جلسه سی و یکم-قلمرو تقیه_ جهت سوم: بررسی اعتبار عدم مندوحه_ قول پنجم(امام خمینی)

دانلود-جلسه سی و یکم-PDF

جلسه سی و یکم
قلمرو تقیه_ جهت سوم: بررسی اعتبار عدم مندوحه_ قول پنجم(امام خمینی)
۰۹/۱۱/۱۳۹۷

  قول پنجم: تفصیل امام خمینی(ره)
بحث در جهت سوم در قلمرو تقیه یعثی بررسی اعتبار قید عدم مندوحه در تقیه بود. عرض کردیم ۵ قول در این مسئله وجود دارد که این اقوال را عمدتاً مورد ارزیابی قرار دادیم. فقط دو مورد از آن باقی مانده که آن را هم بیان خواهیم کرد که یکی قول امام (ره) است که تفصیلی در مسئله دادند و دیگری هم قول آقای خویی که در چارچوب همین تفصیلی که اشاره کردم، یک تفصیل جزئی‌تری هم ایشان داده‌اند. 
تفصیلی که امام فرمودند این است که اگر تقیه از غیر مخالفین باشد عدم مندوحه معتبر است ولی اگر از مخالفین باشد، عدم مندوحه مطلقا معتبر نیست. 
 
اعتبار عدم مندوحه در مورد غیر مخالفین 
اما اینکه چرا در مواردی که تقیه از غیر مخالفین است، عدم مندوحه معتبر است، به این جهت است که دلیل مشروعیت تقیه در این موارد عمدتاً حدیث رفع است یا روایاتی مثل «التقیۀ فی کلّ شیئٍ یضطر إلیه ابن آدم» و نیز «التقیۀ فی کلّ ضرورة». اگر در این روایات و نیز حدیث رفع دقت شود و مورد بررسی قرار گیرد، معلوم می¬شود که مقتضای این روایات این است که تقیه دائر مدار ضرورت و اضطرار است یعنی مشروعیت تقیه در جایی است که ضرورت و اضطرار باشد. مثلا طبق «التقیه فی کل شیئ یضطرّ إلیه ابن آدم»، چنانچه در جایی مندوحه وجود داشته باشد؛ یعنی انسان سعه داشته باشد از اینکه عمل را علی غیر وجه التقیه انجام دهد، (این سعه به هر نحوی می¬تواند باشد) قهراً در اینجا اضطرار و ضرورت صدق نمی‌کند. آنچه بر اساس این روایت برای انسان موجب اضطرار است تقیه در آن جایز است. اضطرار به ایجاد طبیعت مهم است یعنی اینکه ما طبیعت را به یک کیفیت خاص ایجاد کنیم. اما اگر اضطرار به این نباشد، مثلا یک تکلیفی که نیاز به قصد دارد را انسان قصد کیفیت خاص را نکند و یا صورت آن عمل را مطابق مأمورٌ به انجام دهد ولی در واقع مأمورٌ به نباشد، طبیعتاً در اینجا ضرورت و اضطرار صادق نیست. ضرورت و اضطرار به این است که نماز را آنگونه که مأمورٌ به واقعی است انجام ندهد. نظیر همین بیان در مورد التقیة فی کلّ ضرورۀ است حدیث رفع هم مفادش همین است، رُفِع ما اضطرّ إلیه.  
بنابراین در مورد غیر مخالفین چون ادله مشروعیت تقیه عمدتا این ادله است، قهراً دائر مدار ضرورت و اضطرار است. 
 
