جلسه سی و سوم-ادله- دلیل چهارم(دلیل عقلی)


دانلود-جلسه سی و سوم-PDF

ادله- دلیل چهارم(دلیل عقلی)جلسه سی و سوم
ادله- دلیل چهارم(دلیل عقلی)
۲۳/۰۸/۱۳۹۰

وجه سوم: محذور خلف

تا اینجا دو وجه از وجوه استحاله تقیید حکم به علم به حکم را بیان کردیم. وجه سوم، محذور خلف است، بیان این محذور از این قرار است که نسبت بین حکم و متعلق حکم یا موضوع حکم(متعلق در اینجا اعم از متعلق به معنای اصطلاحی و موضوع است) همان نسبت بین عرض و معروض در تکوینیات است؛ مثلاً وقتی بیاض بر جسمی عارض می­شود، جسم عنوان معروض پیدا می­کند و بیاض به عنوان عارض شناخته می­شود، نسبت بین عرض و معروض در امور تکوینیه نسبت تقدم و تأخر رتبی است؛ یعنی معروض تقدم دارد بر عرض رتبةً، مثل تقدم علت بر معلول که تقدمش رتبی است، وجه تقدم معروض بر عرض هم این است که معروض در وجودش مستقل است، اگر سفیدی بخواهد بر جسم عارض شود قبل از آنکه سفیدی عارض شود و بدون توجه به عروض سفیدی، خود جسم استقلال در وجود دارد و برای تحقق موضوعش محتاج به موضوع دیگر نیست اما عرَض با اینکه واقعیت دارد ولی از آنجا که به معروض نیاز دارد مؤخر از معروض است، جسم باید باشد تا سفیدی بر آن عارض شود، این در حقیقت اجمالی از رابطه عرض و معروض است، می­فرمایند همین نسبت بین حکم و متعلق یا موضوع حکم وجود دارد؛ یعنی موضوع یا متعلق، عنوان معروض را دارد و حکم عنوان عرض، حکم بر موضوع و متعلق عارض می­شود، وجوب بر صلوة عارض می­شود، تا صلوة نباشد و تا مکلف نباشد وجوب و امر یا هر حکمی بر موضوع و متعلق نمی­تواند عارض شود بر این اساس نسبت بین حکم و موضوع یا حکم و متعلق نسبت تقدم و تأخر است؛ یعنی موضوع یا متعلق رتبةً مقدم بر حکم است و آن دو از موضوع متأخرند.

وقتی می­گوییم موضوع رتبةً مقدم است فرقی بین اجزاء و شرائطش نیست یعنی موضوع با همه اجزاء و شرائطش تقدم رتبی بر حکم دارد، شما وقتی می­گویید صلوة تقدم رتبی بر وجوب دارد؛ معنایش این است که همه اجزاء صلوة مثل رکوع، سجود، طهارت، استقبال و… بر وجوب، تقدم رتبی دارند و همه این اجزاء بر امر به نماز مقدم هستند، وقتی گفته می­شود اجزاء و شرائط موضوع مقدم بر امر به آن موضوع هستند؛ مثلاً وقتی گفته می­شود نماز و اجزاء و شرائطش بر حکم به وجوب مقدم هستند؛ معنایش این است که مولی قبل از امر به صلوة و حکم به وجوب آن در رتبه متقدم بر حکم، این اجزاء و شرائط را در نظر گرفته است، پس اصل تقدم رتبی موضوع حکم بر حکم، مسلم و قطعی است، منظور از تقدم رتبی همان­گونه که اشاره شد؛ یعنی موضوع و اجزاء و شرائط، قبل از حکم توسط مولی فرض می­شود؛ یعنی به دنبال فرض وجود موضوع که رتبةً مقدم است وجود حکم فرض می­شود؛ به عبارت دیگر متأخر؛ یعنی حکم، فرض وجودش بدون فرض تقرر متقدم ممکن نیست ولو در ذهن باشد، نتیجه اینکه فرض ثبوت حکم بدون فرض متعلق یا موضوع که حکم بر آن بار می­شود ممکن نیست، پس گویا موضوع یک نحوه تقرر و ثبوتی در رتبه سابقه بر حکم دارد، این در مورد نسبت بین موضوع و حکم است که همانند نسبت بین عارض و معروض است.

