جلسه سی ام-امر سوم: حقیقت انشاء


دانلود-جلسه سی ام-PDF

امر سوم: حقیقت انشاءجلسه سی ام
امر سوم: حقیقت انشاء
۲۰/۰۸/۱۳۸۸

بررسی نظر مرحوم آخوند

کلام مرحوم محقق خراسانی در باب انشاء بیان شد همچنین تفاوتهایی که این کلام با کلام مشهور داشت عرض شد اما امروز به بررسی کلام مرحوم آخوند و اینکه آیا کلامی صحیح است یا نه می­پردازیم؟ چند اشکال به نظر مرحوم آقای آخوند وارد است:

اشکال اول:

اشکال اول این است که مرحوم آخوند وجود انشائی را از اعتبار عقلائی تفکیک کرده­اند، که این به نظر صحیح نمی­آید چون لازمه فرمایش ایشان همانطور که بیان شد این است که با انشاء یک وجود انشائی حاصل می­شود که این وجود انشائی در تمام انشائات تحقق پیدا می­کند منتهی در بعضی موارد اعتبار عقلائی حاصل می­شود مثل بیع مالک، آنجایی که مالک مال خودش را مورد بیع قرار می­دهد اما در بعضی از موارد و بعضی از انشائات اعتبار عقلائی محقق نمی­شود مثل بیع غاصب، غاصب وقتی بیع می­کند وجود انشائی به واسطه انشاء او محقق می­شود لکن اعتبار عقلائی حاصل نمی­شود چون کسی بر معامله او و بر ملکیت او اثری مترتب نمی­کند یعنی او را مالک نمی­داند.

اشکال ما به مرحوم آخوند این است که وقتی به عرف و عقلاء مراجعه می­کنیم، می­بینیم درست است که در بعضی از امور عقلاء اعتباری دارند و اثر مترتب می­کنند و در برخی امور اثر مترتب نمی­کنند که مثلا عقلاء در مورد مالک چون اعتبار ملکیت می­کنند و اثر مترتب می­کنند لذا این انشاء او را منشا اثر می­دانند اما در غاصب اینچنین نیست ولی واقعا از دید عقلاء و عرف آیا می­شود گفت که در اینجا دو اعتبار وجود دارد؟ چون لازمه فرمایش ایشان این است که دو اعتبار داریم یکی وجود انشائی که خود ایشان فرمودند از سنخ اعتباریات است و یکی هم ترتیب اثر دادن عقلاء، واین چیزی است که با مراجعه به عرف و عقلاء فساد آن را متوجه می­شویم به عبارت دیگر این دو اعتبار که در طول هم تحقق پیدا می­کند چیزی نیست که مورد پذیرش باشد، وقتی یک معامله مثل بیع تحقق پیدا می­کند یا دنبالش یک اثری محقق می­شود یا نمی­شود و اینکه ما بگوییم یک چیزی به نام وجود انشائی داریم و بعدش هم یک اعتبار عقلائی این به نظر صحیح
نمی­آید. پس اشکال اول این است که مساله تفکیک وجود انشائی از اعتبار عقلائی باطل است.

سوال : یکی از اشکالاتی که به مشهور وارد شد این بود که در بعضی موارد (مثل بیع غاصب) انشاء هست اما ترتیب اثر عقلائی(اعتبار) نیست، آیا خود همین دلیل دوتا بودن و فرق انشاء با اعتبار عقلائی نیست؟

استاد: بله در آن موارد مثل بیع غاصب انشاء هست ولی بحث ما در این نیست و مشکلی نداریم بلکه بحث ما این است که آیا با آن انشاء یک وجود انشائی بوجود می­آید ؟ که ما در این بحث داریم، چون عقیده محقق خراسانی این است که با لفظ یک وجود انشائی حاصل می­شود و در آنجا می­تواند انشاء باشد و در عین حال عقلاء ترتیب اثر ندهند، ولی خیلی افراد هستند که در آن موارد(بیع غاصب) می­گویند انشاء هست ولی به وجود انشائی قائل نیستند مثل مرحوم آقای خویی، مشهور و محقق اصفهانی و دیگران که همه اینها دارند حقیقت انشاء را تفسیر می­کنند ولی آیا همه اینها معتقدند که با انشاء یک وجود انشائی از جنس اعتباری پیدا می­شود، لازمه تحقق انشاء وجود انشائی نیست و ما معتقدیم که در این موارد انشاء هست ولی معتقد نیستیم که در اثر این انشاء یک چیزی بوجود می­آید که اسمش را وجود انشائی بگذاریم.

