جلسه صد و یکم-قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمایر (بررسی اشکال به نظریه محقق بروجردی و امام (ره))


دانلود-جلسه صد و یکم-PDF

قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمایر (بررسی اشکال به نظریه محقق بروجردی و امام (ره))جلسه صد و یکم
قسم سوم وضع- وضع اسماء اشاره و ضمایر (بررسی اشکال به نظریه محقق بروجردی و امام (ره))
۰۷/۰۲/۱۳۹۲

عرض کردیم نظریه مرحوم آیت الله بروجردی و امام (ره) در باب اسماء اشاره این است که اسماء اشاره برای ایجاد اشاره اعتباریه وضع شده‏اند. یک اشکال مهمی متوجه این نظریه است که باید به آن پاسخ داده شود.

اشکال به نظریه محقق بروجردی و امام (ره):

طبق این نظریه معنای «هذا» عبارت از اشاره است یعنی به واسطه «هذا» اشاره ایجاد می‏شود لذا مشارٌ الیه اگر چه به عنوان یک طرف اشاره، لازم است اما جزء معنای موضوع‏له نیست، پس به طور کلی بر اساس این نظریه نفس مشارٌ الیه چه به عنوان مفرد مذکر و چه به عنوان خود مشارٌ الیه در نظر گرفته شود از دائره معنای «هذا» خارج است. اگر این چنین باشد ما در مورد قضایایی مثل «هذا قائمٌ» دچار مشکل می‏شویم؛ چون اگر معنای «هذا» ایجاد اشاره باشد نمی‏توان «قائمٌ» را بر آن حمل کرد، وقتی قضیه تشکیل می‏دهیم و می‏گوییم «هذا قائمٌ» در واقع «قائم» بر «هذا» حمل می‏شود، حال طبق مبنای کسانی مثل امام (ره) بین موضوع و محمول، اتحاد و هوهویت برقرار است یعنی معنای «هذا قائمٌ» این است که بین «هذا» یعنی مشارٌ الیه و «قائم» اتحاد و هوهویت وجود دارد، طبق مبنای مشهور در باب قضایا هم بین موضوع و محمول، نسبتی ثابت می‏شود، در هر حال چه طبق مبنای امام (ره) و چه طبق مبنای مشهور به هیچ وجه «قائم» قابل حمل بر «هذا» به معنای اشاره نیست؛ چون نمی‏توانیم بگوییم «قائم» متحد با «هذا» به معنای اشاره است، اگر «هذا» به معنای اشاره باشد پس در «هذا قائمٌ» باید بگوییم معنای این قضیه عبارت است از اینکه اشاره قائم است. همچنین نمی‏توان گفت معنای قضیه «هذا قائمٌ» ثبوت نسبت بین اشاره و «قائمٌ» است (طبق مبنای مشهور)، پس همین که «قائمٌ» قابل حمل بر «هذا» به معنای اشاره نیست نشان دهنده این است که معنای «هذا» نمی‏تواند ایجاد اشاره اعتباریه باشد. اساس این اشکال را محقق عراقی ذکر کرده و ایشان بر این اساس می‏خواهد قول به وضع اسماء اشاره برای ایجاد اشاره را ابطال کند. [۱] ایشان نتیجه‏ای می‏گیرد که آن را هنگام بیان نظر ایشان ذکر خواهیم کرد.

بعضی از این اشکال نتیجه گرفته‏اند که همین که «هذا» مخبرٌ عنه واقع می‏شود و در قضیه «هذا قائمٌ» می‏توان «قائم» را بر «هذا» حمل کرد دلیل بر آن است که آنچه مرحوم آخوند و بعضی دیگر گفته‏اند که معنای «هذا» مشارٌ الیه یا مفرد مذکر که مشارٌ الیه است صحیح می‏باشد.

