبودم که به من گفتی بنشین، اضطجاع به معنای لمیدن است، بعد می¬گوید: به کسی که ایستاده می¬گویند: «اقعد» چون قیام در برابر قعود است و به کسی که لمیده می-گویند: «إجلس»، مأمون بعد از این پاسخ دستور داد جایزه¬ای به آن شخص دادند.
به هر حال مسئله اعجاز بیانی قرآن بیشتر در این فضا نمود پیدا می¬کند و وقتی می¬گوییم در چنین فضایی انتخاب واژه¬ها و کلمات به گونه¬ای است که نه می¬توان آنها را جابجا کرد و نه جایگزینی برای آن پیدا کرد؛ یعنی بهترین وضعیت ممکن برای الفاظ و عبارات همین است که در قرآن شکل گرفته است و این جنبه مهمی است که در غیر قرآن وجود ندارد.
مثلاً خداوند متعال در آیه شریفه: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» به اولواالالباب خطاب می¬کند و می¬فرماید: ای صاحبان خرد برای شما در قصاص حیات تضمین شده است و قصاص موجب حیات و تضمین برای زندگی شماست باشد که در رفتار خود تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید. این جلمه را مقایسه کرده¬اند با جمله¬ای که در قوانین کیفری آن دوران ولو به صورت شفاهی بین مردم رواج داشته و آن این بود که اگر کسی کشته شود باید یک نفر در عوض او کشته شود، آن موقع رسم بر این بود که قانون دانان و قانون نویسان می¬آمدند با کمک و استعانت از ادبا جملاتی را به عنوان قانون قرار می¬دادند و این به صورت زبانی و شفاهی در بین مردم شایع بود و قوانین معمولاً به این شکل مدون می¬شد و قانون قصاص هم همان گونه که در ادیان گذشته وجود داشته در بین مردم جزیرة العرب هم رواج داشته است.
جمله¬ای که برای بیان این حکم در بین مردم آن دوران رواج داشت عبارت بود از: «القتل أنفی للقتل» که سیوطی این جمله را با جمله¬ای که در آیه قصاص آمده مقایسه کرده و ۲۰ وجه برای ترجیح آیه شریفه: «لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب» نسبت به جمله «القتل أنفی للقتل» ذکر کرده است که ما به چند وجه از آن وجوه اشاره می¬کنیم.
معنای جمله«القتل أنفی للقتل» این است که مجازات و کیفر قتل بهترین و برترین بازدارنده برای جرم و جنایت قتل است که متضمن چندین اشتباه است از جمله اینکه:
1- در این جمله قتل را نافی قتل قرار داده در حالی که چیزی نمی¬تواند نافی خودش باشد، درست است که قتل مجازات برای قتل قرار داده شده ولی بالاخره آن هم قتل است و نمی¬تواند نافی قتل باشد در حالی که در آیه قصاص اولاً کلمه قتل ذکر نشده و کلمه قصاص ذکر شده است، قصاص هم معنای قتل را می¬رساند ولی خود قتل ذکر نشده تا گفته شود ممکن نیست چیزی نافی خودش باشد بلکه گفته قصاص، نافی قتل است که در واقع می¬خواهد بگوید قصاص صرف قتل نیست بلکه قتل کیفر گونه است و ذکر لفظ قصاص بر قتل رجحان دارد؛ چون اگر لفظ قتل بکار برده شود نیاز به توجیه دارد که گفته شود این قتل کیفر است و آن قتلی که صورت گرفته جنایت است ولی اگر لفظ قصاص بکار برده شود خودش این بار معنایی را دارد که منظور از قصاص، قتل کیفری است و نیازی به آن توجیه ندارد.
2- در آیه شریفه که می¬فرماید: «لکم فی القصاص حیاة» قصاصِ قاتل سبب حیات و تضمین زندگی است و حیات ضد مرگ و کشته شدن است و در واقع می¬گوید قصاص عامل حیات است در حالی که از جمله «القتل أنفی للقتل» چنین چیزی فهمیده نمی¬شود و فقط می¬گوید قتل بهترین بازدارنده از قتل است.
