جلسه هجدهم-مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه تعهد


دانلود-جلسه هجدهم-PDF

مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه تعهدجلسه هجدهم
مسلک دوم: دیدگاه دوم- نظریه تعهد
۲۳/۰۷/۱۳۹۱

بخشی از فرمایش مرحوم آقای خویی در تبیین نظریه تعهد باقی مانده که آن را ذکر می­کنیم و سپس به بررسی این نظریه می­پردازیم. ایشان در رابطه با این نظریه سه اشکال را مطرح کرده و به آنها پاسخ داده­اند که ما دو اشکال را بیان کردیم.

اشکال سوم:

تعهد و التزام به حسب ارتکاز انسان چیزی است که متأخر از وضع و معلول آن است؛ به این بیان که علم به وضع موجب تعهد عالم به وضع است به اینکه هنگام تفهیم یک معنی آن را به وسیله یک لفظ خاص ابراز کند، پس تعهد و التزام متأخر از وضع و معلول آن است و صحیح نیست که تعهد عین وضع باشد لذا اطلاق واضع بر غیر جاعل اول صحیح نیست، اگر وضع یک تعهد و التزام نفسانی بود باید این امکان وجود می­داشت که آن را بر هر مستعمِلی بدون هیچ عنایتی بتوان اطلاق کرد در حالی که ما نمی­توانیم این کار را بکنیم و اطلاق واضع بر غیر جاعل اول صحیح نیست.

خلاصه اشکال سوم این است که تعهد متأخر از وضع است و عین وضع نیست لذا واضع غیر از مستعمِل است و اطلاق واضع بر غیر جاعل اول صحیح نیست چون واضع یک کاری را انجام می­دهد که به دنبال آن این تعهد ایجاد می­شود.

مرحوم آقای خویی به این نحو از این اشکال پاسخ می­دهد که اگر منظور از تأخر تعهد از وضع همان تعهد متصدی اول و واضع باشد صحیح نیست چون تعهد نفر اول مسبوق به چیزی جز تصور لفظ و تصور معنی نیست و تصور لفظ و تصور معنی هم از مقدمات وضع است یعنی نفر اول ابتدائاً لفظ را تصور و سپس معنی را تصور می­کند و بعد از تصور این دو متعهد می­شود که هر وقت خواست معنایی را تفهیم کند با لفظ ابراز کند و این تعهد را با جمله وضعتُ هذا لهذا اظهار می­کند، این در صورتی که منظور از تعهد، تعهد نفر اول باشد. اما اگر منظور از تعهد، تعهد سایرین باشد یعنی تعهد سایرین متأخر از وضع است، این مطلب صحیح است ولی این مانع اطلاق واضع بر آنها نمی­شود و هم آنها می­توانند واضع باشند و هم نفر اول.

پس نتیجه نظریه تعهد و التزام این شد که حقیقت وضع عبارت است از تعهد و التزام نفسانی به اینکه هنگام اراده تفهیم معنی از لفظ مخصوص استفاده شود لذا هم به جاعل اول واضع گفته می­شود و هم به مستعمِلین، چون همه در این تعهد مشترکند و سه اشکال هم که نسبت به این نظریه مطرح شده از طرف آقای خویی پاسخ داده شد.

بررسی نظریه تعهد و التزام:

اشکال اول:

در قدم اول باید ما دقیقاً تحلیل کنیم که متعلق تعهد چیست؟ در نظریه تعهد گفته می­شود که در وضع یک تعهدی ایجاد می­شود که باید دید متعلق این تعهد چیست؟

متعلق تعهد در کلام محقق حائری یک چیز است و در کلام مرحوم آقای خویی چیز دیگری است و اساساً اشکالاتی که مرحوم آقای خویی ذکر کرده و پاسخ داده اشکالاتی است که به بیان محقق حائری وارد شده و ایشان در مقام پاسخ آنها برآمده و به یک معنی بیان ایشان تکمیل و تعبیر بهتر نسبت به این نظریه است. پس در گام اول دقیقاً باید ببینیم متعلق تعهد چیست که شما می­گویید وضع یک نوع تعهد و التزام نفسانی است.