حال این مسئله را در مورد علم به حکم به عنوان یک جزئی از موضوع تطبیق می­کنیم، این مطلب در علم به حکم هم همین گونه است؛ یعنی علم به حکم به عنوان جزئی از موضوع، رتبةً مقدم بر حکم است لذا اگر علم به حکم بخواهد در موضوع همان حکم اخذ شود مستلزم محذور خلف است؛ چون موضوع حکم بر خود حکم رتبةً تقدم دارد در حالی که علم به حکم از آنجا که معلول حکم و در رتبه متأخر از حکم است اگر بخواهد در موضوع حکم اخذ شود لازمه­اش این است که متأخر از حکم باشد، پس اخذ علم به حکم در موضوع حکم مستلزم آن است که چیزی که متأخر است مقدم شود رتبةً و در رتبه سابقه آن قرار گیرد و این خُلف است.

خلاصه محذور خُلف این است که نسبت حکم به موضوع حکم همان نسبت عرض به معروض است لذا حکم رتبةً متأخر از موضوع و موضوع مقدم بر حکم است حال اگر ما بخواهیم علم به حکم را به عنوان یک قید موضوع قرار دهیم در این مرتبه حکمی وجود ندارد چون رتبه، رتبه موضوع است و علم به حکم می­خواهد قید موضوع شود، اگر بخواهیم علم به حکم را قید موضوع قرار دهیم مستلزم این است که از حیث رتبه مقدم بر حکم شود در حالی که علم به حکم متأخر از حکم است چون متوقف بر خود حکم است لذا مستلزم خُلف و محال است. این وجه از کلمات محقق اصفهانی در بیان استحاله اخذ قصد امتثال امر در امر که در توضیح فرمایش مرحوم آخوند گفتند قابل استفاده است، ایشان این بیان را در مورد قصد امر فرموده ولی چون این قیود فقط از ناحیه امر می­آیند لذا عرض کردیم محاذیر مشترک دارند. [۱]

بررسی وجه سوم: محذور خلف

به نظر ما این وجه مبتلا به اشکال است که ما دو اشکال را ذکر می­کنیم:

اشکال اول:

به نظر ما نفس مقایسه احکام با اعراض باطل است، اینکه فرمودند نسبت حکم و موضوع حکم مثل نسبت عرض و معروض در تکوینیات است مورد قبول نیست و بین این دو فرق است، برای اینکه فرق بین مسئله عرض و معروض و حکم و موضوع معلوم شود به یک نکته اشاره می­کنیم و آن اینکه در باب عرض و معروض؛ مثلاً اگر جسمی معروض بیاض شد؛ یعنی اگر به یک جسمی رنگ سفید زدند نمی­تواند در حالی که سفید است معروض سیاهی هم قرار بگیرد؛ یعنی نمی­شود در حالی که آن شیء سفید است در همان حال سیاه هم باشد ولو اینکه از ناحیه شخص دیگر باشد؛ یعنی جسم واحد ولو از ناحیه دو نفر، نمی­تواند معروض سواد قرار گیرد و در عین حال معروض بیاض هم باشد اما در مورد احکام و موضوعات این چنین نیست؛ یعنی در باب احکام، اجتماع حکمین مختلفین علی موضوع واحد از ناحیه دو نفر ممکن است؛ یعنی امکان دارد که دو نفر هم زمان به یک نفر دو دستور مختلف بدهند؛ مثلاً پدری به پسرش بگوید حق نداری این کار را انجام دهی و مادرش به او بگوید باید این کار را انجام دهی، هر دو به شخص مکلف در رابطه با موضوع واحدی دستور داده­اند، امر و نهی از ناحیه دو شخص است ولی این دو حکم بر موضوع واحد اجتماع کرده و فی نفسه اشکالی ندارد چون یک امر اعتباری است، امور اعتباریه با امور واقعیه از این جهات قابل مقایسه نیست لذا به نظر می­رسد احکام و موضوعات را نمی­شود با عرض و معروض در تکوینیات مقایسه کرد.