پس قول به اینکه ما در آن موارد انشاء داریم مساوی با اینکه حتما قائل به وجود انشائی بشویم نیست، این وجود انشائی داشتن بنا بر نظر محقق خراسانی است که ما در آن اشکال داریم.

اشکال دوم:

اشکال دوم در رابطه با اصل وجود انشائی است یعنی اصل وجود انشائی محل اشکال است. در اشکال اول تفکیک وجود انشائی از اعتبار عقلائی صحیح نیست و در اشکال دوم در اصل وجود انشائی اشکال داریم که البته مرحوم محقق اصفهانی اشاره­ای به این اشکال دارند و چون این اشکال را در کلام مرحوم آخوند دیده­­اند به توجیه کلام مرحوم آخوند پرداختند و کلام آخوند را حمل بر یک معنایی کردند که این اشکال وارد نباشد که بعدا که کلام محقق اصفهانی را نقل می­کنیم آنجا در ضمن بررسی کلام محقق اصفهانی معلوم می­شود که این توجیهی که ایشان کرده­اند درست است یا نه؟

اما اشکالی که اینجا مطرح است این است که اساسا غیر از وجودات اربعه آیا می­توانیم معتقد به وجود پنجمی به نام وجود انشائی بشویم ؟

وجودات اربعه:

همانطور که در جلسه قبل گفتیم وجودات بر چهار قسم­اند:

۱) وجود عینی: یعنی آنچه که در عالم خارج تحقق دارد- خارج مقابل ذهن مراد است نه خارج به معنای اعم که شامل ذهن هم بشود- همه آنچه را که تحقق دارند اعم از مادیات و مجردات وجود خارجی می­نامیم و وجود خارجی منحصر در مادیات نیست یعنی منحصر در چیزهای که فضا می­گیرند و جا اشغال می­کنند و مکان نیاز دارند نیست، مجردات هم از جمله وجودات خارجیه هستند مثل ارواح که یک وجود خارجی است ولو اینکه رؤیت نمی­شوند و محتاج به مکان و زمان نیستند.

۲) وجود ذهنی: یعنی همان تصورات و مفاهیمی که در ذهن ما تحقق پیدا می­کنند اعم از معقولات اولی و معقولات ثانیه، چه آن مفهومی که از خارج در ذهن ما نقش می­بند مثل مفهوم زید، بکر و درخت … و چه معقولات ثانیه و امور انتزاعیه مثل کلیت و جزئیت، خود مفهوم کلی انسان، اینها هم از موجودات ذهنی هستند اما اینها مابازاء خارجی برای آنها نیست، منشا انتزاع دارند اما موطن این مفاهیم در ذهن­ است.

۳) وجود لفظی: در اینجا این سوال را مطرح می­کنیم: به نظر شما وجود لفظی چیست؟

سوال: آیا وجود لفظی نوعی از وجود خارجی نیست؟

استاد: اگر وجود لفظی نوعی از وجود خارجی باشد چرا قسیم آن قرار داده­اند و قسمی مجزا از هم قرار دادند، چرا
گفته­اند وجودات بر چهار قسم­اند، پس بگویند دو قسم بیشتر نیست.

سوال: وجود لفظی همان وجود خارجی است که قبلا نبوده است حال با این لفظ موجود می­شود و وقتی ما تلفظ می­کنیم ایجاد می­شود، پس وجود مستقل از وجود خارجی پیدا می­کند.

استاد: مگر دیگر وجودات قبلا وجود داشته­اند! تمام موجودات ممکن مسبوق به عدمند، از این جهت فرقی بین وجود لفظی و دیگر وجودات نیست که شما می­خواهید فرق بگذارید، همه موجودات قبلا نبوده­­اند و برای مثال خود شما قبلا نبوده­ای، این خصوصیت حادث­ها است که قبلا نبوده­اند.

سوال: بین عقلا یک اعتباری است که مثلا این لفظ برای این معنا باشد این اعتبار نوعی لباس وجود پوشاندن به لفظ است.

