جلسه صد و سیزدهم-امارات الوضع و ما فی حکمه- تبادر (قول دوم و سوم)


دانلود-جلسه صد و سیزدهم-PDF

امارات الوضع و ما فی حکمه- تبادر (قول دوم و سوم)جلسه صد و سیزدهم
امارات الوضع و ما فی حکمه- تبادر (قول دوم و سوم)
۲۹/۰۲/۱۳۹۲

قول دوم: عدم اماریت تبادر

در مقابل مشهور برخی معتقدند تبادر علامت حقیقت نیست، بر این مدعا دو دلیل اقامه شده که عبارتند از:

دلیل اول:

دلیلیت و اماریت تبادر در واقع متقوم به دلیل و اماره دیگری است و با وجود آن دلیل و اماره معنی ندارد که تبادر اماره وضع لفظ برای معنی و حقیقی بودن معنی باشد، آن دلیل و اماره‏ای که تبادر متقوم به آن است اِخبار اهل اطلاع است، یعنی وقتی اهل اطلاع و اهل لغت خبر می‏دهند که مثلاً معنای «اسد» حیوان مفترس است، این اِخبار موجب علم و آگاهی به معنای لفظ اسد می‏شود و ما می‏فهمیم معنای لفظ اسد چیست، آن گاه وقتی که ما اطلاع پیدا می‏کنیم از اِخبار دیگران، این موجب می‏شود که وقتی لفظ را می‏شنویم معنای اسد به ذهن ما منسبق شود؛ به عبارت دیگر بدون اینکه ما از معنی اطلاع داشته باشیم نمی‏شود از حاقّ لفظ این معنی را استفاده کرد، اینکه گفته‏اند تبادر متوقف بر علم به معنای حقیقی است منظور این است که تبادر متوقف بر اطلاع از معنای لغت است، اگر ما می‏بینیم با شنیدن یک لفظ از بین همه معانی یک معنی به ذهن منسبق می‏شود به این خاطر است که شخصی که لفظ را می‏شنود قبلاً به واسطه اهل اطلاع نسبت به آن معنی، اطلاع پیدا کرده، پس ریشه تبادر اِخبار اهل اطلاع است و اگر ما گفتیم ریشه تبادر اِخبار اهل اطلاع است، در این صورت نمی‏توان گفت تبادر علامت حقیقت است، اگر تبادر و انسباق یک معنی به ذهن، علامیت و اماریت دارد این خودش متقوم به یک امر دیگر است که در این صورت خود آن امر دیگر علامت و اماره حقیقت می‏باشد نه تبادر، این نشان می‏دهد که تبادر علامت وضع و حقیقی بودن معنی نیست.

محصل کلام اینکه تبادر یعنی اینکه بدون دخالت هیچ عاملی و صرفاً از حاقّ لفظ معنایی به ذهن انسباق پیدا می‏کند در حالی که انسباق معنی به ذهن بدون اطلاع و آگاهی از علقه حاصله بین لفظ و معنی معقول نیست و این آگاهی هم از راه اِخبار اهل اطلاع بدست می‏آید، لذا با این بیان نیازی به جواب‏هایی که برای حل مشکل دور داده شد، نیست و آن پاسخ‏ها مبتلا به اشکال است، چون تبادر متوقف بر اِخبار اهل اطلاع است نه متوقف بر علم به وضع و معنای حقیقی، بنابراین علم به معنای حقیقی از راه اِخبار مطّلعین حاصل می‏شود نه از راه تبادر. خلاصه دلیل اول این شد که چون اماریت تبادر متقوم به یک اماره دیگری می‏باشد با وجود آن اماره معنی ندارد که ما خود تبادر را اماره وضع و حقیقی بودن معنی قرار دهیم.

دلیل دوم:

اگر تبادر دلیل وضع و حقیقی بودن معنی باشد لازم می‏آید که در مشترک لفظی چنانچه یک معنی از میان معانی متعدد به ذهن خطور کند، آن معنی حقیقی و سایر معانی، مجازی باشد در حالی که این واضح البطلان است، پس معلوم می‏شود تبادر، اماره وضع و حقیقی بودن معنی نیست. این یک قیاس استثنایی است، بطلان تالی روشن است، یعنی اینکه در مشترک لفظی ما ملتزم شویم به اینکه یک معنی حقیقی و سایر معانی، مجازی است قطعاً باطل است، چون در مشترک لفظی فرض این است که همه معانی، حقیقی هستند، پس بطلان تالی واضح است، عمده این است که ملازمه بین مقدم و تالی ثابت شود، اگر تبادر دلیل وضع و حقیقی بودن معنی باشد پس باید در یک مشترک لفظی، اگر یک معنی به ذهن خطور کند مثلاً از بین ۷۰ معنای لفظ «عین» یک معنی به ذهن منسبق شود لازمه‏اش این است که چون آن معنی به ذهن متبادر شده باید معنای حقیقی لفظ عین باشد و بقیه معانی که متبادر نشده مجاز باشند، اگر ملازمه بین مقدم و تالی ثابت شد، بطلان تالی، بطلان مقدم را نتیجه می‏دهد پس معلوم می‏شود تبادر علامت و نشانه وضع و حقیقی بودن معنی نیست. [۱]