اشکال دوم:

اشکال دوم همان اشکالی است که در پاسخ به محذور اول(محذور دور) ذکر کردیم و آن اینکه علم به حکم معلول تحقق حکم و وجود خارجی حکم نیست بلکه معلول وجود ذهنی و معلول فرض حکم است؛ یعنی علم به حکم از آنجایی که از امور نفسانیه می­باشد متوقف بر وجود خارجی حکم نیست، ما سابقاً گفتیم اگر علم به چیزی و دانستن آن متوقف بر وجود خارجی آن شیء بود لازمه­اش این بود که هیچ علمی منجر به جهل مرکب نشود و همواره علوم ما مطابق با واقع باشند در حالی که چنین امری ممکن نیست، پس علم به شیء متوقف بر تحقق خارجی آن شیء نیست بلکه علم به شیء معلول وجود ذهنی آن شیء است و با تصویر و فرض آن شیء در ذهن می­توان به آن علم پیدا کرد، اگر این مسئله گفته شد محذور خلف برطرف می­شود چون محذور این بود که اخذ قید علم به حکم در موضوع حکم مستلزم این است که علم به حکم رتبةً مقدم بر حکم شود در حالی که علم به حکم متأخر از حکم است، پس با این بیانی که ما عرض کردیم این مشکل برطرف می­شود؛ چون آنچه که در اینجا ملاک است این است که فرض وجود حکم برای علم به حکم کافی است.

ممکن است گفته شود خود محقق اصفهانی در بیان این محذور(محذور خلف) بر این مسئله اذعان کردند و گفتند مراد از تقدم رتبی یا تبعی موضوع حکم بر حکم این است که فرض وجود متأخر بدون فرض تقرر متقدم ممکن نیست ولو ذهناً؛ یعنی در همان فرض وجود، تقدم و تأخر پیدا می­شود و تقدم و تأخر به خارج نیست تا شما اشکال فوق را ایراد کنید. پس اشکال دوم صحیح به نظر نمی­رسد و وارد نیست ولی اشکال اولی که بر وجه سوم(محذور خلف) وارد شد که قیاس احکام و موضوعات به عرض و معروض قیاس مع­الفارق است وارد است.

«مخاطب فرهنگ غدیر عموم مسلمین جهان هستند»

در آستانه عید غدیر خم قرار داریم، مطلبی که جا دارد در مورد واقعه غدیر به آن اشاره کنیم این است که پیامبر(ص) حین بازگشت از سفر حج(آخرین حجی که پیامبر(ص) انجام دادند) برای جمعیتی که تعداد آن حدود ۰۰۰،۱۲۰ نفر ذکر شده دستور به توقف ناگهانی جمعیت در منطقه غدیر خم دادند؛ یعنی پیامبر(ص) در حال بازگشت از حج یک مرتبه دستور به توقف ناگهانی دادند که این دستور ناگهانی باعث تعجب جمعیت شد و این سؤال در ذهن­ها ایجاد شد که چرا پیامبر(ص) یک دفعه همه را امر به توقف کردند؟ شنیده­اید که بعد از توقف جمعیت، پیامبر(ص) بر بالای بلندی آن حدیث معروف را در برابر جمع زیادی از مسلمین خواندند، دست امیرالمؤمنین(ع) را گرفتند و بالا بردند و آن جمله معروف را فرمودند که:«من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه…».

