جلسه هفتاد و نهم-ادله اشتراک


دانلود-جلسه هفتاد و نهم-PDF

ادله اشتراکجلسه هفتاد و نهم
ادله اشتراک
۱۶/۱۲/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در ادله اشتراک احکام بین عاجز و قادر بود، عرض کردیم دو دلیل بر اشتراک احکام بین عاجزین و قادرین وجود دارد:

دلیل اول ظهور ادله و خطابات شرعیه در اشتراک است که گفته شد در خطابات شرعیه هیچ قیدی دال بر تقیید خطابات و تکالیف به قدرت ذکر نشده و این کشف از عدم اعتبار این قید در تکالیف می­کند.

دلیل دوم این بود که امکان تقیید خطابات به قدرت وجود ندارد، تقیید چه به نحو تقیید شرعی و چه تقیید عقلی معقول و متصور نیست؛ اما اینکه چرا تقیید شرعی خطابات به قید قدرت ممکن نیست دو وجه برای آن ذکر شد؛ وجه اول این بود که اگر شارع خطابات را مقید به قدرت کند، لازمه­اش این است که در موارد شک در قدرت، اصالة البرائة جاری شود در حالی که فقهاء احتیاط کرده­اند، پس احتیاط فقهاء کاشف از عدم تقیید خطابات و تکالیف به قدرت است. تفصیل و توضیح این وجه در جلسه گذشته بیان شد. وجه دوم این بود که اگر قدرت شرط تکلیف باشد، به این معنی است که قدرت جزئی از موضوع تکلیف قرار گرفته و چنانچه قدرت جزئی از موضوع تکلیف شد مکلف باید بتواند خود را عاجز کند در حالی که مکلف نمی­تواند خودش را عاجز کند؛ یعنی عقل این اجازه را به او نمی­دهد، بعلاوه اینکه فقهاء هم این را مجاز نمی­دانند، پس معلوم شد تقیید شرعی خطابات و تکالیف شرعی به قید قدرت جائز و ممکن نیست.

اما عدم امکان تقیید عقلی خطابات به قدرت:

تقیید عقلی به این معنی است که اگر چه شارع، خطابات و تکالیف خود را مقید به قدرت نکرده لکن عقل این خطابات را مقید می­کند؛ یعنی عقل حکم می­کند به اینکه خطابات و احکام شرعی باید مقید به قید قدرت باشند. سخن در این نیست که عقل کشف می­کند از اینکه شارع این خطابات را مقید کرده، بلکه سخن در این است که خود عقل این کار را انجام می­دهد. وقتی می­گوییم تقیید عقلی ممکن است، چه بسا کسی گمان کند که عقل کشف می­کند که شارع تکالیف را مقید به قدرت کرده در حالی که این مورد نظر نیست و منظور این است که خود عقل کار تقیید را انجام می­دهد و خودش حکم می­کند به اینکه قید قدرت در همه خطابات و تکالیف شرعیه وجود دارد.

امام(ره) می­فرمایند: تقیید عقلی تکالیف به قدرت هم معقول نیست؛ چون عقل حاکم و جاعل مستقلی در کنار شرع است و عقل و شرع در دو ظرف مستقل حکم می­کنند، لذا معنی ندارد که عقل در محیط جعل شارع دخالت کند و ضوابط و قوانینی را که شرع وضع کرده مقید به قید یا شرطی بکند، بلکه این دو؛ یعنی عقل و شرع در دو حوزه مستقل حکم می­کنند و دخالت عقل در حوزه وضع و جعل شارع معقول نیست پس تقیید عقلی هم ممکن نیست [۱] .

