جلسه بیست و سوم-نقد و بررسی کلام محقق عراق


دانلود-جلسه بیست و سوم-PDF

نقد و بررسی کلام محقق عراقجلسه بیست و سوم
نقد و بررسی کلام محقق عراق
۱۱/۰۸/۱۳۸۸

نقد و بررسی کلام محقق نائینی و محقق عراق

بنا بود امروز کلام صاحب الرافد فی علم الاصول و اشکالاتی که به این نظر وارد است را نقل بکنیم اما به نظرم رسید که قبل از آن، اول کلام علمین یعنی محقق نائینی و محقق عراقی را بررسی کنیم و نظرمان را درباره مسلک اول بیان بکنیم وبعد به سراغ انظار دیگر و نظر آیت الله سیستانی برویم.

اجمالا کلمات محقق نائینی و محقق عراقی بیان شد، هر دو این بزرگوار بر این مساله فی الجمله اتفاق نظر داشتند -با قطع نظر از بعضی از ابهاماتی که در بعضی از کلماتشان بود، که بعضی محاملی داشت- که با اعتبار یک واقعیتی در عالم ایجاد می­شود، واقعیتی که قبلا نبوده و به وسیله اعتبار و جعل این واقعیت در نفس الامر پدید می­آید، اشکالاتی به بعضی از نقاط کلمات این بزرگواران وارد است که اینها را عرض می­کنیم و بعد اصل مسلک اینها را مورد بررسی قرار می­دهیم.

بررسی کلام محقق نائینی :

اما در رابطه کلمات محقق نائینی دو- سه اشکال به نظر می­رسد. این اشکالاتی که ذکر می­کنیم -چه در مورد ایشان و چه در مورد محقق عراقی -در واقع به یک جهات فرعی کلام آنها برمی­گردد و اصل آن مبنا و مسلک را بعدا مورد بررسی قرار می­دهیم.

اشکال اول:

اشکال اولی که قبلا هم بیان شد این است که ایشان گفتند: ملکیت اعتباریه از سنخ ملکیت حقیقیه است که یکی از مقولات ده­گانه است و از آن تعبیر به جده می­شود، جده یکی از مقولات عشر است که به آن ملک هم گفته می­شود. معنای جده عبارت است از هیئت حاصله از احاطه چیزی به چیزی، به گونه ای که محیط بواسطه انتقال محاط منتقل می­شود، این احاطه گاهی احاطه تامه است و گاهی احاطه ناقصه است، از احاطه تامه مثال می­زنند به احاطه پوست حیوان نسبت به خود حیوان، پوست حیوان نسبت به خود حیوان احاطه دارد این هیئت حاصله از احاطه پوست حیوان به خود حیوان را جده می­گویند ، احاطه ناقصه هم مثل تلبس، لباسی که انسان می­پوشد؛ لباس انسان هم نسبت به انسان یک احاطه­ای دارد ولی این احاطه یک احاطه تامه نیست و احاطه ناقصه است. مرحوم محقق نائینی ملکیت اعتباریه را یکی از مراتب مقوله جده دانسته و گفته­اند این هم یک نوع احاطه و واجدیت است .

این حرف محل اشکال است، این حرف همانطور که قبلا اشاره کردیم حرف درستی نیست، برای اینکه اساسا امور اعتباریه و امور حقیقیه ماهیتا در اثرات متفاوتند و ما نمی­توانیم یک امر اعتباری را تحت یکی از مقولات قرار بدهیم و بگویم مندرج در تحت یکی از آن مقولات است، آن هم به نحو اندراج حقیقی در حالی که مرحوم محقق نائینی ملکیت اعتباریه را یکی از مراتب مقوله جده دانسته و گفته­اند این هم یک نوع احاطه و واجدیت است و این صحیح نیست. لذا این اشکال اولی است که به مرحوم نائینی وارد است،

اشکال دوم:

اشکال دیگری که به محقق نائینی وارد است این است که محقق نائینی فرموده­اند که امور اعتباریه در وعاء اعتبار متاصل­اند، اگر یادتان باشد عرض کردیم ایشان می­گوید امور اعتباریه در عالم اعتبار اصیل هستند و امور حقیقیه در عالم عین متاصلند. حال آیا منظور ایشان که می­گویند امور اعتباریه در عالم اعتبار متاصلند آیا مراد همان منشا اثر بودن است- که علی القاعده باید منظور همین باشد چون وقتی که می­گوییم امور حقیقیه در عالم عین متاصلند یعنی منشا اثر هستند- ،اگر منظور این باشد، سوال ما از ایشان این است که آیا این امور اعتباریه در عالم اعتبار اثر دارند یا در عالم تکوین؟ به عبارت دیگر اینکه ایشان می­گوید امور اعتباریه متاصلند آیا مراد این است که آثاری در خود عالم اعتبار بر اینها مترتب می­شود یا آثاری بر اینها در عالم تکوین مترتب می­شود؟

اگر بگویند که اینها منشا اثر در خود عالم اعتبار هستند این با بعضی از کلمات ایشان سازگار نیست . چون که ایشان به نوعی برای این امور واقعیتی در نفس الامر قائلند و اگر بگویند اینها منشا اثر در عالم تکوین ­اند که این را دیگران هم قائل­اند یعنی کسانی مثل محقق اصفهانی هم به این که امور اعتباریه موضوع یک سری آثار تکوینی هستند قائل می­باشند و این حرف مستقلی نخواهد بود؛ پس به هر حال هر کدام از این دو فرض مراد باشد خالی از اشکال نیست.

اشکال سوم:

اشکال سوم اشکالی است که دیروز اشاره کردیم و عرض کردیم که مرحوم محقق عراقی در پاورقی فوائد الاصول در تعلیقه­ای که به کلام محقق نائینی دارند، به ایشان اشکال کرده­اند که عبارت محقق نائینی این است که« فان لها(یعنی امور اعتباریه) فی نفس الامر نحوتقرر و ثبات و یکون لها وجود فی الخارج» امور اعتباریه یک نحو تقرر و ثباتی در نفس امر دارند و یک وجودی در خارج دارند. همین محل اشکال محقق عراقی واقع شده که امور اعتباری موطنشان خارج نیست بلکه موطن امور اعتباریه ذهن است، که البته عرض کردیم همین اشکالی که محقق عراقی به محقق نائینی کرده­اند یک ابهامی در کلام محقق عراقی بوجود می­آورد چون خود ایشان برای امور اعتباریه واقعیت قائل بودند و با این حال به محقق نائینی این اشکال را کرده­اند که چرا شما می­گویید موطن امور اعتباریه خارج است؟ موطن امور اعتباریه ذهن است.

استدلال محقق عراقی در بیان این اشکال به مرحوم نائینی این است که همه قوام اعتبار به وجود لحاظ است، در اعتبار، معتبر یک چیزی را لحاظ می­کند، این لحاظ که اعتبار دائر مدار او است- یعنی اگر این لحاظ باشد، اعتبار هم هست و اگر این لحاظ نباشد، اعتبار نیست-این لحاظ گاهی به یک چیزی به نحو مطلق تعلق می­گیرد و گاهی به نحو مشروط یعنی گاهی این چیز تحقق پیدا می­کند مطلقا و گاهی تحقق آن منوط به ثبوت شیء دیگری است که البته اطلاق و اشتراط در این جهت تاثیر ندارد- عمده این است که در واقع در این اعتبار که یک نوع لحاظ است، لحاظ به وجود چیزی تعلق می­گیرد و به سبب انشاء، مفهوم آن چیز تحقق پیدا می­کند و با انشاء-انشاء به قصد ثبوت آن معنا- آن امر محقق می­شود.

حالا این امر با لحاظی که پشتوانه انشاء است محقق می­شود و به عبارت دیگر با جعل تحقق پیدا می­کند. بعد از جعل و بعد از این لحاظ عقل وجود را آن شیء را اعتبار می­کند، که این موطنش مسلما ذهن است و عقل نمی­تواند وجود یک چیزی را در خارج اعتبار کند، عقل کلیت را می­فهمد که موطن کلیت ذهن است. عقل هم وقتی می­بیند یک معتبری با لحاظ و جعل­ و انشاء­ چیزی را می­خواهد محقق کند می­گوید موطن این امر و ظرف تحقق این امر ذهن است، پس چرا محقق نائینی فرموده­اند که امور اعتباریه موطنش در خارج است. [۱]

این اشکال را هم مرحوم محقق عراقی به آقای نائینی کرده­اند البته اینکه ایشان می­گوید موطن اینها ذهن است نه ذهن بما انه ذهنی بلکه یک قیدی دارد و با کلیت فرق می­کند و موطن امور اعتباریه ذهن است چون لحاظ یک امر ذهنی است ولی ذهن بما انه فان فی الخارج، یعنی ذهن به عنوان اینکه فانی در خارج است. حالا این کلمات خودش محتاج بسط و توضیح و گاهی هم به جهت ابهاماتی که در آن هست مورد اشکال است .