عدم اعتبار عدم مندوحه در مورد مخالفین
اما در مورد مخالفین مسئله اینچنین نیست؛ ادله ای که به حسب ظاهر مختص به مخالفین است و ما مشروعیت تقیه را از این ادله به دست آوردیم، ظاهرش این است که عدم مندوحه در آن اعتبار ندارد.
امام در اینجا دو ادعا دارد:
اولاً: کسی که می¬تواند نماز را مثلا به غیر وجه تقیه اتیان کند، در عین حال بر او واجب نیست و می¬تواند تقیتاً انجام دهد و نه تنها که بر او جایز است بلکه راجح است «إتیانها بمحضر منهم علی صفۀ التقیه». 
ثانیاً: حتی اعمال حیله هم بر او واجب نیست
پس با وجود مندوحه می¬تواند تقیه کند و حتی اگر حیله هم می¬تواند انجام دهد، بر او واجب نیست که حیله به خرج دهد. بعداً دلیل این دو ادعا را عرض خواهم کرد ولی الان مختصراً به آن اشاره می‌کنم.
فرق تفصیل امام با تفصیل بین تقیه خوفی و مداراتی
البته در بعضی از کلمات بین تقیه خوفی و تقیه مداراتی تفصیل داده شده است یعنی گفته¬اند به طور کلی در موارد تقیه خوفی عدم مندوحه معتبر است ولی در موارد تقیه مداراتی عدم مندوحه معتبر نیست. این نظر با آنچه که ما الان از امام نقل کردیم کاملاً فرق دارد؛ چون امام که می‌فرماید تقیه از غیر مخالفین مشروط به عدم مندوحه است، ظاهرش این است که تقیه¬ای که از غیر مخالفین می‌شود، از نوع تقیه خوفی یا اکراهی است (چون اکراهی هم ملحق به اکراهی است). به عبارت دیگر ما در تقیه از غیر مخالفین، مسئله مدارا و جلب مصلحت و منفعت نداریم. البته این غیر مخالفین می¬تواند معنای عامی داشته باشد، از یک طرف سلاطین جوری که شیعه هستند را در برگیرد و از طرفی هم کفار را.
اینجا مسئله مدارا و مصلحت و جلب منفعت، مورد نظر نیست و آنچه که مدّ نظر است دفع ضرر می‌باشد. لذا دائر مدار ضرر است و اینکه آیا صدق ضرر و اضطرار می‌کند یا خیر و لذا اگر مندوحه باشد، دیگر صدق ضرر و اضطرار نمی¬کند.
اما، در مورد مخالفین هم تقیه خوفی، و هم تقیه مداراتی معنا دارد؛ اگر ما نسبت به مخالفین گفتیم که عدم مندوحه معتبر نیست، دیگر فرقی بین تقیه مداراتی و تقیه خوفی وجود ندارد. یعنی چنانچه از ناحیه مخالفین ضرری متوجه این شخص شود، می¬تواند تقیه کند و چنانچه ضرری هم متوجه او نباشد و بلکه جهت جلب منفعت باشد، باز هم می¬تواند تقیه کند. عدم اعتبار مندوحه مطلقاً یعنی اینکه ما به ادله نگاه می‌کنیم، ظاهر این ادله این است که اصلاً مسئله ضرر و اضطرار مطرح نیست و اگر مصلحت هم باشد، کافی است برای مشروعیت تقیه و بلکه برای رجحان تقیه و «بل عدم وجوب الإعمال الحیلۀ».
فارق بین این قول و کسانی که قائل تفصیل بین تقیه خوفی و مداراتی هستند این است که آنها می‌گویند که هرجا تقیه خوفی بود، عدم مندوحه معتبر است و هرجا تقیه مداراتی بود، عدم مندوحه معتبر نیست در حالی که امام در مورد مخالفین فرقی بین خوفی و مداراتی قائل نیستند.
 
روایات دال بر عدم اعتبار عدم مندوحه در مورد مخالفین مطلقاً
به هر حال طبق این قول در برابر مخالفین تقیه مطلقاً مجاز و مشروع است حتی اگر مندوحه هم وجود داشته باشد. ادله¬ای که تقیه را چند روایت است که دلالت دارد بر اینکه تقیه در هر شرایطی مجاز است. البته این روایات معارضاتی هم دارد که آنها را بررسی خواهیم کرد. (مرحوم آقای بجنوردی هم معتقد است که در تقیه مطلقاً مندوحه معتبر نیست). 
عمده ادله تقیه که ظاهراً مختص به مخالفین است، ظاهرش این است که در هیچ کدام عدم مندوحه معتبر نیست.
 
