جلسه صد و یازدهم-امارات الوضع و ما فی حکمه- تبادر

دانلود-جلسه صد و یازدهم-PDF

جلسه صد و یازدهم

امارات الوضع و ما فی حکمه- تبادر

۱۳۹۲/۰۲/۲۳

 

وجه اماریت تبادر

بحث در «امارات الوضع و ما فی حکمه» بود، عرض کردیم تبادر یکی از علائم و نشانه‏های وضع است، حقیقت تبادر را توضیح دادیم و گفتیم معنای تبادر چیست. نکته‏ای که مهم و لازم است به آن پرداخته شود این است که چرا تبادر نشانه و علامت حقیقی بودن معناست و به عبارت دیگر چرا تبادر به عنوان یکی از علائم قطعیه حقیقت شمرده شده است و چه دلیلی بر علامیت و اماریت تبادر نسبت به معنای حقیقی وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت وقتی یک معنی از بین معانی محتمله به ذهن، انسباق پیدا می‏کند بدون علت و جهت نیست، چگونه ممکن است وقتی یک لفظ که چندین معنی دارد استعمال می‏شود از بین آن معانی یک معنی زودتر از سایر معانی به ذهن خطور پیدا می‏کند؟ این حتماً باید به خاطر یک خصوصیت و ویژگی باشد که در آن معنای منسَبقِ به ذهن است و الا هیچ وجهی برای انسباق یک معنی از بین معانی محتمله وجود ندارد، این ویژگی و خصوصیت احتمال دارد یکی از چند امری باشد که ما به آن اشاره می‏کنیم:

احتمال اول

این است که بگوییم علت اینکه این معنی به ذهن سبقت می‏گیرد ارتباط ذاتی بین لفظ و این معنی است، یعنی یک علقه و ارتباط ذاتی بین این لفظ و معنی وجود دارد که وقتی لفظ شنیده می‏شود به خاطر آن ارتباط ذاتی آن معنی زودتر از سایر معانی به ذهن خطور می‏کند.

این احتمال مردود است چون ما در ابتدای بحث وضع به طور کلی وجود علقه و ارتباط ذاتی بین لفظ و معنی را رد کردیم.

احتمال دوم

اینکه این انسباق به خاطر یک قرینه‏ای باشد و بودن آن قرینه موجب شود که این معنی به ذهن منسبَق شود.

این احتمال هم خارج از فرض است چون فرض ما این است که با شنیدن خود لفظ بدون هیچ قرینه‏ای، معنای آن به ذهن منسبق می‏شود لذا این احتمال هم منتفی است.

احتمال سوم

اینکه انسباق معنی به ذهن به جهت خود لفظ و وضع لفظ برای معناست یعنی ناشی از دلالت وضعیه و وضع واضع است یعنی چون این لفظ برای این معنی وضع شده با استعمال آن، معنای مورد نظر به ذهن خطور می‏کند.

این احتمال را می‏توان پذیرفت که اگر با شنیدن لفظ فلان معنی زودتر از بقیه معانی به ذهن منسبق می‏شود به خاطر علقه‏ای است که بین این لفظ و معنی پیدا شده که این علقه یا در اثر وضع و یا در اثر کثرت استعمال بوجود آمده است. پس علت اینکه تبادر علامت و نشانه بر حقیقی بودن معناست این است که واضع این لفظ را برای این معنی وضع کرده یا در آن کثیراً استعمال شده است.

نتیجه اینکه تبادر علامت وضع لفظ برای معنی یا کثرت استعمال لفظ در آن معناست، یعنی ما در واقع به وسیله تبادر کشف می‏کنیم معنای حقیقی کدام است، معنایی که در اثر وضع یا در اثر کثرت استعمال پدید آمده است.

پس این اماره، اماره وضع و به عبارت دیگر اماره برای کشف موضوع‏له نیست؛ چون نسبت بین معنای حقیقی و معنای موضوع‏له نسبت عام و خاص مطلق است، یعنی هر موضوع‏لهی معنای حقیقی است ولی هر معنای حقیقی لزوماً موضوع‏له نیست، چون ممکن است معنی به واسطه کثرت استعمال پدید بیاید.

