جلسه پنجاه و یکم-بررسی ادله منع از احتیاط


دانلود-جلسه پنجاه و یکم-PDF

بررسی ادله منع از احتیاطجلسه پنجاه و یکم
بررسی ادله منع از احتیاط
۱۵/۱۰/۱۳۸۹

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم که مرحوم آقای حکیم یک اشکالی به دلیل ششم دارند یعنی در واقع اشکالی به بیان مرحوم محقق نائینی، محصل اشکال مرحوم آقای حکیم این بود که داعی در احتیاط و امتثال اجمالی بعث می­باشد نه احتمال بعث، یعنی هم در امتثال تفصیلی و هم در امتثال اجمالی داعی و محرک عبد برای انجام آن واجب خود بعث و خود امر است. این چنین نیست که شما بگویید در جایی که تمکن از امتثال تفصیلی دارد داعی بعث می­باشد ولی در جایی که امتثال بالإحتیاط می­کند در اینجا محرک او و داعی او احتمال باشد نه در هر دو داعی بعث می­باشد منتهی چون این شخص در جایی که احتیاط می­کند نمی­داند مأموربه نماز جمعه است یا نماز ظهر لذا هر دو را انجام می­دهد. این اشکالی بود که مرحوم آقای حکیم به آقای نائینی داشتند.

اشکال مرحوم آقای فاضل (ره) به آقای حکیم:

مرحوم آقای فاضل یک اشکالی به آقای حکیم دارند و می­گویند ایراد آقای حکیم به آقای نائینی وارد نیست. بین این دو مسئله فرق می­باشد.

آقای حکیم یک نقضی کردند و گفتند اگر قرار باشد احتمال بعث و امر داعی به انجام تکلیف باشد لازمه آن این است که در جایی هم که علم و یقین به بعث و امر داریم آنچه داعی بر انجام عمل است علم به بعث باشد نه خود بعث، این نقض آقای حکیم بود به آقای نائینی. گفتند شما می­گویید در احتیاط و امتثال اجمالی احتمال بعث داعی می­باشد، پس باید بگویید در جایی هم که ما یقین داریم نماز صبح واجب است داعی ما بر انجام نماز صبح، یقین و علم به وجود امر به نماز صبح باشد در حالی که قطعاً اینطور نیست که داعی علم باشد.

آقای فاضل می­گویند بین این دو تا فرق می­باشد. در جایی که علم به بعث باشد در واقع انبعاث مستند به خود بعث می­شود. ببینید وقتی انسان یقین دارد که امر به نماز صبح شده و نماز به گردن انسان واجب است چه چیز باعث تحریک برای اتیان واجب می­شود که برود نماز صبح را بخواند؟ فی الواقع اگر سخن از یقین و علم است به خاطر این است که علم و یقین کاشفیت دارد پس خود بعث هست که داعی و محرک و موجب انبعاث مکلف است. اما در جایی که علم به بعث نیست مانند ما نحن فیه در اینجا احتمال بعث هیچ کاشفیتی از بعث ندارد و نمی­تواند محرک باشد.

در حالی که آقای حکیم فرمودند فرقی بین دو مقام نیست ولی آقای فاضل می­فرمایند که فرق وجود دارد. بین صورت علم به بعث و احتمال بعث فرق می­باشد. قطعاً در جایی که علم به بعث هست انبعاث هست چون علم به بعث کاشفیت دارد از بعث، ولی احتمال بعث هیچ کاشفیت از بعث ندارد و فقط احتمال می­دهد که در اینجا امری وجود داشته باشد. لذا در جایی که علم به بعث هست امتثال محقق می­باشد چون محرک آن در اینجا همان بعث واقعی و بعث منکشف است اما در جایی که احتمال بعث باشد محرک او صرف الإحتمال است و صرف الإحتمال نمی­تواند موجب انبعاث باشد یا حداقل انبعاثی که ناشی از صرف احتمال باشد آقای نائینی می­گویند مقبول نمی­باشد و امتثال محسوب نمی­شود.

