جلسه چهل و هفتم-قول مختار


دانلود-جلسه چهل و هفتم-PDF

قول مختارجلسه چهل و هفتم
قول مختار
۱۳/۱۰/۱۳۸۹

مقدمه چهارم: معناي حسن و قبح

عرض كرديم براي بيان قول مختار و حق در مسئله اموري را بايد به عنوان مقدمه ذكر كنيم. تا اينجا سه امر ذكر شد. اما مقدمه چهارم درباره حسن و قبح است. لازم است اجمالا مطالبی درباره حسن گفته شود چون بحث از مصالح و مفاسد واقعيه در امور قبل از تعلق حكم با مسئله حسن و قبح پيوند دارد، به طور كلي حسن و قبح داراي سه معنا است و قبلا هم به صورت اجمالي به اين مطلب اشاره كرديم.

معناي اول:

گاهي حسن و قبح گفته مي­شود و مراد از آن كمال و نقص است. حسن و قبح به اين معنا گاهي وصف افعال اختياري و متعلقات احکام قرار مي­گيرد يعني هم راجع به افعال اختياري و هم غير اختياري مي­تواند اين اوصاف به كار رود مثلا مي­گوييم العلم حسنً و الجهل قبيحً، علم كمال نفس است و جهل و یا ترک تعلم نقص در نفس است. خيلي از اخلاقيات انساني از همین قبيل است. اين معناي از حسن و قبح مورد نزاع و اختلاف نيست.

اينكه مي­گوييم اين معناي از حسن و قبح محل نزاع نيست يعني اينكه كمال و نقص به عنوان يك امر واقعي در عالم بدون اينكه نياز به بيان شارع باشد هست و ما اين را درك مي­كنيم و عقلي هم هست يعني اشاعره هم اين را قبول دارند و نمي­گويند براي تعيين كمالات و نواقص در اين عالم هم شارع بايد دخالت كند. به عبارت ديگر اشاعره معتقدند بدون بيان شارع، و دخالت شرع ما قادر به فهم اين معناي از حسن و قبح هستيم و كمال و نقص را درك مي­كنيم.

معناي دوم :

معناي دوم حسن و قبح ملائمت ومنافرت با نفس است يعني سازگاري و ناسازگاري با طبع انسان. این معنی افعال و متعلقات حتي اعيان و غير اعيان را شامل مي­شود. انسان نسبت به بعضي از آن ها سازگاري و يك لذتي پيدا مي­كند و نسبت به بعضي امور الم و تنفر پيدا مي­كند. مثلا از يك بوي خوش و منظره زيبا لذت مي­برد و نسبت به آن انسان يك ملائمتي پيدا مي­كند و نسبت به يك بوي نا مطبوع طبع انسان ناسازگار و گريزان است. اين معناي از حسن و قبح هم در مورد اعيان و هم در مورد افعال جريان دارد. اين معناي از حسن و قبح هم مورد نزاع ما و اشاعره نيست. اينكه خصوص اشاعره را مي­گوييم چون آنها در نزاع حسن و قبح طرف محل دعوا هستند، پس آنها هم معتقدند انسان بدون بيان شارع قادر به فهم اين لذتها و الم ها هست و اينها امور واقعي و حقيقي هستند يعني شارع لازم نيست يه اينها امر و نهي كند تا ما متوجه آنها شويم و خود انسان آن را مي­فهمد و نيازي به بيان شارع نيست.