بررسی ادله قول دوم:

به نظر می‏رسد دلیل دوم تمام نباشد چون اساساً در مشترک لفظی ممکن نیست یک معنی از میان معانی متعدد به ذهن خطور کند، اصلاً در مشترک لفظی تا قرینه‏ای دال بر اراده یکی از معانی متعدد نباشد لفظ مجمل است و هیچ معنایی از لفظ به ذهن خطور نمی‏کند یعنی نمی‏توان از کلامی که مشتمل بر لفظ مشترک است و قرینه معینه‏ای هم در کنارش نیست معنایی استظهار کرد و این کلام مجمل است و ظهوری ندارد. اگر این چنین است چگونه می‏توان ادعا کرد در مشترک لفظی اگر یک معنی زودتر از بقیه معانی به ذهن خطور کند باید آن معنی حقیقی و سایر معانی، مجازی باشد، ما ادعا می‏کنیم امکان انسباق یک معنی از بین معانی متعدد به ذهن، در مشترک لفظی وجود ندارد تا شما بخواهید نتیجه بگیرید آن معنی، حقیقی و سایر معانی مجازی هستند و به این وسیله اماریت تبادر را زیر سؤال ببرید و این تصور، تصور باطلی است، البته ممکن است یک معنی از بین همه معانی مشترک لفظی به واسطه کثرت استعمال لفظ در آن معنی به ذهن متبادر شود ولی اگر این طور شود این لفظ، مشترک لفظی نخواهد بود بلکه گویا در اثر کثرت استعمال، این معنی، معنای حقیقی آن لفظ شده است و این هیچ اشکالی ندارد که اگر یک لفظی آن قدر در یک معنایی استعمال شود که بدون قرینه دال بر آن معنی باشد، در واقع از حالت اشتراک لفظی خارج شده و قهراً ملتزم می‏شویم به اینکه این لفظ در آن معنی حقیقت و در سایر معانی مجاز است، اینجا لفظ انقلاب پیدا کرده و مشترک لفظی محسوب نمی‏شود. پس دلیل دوم تمام نیست.

اما ظاهراً دلیل اول تمام و خدشه‏ای متوجه آن نیست، اشکالاتی هم که ما به ادله اماریت تبادر ایراد کردیم در حقیقت ریشه در همین مطلب دارد که بالاخره آن ادله نمی‏تواند اماریت تبادر را ثابت کند، عمده‏ترین دلیل، سیره عقلاء بود که گفتیم این سیره ثابت نشده است، اشکال دور هم که متوجه اماریت تبادر است حل نشد و سه پاسخی که از این اشکال داده شد مورد اشکال واقع شد، دو پاسخ قطعاً نتوانست مشکل دور را حل کند، یک پاسخ درست بود ولی مشکل این بود که اصلاً تبادر متوقف بر علم به وضع نیست بلکه متوقف بر اِخبار اهل اطلاع است، لذا به نظر می‏رسد حق آن است که تبادر علامت حقیقی بودن معنی نیست.

قول سوم: تفصیل در مسئله

با عنایت به آنچه گفتیم تکلیف قول سوم در مسئله معلوم می‏شود. قول سوم تفصیل در مسئله است، بعضی از بزرگان در این مسئله تفصیل داده و معتقد شده‏اند تبادر عند اهل اللغة و اهل السان علامت حقیقت است اما تبادر عند المستعلِم علامت حقیقت نیست، این تفصیل در برابر کلام مرحوم آخوند است که هر دو نوع تبادر را علامت حقیقت می‏داند چون ایشان در پاسخ به اشکال دور دو راه حل ارائه داد؛ یکی اینکه تبادر عند اهل اللغة علامت حقیقت است برای مستعلِم، دیگر اینکه تبادر عند المستعلِم برای خود مستعلِم علامت حقیقت است ولی علم او قبل از تبادر، علم اجمالی ارتکازی است و به سبب تبادر علم تفصیلی حاصل می‏شود، پس از کلمات ایشان می‏شود استفاده کرد که به نظر مرحوم آخوند تبادر مطلقا علامت حقیقت است، هم تبادر عند المستعلِم و هم تبادر عند اهل اللغة. اما طبق قول سوم فقط تبادر عند اهل اللسان و اللغة علامت حقیقت است و تبادر عند المستعلِم اماره وضع و حقیقی بودن معنی نیست. ممکن است دلیلی هم بتوان بر این مطلب ذکر کرد و گفت تبادر عند المستعلِم علامت حقیقی بودن معنی نیست چون چه بسا آن چیزی که به ذهن مستعلِم تبادر می‏کند، این تبادر متوقف بر یک علم اجمالی ارتکازی است، ممکن است این علم در واقع علم نباشد و جهل مرکب باشد، یعنی مستعلِم گمان می‏کند این معنی، معنای حقیقی لفظ است، پس چه بسا مستعلِم به آن معنی علم و یقین داشته باشد اما در واقع علم نباشد و جهل مرکب باشد، لذا با وجود این احتمال نمی‏توان گفت تبادر عند المستعلِم علامت وضع و حقیقی بودن معناست اما این احتمال در مورد عالم به لغت و اهل لسان منتفی است و احتمال جهل مرکب در مورد او داده نمی‏شود لذا قائلین به قول سوم خواسته‏اند بین اهل لغت و مستعلِم تفصیل بدهند.

