جلسه شصت و سوم-معانی حرفیه – مسلک سوم- کلام محقق اصفهانی

دانلود-جلسه شصت و سوم-PDF

جلسه شصت و سوم

معانی حرفیه – مسلک سوم- کلام محقق اصفهانی

۱۳۹۱/۱۱/۱۴

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در کلام محقق اصفهانی بود، عرض کردیم ایشان قائل به تباین و تغایر ذاتی معنای حرفی و معنای اسمی می‏باشد و ضمن رد نظر مرحوم آخوند مبنی بر اتحاد ماهوی معنای حروف و اسماء تأکید می‏کند: موضوع‏له حروف و اسماء حقیقتاً متفاوتند و حقیقت معنای حرفی و معنای اسمی با هم فرق دارد، وی ضمن بیان مقدمه‏ای فرمود از نظر فلاسفه، وجودات چهار قسم‏اند؛ وجود واجب تعالی، وجود جواهر، وجود اعراض (وجود رابطی) و وجود رابط. آن گاه در ادامه دو دلیل بر وجود رابط ذکر کرده است.

ادله وجود رابط

سه قسم اول محتاج استدلال نیستند اما قسم چهارم (وجود رابط) نیازمند برهان است که محقق اصفهانی دو دلیل بر وجود رابط اقامه می‏کند:

دلیل اول

ما در بسیاری از موارد علم و یقین به وجود جوهر داریم، همچنین در بسیاری موارد یقین به وجود عرض داریم ولی در ثبوت عرض که وجود آن مقطوع است برای جوهر که وجود آن هم مقطوع است شک می‏کنیم، حصول این شک برای ما نشان دهنده آن است که خود ربط یک وجود مستقلی در مقابل جوهر و عَرَض دارد چون نسبت و ربط بین این دو (جوهر و عرض) مشکوک است ولی خود جوهر و عَرَض متیقن هستند و از آن جا که متعلق یقین و شک باید متغایر باشند معلوم می‏شود وجود ربط و نسبت غیر از وجود طرفین است. چون یقین و شک ضدین هستند و اگر متعلق آنها یکی باشد مستلزم اجتماع ضدین در آنِ واحد است که محال است.

توضیح مطلب: ما یقین به وجود زید داریم که یک جوهر است و همچنین یقین به وجود و ثبوت عرضی به نام قیام هم داریم، لکن اگر شک کنیم که زید قائم است یا خیر در این صورت متعلق شک، نسبت بین زید و قیام است؛ چون اصل زید موجود است و وجود آن یقینی است، همچنین قیام هم یک امر یقینی است ولی آنچه متعلق شک است عروض قیام بر زید است، یعنی شک داریم آیا زید متصف به قیام شده یا خیر؟ نفس وجود شک نسبت به عروض قیام به زید کاشف از این است که قیام زید یک حقیقتی غیر از خود قیام و خود زید است چون محال است متعلق شک همان متعلق یقین باشد؛ به عبارت دیگر نمی‏شود یک چیز در آنِ واحد هم مشکوک باشد و هم متیقن؛ زیرا اگر متعلق یقین و شک یک چیز باشد مستلزم اجتماع ضدین و محال است، پس نفس تعلق شک به ارتباط عرض و معروض با فرض یقین به وجود عرض و وجود معروض، کاشف از این است که متعلق شک؛ یعنی ربط و نسبت، یک وجودی غیر از وجود طرفین دارد و کاشف از این است که چیزی به عنوان رابط وجود دارد. پس محصل دلیل اول این است که نفس تعلق شک به عروض یکی از دو طرف بر طرف دیگر در حالی که یقین به وجود طرفین داریم نشان می‏دهد واقعیتی غیر از دو طرف هم موجود است که همان وجود رابط است.

دلیل دوم

مفاد قضایای حملیه، ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ است، اگر این مطلب تحلیل شود معلوم می‏شود که اینجا سه وجود در کار است؛ یکی شیء اول، دیگری شیء دوم و سومی هم ثبوت شیء اول برای شیء دوم. وقتی می‏گویید: «زیدٌ قائمٌ» این یک قضیه حملیه است که مفاد آن ثبوت قیام برای زید است، زید یک شیء و قیام هم شیئی دیگر و ثبوت قیام برای زید هم شیء سومی است، پس یک واقعیت سومی در کار است که این واقعیت سوم از دو حال خارج نیست؛ یا وجود نفسی و مستقل دارد و یا وجود نفسی و مستقل ندارد، اگر ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ یک وجود مستقل و نفسی غیر از آن دو باشد لازمه‏اش این است که مفاد قضیه حملیه ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ نباشد و هیچ ارتباطی بین این وجودات سه‏گانه ایجاد نشود و سه وجود مستقل باشند، مثل اینکه بگوییم «زیدٌ، شجرٌ، قائمٌ» که هیچ ارتباطی بین آنها نیست، لذا ناچاریم برای ربط بین این وجودات سه‏گانه متوسل به یک وجود چهارم شویم که بین این سه، ربط ایجاد کند، حال اگر آن وجود چهارم، وجود ربط و نسبت باشد فهو المطلوب اما اگر مستقل باشد باز محتاج وجود پنجمی خواهیم بود که این ربط را ایجاد کند و همچنین است اگر آن وجود پنجم هم مستقل باشد و این منجر به تسلسل محال می‏شود، بالاخره باید به جایی برسد که آن وجود آخر بتواند بین وجودات دیگر ربط ایجاد کند پس به هر حال برای ربط بین وجودات مستقل، نیازمند به وجود رابط هستیم.