روایت اول
صحیح هشام ابن حکم، قال سمعت اباعبدالله (علیه السلام) یقول: «ایاکم ان تعملوا عملاً نعیّر به فإنّ ولد السوء یعیّر والده بعمله کونوا لمن انقطعتم الیه زینا ولا تکونوا علینا شینا صلّوا فى عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم ولا یسبقونکم الى شئ من الخیر، فأنتم اولى به منهم، والله ما عبدالله بشئ أحبّ الیه من الخباء، قلت و ما الخباء؟ قال: التقیّة» ؛ یعنی بپرهیزید از عملى که ما را به وسیله آن خوار سازید، بدرستى که فرزند بد، با عمل سوء خود باعث ملکوک شدن پدر می‌شود. شما شیعه براى کسى که به او روى آورده¬اید زینت باشید و باعث زشتى و آبروریزى ما نشوید. در نماز جماعت آنها شرکت کنید و از مریض¬هاى آنها عیادت نمایید و در تشییع جنائز آنها حاضر شوید و نباید آنها در انجام عمل خیر بر شما سبقت بگیرند؛ زیرا شما در انجام عمل خیر از آنها سزاوارتر هستید. به خدا قسم خداوند به چیزى که محبوب¬تر از خباء یعنى تقیّه باشد، عبادت و پرستش نشده است.
ظاهر این روایت ترغیب به عمل بر طبق رأی و نظر آنها است، وقتی می‌گوید «صلّوا فى عشائرهم» در حالی که ما یقین داریم نماز آنها از نظر اجزاء و شرایط مثل ما نیست، به این معنا است که به این کار ترغیب شده است. اینکه می‌فرماید «ولا یسبقونکم الى شئ من الخیر فأنتم اولى به منهم»، در همه خیرات مسئله اینچنین است و این خیری که به آن توصیه شده در این روایت، در واقع ترغیب به عمل بر طبق آراء و انظار آنها است. البته این لزوماً معنایش این نیست که در خیر و فقط در قالب همکاری با آنها از آنان سبقت بگیرید، بلکه این یک معنای عامی دارد و به طور کلی در هر کار خیری توصیه به سبقت شده است ولی حداقل یک بخشی¬ از آن کارهای خیری که نمونه¬اش را در این روایت نقل کرده این است که اعمال شما بر طبق آراء و عقائد آنها انجام شود و مهم تر اینکه در ذیل این روایت می‌فرماید: «والله ما عبدالله بشئ…»، خداوند عبادت نشده است به چیزی بهتر و محبوب تر از تقیه. این شاید به ذهن پیروان اهلبیت عجیب می‎آمد که چطور می‌شود عملی که با آنها انجام دهیم بخاطر اشتمال بر بعضی موانع و فقدان بعضی اجزاء چگونه می¬تواند صحیح باشد؟ امام برای اینکه بگوید این عمل هیچ مشکلی ندارد، این جمله را فرموده است.
سوال:
استاد: بحث این است که ایشان یک کبری کلی فرموده که می‌گوید عمل سوء فرزند باعث سرزنش پدر می‌شود. شما هم بپرهیزید از اینکه باعث آبروریزی ما باشید. بلکه باعث زینت ما باشید. در واقع اینجا میخواهد اهمیت تقیه و مصلحتی که در تقیه وجود دارد را بیان می‌کند. بحث این است که تقیه کأنّ یک عنوان ثانوی است و بخاطر اشتمال آن بر مصالح و منافعی که دارد اینهمه ترغیب شده، بحث شرایط عادی نیست.
سوال:
استاد: خیر بحث در این است که کسی که تقیه می‌کند یعنی جماعت شیعه و پیروان اهلبیت، با تقیه باعث زینت ما هستند.
سوال:
استاد: خیر «والله ما عبدالله بشئ احب الیه…» ظهور در جلب قلوب و دوستی با اینها دارد. می‌گوید شما برای اینکه قلوب اینها را جذب کنید چه دفعاً للضرر و چه جلباً للمصلحۀ این کار را انجام دهید. این چیزی است که مطلوب ما است: یعنی عملی غیر از این باعث سرافکندگی ما می‌شود.
سوال:
استاد: روایتی از امام صادق داریم که مکتوب است و بیان می‌کند که چگونه حضرت از این قبیل توصیه‌ها دارند و اینها نوعاً اطلاق دارد. ترغیب برای حضور در برنامه¬های اینها اصلا متوقف بر عدم مندوحه نشده است.
سوال:
استاد: اگر مقیداتی باشد آن را جداگانه بررسی می‌کنیم. نه تنها رجحان این تقیه استفاده می‌شود، بلکه عدم لزوم اعمال حیله هم از این استفاده می‌شود؛ یعنی این ترغیبات با اعمال حیله منافات دارد.
 
