جلسه شصت و ششم-معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق اصفهانی

دانلود-جلسه شصت و ششم-PDF

جلسه شصت و ششم

معانی حرفیه – مسلک سوم- بررسی نظریه محقق اصفهانی

۱۳۹۱/۱۱/۱۷

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در اشکال دوم مرحوم آقای خویی به نظریه محقق اصفهانی بود، محقق اصفهانی فرمود حروف برای انحاء نسب و روابط وضع شده‏اند، مرحوم آقای خویی به کلام ایشان اشکال کردند که این مطلب مبتنی بر پذیرش وجود رابط است و ما وجود رابط نداریم که ما به این اشکال پاسخ دادیم. اشکال دوم محقق خویی این بود که بر فرض بپذیریم وجود رابط داریم باز هم نمی‏توان حروف را برای نِسب و روابط وضع کرد چون طبق گفته خود محقق اصفهانی وجود رابط ماهیت ندارد و چیزی که ماهیت ندارد لفظ قابلیت وضع برای آن را ندارد. عرض کردیم این اشکال هم مخدوش است؛ چون:

اولاً: طبق نظر محقق اصفهانی وجود رابط ماهیت تامه ندارد نه اینکه اصلاً ماهیت نداشته باشد و ما در این رابطه به عباراتی از کلمات محقق اصفهانی اشاره کردیم و معلوم شد وجود رابط دارای ماهیت ناقصه است یعنی هم در مرحله ذات متقوم به طرفین است و هم در مرحله وجود.

ادامه بررسی اشکال دوم محقق خویی

ثانیاً: بر فرض وجود رابط و نسبت ماهیت هم نداشته باشد چنانچه مرحوم آقای خویی فرمودند، معذلک مشکلی در وضع حروف برای انحاء نِسب و روابط نیست، مرحوم آقای خویی فرمودند وقتی ماهیت نباشد وضع لفظ برای وجودی که ماهیت ندارد محال است، عرض ما این است که چنین استحاله‏ای در کار نیست؛ چون ما در تقریر کلمات محقق اصفهانی گفتیم موضوع‏له حروف واقعیت نسبت و رابط است که اشاره کردیم مراد از واقعِ ربط، ربط ذهنی است اما این واقعیت اگر چه ماهیت ندارد یعنی مثل کلی طبیعی و مصادیقش نیست اما در عین حال بین آنچه واضع تصور می‏کند و موضوع‏له نسبت عنوان و معنون وجود دارد، موضوع‏له حرفی مثل «فی» کلی مفهوم ظرفیت نیست چون اگر مفهوم کلی ظرفیت موضوع‏له باشد یک معنای اسمی است نه معنای حرفی، پس موضوع‏له حروف واقعِ ربط است که منظور از واقعِ ربط هم نسبت‏های خارجی نیست بلکه موطن این واقع، ذهن است و در ذهن بین مفاهیم ربط و نسبت ایجاد می‏شود. مرحوم آقای خویی فرمود خود این جزئیات واقعیات ربط نمی‏تواند موضوع‏له قرار بگیرد چون موضوع‏له نه می‏تواند یک موجود ذهنی باشد و نه موجود خارجی. لکن محقق اصفهانی می‏گوید موضوع‏له عنوانی است که حاکی از همه ربط‏های واقعی در اذهان همه انسان‏هاست، نسبت معنای حرفی با افراد و واقعیات ربط نسبت کلی و مصداق مثل انسان و زید نیست که یک ماهیت کلی و طبیعت باشد که دارای مصادیق است چون در این صورت معنای اسمی خواهد بود نه حرفی، عنوان و معنون غیر از کلی و مصداق است مثلاً ما الآن برای جمعی که در این اتاق هستند یک عنوان قرار دهیم به نام «المجتمعون هنا»، این عنوان به کسانی که در این اتاق هستند اشاره می‏کند ولی این عنوان ماهیت افراد حاضر در اتاق نیست و جنس و فصل این اشخاص را که حیوان و ناطق است معرفی نمی‏کند، اگر می‏گفتیم «الانسان» ماهیتی بود که افراد حاضر در اتاق هم مصداق این ماهیت بودند ولی عنوان «المجتمعون هنا» جنس و فصل ندارد و این عنوان را فقط ما برای این انتخاب کردیم که از کسانی که در این اتاق هستند حکایت کند و الا این عنوان ماهیتی نیست که افراد موجود در این اتاق مصادیقش باشند.