نکته‏ای که لازم است در اینجا ذکر شود و محقق اصفهانی به آن اشاره کرده این است که: وجود رابط اَضعف مراتب و پایین‏ترین مرتبه وجود است و تحت هیچ یک از مقولات قرار نمی‏گیرد و با سایر وجودات تفاوت دارد چون جواهر و اعراض دارای ماهیت هستند ولی وجود رابط، ماهیت ندارد، یعنی در عین اینکه وجود است ولی ماهیت ندارد، در مواردی که ماهیت وجود دارد مثل جواهر و اعراض، ماهیت، هم در ذهن محقق می‏شود و هم در خارج؛ مثلاً ماهیت انسان تارةً در ذهن، وجود ذهنی پیدا می‏کند و کلی مفهوم انسان در ذهن محقق می‏شود و گاهی هم در خارج محقق می‏شود و تحقق انسان در خارج به وجود مصادیقش است لذا نسبت بین انسان ذهنی و انسان خارجی نسبت کلی و مصادیقش و نسبت طبیعی و افرادش می‏باشد، هر چیزی که دارای ماهیت است این ویژگی را دارد. اعراض هم همین گونه هستند؛ مثلاً مفهوم بیاض در ذهن محقق می‏شود و در خارج هم دارای مصداق است، پس در مورد قسم دوم و سوم از وجودات؛ یعنی جواهر و اعراض این مطلب روشن است که دارای ماهیت می‏باشند لذا هم دارای وجود ذهنی می‏باشند و هم وجود خارجی، اما قسم چهارم؛ یعنی وجود رابط، ماهیت ندارد ولی وجود دارد، نسبت بین وجود رابط در ذهن با رابط در خارج نسبت کلی و افراد و نسبت طبیعی و مصادیق نیست بلکه نسبت عنوان و مُعَنون است، این گونه نیست که در ذهن یک مفهوم کلی به عنوان ربط و نسبت وجود داشته باشد و در خارج هم دارای مصادیقی باشد، اصلاً مفهوم ربط با واقع ربط دو ذات هستند نه اینکه یک ذات و دو فرد باشند، مفهوم وجود با واقع وجود کاملاً متباین هستند ولی مفهوم ربط به واقع ربط احتیاج دارد و به همین خاطر است که ماهیت ندارد، آنچه در ذهن است غیر از آن چیزی است که در خارج است، مفهوم ربط با اینکه به واقع ربط احتیاج دارد ولی نسبت بین آنها نسبت کلی و فرد نیست، واقع ربط در عالم خارج همین ربط‏هایی است که ما مشاهده می‏کنیم؛ مثل ربط ابتداء به سیر که این واقع ربط و نسبت است یا ظرفیت کوزه برای آب که این هم یک نسبت و واقعیت است ولی تمام این واقعیت‏ها با هم فرق دارند و برای اینکه ما بتوانیم این واقعیت‏ها را مورد اشاره قرار دهیم فقط یک عنوان جامع برای اینها بکار می‏بریم به نام ربط و الا این‏ها به هیچ وجه مصادیق برای این عنوان نیستند.

برای اینکه مطلب بیشتر روشن شود به دو مثال زیر توجه کنید، اگر قضیه «المعدوم المطلق لایخبر عنه» یا قضیه «شریک الباری ممتنعٌ» را در نظر بگیرید، نسبت مفهوم معدوم مطلق با واقع آن چگونه است؟ یا عنوان شریک الباری با واقع چه نسبتی دارد؟ شریک الباری عنوانی است برای مصادیقی که اصلاً وجود خارجی آن ممتنع است، همچنین معدوم مطلق عنوانی است که حاکی از مصادیقی است که وجود خارجی ندارند. معدوم مطلق یا شریک الباری یک عنوان هستند ولی مصادیق در خارج ندارند. وجودات رابط هم از این قبیل می‏باشند، یعنی وجوداتی هستند که مانند سایر موجودات، ماهیت ندارند و نسبت آنها به واقع نسبت عنوان به معَنون است.