اشکال: ممکن است گفته شود اگر تبادر نشانه حقیقت است نه نشانه وضع، پس چرا عنوان بحث را عوض کردید و به جای عنوان «علائم الحقیقة و المجاز» عنوان «امارات الوضع و ما فی حکمه» را قرار دادید؟

پاسخ: با توجه به مطالبی که در جلسه گذشته ذکر شد پاسخ این سؤال روشن می‏شود و آن اینکه حقیقت و مجاز از اوصاف عارض بر استعمال هستند و صرفاً به واسطه استعمال است که لفظی در معنای حقیقی یا مجازی استعمال می‏شود در حالی که این مسئله یعنی تبادر صرفاً به استعمال مربوط نمی‏شود بلکه دائره تبادر اوسع از استعمال است، گاهی ممکن است لفظی در قالب یک جمله استعمال شود و معنایی از آن متبادر شود، در این صورت تبادر علامت حقیقت است و لفظ هم استعمال شده یعنی یک معنایی از لفظ در مقام استعمال متبادر می‏شود اما گاهی ممکن است اساساً لفظ در هیچ معنایی استعمال نشود اما در عین حال تبادر علامیت داشته باشد مثل اینکه کسی که جاهل به لغت است وقتی لفظی را می‏گوید در واقع آن را استعمال نکرده، چون حقیقت استعمال، استعمال لفظ در معناست و اگر کسی معنای لفظ را نداند و نسبت به آن جاهل باشد هر چند آن را تلفظ کند ولی چون نسبت به معنای آن جهل دارد در واقع استعمالی صورت نگرفته است اما با اینکه استعمال نشده وقتی این لفظ بکار برده می‏شود کسی که با آن لغت آشنا باشد یک معنایی به ذهنش متبادر می‏شود، پس تبادر معنی لزوماً دائر مدار استعمال لفظ نیست. بر این اساس تبادر برای معنای حقیقی علامیت دارد چه لفظ استعمال شود و چه استعمال نشود. پس علامیت تبادر دائر مدار استعمال لفظ نیست بلکه مطلق است و چون چنین است ما از عنوان «علائم الحقیقة و المجاز» استفاده نکردیم و عنوان «امارات الوضع و ما فی حکمه» را به جای آن قرار دادیم و عبارت «ما فی حکمه» را هم اضافه کردیم برای اینکه شامل مواردی که لفظ در اثر کثرت استعمال یک معنایی را می‏رساند هم بشود.

حال چگونه ممکن است وقتی لفظی استعمال نشود ذهن به معنای آن منتقل شود؟ این مسئله چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا ممکن است صوتی از به هم خوردن دو چیز شنیده و ذهن انسان به معنای آن منتقل می‏شود. این جا درست است که لفظ در کار نیست ولی به هر حال همان صوت، موجب انتقال معنی به ذهن می‏شود، به همین قیاس در مورد لفظ غیر مستعمَل توسط یک متکلم هم می‏توان این مطلب را ادعا کرد. لذا تبادر دائر مدار استعمال نیست.

اشکال بر اماریت تبادر

عمده مسئله اشکال مهمی است که نسبت به علامیت تبادر مطرح شده است، مرحوم محقق خراسانی اشکالی را مطرح کرده و پاسخ‏هایی از آن داده، دیگران هم از این اشکال پاسخ داده و در پاسخ مرحوم آخوند مناقشه کرده‏اند که به این اشکال و پاسخ آن اشاره می‏کنیم.

اشکال این است که تبادر علامت حقیقی بودن معنای لفظ است، واضح است کسی که جهل به لغت داشته باشد اصلاً معنایی به ذهنش متبادر نمی‏شود؛ مثلاً اگر شما لفظ ژاپنی را بشنوید ذهن شما به هیچ معنایی منتقل نمی‏شود، به طور کلی انسان در رابطه با لغاتی که به آنها علم ندارد این گونه است که هیچ معنایی به ذهنش منسبق نمی‏شود، پس برای انسباق معنی به ذهن از شنیدن یک لفظ، علم به معنی لازم است، لذا تبادر بر علم به معنای حقیقی متوقف است، از طرف دیگر تبادر به عنوان علامت و نشانه کشف معنای حقیقی معرفی شده و این به این معناست که علم و آگاهی به معنای حقیقی هم متوقف بر تبادر است، پس تبادر متوقف بر علم به معنای حقیقی و علم به معنای حقیقی هم متوقف بر تبادر است.