جواب اشکال مرحوم آقای فاضل(ره) به آقای حکیم:

به نظر ما این اشکال آقای فاضل به آقای حکیم وارد نیست و دو اشکال به این سخن و اشکال آقای فاضل وارد می­باشد. سخن آقای حکیم این بود که فرمودند اگر در احتیاط بگویید انبعاث ناشی از احتمال بعث می­باشد در مواردی هم که علم داریم باید بگویید که انبعاث ناشی از علم به بعث می­باشد، آقای فاضل اشکال کرده­اند که بین علم به بعث و احتمال بعث فرق است. در بیان فرق این را گفته­اند که علم به بعث اگر داعی هست این بخاطر کاشفیت از واقع می­باشد.

اشکال اول: اشکال اول ما به آقای فاضل این است که این فرمایش ایشان با آنچه که خود ایشان سابقاً در اشکال اول بر دلیل آقای نائینی وارد کردند منافات دارد. در آنجا ایشان فرمودند که اصلاً انبعاث ناشی از بعث نیست بلکه ناشی از علم به بعث می­باشد. اگر انبعاث ناشی از بعث بود در واقع باید هیچ معصیتی تحقق پیدا نمی­کرد لذا نتیجه گرفتند که اصلاً انبعاث ناشی از علم به بعث می­باشد.

اینجا در اشکال به آقای حکیم دارند می­فرمایند که محرک و داعی در جایی که علم به بعث دارد همان بعث واقعی و واقع منکشف می­باشد. چطور در آنجا می­گفتند علم به بعث داعی است و خود بعث داعی نیست در اینجا دارند می­گویند که آنچه محرک و داعی است خود بعث می­باشد؟ یعنی دارند می­پذیرند که بعث محرک است و انبعاث ناشی از خود بعث می­باشد. اگر اینطور است و آن سخن را در اینجا می­گویید این را می­توانید در آنجا بگویید.

پس به نظر ما این اشکالی که ایشان به نظر مرحوم حکیم دارند با سخن خود ایشان در اشکال اول سازگار نیست. محصل اشکالی که به فرمایش آقای فاضل است این است: در آنجا می­فرمودند که انبعاث ناشی از علم به بعث است نه خود بعث در اینجا مدعی هستند که آنچه محرک و داعی می­باشد خود بعث است نه علم به بعث.

اشکال دوم: و ثانیاً اینکه ایشان فرموده در صورت دوم یعنی در فرض عمل به احتیاط، نفس احتمال محرک و داعی می­باشد واقعاً اینطور نیست، در جایی که احتمال بعث باشد و ما احتیاط بکنیم انبعاث ما ناشی از احتمال بعث می­باشد؟ اگر در ظهر جمعه نمی­داند که کدام واجب است اگر آمد هر دو تکلیف را انجام داد این انبعاث و تحریک او و رفتن بسوی عمل ناشی از صرف یک احتمال است؟ احتمال می­دهد یک تکلیفی آمده باشد و احتمال ابتدائی می­باشد، یا نه این یک احتمال ابتدائی نیست بلکه این احتمال ناشی از علم است و علم اجمالی دارد؟ بله اگر ما بگوییم صرف احتمال باشد اصلاً موجب تحریک نمی­شود، در کجا بعث موجب انبعاث می­شود؟ پس اصل مسئله این است اینکه ایشان می­فرماید در جایی که احتیاط می­کنیم یعنی احتمال بعث وجود دارد و انبعاث ما مستند به احتمال بعث است کاشف از واقع نیست، سخن ما این است که در اینجا انبعاث در مواردی که شخصی احتیاط می­کند مستند به احتمال بعث و به صرف الإحتمال نیست بله یک احتمالی وجود دارد اما این محفوف به یک علم است منتهی چون نمی­دانیم چه تکلیفی بر ما ثابت است هر دو را انجام می­دهیم لذا این دو اشکال به مرحوم آقای فاضل وارد است. تا اینجا شش دلیل را برای منع از احتیاط بیان کردیم.

دلیل هفتم: احتیاط مستلزم لعب به امر مولی است.