3- «أنفی» که در جمله «القتل أنفی للقتل» آمده و می¬گوید قتل کیفری بهترین بازدارنده برای جنایت قتل است در حالی که مشخص نیست که أنفی افعل تفضیل از چه چیزی می¬باشد، درست است که قتل بهترین بازدارنده برای قتل است ولی مشخص نیست که این قتل کیفری از چه چیزی بهتر است و این جمله از این جهت مبهم است اما در آیه قصاص اصلاً بحث افعل تفضیل و مقایسه با چیز دیگر در کار نیست بلکه می¬گوید مجازات قتل قصاص است و چیز دیگری نیست و قصاص حیات را تضمین می¬کند.
4- در آیه شریفه قصاص، فن طباق؛ یعنی اجتماع دو ضد و ائتلاف بین متنافرین بکار رفته است، می¬گوید: قصاص موجب حیات است، دو ضد و دو متنافری که اینجا با هم ائتلاف کرده¬اند قصاص که قتل کیفری است با حیات است یعنی می¬گوید قتل موجب حیات است؛ یعنی با اینکه کشتن در مقابل حیات و ضد آن است سبب حیات معرفی شده و این فنی از فنون ادبی است که در این آیه شریفه رعایت شده ولی در جمله «القتل أنفی للقتل» وجود ندارد.
5- آیه قصاص جنبه ایجابی دارد چون می¬فرماید: در قصاص، حیات برای شما قرار داده شده ولی جمله «القتل أنفی للقتل» جنبه سلبی دارد و خیلی فرق می¬کند که با مخاطب با لسان ایجابی سخن گفته شود یا با لسان سلبی.
پس گزینش کلمه قصاص و حیات در آیه قصاص و اینکه اولوا الالباب را مخاطب قرار داده که حاکی از این است که این نکته را فقط صاحبان خرد می¬فهمند و هر کسی نمی¬تواند آن را بهفمد دال بر این است که انتخاب واژه¬ها و کلمات به بهترین نحو صورت گرفته و این فقط در قرآن مشاهده می¬شود و در غیر قرآن وجود ندارد.
پاسخ به سه سؤال
مسئله دیگری که در جلسه گذشته هم اشاره شد مسئله آیات قرآن و تحدی قرآن به اتیان به سوره¬هایی مثل قرآن است که قبلاً به چند آیه از این آیات اشاره کرده¬ایم. یکی از آن آیات آیه شریفه: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» می¬باشد و یا آیه شریفه: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» که قرآن مردم را به مبارزه طلبیده که اگر می¬توانید خودتان و هر کسی غیر از خداوند می¬تواند به شما کمک کند جمع کنید و یک سوره مثل قرآن بیاورید.
سؤالی که در اینجا مطرح می¬شود این است که آیا تحدی این آیات به خصوص بلاغت است یا نه یعنی اینکه در این آیات که تحدی به سوره¬ای از سور قرآن شده است- در آیات قرآنی تحدی به کل قرآن، تحدی به ۱۰ سوره از سور قرآن و تحدی به یک سوره از قرآن ذکر شده که قبلاً به آیات مربوطه اشاره کردیم- آیا این تحدی و مبارزه طلبی فقط در خصوص بلاغت و اعجاز بیانی است یا اینکه اعم است؟ به عبارت دیگر آیا آیات تحدی می¬خواهد بگوید اگر می¬توانید سوره¬ای بیاورید که مثل قرآن از الفاظ بلیغ و فصیح برخوردار باشد یا اینکه می¬خواهد بگوید سوره¬ای بیاورید که هم از نظر الفاظ و هم از نظر محتوی و معارف مثل سور قرآن باشد؟
مسئله دیگر این است که آیا اعجاز قرآن منحصر در بلاغت است یا نه بلکه به غیر بلاغت هم تحدی کرده است؟ و مسئله دیگر هم این است که آیا این بلاغتی که در دو آیه فوق به آنها تحدی شده منحصر به مردم آن دوران بوده یا مردم همه اعصار را شامل می¬شود؟
بحث جلسه آینده
به طور کلی سه مسئله وجود دارد که باید بررسی شود؛ یکی اینکه آیا دو آیه فوق در خصوص تحدی به بلاغت است یا اعم است؟ دوم اینکه اگر در خصوص بلاغت باشد منحصر به مردم آن دوران است یا مردم همه اعصار را شامل می¬شود؟ و سوم اینکه آیا اعجاز قرآن منحصر به بلاغت است یا خیر؟ که این سه مسئله را انشاء الله در جلسه آینده ذکر و بررسی خواهیم کرد.