استاد: قطعا همین طور است، ولی این جواب از سوال ما نیست، وقتی لفظ دلالت بر این معنا می­کند باید قبل­اش یک قراردادی، وضعی، اعتباری تحقق پیدا کرده باشد اما مراد ما این است که جنس وجود لفظی چیست؟

سوال: وجود لفظی ماهیت ندارد اما وجود خارجی دارای ماهیت است

استاد: این طور نیست، وجود لفظی هم ماهیت دارد با این تفاوت که گاهی ماهیت تقرر خارجی پیدا می­کند یا در وجود ذهنی ماهیت است که وجود ذهنی پیدا می­کند. البته به خوب نکته­ای اشاره کردید ما در وجود لفظی از همین نکته استفاده می­کنیم.

وجود لفظی به نظر بدوی – و شاید در ذهن شما هم همین طور باشد- عبارت است از همین الفاظ یا اصوات، یک صوتی ایجاد می­شود یا یک لفظی صادر می­شود که این صدا و لفظ یک تحققی دارد، اما مراد ما از وجود لفظی این نیست، چون اگر وجود لفظی این صدا و لفظ و این ارتعاشی که ایجاد شده باشد؛ این از نوع وجود خارجی است همانطوری که این دیواریک وجودی دارد این اصوات هم یک وجودی دارند یا همانطور که انسان وجود دارد این لفظ صادر از انسان هم که یک مرادی را می­رساند از جمله وجودات است یا صداهای که از برخورد اشیاء در عالم بوجود می­آید یک وجودی دارند، پس بنا بر این تعریف از لفظ این یک وجود عینی است و تحقق و تقررش مثل سایر وجودات خارجی است.

مراد از وجود لفظی:

باید گفت که مراد از وجود لفظی عبارت است از آن ماهیتی که به لفظ تحقق پیدا می­کند که این نیاز به توضیح دارد، منظور این است که همانطوری که ماهیت انسان به واسطه زید اتصاف به وجود پیدا می­کند مثلا وقتی یک طفل پا به این دنیا می­گذارد می­توانیم بگوییم ماهیت انسان به واسطه این فرد تحقق و وجود پیدا کرده است، پس ماهیت به واسطه این وجود خارخی محقق شده است.

همچنین ماهیت انسان می­تواند به وجود ذهنی انسان تحقق پیدا بکند چون ماهیت خودش نسبت به وجود و عدم یکسان است. در عالم ذهن وقتی شما مفهوم انسان را تصور می­کنید یک تصوری از انسان در ذهن شکل می­گیرد که به آن وجود ذهنی انسان می­گوییم یعنی ماهیت انسان با آن وجود ذهنی تحقق پیدا می­کند لذا وجود ذهنی انسان با وجود ذهنی فرس دو وجود متفاوت­اند، چون ماهیت یکی انسان و ماهیت یکی فرس ولو هر دو در ذهن باشند باز هم از هم متفاوت­اند، پس گاهی ماهیت به وجود ذهنی تحقق پیدا می­کند.

همچنین گاهی از اوقات ماهیت به وجود لفظی تحقق پیدا می­کند ما وقتی می­گوییم ماهیت به وجود لفظی محقق می­شود منظورمان این است که وقتی واضع یک لفظی را برای یک معنا وضع می­کند اینجا یک علقه­ای بین لفظ و معنا ایجاد
می­شود که این علقه بین لفظ ومعنا آنقدر قوی است که گویی بین این لفظ ومعنا یک اتحاد و ارتباطی پیدا می­شود یعنی لفظ فانی در معنا می­شود، لفظ مراة و آینه معنا می­شود، وقتی که لفظ انسان از دهان خارج می­شود اینجا تحقق اولا و بذات به لفظ نسبت داده می­شود اما ثانیا و بالعرض به معنا نسبت پیدا می­کند اینجا هم به واسطه لفظ انسان معنای انسان موجود
می­شود پس اولا وجود به لفظ نسبت داده می­شود و ثانیا به معنا؛ الانسانی که تلفظ می­شود یعنی مفهوم انسان که یوجد باللفظ.

خلاصه

پس لفظ انسان بما انه لفظ انسان یک موجود خارجی است اما لفظ انسان به لحاظ معنایی انسان یک وجود لفظی است و وقتی ما وجود لفظی می­گوییم مرادمان این اصوات نیست.