دلیل هفتم که در اینجا گفته­اند این است که احتیاط در جایی که انسان تمکّن از علم به واجب و تمکّن از امتثال تفصیلی دارد و می­تواند از راه اجتهاد و تقلید وظیفه خود را بدست بیاورد جایز نیست. احتیاط در عبادات جایز نیست چون اگر کسی راه اجتهاد را ترک بکند یا تقلید را کنار گذارد و رو به احتیاط بیاورد با توجه به تمکّن از امتثال تفصیلی، این مستلزم لعب و عبث به امر مولی است مخصوصاً در جایی که احتیاط مستلزم تکرار باشد. حالا مگر لعب به امر مولی چه اشکالی دارد؟ می­گوید که این مسئله امری است که در نزد عقلا مذموم است و عقلا کسی که با دستور مولی اینچنین عمل کند را مورد سرزنش قرار می­دهند و لذا نمی­تواند امتثال محسوب شود بنابراین احتیاط جایز نیست.

به عبارت دیگر یک قیاس شکل اول می­شود تشکیل داد و یک ضمیمه کنار آن گذاشت و این نتیجه حاصل می­شود.

صغری: احتیاط لعب به امر مولی است.

کبری: لعب به امر مولی مذموم است.

نتیجه: احتیاط عند العقلا مذموم است. این را هم ضمیمه می­کنیم که عملی که با احتیاط انجام شود اما مورد مذمت عقلا قرار بگیرد لایعدّ امتثالاً و وقتی که امتثال نشد یعنی اینکه احتیاط کفایت نمی­کند و باید امتثال تفصیلی محقق شود.

عنایت بفرمایید مانند همه ادله در اینجا هم باید ببینیم که این دلیل هفتم در بین آن صور سه گانه آیا شامل هر سه صورت می­شود یا بعضی از صور؟ این دلیل در دو صورت جاری می­شود و آن دو صورتی است که تمکّن از امتثال تفصیلی دارد البته در جایی که مستلزم تکرار باشد بیشتر آشکار و روشن است. مثالی که می­شود برای این لعب ذکر کرد این است که کسی در جایی قرار گرفته و قبله را نمی­داند و باید به چهار طرف نماز بخواند. سه لباس دارد و اجمالاً این را می­داند که یکی از لباس­ها نجس است و باید سه بار و هر بار با یکی از این لباس­ها نماز بخواند که با توجه به جهات قبله باید ۱۲ مرتبه این نماز را بخواند و فرض کنید که نمی­داند مسافر است یا حاضر که دوران بین قصر و اتمام هم هست که باید با توجه به موارد قبلی ۲۴ نماز بخواند. فرض شود که دو چیز در اینجا هست و نمی­داند که کدامیک از اینها ما یصح السجود علیها هست و کدام نیست، که با توجه به صور قبلی، ۲۴ ضرب می­شود در این ۲ صورت که مجموعاً می­شود ۴۸ نماز. آیا واقعاً کسی که می­تواند با یک سؤال نکردن این مقدار نماز بخواند، لعب و مسخره کردن مولی نیست؟ لذا گفته­اند احتیاط مستلزم لعب به امر مولی است و لذا جایز نیست.


اشکالات دلیل هفتم:

اینجا چندین اشکال شده و عمده اشکالی است که محقق اصفهانی دارند به این بیان که بعداً بیان خواهیم کرد.

اشکال اول: اما اشکال اولی که در اینجا مطرح است این است که احتیاط در صورتی که غرض عقلایی برای آن در نظر گرفته شود عبث و لغو نیست، اگر فرض بکنیم امتثال تفصیلی متوقف بر مشقت یا بعضی مشکلات باشد مثلاً باید برای تعیین جهت قبله چند کیلومتر باید راه برود و یا شب است و موجب خوف است در اینجا اگر احتیاط بکند و به چهار طرف نماز بخواند عقلا او را مذمت می­کنند؟ یا مثلاً اگر در موارد شبیه به این مکلف برای فرار از مشکلات راه تحصیل علم به واجب را کنار می­گذارد و احتیاط می­کند این احتیاط حتماً غرضی در آن است و با وجود این غرض عقلایی نمی­توان گفت لعب به امر مولی است. لذا عمل به احتیاط ولو مستلزم تکرار باشد در مواردی که غرض عقلایی داشته باشد این اشکالی ندارد.