روایت دوم
روایت دیگر صحیحه حماد ابن عثمان است، «من صلّی معهم فی الصّف الأول کان کمن صلّی خلف رسول الله فی الصّف الأول».  
این روایت دلالت بر این دارد که صلاۀ کسی که تقیه¬ می¬کند و پشت سر آنها نماز می¬خواند کان کمن صلّی خلف رسول الله فی الصّف الأول و در اینجا مسئله ضرورت و اضطرار مطرح نشده و لذا دلالت بر اعتبار عدم مندوحه و لزوم اعمال حیله نمی¬کند.
چون فضیلت به این بزرگی برای نماز با اینها قرار داده شده است، آیا واقعا با عدم مندوحه سازگاری دارد؟ 
سوال:
استاد: اخبار بسیاری از این قبیل است که قطعاً اطلاق دارد و دلالت بر اعتبار عدم مندوحه ندارد و حتی دلالت بر لزوم اعمال حیله هم ندارد.
در برابر این روایات ما روایاتی داریم که اگر ضرورت و اضطرار باشد و یا اگر چاره نباشد تقیه جایز است و ما باید معارض‌ها را بررسی کنیم.
قبل از ورود به بررسی معارض‌ها باید نکته¬ای را عرض کنم، روایت معارض دو دسته است؛ از یک دسته از روایات اعتبار عدم مندوحه استفاده می‌شود، از دسته¬ای دیگر از روایات لزوم اعمال حیله استفاده می‌شود. ما باید روایات دال بر عدم اعتبار را با چنین روایاتی بسنجیم و ببینیم که آیا معارض دارد یا خیر و اگر معارض دارد ترجیح با کدام است. اگر هم می‌شود بین این‌ها جمع کرد، چه جمعی در اینجا قابل تصور است که این را باید عرض کنم.
سوال:
استاد: اگر چنین باشد پس چرا می‌گوید «کمن صلّی خلفة رسول الله؟». آن نیازی به ترغیب کردن ندارد.
سوال:
استاد: احتمال باید عقلایی باشد. ما در اطلاق این روایات تردیدی نداریم شما یکوقت می‌گویید که ما قبول داریم این مطلق است ولی بعد از دیدن معارض‌ها می‌گویید ما به این دلیل تصرف در این می‌کنیم و آنها را مقدّم می‌کنیم که این یک بحث دیگراست. اینکه بعضی تصرف در مطلقات کردند و حمل کردند بر مقیدها، مبتنی بر این است که صلاحیت تعارض در آن روایات باشد و ما شاهدی هم برای این جمع داشته باشیم، ولی فعلا ظهور در عدم اعتباردارد.
اصل مسئله این است، ما گفتیم بعضی از روایات تقیه عمومات است و بعضی روایات خاص است. اگر مبنای مشروعیت تقیه نسبت به مخالفین را آن عمومات هم بدانیم و بگوییم «التقیۀ فی کلّ شیئٍ یضطرّ إلیه ابن آدم» و این را شامل مخالفین هم بدانیم، در این صورت این روایات به نوعی دائر مدار مسئله ضرورت و اضطرار می‌شود ولی مسئله این است که روایاتی که تقیه در برابر مخالفین را مشروع کرده منحصر به اینها نیست؛ چون روایاتی داریم که مختص به مخالفین است و ربطی به اضطرار و ضرر هم ندارد. 
پس حتی اگر ما عمومات و اطلاقات تقیه را بگوییم که هم شامل مخالفین می‌شود و هم غیر مخالفین.
لذا مشروعیت تقیه را به نحو مطلق ثابت ‌کند، فوقش این است که این  عمومات و اطلاقات تقیه در مورد مخالفین هم مسئله ضرورت و اضطرار را مطرح می‌کند، اما ما روایت دیگری داریم که چنین چیزی در آن وجود ندارد. لذا در فرض فوق الذکر آن عمومات و اطلاقات جزء معارضها قرار می‌گیرند.