جلسه بیست و یکم-مسلک دوم: دیدگاه دوم- بررسی نظریه تنزیل

دانلود-جلسه بیست و یکم-PDF

جلسه بیست و یکم

مسلک دوم: دیدگاه دوم- بررسی نظریه تنزیل

۱۳۹۱/۰۷/۳۰

 

خلاصه جلسه گذشته

نظریه تنزیل در جلسه گذشته به تفصیل بیان شد. عرض کردیم اشکالات متعددی به این نظریه وارد شده که بیشتر متوجه ادله و مؤیدات این نظریه است لکن قبل از بررسی ادله و مؤیدات اساساً باید دید ثبوتاً این نظریه ممکن است یا نه و آیا اساساً قول به تنزیل لفظ به منزله معنی یا اعتبار لفظ نفس المعنی معقول است یا خیر؟

بررسی نظریه تنزیل

در این رابطه بعضی از بزرگان قائل شده­اند تنزیل به معنایی که مفسران این نظریه گفته­اند باطل است یا معقول نیست و یا از چیزهایی است که ممکن نیست کسی ملتزم به آن شود. لازم است بررسی شود که آیا اساساً امکان التزام به آن هست یا نه.

اشکال اول: اشکال ثبوتی

صاحب منتقی الاصول می­گوید تنزیل گاهی اطلاق می­شود و منظور از آن معنایی اعم از اعتبار است و گاهی اطلاق می­شود و مراد از آن معنایی مقابل اعتبار است.

اما معنای اول تنزیل که اعم از اعتبار است این است که چیزی اخذ شود ولی به عنوان چیز دیگر اعتبار شود لکن گاهی این معنی هیچ اثر عقلایی ندارد و گاهی دارای اثر عقلایی است؛ مثلاً کسی یک مترسکی را در جایی قرار می­دهد و آن را به عنوان یک انسان فرض و اعتبار می­کند و به عبارت دیگر خیال می­کند که آن مترسک انسان است که در چنین جایی که انسان چیزی را چیز دیگر فرض می­کند این یک اعتبار است ولی چون هیچ اثر عقلایی بر آن مترتب نیست خیال محسوب می­شود.

گاهی اگر معتبِر چیزی را به عنوان چیز دیگر اعتبار می­کند دارای یک اثر عقلایی یا شرعی است مثلاً جاهل را به عنوان عالم اعتبار می­کند و جاهل نازل منزله عالم می­شود لذا آثار عالم بر جاهل مترتب می­شود یا مثلاً کسی را که طلبه نیست به عنوان طلبه اعتبار می­کند که آثار طلبه بودن بر او بار می­شود. به­هرحال تنزیل به معنای اول اعم از اعتبار است که در این صورت گاهی اثر عقلایی بر آن شیئی که نازل منزله شیء دیگر قرار می­گیرد مترتب می­شود و گاهی اثر عقلایی بر آن مترتب نمی­شود.

اما تنزیل به معنای دوم مقابل اعتبار است یعنی چیزی نازل منزله چیز دیگر می­شود و از حیث آثار قائم مقام شیء دیگر قرار می­گیرد ولی این یک امر واقعی است نه جعلی مثلاً فرض کنید گفته می­شود این آتش به منزله شمس است که در این صورت آثار واقعی شمس البته در مراتب پائین­تر بر این نار مترتب می­شود، شمس حرارت دارد و نار هم حرارت دارد و تنزیل نار به منزله شمس ناشی از یک اثر تکوینی و واقعی است که حرارت می­باشد. گاهی اثر این تنزیل که یک امر واقعی است، یک امر جعلی می­باشد مثلاً چیزی به منزله چیز دیگر قرار داده می­شود و اثر مترتب بر آن یک امر واقعی نیست بلکه به واسطه جاعل بر خود آن شیء مترتب شده مثل اینکه گفته می­شود: «الطواف بالبیت صلوةٌ» که این با «النار شمسٌ» فرق می­کند چون در «النار شمسٌ» اثر شمس که حرارت است یک اثر واقعی است و آن اثر واقعی برای نار هم ثابت می­شود اما در «الطواف بالبیت صلوة» که گفته می­شود طواف خانه خدا به منزله نماز است اثر جعلی و اعتباری صلوة بر طواف هم مترتب می­شود و اثر صلوة یک اثر تکوینی و واقعی نیست.