پاسخ امام (ره):

امام (ره) تلاش کرده به این اشکال پاسخ داده و می‏فرماید: در این موارد مخبرٌ عنه و موضوع و معنی و مفاد «هذا»، اشاره نیست، ایشان می‏گوید ما یک مخبرٌ عنه و موضوع داریم و مفاد این الفاظ و معنی و مفاد اسماء اشاره عبارت است از ایجاد اشاره اعتباری اما آنچه که به عنوان موضوع از آن خبر داده می‏شود یعنی مخبرٌ عنه یا محکومٌ علیه در مثل قضیه «هذا قائمٌ» اشاره نیست بلکه مشارٌ الیه است، معنای «هذا» ایجاد اشاره است ولی وقتی در قضیه «هذا قائمٌ» به عنوان مخبرٌ عنه و محکومٌ علیه قرار می‏گیرد معنای اشاره را ندارد و در اینجا معنای آن همان مشارٌ الیه خواهد بود. حال اگر گفتیم معنی «هذا» خود مشارٌ الیه است در این صورت حمل «قائم» بر «هذا» هیچ اشکالی ندارد.

توضیح مطلب: اگر به خاطر داشته باشید ما در تبیین اصل این نظریه ابتدا یک تحلیلی از اشاره عملی و خارجی ارائه کردیم، در اشاره خارجی مثل اشاره با انگشت، وقتی به شخصی اشاره می‏شود و گفته می‏شود: «زید است» یعنی به جای اینکه بگوید: «هذا زیدٌ» با اشاره انگشت بگوید: «زیدٌ»، این اشاره خارجی به جای «هذا» قرار می‏گیرد و کأنّ اشاره با انگشت، مبتدا قرار داده می‏شود و «زید» به عنوان خبر ذکر می‏شود، در این موارد آیا مفاد و معنای حرکت انگشت، اشاره خارجی است یا معنای آن مشارٌ الیه است؟ اینجا منظور این نیست که اشاره، زید است بلکه در واقع به این معنی است که آنچه به وسیله انگشت مورد اشاره قرار گرفته زید است یعنی منظور همان مشارٌ الیه است، مسلم است که هیچ کس ادعا نمی‏کند اگر شخصی بگوید «زید» و با انگشت به او اشاره کند، غلط است و هیچ کس نمی‏گوید این که انگشت اشاره کأنّ به جای مبتدا قرار گرفته و «زید» به عنوان خبر قرار می‏گیرد، بدون اینکه لفظ «هذا» استعمال شود، غلط است، بلکه این درست است و همه از اشاره با انگشت، مشارٌ الیه را می‏فهمند ولی دلالت حرکت انگشت بر مشارٌ الیه از قبیل دلالت لفظ بر موضوع‏له و حکایت لفظ از معنای خودش نیست بلکه در واقع اینجا محکومٌ علیه یا مشارٌ الیه با حرکت انگشت در ذهن شنونده حاضر می‏شود و مشیر با این حرکت، مشارٌ الیه یا محکومٌ علیه را در ذهن سامع احضار می‏کند، پس اگر ما می‏گوییم مفاد حرکت انگشت همان اشاره اعتباریه است و معنای حرکت انگشت حقیقت اشاره است که با این حرکت ایجاد شده ولی این بدین معنا نیست که نه پای مشیر در کار باشد و نه پای مشارٌ الیه، با حرکت انگشت، اشاره ایجاد می‏شود ولی این موجب می‏شود مشارٌ الیه به عنوان محکومٌ علیه یا مخبرٌ عنه یا مبتدا در ذهن شنونده حاضر شود، کأنّ مثل این است که بگوید «هذا زیدٌ»، پس در اشاره خارجی و عملی با اینکه معنای حرکت انگشت همان معنای اشاره حقیقی و ایجاد اشاره است ولی وقتی همراه با اشاره گفته می‏شود: «زید» این اشاره به عنوان حکایت‏گر اشاره با انگشت از معنای ایجاد اشاره استعمال نشده، انگشت ضمن اینکه اشاره را ایجاد می‏کند مخاطب را به مشارٌ الیه منتقل می‏کند.