اصل این واقعه در کتاب­های مختلف اسلامی اعم از کتب شیعه و سنی، کتاب­های تاریخی، حدیثی، عقایدی، رجالی و همچنین در کتب تفسیری مورد بحث قرار گرفته است، هم در بین شیعه و هم در بین اهل تسنن اصل این واقعه از مسلمات است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل سنت به حدی واضح و روشن است که انکار این واقعه انکار مسلمات و واضحات و بدیهیات است. عده زیادی از صحابی پیامبر(ص) بعد از پیامبر(ص) و در زمان خلفاء و بعد از خلفاء این واقعه را دهان به دهان در بلاد اسلامی نقل کرده­اند و جالب­تر از همه اینکه خود ابوبکر بن ابی قحافه(خلیفه اول) بنا به نقل بعضی از کتب اهل سنت از کسانی بوده که این روایت را نقل کرده و حتی بعضی در نقل حدیث غدیر، این روایت را به ابوبکر اسناد داده­اند؛ یعنی روایت را از ابوبکر شنیده­اند و در طریق سند خود آخرین شخصی را که این حدیث را از او شنیده و نقل شده ابوبکر ذکر کرده­اند، علماء بزرگ اهل سنت این حدیث را نقل کرده­اند، احمد بن حنبل یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت حدیث غدیر را از ۴۰ طریق نقل کرده و طبری این حدیث را از حدود ۷۰ طریق نقل کرده است، طرق نقل این روایت در بعضی از کتاب­های اهل سنت به حدود۱۵۰ طریق هم می­رسد، در بین صحابی پیامبر(ص) کسانی این حدیث را نقل کرده­اند که حتی وضّاعین و اهل کذب و دروغ هم نمی­توانستند تغییری در این روایت ایجاد کنند.

بعد از صحابه، علماء اهل سنت در طول تاریخ این حدیث را نقل کرده­اند، در کتاب الغدیر – تألیف علامه امینی(ره) – نامه­هایی از بزرگان از علماء از اهل سنت ذکر شده که نامه­های خواندنی و جالب است، این نامه­ها در رابطه با کتاب الغدیر از طرف نویسندگان و بزرگان از دانشمندان اهل سنت به علامه امینی نوشته­ شده که نشان­گر اهمیت واقعه غدیر است، این نامه­ها در ابتدای کتاب الغدیر آورده شده و می­توانید به آنجا مراجعه کنید.

خود ائمه معصومین(ع) هم از امیرالمؤمنین(ع) تا امام زمان(عج) از هر فرصتی برای بیان حدیث غدیر استفاده کرده­اند، پیامبر(ص) عملاً خودشان دست امیرالمؤمنین(ع) را بالا گرفته­اند و حدیث غدیر را فرمودند، امیرالمؤمنین هم کراراً در جاهای مختلف وقتی مورد اشکال و سؤال و تعرض واقع می­شدند یک یک صحابی رسول خدا(ص) را به شهادت می­طلبیدند و آن­ها را سوگند می­دادند که اگر این حدیث را شنیده­اید شهادت دهید؛ یعنی شنوندگان این حدیث را سوگند می­داد و از آن­ها گواهی می­طلبید.

با توجه به مطالب مذکور، معلوم می­شود که مسئله غدیر خیلی مهم بوده است که این همه مورد توجه قرار گرفته است، این همه در روایات سفارش شده که روز غدیر را عید قرار دهید و به یکدیگر تبریک بگویید و تکریم کنید و نه تنها در روایات سفارش شده بلکه در طول تاریخ، سیره و روش مسلمین و علماء همین بوده است که این روز را تکریم و تعظیم می­کرده­اند، ادعیه و زیاراتی که در کتب ادعیه و زیارات در مورد روز غدیر وارد شده نشان دهنده اهتمام و توجهی است که به این روز بوده، حال سؤال این است که چرا این روز این قدر مورد توجه بوده و به تکریم و تعظیم این روز اهمیت داده شده است؟ خود پیامبر(ص) عملاً این روز را مهم شمرده­اند، امیرالمؤمنین علی(ع) بارها این موضوع را یادآوری کرده­اند، ائمه دیگر هم حدیث غدیر را بیان می­کرده­اند، انسان از مجموع مَشی ائمه معصومین(ع) و علماء بزرگ در طول تاریخ و احادیث و روایات بدست می­آورد که منظور از این همه تأکید و سفارش بر تکریم و تعظیم روز غدیر این بوده است که می­خواسته­اند همیشه این روز؛ یعنی روزی که پیامبر گرامی اسلام امیرالمؤمنین علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود محفوظ بماند و به عنوان یادآور یک حقیقت بزرگ در اذهان مسلمین بماند.