متعلق تعهد در کلام محقق حائری این است که هر گاه بخواهد معنایی را به دیگری تفهیم کند از لفظ خاص استفاده کند؛ التعهد علی ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی، لازمه این تعبیر آن است که مدلول لفظ خود اراده تفهیم باشد، وقتی می­گوید: التعهد علی ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی در واقع ارادة التفهیم را مدلول لفظ قرار می­دهد نه خود معنی را، مثالی که می­شود برای تقریب به ذهن ذکر کرد این است که می­گوید اگر کسی متعهد شود که برای مجیء زید فلان علامت و اشاره را داشته باشد، می­گوید من اینجا می­ایستم و به محض اینکه دیدم زید می­آید اشاره می­کنم و شما با اشاره من می­فهمید که زید می­آید، اینجا در واقع این شخص خودش را متعهد می­کند یعنی اشاره را دال قرار می­دهد برای مجیء زید و مدلول اشاره در اینجا مجیء زید است نه خود زید یعنی زید قید مدلول است نه خود مدلول؛ چون اشاره را برای مجیء قرار داده است، در ما نحن فیه هم وقتی گفته می­شود واضع تعهد بر ذکر لفظ عند ارادة تفهیم المعنی می­کند مدلول لفظ خود معنی نیست بلکه آنچه مدلول لفظ است اراده تفهیم معنی می­باشد یعنی من تعهد می­کنم لفظ را ذکر کنم و مثلاً بگویم ماء و اراده کنم تفهیم معنای آن را یعنی این لفظ دال بر اراده تفهیم معناست نه دال بر خود معنی پس معنای بیان محقق حائری که می­گوید التعهد علی ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی، تعهد بر ذکر لفظ است وقتی که معنای آن را اراده کند مثل تعهد بر اشاره به دست عند مجیء زید، پس لفظ دال است و مدلول، اراده تفهیم معناست و این غیر از خود معناست، معنی در واقع در اینجا جزئی و قیدی از موضوع­له است و خود موضوع­له نیست در حالی که فرض ما این است که ما می­خواهیم موضوع­له را بشناسیم و در مقام تفسیر وضع به دنبال تبیین حقیقت وضع هستیم و این تفسیر از وضع با فرض ما سازگار نیست چون در وضع، فرض این است که معنی مدلول لفظ است نه اینکه جزء یا قید مدلول باشد، آنچه که اینجا است ارادة تفهیم المعنی است که یک موجود خارجی است یعنی اراده من هنگام تفهیم معنی که این اراده در این فرض یک مصداق و حصه خاصی از اراده است و یک مفهوم نیست بلکه یک موجود خارجی است؛ مثلاً اینکه شما تصمیم می­گیرید از اطاق بیرون بروید یک موجود خارجی است. تصور اراده یک امر ذهنی است اما خود اراده یک امر حقیقی و خارجی است مثل گرسنگی که یک امر خارجی و حقیقی است و آنچه ذهنی است تصور گرسنگی است نه خود گرسنگی. پس تصور اراده با خود اراده متفاوت است، اراده وقتی تحقق پیدا کرد و به چیزی تعلق گرفت به این معناست که وجود خارجی پیدا کرده است.

پس اگر متعلق تعهد، ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی باشد که محقق حائری فرموده، عرض کردیم، اینجا در واقع معنی جزء مدلول و قید مدلول لفظ است نه خود مدلول لفظ در حالی که فرض آن است که لفظ برای خود معنی وضع شده نه اینکه معنی قید و جزء مدلول باشد.

مشکل بالاتر این است که طبق این بیان که ما متعلق تعهد را ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی بدانیم اساساً مدلول لفظ نمی­تواند اراده تفهیم معنی باشد و اصلاً ممتنع است و معقول نیست که اراده تفهیم معنی مدلول لفظ باشد چون اراده تفهیم معنی یک حصه و مصداق خارجی است و امکان ندارد لفظ برای موجودات خارجیه وضع شود بلکه لفظ فقط برای مفهوم وضع می­شود چون غرض از وضع آن است که مستمع با شنیدن لفظ به معنی آن منتقل شود و انتقال ذهن به معنی فقط در صورتی ممکن است که لفظ برای مفهوم وضع شده باشد نه برای یک موجود خارجی. شما اگر حقیقت انتقال ذهنی را تحلیل کنید که از یک لفظی به یک معنایی منتقل شوید و موقع شنیدن لفظ به معنی انتقال پیدا کنید، این انتقال یک وجود ذهنی است پس باید معنی و مدلول لفظ یک امر ذهنی باشد و لفظ برای این مفهوم وضع شود، حال اگر شما مدلول لفظ را ارادة تفهیم المعنی بدانید، ارادة تفهیم المعنی از امور خارجیه است و از مفاهیم نیست و لذا نمی­تواند مدلول لفظ باشد. پس اساساً امکان ندارد لفظ بر ارادة تفهیم المعنی دلالت کند.