در اشاره لفظیه هم مطلب از همین قرار است یعنی «هذا» در «هذا قائمٌ» در واقع حکایت از معنای موضوع‏له خودش ندارد بلکه «هذا» در واقع مخبرٌ عنه و محکومٌ علیه را در ذهن شنونده حاضر می‏کند، درست است که «هذا» برای ایجاد اشاره وضع شده و وقتی هم گفته می‏شود «هذا قائمٌ» اشاره را ایجاد می‏کند ولی این «هذا» در مقام وقوع به عنوان موضوع و مخبرٌ عنه و محکومٌ علیه نقش دیگری را ایفاء می‏کند و آن این است که مشارٌ الیه را در ذهن شنونده ایجاد می‏کند، در این صورت خبر و محمول با مشارٌ الیه اتحاد پیدا می‏کند یعنی «قائم» متحد با مشارٌ الیه می‏باشد؛ به عبارت دیگر بین «زیدٌ قائمٌ» و «هذا قائمٌ» فرق است، در «زیدٌ قائمٌ»، «زید» از محکومٌ علیه، حکایت می‏کند به نحو حکایت لفظ از معنای موضوع‏له ولی در «هذا قائمٌ»، «هذا» مشارٌ الیه را به عنوان محکومٌ علیه در ذهن سامع احضار می‏کند با اینکه محکومٌ علیه یعنی همان مشارٌ الیه موضوعٌ له لفظ «هذا» نیست، پس به این ترتیب امام (ره) می‏خواهند از اشکال محقق عراقی پاسخ دهند که «هذا» اگر چه به معنای ایجاد اشاره است و موضوع‏له آن، اشاره اعتباریه است اما در عین حال در قضایایی مثل «هذا قائمٌ» در مقام حکایت لفظ از معنای موضوع‏له نیست.

بررسی پاسخ امام (ره):

این پاسخ جای بحث و بررسی دارد، به چه دلیل و ملاکی ادعا می‏شود «هذا» موضوع برای ایجاد اشاره است لکن در اینجا به عنوان حکایت‏گر لفظ از معنای موضوع‏له نیست و بین «زیدٌ قائمٌ» و «هذا قائمٌ» فرق است؟ پذیرش این پاسخ احتیاج به تکلّف دارد، می‏توان ادعا کرد که بین «هذا قائمٌ» و «زیدٌ قائمٌ» فرق است ولی این ادعا محتاج دلیل است در حالی که دلیلی برای این ادعا وجود ندارد، به چه دلیل شما در «زیدٌ قائمٌ» می‏گویید: «زید» حاکی از معنای خودش می‏باشد اما در «هذا قائمٌ» می‏گویید: «هذا» برای معنای اشاره وضع شده ولی حکایت‏گر لفظ از معنای خودش نیست.

امام (ره) فرمودند: بعضی از حروف، ایجادی‏اند یعنی حروفی هستند که به واسطه استعمال آن حروف، معنای آنها ایجاد می‏شود، مثل حروف ندا، حروف تمنّی و ترجّی، حرف استفهام و امثال آن، وقتی گفته می‏شود «یا ایها الناس» با استعمال حرف یاء، معنای نداء ایجاد می‏شود و حرف یاء در اینجا به منادی و منادا محتاج است یعنی محتاج به طرفین است و بدون طرفین تحقق پیدا نمی‏کند، بقیه حروف ایجادی هم این گونه هستند. پس این حروف در تحقق نیازمند به طرفین خود هستند چون غیر مستقل و وابسته به غیرند اما وقتی در یک جمله استعمال می‏شوند معنای خود را افاده می‏کنند؛ مثلاً وقتی گفته می‏شود «یا ایها الرسول»، «یا ایها الناس»، «یا زید»، «یا حسن» و امثال آن، با استعمال این حروف معنای نداء تحقق پیدا می‏کند و کسی نمی‏گوید: «یاء» در معنای دیگری غیر از نداء استعمال شده است، حال چگونه می‏توان گفت در اسماء اشاره، «هذا» برای ایجاد اشاره وضع شده اما وقتی در یک جمله تام قرار می‏گیرد و استعمال می‏شود بر معنای موضوع‏له خودش دلالت ندارد بلکه موجب احضار مشارٌ الیه در ذهن سامع می‏شود؟ بالاخره لفظ «هذا» استعمال شده و طبق مبنای شما، با این لفظ معنای اشاره هم ایجاد شده و اتحاد و هوهویت بین معنای «قائم» و مشارٌ الیه که در ذهن شنونده حاضر است ایجاد می‏شود، لذا به نظر می‏رسد این پاسخ نتواند این اشکال را دفع کند و اگر این اشکال پاسخ داده نشود اصل مبنای امام (ره) دچار اشکال می‏شود لذا چاره‏ای نیست جز اینکه این اشکال را دفع کنیم. این بیانی که امام (ره) فرمودند به نظر می‏رسد فی نفسه ادعای خوبی است ولی سؤال این است که دلیل این ادعا چیست؟ و به چه دلیل ادعا می‏کنند بین «هذا قائمٌ» و «زیدٌ قائمٌ» فرق است؟ لذا این ادعایی بدون دلیل است و هیچ شاهد و قرینه‏ای بر این ادعا نداریم جز اینکه فقط تلاش می‏شود تا این نظریه تثبیت شود.