پس با توجه به این نکته‏ای که عرض کردیم که نسبت معنای حرفی با واقعیات ربط، نسبت عنوان و معنون است لذا اگر ما ملتزم شویم به اینکه وجود رابط ماهیت ندارد معذلک وضع ممکن است چون واضع در مقام وضع که محتاج تصور معنی و تصور لفظ و قرار دادن لفظ برای معنی است به جای اینکه طبیعت و ماهیت معنی را تصور کند عنوان را تصور می‏کند و عنوان را واسطه برای شمول نسبت به همه موارد قرار می‏دهد، درست است ماهیتی در کار نیست تا واضع آن را تصور کند لکن یک عنوانی را تصور می‏کند که همه ربط‏ها را شامل شود و واقعیت همه ربط‏ها را در بر بگیرد، پس این چنین نیست که وضع در موردی که ماهیت نباشد محال باشد، اگر چه ماهیت نیست اما عنوان هست، یک عنوانی که حاکی از ربط‏ها و نسبت‏های واقعی است گرچه آن ربط‏ها و نسبت‏ها مصداق این عنوان نیستند اما عنوان حاکی از ربط‏های واقعی است؛ مثلاً واضع لفظ و معنای «فی» را در نظر می‏گیرد – فرض این است که معنای «فی» ماهیت ندارد و معنای کلی ظرفیت هم نیست؛ چون در این صورت معنای اسمی خواهد بود نه حرفی- و آن را برای ربط‏های واقعی ذهنی وضع می‏کند، در این جا واضع برای تصور معنای «فی» یک عنوان را در نظر می‏گیرد که این عنوان واسطه می‏شود برای اشاره به ربط‏های واقعی ذهنی و لفظ «فی» را برای آن ربط‏های واقعی ذهنی وضع می‏کند، یعنی همان تصویری که در وضع عام و موضوع‏له خاص داشتیم. پس اگر بخواهیم سخن آقای خویی را بپذیریم نتیجه فرمایش ایشان این است که اصلاً وضع عام و موضوع‏له خاص ممکن نباشد در حالی که خود ایشان امکان قسم سوم وضع؛ یعنی وضع عام و موضوع‏له خاص را پذیرفته است. پس اشکال دوم مرحوم آقای خویی هم به محقق اصفهانی وارد نیست.

اشکال: ولی به نظر می‏رسد وقتی به عالم واقع نظر می‏کنیم وجودی به نام وجود رابط در کار نیست، یعنی ما دو وجود نداریم؛ یکی خود عرً و دیگر وجود عرض برای جوهر.

استاد: منظور از وجود رابط یک وجود مستقل در کنار عرض نیست تا گفته شود چنین وجودی نداریم، بلکه منظور این است که وجود رابط به عنوان غیر مستقل و عروض للغیر لحاظ می‏شود پس منظور این نیست که وجود رابط یک وجود مستقل در کنار وجود عرض باشد بلکه منظور این است که وجود رابط و عرض یک حقیقت است که دو نحوه اعتبار دارد که یکی مستقلاً و دیگری به نحو غیر مستقل لحاظ می‏شود.