به هر حال اینها اشکالاتی است که بر محقق نائینی شده که این اشکال سوم را هم بعضی­ها جواب داده­اند که ما نمی­خواهیم بیش از حد مساله بسط پیدا بکند و صرف نظر می­کنیم از ورود به آن جهات منتهی فقط به بعضی از اشکالاتی که در کلمات این علمین وارد شده را اشاره می­کینم.

بررسی فرمایش محقق عراقی:

اما در رابطه با فرمایش محقق عراقی اشکالات متعددی شده که عمده این اشکالات برمی­گردد به یک قسمت­های از بحث ایشان که چندان در مسلک و به اصطلاح مبنای ایشان موثر نیست. مرحوم امام (ره) شش اشکال به محقق عراقی کرده­اند که می­توانید مراجعه کنید. اما یکی- دو اشکال که ذکرش در اینجا بد نیست عرض می­کنیم و از باقی اشکالات صرف نظر می­کنیم و به سراغ بررسی ونقد اصل مسلک ایشان می­رویم.

اشکال اول:

اما یکی از اشکالاتی که به محقق عراقی شده این است که ایشان مساله وضع را یک امر جعلی دانسته و گفته­اند در مساله وضع جعل اتفاق افتاده، جعل لفظ للمعنی که با جعل یک ارتباطی بین لفظ ومعنا تحقق پیدا می­کند و این یک واقعیتی است که این ارتباط قبلا نبوده و بعدا ایجاد شده و بعد قیاس کرده­اند مساله وضع را به ملازمات نفس الامریه، ملازمه بین نار و حرارت که دیروز هم عرض کردیم، آنجا گفتند که مساله ملازمه بین نار و حرارت یک ملازمه حقیقیه است که اگر خود نار و حرارت هم نباشند این ملازمه وجود دارد.

اشکال این است که چنین تلازمی بین نار وحرارت وجود ندارد، واقعیت ملازمه بین دو چیز در واقع ملازمه بین واقعیت آن دو چیز است یعنی ملازمه بین نار و حرارت ملازمه بین واقعیت نار و واقعیت حرارت است اگر نار و حرارت نباشند چنین ملازمه­ای اصلا وجود ندارد، ملازمه قائم به واقعیت اینهاست که اگر نباشند چنین ملازمه ای نیست. ایشان می­گوید وقتی در مقیس علیه که مساله نار و حرارت است این ملازمه وجود ندارد در مساله وضع هم همین طور است یعنی این طور نیست که بین طبیعی لفظ و طبیعی معنا ملازمه باشد بدون اینکه بین واقعیت لفظ و واقعیت معنا ملازمه وجود داشته باشد. این یک اشکال بود.

اشکال دوم:

اشکال دیگری که به ایشان شده این است که ملازمه بین نار وحرارت یک ملازمه وجودی است نه ملازمه ماهوی، اگر ملازمه بین نار و حرارت یک ملازمه ماهوی بود در این صورت می­توانستیم بگوییم با تصور نار، حرارت هم تصور می­شود. اما مسلما ملازمه بین نار و حرارت یک ملازمه وجودی است، اگر ملازمه ماهوی بود با تصور نار منتقل به تصور حرارت می­شدیم حال شما دقت کنید که آیا واقعا وقتی نار را تصور می­کنید با تصور حرارت ملازمه دارد ؛ چنین چیزی نیست، اساسا آن چه که اینجا هست مربوط به وجود اینهاست در حالی که محقق عراقی این ملازمه را بین ماهیت اینها گرفته است.

البته ممکن است ریشه و اساس این اشکال را با اشکال قبلی یکی بدانید ولی از جهتی و از حیثی می­توانند دو اشکال باشند.