پاسخ محقق خراسانی

مرحوم آخوند در پاسخ از این اشکال دو راه حل ارائه می‏دهد:

الف) تبادر عند العالِم برای جاهل، علامت و نشانه حقیقی بودن معناست، یعنی مثلاً اگر کسی آشنا به لغتی نیست و معنای یک لفظ را در یک لغت نمی‏داند، اگر لفظی را استعمال کند و ببیند آن لفظ نزد عالِم به آن لغت چه معنایی دارد و چه معنایی به ذهن او متبادر می‏شود در این صورت دوری پیش نمی‏آید، چون اشکال دور این بود که تبادر متوقف بر علم به معنای حقیقی و علم به معنای حقیقی متوقف بر تبادر است ولی ما می‏گوییم تبادر نزد عالِم به لغت نشانه و علامت معنای حقیقی است برای جاهل به لغت، لذا دور منقطع می‏شود.

ب) پاسخ مهم‏تر مرحوم آخوند این است که اساساً علم در این دو قضیه دو نحوه از علم است، آنچه که تبادر متوقف بر آن است با آنچه که متوقف بر تبادر است فرق می‏کند، آن علمی که تبادر متوقف بر آن است علم اجمالی ارتکازی است لکن آن علمی که متوقف بر تبادر است علم تفصیلی است یعنی علمی که تبادر متوقف بر آن است علم اجمالی ارتکازی به معنای حقیقی است ولی علمی که متوقف بر تبادر است علم تفصیلی به معنای حقیقی است نه علم ارتکازی تا دور پیش بیاید.

منظور از علم اجمالی ارتکازی و علم تفصیلی که مرحوم آخوند به آن اشاره کرد چیست؟ آیا این علم اجمالی و تفصیلی از قبیل علم اجمالی و تفصیلی است که در اصول به آن اشاره شده؟ آیا از قبیل علم اجمالی و تفصیلی است که در فلسفه به آن اشاره شده؟ آیا منظور این است که تبادر متوقف بر یک علم اجمالی است به این معنی که ما باید یک اطلاعات کلی داشته باشیم و اجمال آن را بشناسیم و منظور همان معنای ظاهری اجمال و تفصیل است یعنی ما در وهله اول یک علم مختصر و اجمالی داریم که تبادر متوقف بر آن است و وقتی معنی به ذهن متبادر شد آن علم تفصیل پیدا می‏کند و احاطه بیشتری به جزئیات پیدا می‏شود؟ قطعاً منظور از اجمال و تفصیل که مرحوم آخوند گفته این نیست خصوصاً اینکه ایشان قید ارتکازی بودن را هم در کنار علم اجمالی آورده، لذا منظور از علم اجمالی ارتکازی علمی است که در خزانه نفس وجود دارد و جزء مرتکزات ذهنی انسان است اما خود عالِم به آن توجه و التفات ندارد و علم تفصیلی یعنی علم به معنای موجود در خزانه و التفات به آن، کسی که مستعلِم است و به دنبال کشف معنای حقیقی است بعد از تحقق تبادر علم تفصیلی پیدا می‏کند به آنچه در خزانه نفس اوست اما آنچه تبادر بر آن متوقف است علم اجمالی ارتکازی است که در نفس وجود دارد لکن مورد توجه و التفات مستعلِم نیست، پس تبادر متوقف بر علم اجمالی ارتکازی است که در خزانه نفس وجود دارد. شیخ الرئیس ابو علی سینا برای این نحوه علم به علم اطفال به معانی الفاظ و مفاد لغات مثال می‏زند و می‏گوید علمی که اطفال به معانی الفاظ دارند یک علم ارتکازی است، یعنی می‏دانند ولی توجه و التفات ندارند، پس تبادر متوقف بر این علم اجمالی ارتکازی است اما اگر بخواهیم به معنای لفظ علم تفصیلی پیدا کنیم با تبادر می‏توان به معنای حقیقی آن علم پیدا کرد، بعضی هم به جای علم اجمالی و علم تفصیلی از تعبیر علم بسیط و علم مرکب استفاده کرده‏اند.

پس مرحوم آخوند برای حل اشکال دور دو راه حل ارائه داد که عبارتند از:

۱) مرحوم آخوند طبق یک راه حل از راه تفکیک بین مستعلِم و عالم به لغت وارد شده، یعنی می‏گوید تبادر عند العالم برای مستعلِم علامیت دارد، یعنی از راه تفکیک شخص قضیه را حل می‏کند.

۲) اما در راه حل دوم می‏گوید تبادر عند العالم متوقف است بر علم اجمالی ارتکازی به معنی؛ به عبارت دیگر علم تفصیلی به معنی اگر بخواهد حاصل شود از راه تبادر پیدا می‏شود و تبادر هم یک پیشینه و مقدمه می‏خواهد و پیشینه آن علم اجمالی ارتکازی است لذا دور مرتفع می‏شود.