اشکال سوم

مرحوم آقای خویی می‏فرماید ما از دو اشکال قبلی صرف نظر می‏کنیم یعنی بر فرض وجود رابط داشته باشیم و سلمنا وجود رابط دارای ماهیت باشد و مشکلی در وضع حروف نباشد و بگوییم چون معانی حرفیه ماهیت دارند وضع حروف برای آنها محال نیست، اشکال مهم‏تری در این مقام وجود دارد و آن اینکه اگر حروف برای واقع ربط وضع شده پس چرا در بعضی موارد استعمال می‏شود در حالی که به هیچ وجه ارتباط و ربطی در کار نیست و همه این استعمالات هم صحیح و حقیقی است نه اینکه غلط و مجاز باشد پس صحت استعمال حروف در بعضی مواقع که ربط بین طرفین نیست کشف می‏کند که حروف برای انحاء نِسب و روابط وضع نشده است. شما مثلاً می‏گویید استعمال «اسد» در حیوان مفترس حقیقت است اما اگر همین اسد در رجل شجاع استعمال شد، این استعمال مجاز است و از مجاز بودن استعمال «اسد» در رجل شجاع کشف می‏کنید که رجل شجاع موضوع‏له اسد نیست اما اگر ببیند لفظ در چند مورد استعمال می‏شود که به حسب معنی با هم متفاوتند و این استعمالات هم صحیح است و هم حقیقت یعنی نه مجاز است و نه غلط (هم صحیح است و هم حقیقی) این نشان می‏دهد این لفظ برای یک معنای خاص از این معانی وضع نشده، شما می‏گویید حروف برای واقع ربط وضع شده‏اند پس فقط در جایی می‏توانند استعمال شوند که بین طرفینش ربط باشد، حال اگر حروف در جایی استعمال شوند که بین طرفین، ربط نباشد و در عین حال این استعمال، استعمال حقیقی و صحیح باشد کشف می‏کنیم حروف برای ربط وضع نشده‏اند.

ایشان سه مثال می‏زند و می‏گوید در این سه مثال استعمال حقیقی و صحیح است در حالی که در یکی از این سه مثال ربط وجود دارد و در دو مثال دیگر ربطی وجود ندارد.

مثال اول: «الوجود للانسان ممکن»، در اینجا حرف لام برای ربط بین ماهیت انسان و وجود استعمال شده و بین وجود و ماهیت انسان مغایرت است چون وجود یک چیز و ماهیت چیز دیگری است اما حرف لام بین این دو ربط برقرار می‏کند و این استعمال حقیقی و صحیح است و هیچ مشکلی ندارد.

مثال دوم: «الوجود لله تعالی ضروریٌ»، در این مثال هم حرف لام برای ربط بین وجود و خداوند تبارک و تعالی استعمال شده که این استعمال هم مانند استعمال اول صحیح و حقیقی است یعنی مجاز نیست، اما بین وجود و خداوند متعال ربط نیست چون وقتی می‏گوییم بین دو چیز ربط است که آن دو چیز مغایر باشند و ارتباط همیشه بین دو چیز که با هم مغایرند برقرار می‏شود اما اگر چیزی عین چیز دیگر بود مغایرتی نیست تا بخواهد ربط برقرار شود، در این مثال هم وجود عین خداوند تبارک و تعالی است و بین این دو مغایرتی نیست تا بخواهیم بین آن دو ربط برقرار کنیم پس حرف لام در این مثال برای ربط بین وجود و خداوند تبارک و تعالی نیست چون بین وجود و خداوند متعال ربط نیست به این معنی که خداوند تبارک و تعالی عین وجود است پس در این مثال با اینکه بین طرفین ربط نیست اما حرف لام استعمال شده و این استعمال هم حقیقی است و هم صحیح. پس اگر حروف برای ربط وضع شده بودند سؤال این است که چرا در این مثال که بین وجود و خداوند متعال هیچ ربطی نیست حرف لام استعمال شده و استعمال آن هم حقیقی و صحیح است.

مثال سوم: «الوجود لشریک الباری مستحیلٌ» در این مثال هم حرف لام برای ربط بین وجود و شریک الباری استعمال شده در حالی که بین وجود و شریک الباری ربطی نیست تا حرف لام بخواهد این ربط را برقرار کند و نه تنها بین این دو ارتباطی نیست بلکه ربط بین این دو محال است اما با این که ربط بین طرفین محال است حرف لام استعمال شده و این استعمال حقیقی و صحیح است. پس اگر حرف لام برای واقع ربط وضع شده چگونه ممکن است این حرف در مثل «الوجود لشریک الباری مستحیلٌ» استعمال شود؟ چون بین طرفین هیچ ارتباطی نیست پس نتیجه این است که حروف برای ربط و نسبت وضع نشده‏اند لذا فرمایش محقق اصفهانی که می‏گوید حروف برای ربط و نسبت وضع شده‏اند باطل است. [۱]

بحث جلسه آینده

پاسخ از اشکال سوم محقق خویی به محقق اصفهانی را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.


[۱] . محاضرات، ج۱، ص۸۰-۷۹.