حق در پاسخ به اشکال:

ما اصل نظریه امام (ره) را قبول داریم که اسماء اشاره برای ایجاد اشاره اعتباریه وضع شده‏اند و به استعمال این الفاظ، آن اشاره اعتباری ایجاد و حقیقت اشاره محقق می‏شود لکن در این موارد باید بگوییم وقتی که «هذا» در جمله و قضیه قرار می‏گیرد و ما می‏گوییم: «هذا قائمٌ» «هذا» در معنای خودش که ایجاد اشاره باشد بکار رفته لکن به مشارٌ الیه، اشاره دارد و در واقع قضیه «هذا قائمٌ» به «مشارٌ الیه قائمٌ» تأویل برده می‏شود، در قضیه «زیدٌ عدلٌ»، با تأویل «عدل» به «عادل»، اتحاد و هوهویت بین «زید» و «عدل» درست می‏شود؛ چون «زید» با «عدل» اتحاد ندارد بلکه با «عادل» اتحاد دارد لذا برای اینکه اتحاد بین «عدل» و «زید» درست شود باید «عدل» به «عادل»، تأویل برده شود و از آنجا که عدالت زید به مرتبه اعلی رسیده، می‏گوییم: زید عین عدل است، در اینجا هم مطلب از همین قرار است یعنی قضیه «هذا قائمٌ» به «مشارٌ الیه قائمٌ» تأویل برده می‏ شود، بله «هذا» به عنوان اینکه معنای آن، ایجاد اشاره است نمی‏تواند در اینجا موضوع و محکومٌ الیه قرار بگیرد و معنای آن همان ایجاد اشاره است ولی در قضایایی مثل «هذا قائمٌ» متکلم با «هذا» اشاره را ایجاد می‏کند ولی در واقع اشاره به مشارٌ الیه است و مشیر به وسیله این لفظ به چیزی اشاره می‏کند و اتحاد بین محمول و مشارٌ الیه ایجاد می‏شود و ما به عنوان اینکه محمول، مشارٌ الیه این معناست می‏گوییم «هذا قائمٌ» و قضیه را تأویل می‏بریم، در قضیه «زیدٌ له القیام» می‏گفتیم: چیزی را در تقدیر می‏گیریم مثلاً می‏گوییم «زیدٌ ثابتٌ له القیام»، اینجا هم می‏گوییم «هذا قائمٌ» به تأویل برده می‏شود و می‏گوییم: منظور این است که مشارٌ الیهی که به وسیله هذا محقق شده قائم است و به وسیله این تأویل، اتحاد و هوهویت بین موضوع و محمول درست می‏شود.

بحث جلسه آینده: نظریه محقق عراقی (ره) باقی ماند که انشاء الله در جلسه آینده به ذکر و بررسی آن خواهیم پرداخت.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . نهایة الافکار، ج۱، ص۵۹؛ مقالات الاصول، ج۱، ص۲۸.