۴) وجود کتبی: و به همین منوال در وجود کتبی، وقتی که بر روی یک کاغذ الانسان نوشته می­شود اینجا اولا بذات وجود به این مکتوب نسبت داده می­شود که اگر این مراد باشد و اینکه مثلا کلمه­ای بوسیله یک جوهری روی یک کاغذ نقش بسته است آن یک موجود خارجی است اما این وجود کتبی به عنوان اینکه یک معنای را دلالت می­کند و ماهیتی از آن معلوم می­شود می­شود وجود کتبی گویند که اولا و بالذات به این وجود کتبی تحقق و تقرر نسبت داده می­شود اما ثانیا و بالعرض به معنا نسبت داده می­شود

پس با گفتن لفظ انسان یا نوشتن کلمه انسان ماهیت انسان تحقق پیدا می­کند، منظور از وجود کتبی و لفظی این معنایی است که از اینها به ذهن می­آید نه وجود اینها که بشود وجود ذهنی؛ با خود الانسان گفتن، ماهیت انسان یک تحققی به تبع لفظ پیدا می­کند.

تا اینجا وجودات اربعه را توضیح دادیم، بحث ما در این بود که آقای آخوند علاوه بر این چهار وجود ذکر شده یک وجود دیگری به نام وجود انشائی هم قائل شده­اند که ما از ایشان دلیل می­خواهیم که به چه دلیل بر این چهار وجود، وجودی را اضافه می­کنید

علی ای حال اشکال دوم این است که اصل وجود انشائی محل اشکال است، وجودات چهار تا هستند و این وجود انشائی چیزی جدایی از این وجودات چهارگانه اگر می­خواهد باشد دلیل می­خواهد و به چه ملاک و دلیلی یک وجود و واقعیتی به وجودات عالم اضافه کنیم بدون اینکه دلیلی و برهانی و مجوزی بر این کار باشد.

نکته اخلاقی:

دو اشکال دیگر بر نظر مرحوم آخوند وجود داردکه بنای ما این بود که امروز این اشکالات بیان شود، همچنین کلام محقق اصفهانی را در باب انشاء بیان کنیم و در پایان با توجه به اینکه امروز روز چهار شنبه است و آخر هفته درسی نکته اخلاقی را که هم برای خودم و هم برای شما نافع و مفید است متذکر شویم اما با توجه به اینکه وقت نیست از اعتباریات و انتزاعیات می­گذریم و به بیان واقعیت­ می­پردازیم.

یک توصیه­هایی امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جعفی که از اصحابشان است دارند که بسیار خواندنی و توصیه­های قابل توجه­ی است و به کار همه ما می­خورد، این روایت مفصل، مبسوط و دارای فرازهای مختلفی است از جمله این فراز که برای بشر امروز و برای موحدان و مومنان می­تواند سر لوحه برای اعمال، رفتار و کارها باشد.

توصیه امام(ع) این است:« تخلص الی راحة النفس بصحة التفویض » می­فرماید آرامش روحی و روانی را با صحت تفویض برای خودتان فراهم کنید، اولا سخن از راحه النفس است که منظور آرامش روحی و روانی است، که معبر این آرامش روحی و روانی صحت التفویض است، ببنید نمی­گوید تفویض بلکه می­فرمایند صحت تفویض یعنی با تفویض و توکل صحیح به خدا به این آرامش روحی و راونی برسید، مراد از تفویض یعنی اعتماد به خدا داشتن که تفویض دو نوع است: یکی توکل و تفویض ناصحیح است که مثلا هیچ قدمی بر نداریم و اقدامی انجام ندهیم و منتظر باشیم خدا همه کارها را حل کند، این نوع از تفویض غلط است و نوع دیگر تفویض صحیح، به این معنا که انسان آنچه را که تشخیص می­دهد وظیفه­اش است انجام دهد و مقدمات کار را فراهم کند و بقیه را واگذار به خدا بکند و بگوید خدایا من کار خودم و تلاشم را به سهم خودم انجام دادم و بقیه­اش را واگذار به خدا کند.

این مطلب نیاز به توضیح دارد اما با توجه به وقتی که داشتیم بیان شد و شما تامل کنید، ان شاء الله همه ما بتوانیم به این مراحل برسیم.

بحث جلسه آینده: ادامه بررسی نظر مرحوم آخوند