معناي سوم :

اما معناي سوم حسن وقبح همان معناي مدح و ذم است. يعني حسن عبارت است از آن چيزي كه فاعلش مستحق مدح و پاداش باشد و قبيح آن چيزي است كه فاعلش مستحق ذم و عقاب است. به عبارت ديگر حسن يعني آن چيزي كه انجامش نيكو است و قبيح يعني آن چيزي كه انجامش بد است. اين تفسير فقط در مورد افعال اختياري انسان صدق مي­كند يعني وقتي مي­گوييم آن چه كه انجامش خوب يا بد است مربوط مي­شود به دائره افعال اختياري و متعلق به دائره اعيان نيست. يعني نمي­توانيم بگوييم اين سنگ قبيح است يا اين درخت حسن است، حسن و قبح به اين معناي مدح و ذم شامل افعال غير اختياري انسان نمي­شود مثلا نفس كشيدن متصف به حسن و قبح به اين معنا نمي­شود.

آنچه كه محل نزاع ما و اشاعره است اين معناي سوم از حسن و قبح است يعني اشاعره معتقدند بدون دخالت شرع يك فعل يا عمل اختياري انسان متصف به حسن و قبح نمي­شود اما ما مي­گوييم بعضي از افعال اختياري انسان مي­تواند بدون دخالت شارع اتصاف به حسن و قبح پيدا كند.

خود معناي سوم از حسن و قبح به سه قسم تقسيم مي­شود:

قسم اول:

يك قسم از افعال اختياري انسان داراي حسن و قبح ذاتي است مثل عدل و ظلم كه عدل بما هو عدل حسن است و ظلم بما هو ظلم قبيح است واتصاف عدل به حسن و اتصاف ظلم به قبح ابدي و دائمي است. منظور از ذاتي بودن يعني اينكه خود عدل و عنوان عدالت علت حسن است و خود ظلم و عنوان ظلم علت قبح است و هيچ چيزي نمي­تواند اين را تغيير بدهد يعني تا مادامي كه عنوان ظلم و عدل صادق است تغيير نمي­كند. مثلا نمي­شود گفت لمصلحة مي­شود ظلم كرد.

قسم دوم:

قسم دوم عبارت است از اينكه ذات عمل و فعل اختياري انسان لو خلي و طبعه اقتضاي حسن و قبح در آن هست ولي اين حسن و قبح ذاتي نيست بلكه عرضي يا اعتباري است يعني اقتضاي حسن و قبح در آن هست تا مادامي كه عنوان ديگري بر آن عارض نشده مثل صدق و كذب. اقتضاي حسن در صدق هست اما اگر بر اين صدق عنوان ديگري عارض شد مثلا اين صدق موجب ظلم به كسي شد اين ديگر قبيح مي­شود يا اگر كذبي منجر به عدالت در مورد كسي شد اين مي­شود حسن يعني تا مادامي كه عنوان ديگري پيدا نكردند اين اقتضا را دارند اما كذبي كه منجز به نجات يك ولي يا نبي شود ديگر قبح ندارد.

پس قسم دوم حسن و قبح اعتباری یا عرضی است که یختلف بالوجوه و الاعتبارات و مراد این است که اگر صدق تحت عنوان عدل باشد ممدوح است و اگر تحت عنوان ظلم باشد قبیح است.

قسم سوم:

قسم سوم از معناي سوم آن دسته از افعال اختیاری انسان است که فی نفسه نه اتصاف به حسن پیدا می­کند و نه به قبح. یعنی آن افعال نه علت برای حسن هستند و نه براي قبح و نه مقتضی حسن و قبح در آنها هست البته این علت و مقتضی که می­گوییم منظور علیت و اقتضاء به معنای متعارف و معروفش نیست. مثلا ضرب یتیم فی نفسه نمی­توانیم بگوییم حسن است یا قبیح، اگر برای تادیب باشد حسن است و اگر برای تشفی باشد قبیح است.

پس افعال اختیاری انسان که فاعلش مستحق مدح و پاداش یا فاعلش مستحق ذم و عقاب است بر سه دسته است. این افعال اختیاری تارۀ از قبیل عدل و ظلم هستند که حسن و قبح ذاتی دارند و اخری از قبیل صدق و کذب هستند که حسن و قبح اعتباری یا عرضی دارند و ثالثۀ افعال اختیاری انسان نه فی نفسه حسن است و نه قبیح؛ اما می­تواند متصف به یکی از این دو عنوان بشود بسته به اینکه تحت عنوان عدل قرار بگیرید یا تحت عنوان ظلم.