پس به طور کلی تنزیل دو معنی دارد؛ یکی تنزیل به معنای اعتبار و دیگری تنزیل به معنای ترتیب اثر غیر بر آن شیء که تنزیل به معنای اول اعتباری است اما تنزیل به معنای دوم حقیقی و واقعی است.

صاحب منتقی الاصول بعد از ذکر این مقدمه می­گوید اگر مراد قائل به نظریه تنزیل معنای اول باشد یعنی وقتی می­گوید وضع عبارت است از تنزیل اللفظ منزلة المعنی منظورش اعتبار اللفظ نفس المعنی باشد چون طبق این فرض تنزیل به معنای اعتبار است یعنی همان گونه که جاهل را عالم اعتبار کردیم و غیر طلبه را طلبه اعتبار کردیم لفظ را هم خود معنی اعتبار می­کنیم یعنی گویا معنی دارای دو وجود است؛ یک وجود حقیقی و یک وجود اعتباری؛ مثلاً انسان یک وجود حقیقی دارد و یک وجود اعتباری هم دارد که لفظ انسان است، ایشان می­فرماید اگر مراد از تنزیل این معنی باشد ممکن نیست کسی ملتزم به آن بشود چون وقتی چیزی را به عنوان چیز دیگر اعتبار می­کنیم باید بتوانیم عنوان آن شیء را بر آن هم اطلاق کنیم، وقتی چیزی را نازل منزله چیزی قرار می­دهیم باید بتوانیم بدون هیچ مسامحه و تجوزی عنوان آن شیء اول را بر این شیء هم اطلاق کنیم، مثلاً اگر زید که جاهل است به عنوان عالم اعتبار شود باید بتوانیم عنوان عالم را بدون مسامحه و تجوز بر زید جاهل اطلاق کنیم، حال اگر لفظ را نفس المعنی اعتبار کردیم لازمه­اش آن است که اطلاق معنی بر لفظ صحیح باشد و همان طور که وقتی جاهل را به عنوان عالم اعتبار می­کنیم اطلاق عالم بر جاهل صحیح است در ما نحن فیه هم باید بتوانیم معنی را بر لفظ اطلاق کنیم یعنی مثلاً گفته شود همین لفظ انسان است و باید امکان داشته باشد عنوان معنی بر هر لفظی که حاکی از آن معنی است اطلاق شود در حالی که چنین اطلاقی صحیح نیست و همین که این اطلاق صحیح نیست دلالت می­کند بر اینکه این اعتبار صحیح نیست و اینکه نمی­توان معنی را بر لفظ اطلاق کرد نشان می­دهد که وضع نمی­تواند اعتبار اللفظ نفس المعنی باشد. پس معنای اول مورد قبول نیست.

اما اگر مراد از تنزیل معنای دوم باشد یعنی تنزیل اللفظ منزلة المعنی به معنای ترتیب اثر معنی بر لفظ باشد این غیر معقول است چون معنی هیچ اثر جعلی ندارد تا بتوان ترتب آن اثر را بر لفظ اعتبار کرد.

گاهی شما می­گویید ما زید جاهل را به عنوان عالم اعتبار می­کنیم و منظور ما این است که اثر عالم را بر زید جاهل مترتب کنیم- توجه داشته باشید که این معنی با معنای اول اشتباه نشود چون در معنای اول ما زید جاهل را عالم فرض می­کردیم یا غیر طلبه را طلبه فرض می­کردیم هر چند اگر جاهل به عنوان عالم اعتبار شود آثار عالم بر آن مترتب می­شود ولی ما تنزیل را عبارت از اعتبار اللفظ نفس المعنی دانستیم ولی در معنای دوم می­گوییم تنزیل، ترتیب اثر معنی بر لفظ است و اگر ما جاهل را به منزله عالم فرض می­کنیم منظور این است که فقط آثار عالم بر جاهل بار می­شود نه اینکه جاهل را نفس عالم فرض کنیم و دیگر نیازی نیست عنوان عالم بر جاهل اطلاق شود بر خلاف معنای اول که اطلاق عنوان لازم بود- در اینجا هم اثر معنی را بر لفظ مترتب می­کنیم ولی این غیر معقول است چون ترتب اثر معنی بر لفظ مترتب بر وجود یک اثر جعلی است. منظور از معنی همین حقایق است یا به وجود خارجی و یا به وجود ذهنی و آثار معنی هم واقعی است یعنی معنی چه به حسب وجود خارجی و چه به حسب وجود ذهنی دارای آثاری است که این آثار واقعی هستند و و وجود معنی چیزی به عنوان اثر اعتباری و جعلی ندارد و وقتی معنی اثر جعلی و اعتباری نداشت ما نمی­توانیم اثر واقعی آن را برای لفظ اعتبار کنیم مثلاً نمی­توان حرارت که اثر واقعی شمس است را برای دیوار اعتبار کرد. پس ادعای صاحب منتقی الاصول این است که اگر منظور از تنزیل اللفظ منزلة المعنی ترتیب اثر معنی بر لفظ باشد این معقول نیست چون اثر معنی واقعی است و جعلی نیست و اثر واقعی قابل ترتب بر دیگری نیست لذا معنای دوم تنزیل هم غیر معقول است.