پس اگر ما متعلق تعهد را ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی بدانیم لازمه آن این است که معنی جزء و قید مدلول لفظ باشد نه اینکه مدلول لفظ باشد در حالی که طبق فرض، وضع عبارت است از جعل لفظ بر معنی که مدلول باید خود معنی باشد نه چیز دیگر. بعلاوه اینکه معقول نیست مدلول لفظ، ارادة تفهیم المعنی باشد و به عبارت دیگر لفظ نمی­تواند وضع شود برای ارادة تفهیم المعنی چون لفظ فقط می­تواند برای یک مفهوم و یک امر ذهنی وضع شود اما ارادة تفهیم المعنی یک امر خارجی است.

اما مرحوم آقای خویی برای اینکه این اشکالات پیش نیاید عبارت محقق حائری را تغییر داده و تعبیر دیگری را بکار برده لذا متعلق تعهد در کلام ایشان با متعلق تعهد در کلام محقق حائری متفاوت است با اینکه هر دو معتقد به نظریه تعهداند. ایشان نگفته وضع عبارت است از: التعهد علی ذکر اللفظ عند ارادة تفهیم المعنی بلکه می­گوید: التعهد بابراز المعنی الذی تعلق قصد المتکلم بتفهیمه بلفظٍ مخصوص. طبق این عبارت متعلق تعهد نفس تفهیم المعنی است یعنی تعهد واضع به تفهیم المعنی نه اینکه متعلق تعهد اراده تفهیم معنی باشد. پس متعلق تعهد تفهیم المعنی است به لفظ مخصوص.

این که گفته شود التعهد عند ارادة التفهیم بالتفهیم مبهم است و معنای روشنی ندارد چون وقتی مفهِم منحصر به این لفظ است یعنی این لفظ است که افهام معنی می­کند و تفهیم فقط به همان لفظ واقع می­شود و به غیر این لفظ حاصل نمی­شود، لذا چه تعهد باشد چه نباشد این تفهیم محقق است یعنی تفهیم امری قهری است و معنی ندارد که واضع متعهد به این تفهیم شود؛ به عبارت دیگر وقتی در ابتدای امر واضع متعهد می­شود تفهیم معنی را به لفظ و وقتی تعهد ایجاد می­شود خود به خود لفظ مفهِم آن معناست و علقه بین لفظ و معنی ایجاد می­شود و چون مفهِم منحصر در این لفظ است لذا قبل از استعمال این تعهد خود به خود مرتفع است چون این لفظ، مفهِم این معناست و معنا ندارد که گفته شود واضع متعهد شده که به وسیله این لفظ تفهیم کند و در این صورت تعهد واضع نقشی در تفهیم ندارد.

پس اگر متعلق تعهد نفس تفهیم باشد در این صورت مشکل این است که نیازی به این تعهد نیست چون در این صورت چه تعهد باشد و چه نباشد تفهیم خود به خود حاصل است و در همان ابتدا که علقه بین لفظ و معنی ایجاد می­شود لفظ، مفهِم معناست و معنی ندارد که واضع بگوید من متعهد می­شوم که با این لفظ معنی را به شما تفهیم کنم چون این تفهیم قهراً حاصل است لذا اشکال اول به این نظریه پیرامون متعلق تعهد وارد نیست چون اگر متعلق تعلق را ارادة تفهیم المعنی بدانیم آنچنان که محقق حائری معتقد به آن بود به دو دلیل باطل است که ذکر آن گذشت و اگر متعلق تعهد را نفس تفهیم قرار دهیم که مرحوم آقای خویی معتقد به آن بود باز هم صحیح نیست. پس اساساً نظریه تعهد و التزام باطل است.

بحث جلسه آینده: بقیه اشکالات وارد بر نظریه تعهد را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»