سوال: بعضی­ها قسم دوم اقتضائی و قسم سوم را اعتباری می­دانند. چطور شما قسم دوم را می­گویید یختلف بالوجوه و الاعتبار.

استاد: بحث در اصطلاحات و نام گذاری نیست. بعضي هم دوم دو قسم فقط نام برده­اند: حسن قبح ذاتي و حسن و قبح اعتباري و هر دو قسم اخير را جزء حسن و قبح اعتباري قرار داده­اند. فرقی که بین حسن و قبح ذاتی و حسن و قبح اعتباری می­گذارند این است که در حسن و قبح ذاتی مصلحت و مفسده یا حسن و قبح قبل از اعتبار معتبر وجود دارد اما در حسن و قبح اعتباری قبل از اعتبار معتبر هیچ مصلحت یا مفسده­ای یا به تعبیر دیگر حسن و قبحی وجود ندارد یعنی در پیدایش حسن و قبح فقط اعتبار معتبر اثر دارد و حسن و قبح ذاتی را اینگونه معنا می­کند یعنی آنچه که واقعیتی برای آن هست و اعتبار معتبر در آن نقشی ندارد و حسن و قبح اعتباری می­شود نقطه مقابلش يعني آنچه که واقع هیچ نقشی در آن ندارد و تابع اعتبار معتبر است. طبق این تفسیر از حسن و قبح که حسن و قبح دو قسم است: حسن قبح ذاتی و حسن و قبح اعتباری، دیگر صدق و کذب جزء اعتباری در مقابل ذاتي است.

محصل مقدمه سوم اين شد كه حسن و قبح سه معنا دارد که دو معنای آن محل نزاع نیست. معنای سوم از حسن و قبح که عبارت است از همان مدح و ذم محل نزاع است و فقط در محدوده افعال اختیاری است. طبق این معنا حسن یعنی آن چیزی که فاعلش مستحق مدح است و قبیح یعنی آن فعلی که فاعلش مستحق ذم است به عبارت دیگر حسن یعنی فعلی که انجامش خوب است و قبیح یعنی فعلی که انجامش بد است.

خود این قسم سوم گفتیم قابل تقسیم به سه قسم است حسن و قبح ذاتی، حسن و قبح اقتضائی و حسن و قبح اعتباری در بین اين سه قسم هم آن چه که محل نزاع است حسن و قبح ذاتی یعنی قسم اول است.

پس بحث این است که آیا در افعال اختیاری انسان قبل از آن که شرع بیان و دلیلی ارائه کند، حسن و قبح ذاتی وجود دارد یا ندارد؟ آیا انسان قادر به درک حسن و قبح بعضی از افعال بدون نیاز به شارع و بیان از ناحیه خداوند هست یا نیست؟ آیا این افعال دارای حسن و قبح ذاتی هستند یا نه؟ یعنی آیا در افعال چیزی هست که باعث شود آن عمل الی الابد حسن یا قبیح باشد یعنی شارع هم نمی­تواند آن را تغییر دهد و ما هم آن را درک می­کنیم و اگر شارع هم نگوید حتی منکرین شرایع هم آن را درک می­کنند و اگر از ناحيه خداوند به آن امر شده مثل اعدلوا یک امر ارشادی است چون اگر گفتیم عقل ما این را درک می­کند این امر دیگر ارشاد به آن است. البته ما ادعا نمی­کنیم که همه اشیاء دارای حسن و قبح هستند بلكه سوال ما اين است كه آيا بعضی از افعال و آن هم افعال اختیاری انسان حسن و قبح ذاتی دارند يا خير؟

بحث جلسه آينده: مقدمه پنجم