اشکال دوم: اشکال دوم این است: سلّمنا که احتیاط در مواردی مخصوصاً جایی که مستلزم تکرار بیش از اندازه است لعب و عبث محسوب شود یعنی مقدمه اول شما را می­پذیریم. مقدمه دوم را هم می­پذیریم که لعب و عبث امر مذمومی است و نتیجه شما را هم می­پذیریم که احتیاط مذموم است اما اشکال ما به مطلب دیگر و ضمیمه­ای که شما دارید است که چه کسی گفته احتیاطی که مذموم است لایعد امتثالاً؟ ببینید این دلیل شما اثبات می­کند که احتیاط مذموم است و یک حرمت تکلیفی برای این احتیاط ثابت می­شود اما سؤال این است که اگر اینگونه عمل کرد آیا امتثال امر مولی و مطلوب مولی شده یا نه؟ یعنی در واقع بحث در این است که آیا واقعاً احتیاط جایز است یا نه؟ معنای جواز هم یعنی «صحة الإکتفا و الإجتزاء به» یعین اکتفای به این عمل در مقام امتثال چگونه است. لذا گفته­اند که اگر احتیاط هیچ غرض عقلایی در آن نباشد و صدق لعب و عبث هم بکند و از این باب حرام هم بشود چون به امر مولی لعب و عبث صورت گرفته، اما مسئله این است که این مربوط به طریق امتثال است نه خود امتثال. امتثال این است که مطلوب را آورده است و آنچه که هست مربوط به طریق امتثال است.

اشکال سوم: اشکال سوم مطلبی است که مرحوم محقق اصفهانی در اینجا مطرح کرده­اند که جلسات آینده بررسی خواهیم کرد إن شاء الله.

تذکر اخلاقی:

روز چهار شنبه تذکری داشته باشیم در درجه اول برای خودم که واقعاً نفع زیادی این تذکر دارد و درجه بعد برای شما عزیزان و إن شاء الله مؤثر باشد. آنچه که در این دقایق می­خواهم عرض کنم این است که علم و دانش در هر رشته­ای با راحت طلبی بدست نمی­آید و کسی اگر خیال کند که با تن آسایی و راحت طلبی می­تواند عالم و دانشمند شود اینچنین نیست. ممکن است در نزد مردم او را عالم بدانند چون لباس یا عنوان عالم را بر دوش می­کشد اما بحسب واقع عالم نباشد. این روایتی که از امام(ع) وارد شده که «لایدرک العلم براحة الجسم» علم با راحتی و تن آسایی بدست نمی­آید. این در خصوص علم دین جدی­تر است و به دانستن اصطلاحات نیست. هر کسی به اندازه توانایی خود یکسری از این اصطلاحات را یاد می­گیرد اما آن علمی که در نزد خدا ارزش دارد که از آن به معرفت تعبیر می­شود، آن علمی است که موجب خشیت الهی باشد «إنما یخشی الله من عباده العلماء» [۱] هر عالمی خشیت خدا ندارد، آن عالمی که معرفت حقیقی دارد و دلش به نور آن معرفت روشن شده قطعاً نمی­تواند خشیت نداشته باشد. علم چه به معنای مجموعه قضایا و تصورات و مفاهیم و تصدیقات با راحة الجسم در انسان پدید نمی­آید و آن علم و معرفت حقیقی هم با راحتی تن و تن آسایی بدست نمی­آید و بالاخره ریاضت­های نفسانی می­خواهد و تا این ریاضت­ها را تحمل نکند و چشمش را بر روی لذات غیر مشروع نبندد این طبیعتاً به آن مراتب دست پیدا نمی­کند.امیدواریم که خدا این توفیق را به ما بدهد علم به معنای واقعی تحصیل کنیم و دل ما را به نور علم روشن نماید.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . فاطر/۲۸.