با توجه به آنچه ما گفتیم بطلان این قول هم روشن می‏شود چون ما گفتیم تبادر علامت حقیقت نیست نه عند المستعلِم و نه عند اهل اللغة و اشکالات آن را هم سابقاً ذکر کردیم. توجه داشته باشید که تبادر عند اهل اللسان اماره حقیقت است ولی اماریت آن متقوم بر اماره دیگری به نام اِخبار اهل اطلاع می‏باشد و با وجود اینکه تبادر متقوم به اِخبار اهل اطلاع است خود اِخبار اهل اطلاع را اماره حقیقت می‏دانیم نه تبادر.

تنبیهات

تنبیه اول:

به طور کلی فهم معنای حقیقی و موضوع‏له یا از راه تبادر است و یا از راه مراجعه به اهل لغت و اهل اطلاع، یعنی ما بالاخره چه معتقد باشیم تبادر اماره حقیقت است و چه معتقد باشیم با رجوع به اهل لغت و اطلاع معنای حقیقی کشف می‏شود به هر حال آنچه از این دو راه بدست می‏آید این است که در زمان تبادر یا در زمان مراجعه، معنای لفظ این است، یعنی اگر الآن به ذهن شخصی این معنی متبادر شود، معنایش این است که این معنی در زمان تبادر معنای حقیقی است یا فرض کنید اگر کسی در این عصر به اهل اطلاع رجوع کند و معنی را بفهمد این نشان دهنده این است که در این عصر، این معنی، معنای حقیقی است اما اینکه در گذشته هم این چنین بوده یا نه معلوم نیست، اینکه زمانی که این لغت وضع شده آیا این لفظ برای همین معنی وضع شده و آیا لفظ در همین معنی، حقیقت بوده به وسیله تبادر فهمیده نمی‏شود، نهایت چیزی که تبادر اثبات می‏کند این است که این معنی در زمان تبادر یا زمان مراجعه به اهل اطلاع معنای حقیقی است اما چه بسا این معنی، معنایی باشد که در طول قرون و اعصار تغییر کرده باشد و چه بسا این معنی، معنایی باشد که در زمان‏های متأخر بر این لفظ عارض شده و در گذشته اصلاً این لفظ برای این معنی وضع نشده و در این معنی حقیقت نبوده است، ما چگونه می‏توانیم بفهمیم که این لفظ در زمان گذشته هم به همین معنی بوده یا نه؟ آنچه که می‏تواند این شبهه و شک را برطرف کند یک اصل عقلایی به نام اصالة عدم النقل است، اصالة عدم النقل این است که اگر شک کنیم این لفظ از معنای موضوع‏له به معنای جدید نقل داده شده و معنای حقیقی جدید برای آن لفظ است یا نه؟ اصل عقلایی عدم نقل ثابت می‏کند که در زمان سابق و در حال وضع هم در همین معنی، حقیقت بوده یا برای همین معنی وضع شده است. پس با اصالة عدم النقل اثبات می‏کنیم که این معنی در گذشته هم معنای حقیقی لفظ بوده است. پس گاهی ما می‏دانیم نقل از معنی صورت گرفته که در این صورت نمی‏توانیم متبادر از معنی را ملاک قرار دهیم، همچنین نمی‏توانیم مراجعه الآن را ملاک قرار دهیم و لفظ را بر آن معنی حمل کنیم اما اگر نمی‏دانیم آیا نقل از معنی صورت گرفته یا نه و هیچ قرینه‏ای بر نقل وجود ندارد و ما در نقل از معنی، شک داریم در این صورت از راه اصالة عدم النقل اثبات می‏کنیم این معنی در گذشته هم برای این لفظ بوده و معنای حقیقی آن بوده است. مرحوم آقای خویی برای عدم نقل به استصحاب قهقرایی (یقین لاحق و شک سابق) تمسک کرده ولی استصحاب قهقرایی حجت نمی‏باشد.

سؤال: با توجه به اینکه لغات غالباً تغییر پیدا کرده نمی‏توانیم به اصالة عدم النقل رجوع کنیم.

استاد: این گونه نیست که الفاظ و معانی آنها تغییر پیدا کرده باشد، بله الفاظی مثل ماشین و تلویزیون و امثال آن که مستحدث و جدید هستند و از قبل نبوده‏اند و وضع جدید دارند مورد بحث و نیاز ما نیست، بلکه بحث در الفاظی است که در ادله بکار رفته، لذا آن الفاظی که بیشتر مورد نیاز بشر بوده از ابتدا تا کنون تغییر پیدا نکرده است.

بحث جلسه آینده: تنبیهات باقی مانده را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . تحریرات فی الاصول، ج۱، ص۱۶۳- ۱۶۱.