اشکال به دلیل اول:

امام(ره) در دلیل اول به ظاهر خطابات شرعیه تمسک کردند و فرمودند هیچ یک از خطابات شرعیه مقید به قید قدرت نشده است، اگر قدرت شرط تکلیف بود و تکلیف اختصاص به قادرین داشت، حتماً باید یا به قرینه متصله و یا به قرینه منفصله این قید بیان می­شد. پس عدم بیان این قید شاهد بر عدم اعتبار آن در خطابات و تکالیف است. اشکال شد که در شرع، خطابات و ادله­ای وجود دارد که می­توان آنها را مقیِّد خطابات شرعیه مبین تکالیف دانست؛ یعنی درست است که در هر خطابی شارع شرط إذا قدر را ذکر نکرده، لکن به یک خطاب مستقل و منفصل و به نحو کلی همه خطابات را مقید به قدرت کرده است؛ از جمله آیه شریفه:«لایکلف الله نفساً إلا وسعها» [۲] ؛ یعنی خداوند متعال کسی را مکلف نمی­کند مگر به اندازه وسع او، بر اساس این آیه، ملاک تعلق تکلیف، وسع و توانایی و قدرت شخص می­باشد. وقتی می­فرماید: خداوند هیچ کس را تکلیف نمی­کند مگر به اندازه توانایی و وسع او، این یک خطاب کلی است که همه خطابات شرعیه و تکالیف الهیه را مقید می­کند. پس لازم نیست کنار هر خطابی قید و شرطی آوره شود و همین که به صورت کلی فرموده خداوند هر کسی را به اندازه توان و وسع او مکلف می­کند، خودش تقیید همه خطابات شرعیه به قدرت است.

یا مثلاً آیه شریفه:«ما جعل علیکم فی الدین من حرج» [۳] ؛ معنای آیه این است که در دین چیزی که حرجی باشد قرار داده نشده؛ یعنی اگر از انسان بخواهند کاری را انجام دهد که اتیان به آن موجب حرج باشد، بر طبق این آیه شریفه این تکلیف نفی شده است؛ یعنی تکلیفی که موجب حرج است در دین جعل نشده، پس این آیه هم مثل آیه قبلی می­تواند مقیِّد خطابات شرعیه باشد.

پس حداقل دو دلیل شرعی وجود دارند که می­توانند مقید خطابات شرعیه باشند. لذا شما چطور ادعا می­کنید در هیچ خطاب شرعی تقیید به قید قدرت مشاهده نشده؛ چون لازم نیست که در تک تک خطابات، این تقیید صورت بگیرد. همین که در چند مورد خداوند متعال با یک بیان کلی همه تکالیف را مقید به قدرت کرده کفایت می­کند.

غیر از این دلیل شرعی مستشکل ادعا می­کند عقل هم خودش این تقیید را درک می­کند و همان طور که حکم به قبح عقاب بلابیان دارد، حکم به قبح عقاب مع العجز هم می­کند. عقل می­بیند اگر کسی قادر به انجام کاری نباشد، وادار کردن او به انجام آن کار و سپس عقاب او بخاطر عدم اتیان به آن عمل قبیح است، پس عقل به ملاک قبح عقاب مع العجز خطابات شرعیه را تقیید می­زند. لذا اینکه امام(ره) فرمودند همه خطابات شرعیه مطلق هستند و در هیچ یک تقیید به قدرت ذکر نشده مخدوش است؛ چون اولاً در شرع، خطاباتی داریم که مبین این تقیید است و ثانیاً اگر خطابی هم در شرع نداشته باشیم عقل این تقیید را درک می­کند و عقل هم می­تواند مثل دلیل شرعی مقید خطابات و تکالیف شرعیه باشد. اگر این احتمال را ذکر کردیم آیاتی را که به آنها اشاره کردیم ارشاد به حکم عقل خواهند بود. بنابراین مقید نسبت به خطابات شرعیه هم از شرع و هم از عقل وجود دارد.