اشکالات دیگری هم به بیان محقق عراقی شده که برای پرهیز از اطاله کلام وارد آنها نمی­شویم، و همین مقدار کافی است.

بررسی اصل مسلک اول( مسلک محقق نائینی و محقق عراقی و…)

نوبت به بررسی اصل مسلک این دو بزرگوار و کسان دیگری که این مسلک و مبنا را قبول دارند می­رسد، یک مسلک مهم در باب امور اعتباریه این بود که در اعتبار وقتی که معتبر و من بیده الاعتبار و کسی که اعتبار او نافذ است، چیزی را اعتبار می­کند، در واقع او دارد یک چیزی را در عالم ایجاد می­کند. چون نظر این دو بزرگوار این بود که به اعتبار یک واقعیتی تحقق پیدا می­کند، وقتی ملکیت از ناحیه موجب و قابل انشاء می­شود، اینجا با انشاء ملکیت یک چیزی پیدا می­شود که قبلا نبوده؛ قبلا بین زید و این کتاب هیچ علقه­ای نبود؛ بالاخره بعد از این اعتبار و انشاء یک چیزی بین این کتاب و این زید پیدا می­شود که همان ملکیت است. این ملکیت یک واقعیتی است که در نفس الامر به انشا و اعتبار ایجاد می­شود و حدوثا تابع اعتبار است ولی بقائا تابع اعتبار نیست یعنی ولو معتبر نباشد ملکیت پا برجاست، به بود و نبود معتبر وابسته نیست و کذلک زوجیت و بقیه امور.

اشکال اول:

مساله اصلی و اشکال ما این است که واقعا آیا جعل می­تواند موجد واقعیت بشود؟ و با جعل می­شود یک چیزی را ایجاد کرد؟ واقعیات عالم معلوم­ هستند، در تکوینیات وجودات مادی و مجرد داریم. آیا انسان با جعل و اعتبار یا حتی شارع به عنوان حیثیت جاعل بودنش مثل بقیه عقلاء می­تواند با اعتبار و جعل یک واقعیتی را ایجاد بکند؟

واقعش این است که پذیرفتن این حرف مشکل است، و لازم هم نیست دلیلی اقامه کنیم و این ما هستیم که باید از محقق عراقی مطالبه دلیل کنیم، که دلیل شما بر اینکه با اعتبار می­شود یک واقعیتی در این عالم خلق و ایجاد کرد چیست؟! یک شاهد مهمی که ما می­توانیم ذکر بکنیم این است که اینکه ایشان می­گوید اعتباریات حدوثا تابع اعتبار معتبر و تابع وجود معتبرند و بقائا به معتبر و وجود معتبر کاری ندارند قابل نقض است و آن این است که فرض کنید هیچ معتبری در عالم نباشد آیا باز هم واقعا می­توان گفت که ملکیت و زوجیت هست؟ اگر فرض کنیم همه عقلا از بین رفتند و مردند، آیا باز هم می­توانیم بگوییم این ملکیت و زوجیت هست؟ ایشان می­گوید نیاز به اعتبار و معتبر نیست بقائاً؛ سوال ما این است که آیا ملکیت دیگر اعتبار نمی­خواهد در حالی که امور اعتباری دائما وجودشان به اعتبار عقلاء است و نیازمند به معتبر، و اصل اینکه بین زید و هند یک علقه زوجیتی وجود دارد این تا مادامی است که این اعتبار عند العقلا محفوظ باشد، آیا واقعا وقتی ملکیت و زوجیت ایجاد شد دیگر کاری به اعتبار ندارد و این هست ولو اینکه اعتباری نباشد؟!

این حرف اشتباهی است و ادعای ما این است که این تابع اعتبار عقلا است و حدوثا و بقائا به اعتبار عقلا بستگی دارد و به آن محتاج است. ایشان می­گوید حدوثا به اعتبار بستگی دارد اما بقائا به اعتبار بستگی ندارد- می­خواهد اعتباری باشد یا نباشد این هست- این حرف صحیحی نیست. نمی توانیم بگوییم حدوثا تابع اعتبار هستند ولی بقائا نیستند، ما می­خواهیم بگوییم ماهیات اعتباریه قوامشان به اعتبار است و مادامی که این اعتبار هست این ماهیات اعتباریه هم هستند و وقتی هم این اعتبار نباشد این ماهیات هم نیستند پس دائما بستگی به این اعتبار دارند.