در آن روز پیامبر(ص) فرمودند: اگر می­خواهید به راه راست هدایت شوید بعد از من از علی که جانشین من است پیروی کنید و البته می­دانم چنین نخواهید کرد و پشیمان خواهید شد، ذیل فرمایش پیامبر(ص) حتی در بعضی از روایاتی که در کتب اهل سنت آمده وجود دارد، البته در بعضی از کتب اهل سنت ذیل فرمایش پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: می­دانم چنین نخواهید کرد و پشیمان خواهید شد حذف شده است.

اگر مراد از این همه تأکید و سفارش برای تکریم و تعظیم روز غدیر صرفاً اعلام جانشینی علی(ع) بعد از پیامبر(ص) در حکومت بود، این یک دوران کوتاهی داشت و تمام شده و نیازی به تأکید بر تکریم و تعظیم این واقعه بعد از حکومت علی(ع) إلی الآن و إلی یوم القیامة نبوده است، از کلام پیامبر مکرّم اسلام استفاده می­شود که اگر علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر(ص) بر مسند خلافت و امامت می­نشست و مردم زعامت و امامت امیرالمؤمنین(ع) را تمکین می­کردند و بعد هم امامت و زعامت فرزندان علی(ع) را می­پذیرفتند امروز جامعه بشری رنگ و بوی دیگری داشت، انسان­هایی که از نظر علم و عمل در نقطه اوج هستند و کامل­ترین انسان­ها که دارای کمالات و فضائل اخلاقی هستند اگر اداره امور را بر عهده بگیرند و مرجع فکر و روح و ذهن و عمل مردم باشند نیازهای جامعه از هر نظر تأمین خواهد شد و انسان­هایی که در دامن این مربیان تربیت شوند از درجه بالای انسانیت برخوردار خواهند بود، همه اینها برای این است که ذهن بشر به سمت این خاندان که عصاره فضائل خلقت هستند جلب شود.

آن­ها(اهل بیت(ع)) همیشه به عنوان پرچم دار هدایت مردم بوده­اند و مردم بخصوص شیعه باید در زندگی خود به آن­ها تأسّی کنند و در مسیر آنان قدم بردارند؛ یعنی بشر باید در پرتو تعالیم اهل بیت(ع) روز به روز به تعالی برسد و ضمناً باید یادآوری شود که حق مسلم این خاندان غصب شد و معلوم شود که حقیقت اسلام با آنچه که امروز به نام اسلام در سراسر جهان منتشر است متفاوت است؛ یعنی باید معلوم شود که حقیقت اسلام ناب، همان مکتب اهل بیت است و این مدار همیشه باید استوار باشد و همیشه باید مورد توجه قرار گیرد و اهتمام به روز غدیر روز به روز باید بیشتر شود البته بدون از تشریفات و تبلیغات بیهوده و کارهای غیر ضروری بلکه باید فرهنگ غدیر گسترش پیدا کند نه صرف نام غدیر.

پس باید توجه داشت که مخاطبان فرهنگ غدیر فقط شیعیان نیستند بلکه عموم مسلمین جهان و حتی عموم بشریت می­باشند لذا باید سعی شود با لسان همراه با منطق و مدارا حقایق مربوط به غدیر برای عموم مسلمین بازگو شود و قطعاً هر کسی که این حقایق را بشنود مجذوب خواهد شد. انشاء الله خداوند متعال به ما توفیق دهد تا از عاملان به سفارشات امیرالمؤمنین(ع) و از مروجان واقعی فرهنگ غدیر باشیم.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . نهایة الدرایة، ج۱، ص۳۲۴.