پاسخ:

آیه شریفه:«لایکلف الله نفساً إلا وسعها» در واقع درباره وسع عرفی سخن می­گوید؛ یعنی می­خواهد بگوید تکلیف در محدوده وسع عرفی ثابت می­شود؛ به این معنی که تکلیف به اموری که عرفاً در طاقت و توان انسان است متعلق می­شود و این غیر از موضوع بحث ما است که مسئله قدرت عقلیه است؛ چون بحث ما در قدرت عقلی است. اساساً ما که بحث می­کنیم قدرت، شرط تکلیف است یا نه؟ منظور قدرت شرعی نیست بلکه منظور از قدرت، قدرت عقلی؛ یعنی توانایی در مقابل عجز است اما آنچه که محور گفتگوی آیه شریفه است مسئله وسع و قدرت عرفی است، در آیه در واقع اخبار می­کند به اینکه خداوند متعال کسی را تکلیف نمی­کند مگر به اندازه وسع و قدرت عرفی او و این تفضلی است از ناحیه خداوند تبارک و تعالی و کاری به قدرت عقلی و امکان و عدم امکان که محل بحث ماست ندارد. پس موضوع بحث ما قدرت است، ولی آیه شریفه درباره وسع عرفی سخن می­گوید و می­فرماید نسبت به جایی که وسع عرفی نباشد خداوند متعال تفضل می­کند و تکلیف نمی­کند.

در آیه شریفه:«ما جعل علیکم فی الدین من حرج» هم مطلب از همین قرار است، طبق این آیه اگر تکلیف، موجب حرج شود نفی شده یا به عبارت دیگر تکلیفی که موجب حرج باشد جعل نشده است و این هم تفضلی است از ناحیه خداوند تبارک و تعالی نسبت به بندگان؛ چون وقتی گفته می­شود تکلیف حرجی است به این معنی است که امکان انجام آن وجود دارد لکن مستلزم مشقت و زحمت است و این فرق می­کند با اینکه گفته شود اصلاً امکان انجام آن کار وجود ندارد، اینکه خداوند متعال کاری را که انجام آن مشقت و زحمت دارد به عهده بندگان نگذاشته تفضلی است از ناحیه خداوند نسبت به بندگان، اینکه بندگان در سعه باشند غیر از این است که توانایی انجام کاری را داشته باشند.

پس موضوع این دو آیه با موضوع بحث ما فرق می­کند؛ چون بحث ما در این است که آیا خطابات شرعیه مقید به قید قدرت شده یا نه و منظور ما هم از قدرت، قدرت عقلیه(امکان و عدم امکان) است اما این دو آیه از وسع عرفی و تسهیل از ناحیه خداوند متعال تفضلاً سخن می­گوید؛ یعنی خداوند متعال کاری را که موجب زحمت و مشقت است از بندگان برداشته است، پس این دو آیه نمی­توانند مقید خطابات شرعیه باشند.

سؤال: وسع عرفی همان قدرت است و فرقی بین آن­ها نیست.

پاسخ: بین وسع عرفی و قدرت فرق است؛ مثلاً اگر به کسی گفته شود تا نیم ساعت دیگر تهران باشید نه وسع عرفی وجود دارد و نه انسان قادر بر انجام آن است ولی اگر گفته شود ۵ ساعت دیگر تهران باشید هم انسان قادر بر انجام آن است و هم وسع عرفی دارد و در صورتی که گفته شود ۲ساعت دیگر تهران باشید انسان وسع عرفی ندارد ولی قادر بر انجام آن است؛ یعنی با زحمت و مشقت می­تواند خودش را تا ۲ساعت دیگر به تهران برساند. پس بین وسع عرفی و قدرت فرق است. اینکه در آیه سخن از وسع عرفی و نفی حرج به میان آمده در واقع به این معنی است که خداوند در جعل تکالیف به نوعی تفضل نموده و تکالیفی که مستلزم زحمت و حرج برای بندگان باشد جعل نکرده است. ظهور دلیل نفی حرج در این امر روشن­تر و واضح­تر است. لذا ما می­گوییم بین این­ها فرق است.

بحث جلسه آینده: ان قلتی در اینجا مطرح است که چون وقت گذشته انشاء الله آن را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . تنقیح الأصول، ج۲، ص۲۲۹.

[۲] . بقره/۲۸۶.

[۳] . حج/۷۸.