محقق اصفهانی بعد از ذکر این مقدمه طولانی که عرض شد می‏فرماید: معانی حرفیه از این قبیل هستند یعنی حروف و ادوات، برای مفهوم نسبت و ربط وضع نشده‏اند؛ چون مفهوم ربط و نسبت یک مفهوم اسمی و کلی است که در عالم مفاهیم مستقل است بلکه موضوع‏له حروف، واقع نسبت و ربط است، یعنی آنچه که به حمل شایع نسبت و ربط محسوب می‏شود موضوع‏له حروف می‏باشد.

نکته مهم

حال سؤال این است که منظور از واقع چیست؟ آیا منظور از واقعِ نسبت، ربط خارجی است یا ربط ذهنی؟ اینجا گاهی مشاهده می‏شود در تبیین نظر محقق اصفهانی گفته شده که نظر ایشان این است که حروف برای واقعِ نسبت وضع شده‏اند و واقعِ نسبت را به نسبت و ربط خارجی تفسیر می‏کنند، یعنی می‏گویند طبق نظر محقق اصفهانی؛ مثلاً واضع، کلی مفهوم ابتداء را تصویر می‏کند و لفظ را برای مصادیق ابتداء وضع می‏کند و منظور از مصادیق ابتداء هم ابتداءهای خارجی است و همین گونه است در مورد بقیه حروف. در حالی که نظر محقق اصفهانی این نیست که حروف برای نسبت‏ها و ربط‏های خارجی وضع می‏شوند بلکه نظر ایشان این است که حروف برای نِسب و ربط‏های ذهنی وضع شده‏اند؛ چون نسبت مفهوم ربط با واقع ربط، نسبت کلی و فرد و نسبت طبیعی و مصداق نیست بلکه ربط ذهنی یک عنوان است که در خارج معَنون‏های مختلف دارد و این عنوان با معنون‏های خودش متباین و متغایر است. لذا نظر محقق اصفهانی این است که معنای حرفی یک قسم از وجود رابط است، معنای حرفی مانند وجود رابط است از این جهت که متقوم به طرفین است و تحقق و وجودی ندارد مگر در ضمن طرفین و وجود مستقلی از وجود طرفین ندارد، به نظر ایشان وجود رابط در ذهن قائم به دو مفهومی است که از آن به نسبت و ربط بین مفاهیم، تعبیر می‏کند و منظور از واقع وجود رابط، نسبت خارجی نیست بلکه منظور ایشان ربط ذهنی است، همه نکته این است که موضوع‏له حروف، مفهوم ربط نیست؛ چون مفهوم ربط یک مفهوم اسمی و مستقل است و موضوع‏له حروف نسبت و ربط خارجی در مقابل ربط ذهنی نیست، یعنی این گونه نیست که مثلاً حرف «مِن» برای ابتداء خارجی وضع شده باشد بلکه حروف برای ربط ذهنی بین دو مفهوم وضع شده‏اند، یعنی مثلاً حرف «مِن» برای ربط بین دو مفهوم ابتداء و سیر در ذهن وضع شده است. اگر هم تعبیر به واقعِ ربط می‏شود منظور واقعِ ربط ذهنی است نه واقعِ ربط خارجی که از آن به نسبت خارجی تعبیر شود، چون ربط بین دو چیز در ذهن هم، واقعِ ربط است و ربط بین دو مفهوم در ذهن هم واقعیت دارد. پس منظور محقق اصفهانی همین مطلبی است که عرض شد. وقتی به عبارات ایشان هم رجوع می‏کنیم همین مطلب تأیید می‏شود به ویژه عبارت ایشان در پاسخ از یک اشکال که می‏فرماید: «قلت لیس المحکی عنه بتلک المفاهیم الا مفاهیم و عناوین لا حقیقة الرّبط و النسبة» [۱] ؛ آنچه از او حکایت می‏شود چیزی نیست جز مفاهیم و عناوین نه حقیقت ربط و نسبت خارجی. ایشان در پایان هم می‏گوید این ربط هم در قضایای با مفاد کان تامه مثل «زیدٌ موجودٌ» وجود دارد و هم در قضایای با مفاد کان ناقصه مثل «زیدٌ کان قائماً» که در اولی واقعِ ربطِ وجود، به زید مربوط شده و در دومی هم واقعِ ربطِ قیام، به زید مربوط شده است و منظور هم ربط در ذهن است نه در خارج. [۲]

بحث جلسه آینده

نظریه محقق اصفهانی را انشاء الله در جلسه آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.


[۱] . نهایة الدرایة، ج۱، ص۵۳.

[۲] . نهایة الدرایة، ج۱، ص۵۷-۵۱.