اشکال دوم:

اشکال دیگر این است که باید واقعا ببینیم که مصادیق امور اعتباری خودشان اعتباری­اند با نه؟ ما اگر گفتیم یک امری اعتباری است مصداقش یک امر اعتباری است یا نه؟ مسلما مصادیق امور اعتباری اعتباری­اند و نمی­تواند مصداق یک امر اعتباری یک امر حقیقی باشد و نمی­توانید بگوییم مصداق یک امر ذهنی می­تواند یک امر خارجی باشد، البته خود اعتبار ذهنی به لحاظ تحصل­ در ذهن وجود خارجی هست که از آن جهت کاری نداریم. مصداق ذهنی آنهایی هستند که در ذهن تحقق دارند، مصداق امر اعتباری باید یک امر اعتباری باشد، و نمی­تواند مصداق یک امر اعتباری مثل ملکیت یک امر واقعی باشد.

لذا یک اشکال اساسی و سوال اساسی از محقق عراقی و محقق نائینی- که عرض کردیم کلماتشان به هم نزدیک است و فرمایش محقق نائینی صراحت کلمات محقق عراقی را ندارد- این است که واقعا ما نمی­توانیم بپذیریم که با اعتبار یک واقعیتی در عالم پیدا می­شود که قبلا نبوده است.

ان قلت:

ممکن است به ذهن شما بیاید و سوال کنید که پس عقود وایقاعات و اسباب ملکیت، بیع و شراء و امثال ذلک از اسباب مملکه، اینها چه اثری دارند؟ یعنی وقتی یکی کسی می­گوید بعت و قابل هم قبلت را می­گوید؛ بالاخره اینها یک اثری دارند یا ندارند؟ ایجاب و قبول یک زن و مرد در عقد زوجیت بالاخره یک اثری دارد یا ندارد؟ شما مگر نمی­گویید حیازت سبب ملکیت است، قاعده «من حاز ملک» می­گوید کسی که مالی را حیازت کرد مالک آن می­شود پس معلوم می­شود یک سری چیزهایی هستند که سبب حصول یک امور دیگری هستند شما نمی­توانید بگویید به این امور و به این اسباب هیچ چیزی ایجاد نمی­شود.

قلت:

جواب از این اشکال را با عنایت و با توجه به کلامی از امام(ره) عرض می­کنیم – البته این را بعدا در جای خودش وقتی که می­خواهیم قول مختار را عرض کنیم و حق در مساله و نظر خودمان را بیان کنیم شرح خواهیم داد و اینجا اجمالا اشاره می­کنیم- که اسباب تشریعییه با اسباب تکوینیه از حیث معنا فرق دارند. یعنی سببیت در امور تکوینیه یک معنا دارد و در امور تشریعیه یک معنای دیگری دارد، سببیت در امور تکوینی یعنی اینکه یک چیزی اگر سببیت تامه داشته باشد باعث بشود و علت بشود برای تحقق یک چیز دیگر، اما در امور تشریعی سببیت در واقع یعنی جعل موضوع برای اعتبار عقلاء وقتی ما می­گوییم مثلا حیازت سبب ملکیت است منظورمان سببیت در باب که در تکوینیات نیست .حرف بسیار دقیق و صحیحی است که سببیت در امور تشریعیه و اعتباریه معنایش این است که وقتی می­گوییم یک چیزی سبب چیز دیگری است یعنی موضوع برای اعتبار عقلاء درست می­کند و این غیر از آن سببیتی است که بگوییم این سبب تحقق یک چیز است. سبب یعنی اینکه موضوع درست می­کند برای اعتبار عقلا که این احتیاج به توضیح دارد. اینطور فکر نکنید این اسباب مملکه هیچ اثری ندارد، بلکه اسباب مملکه موضوع درست می­کنند برای اعتبار عقلاء و این الزاما نیاز ندارد که اینها یک واقعیتی را در خارج ایجاد کنند. پس به نظر ما مسلک اول قابل قبول نیست.



[۱] . فوائد الاصول،ج۴، پاورقی صحفه ۳۸۲