ممکن است کسی بگوید یکی از آثار معنی انتقال المعنی است یعنی معنی به وجود ذهنی اثری دارد که آن اثر این است که انسان به معنی منتقل می­شود و این اثر مترتب بر وجود المعنی است لذا از آثار معنی محسوب می­شود و حال که یکی از آثار معنی انتقال المعنی است می­گوییم این اثر بر لفظ مترتب می­شود. در پاسخ گفته می­شود نمی­توان اعتبار کرد که انتقال المعنی بر لفظ مترتب شود چون انتقال المعنی من اللفظ یک اثر تکوینی است نه جعلی و اثر تکوینی را نمی­توان بر چیز دیگر مترتب کرد، پس تنزیل به معنای دوم غیر معقول است. [۱]

هدف ما از ذکر این اشکال این بود که معلوم شود بعضی در مورد امکان ثبوتی نظریه تنزیل ایراد دارند و می­گویند این نظریه امکان ثبوتی ندارد و اساساً معقول نیست.

بررسی اشکال اول

به نظر ما این اشکال وارد نیست یعنی مشکل ثبوتی در رابطه با این نظریه وجود ندارد و ما باید ادله و شواهد و مؤیدات این نظریه را بررسی کنیم ببینیم این ادله تمام است یا نه.

اما آنچه که ایشان در مورد معنای اول تنزیل فرمود که اعتبار اللفظ نفس المعنی مما لایمکن الإلتزام به، چون لازمه چنین اعتباری آن است که بتوان عنوانی که بر خود شیء اطلاق می­شود را بر چیزی که نازل منزله آن شده بدون مسامحه و تجوز اطلاق کرد، به نظر ما محل اشکال است چون اساساً چه کسی گفته اگر لفظ به عنوان نفس المعنی اعتبار شد لازمه­اش آن است که بتوان معنی را بر لفظ اطلاق کرد. ما در این ملازمه بحث داریم، صاحب منتقی الاصول گفت نه به حمل اولی و نه به حمل شایع نمی­توان معنی را بر لفظ حمل کرد ولی ما می­گوییم صحت اطلاق، دلیل بر تحقق اعتبار نیست و این مسئله را به تنزیلات شرعیه تنظیر می­کنیم و می­گوییم همان طور که وقتی اماره نازل منزله واقع می­شود لازمه­اش این نیست که به اماره اطلاق واقع شود و اصلاً چنین چیزی ممکن نیست و هم­چنین اگر غیر طلبه نازل منزله طلبه شد لازمه­اش این نیست که عنوان طلبه بر غیر طلبه اطلاق شود. همان گونه که اماره در حکم واقع است نه اینکه خود واقع باشد و غیر طلبه هم در حکم طلبه است نه اینکه واقعاً طلبه باشد در ما نحن فیه هم گفته می­شود لفظ، نفس المعنی است به این معنی که لفظ در حکم معنی است و این چیزی نیست که نتوان به آن ملتزم شد لذا ادعای ایشان در مورد معنای اول تنزیل باطل است.

اما در مورد معنای دوم صاحب منتقی الاصول فرمود اگر مراد از تنزیل این باشد که اثر غیر بر آن مترتب شود نه بیشتر این غیر معقول است چون طبق این احتمال باید آثار معنی بر لفظ مترتب شود در حالی که معنی هیچ اثر جعلی ندارد تا بخواهد بر لفظ مترتب شود بلکه همه آثار معنی واقعی است لذا قابل اعتبار برای لفظ نیست.

به نظر ما اساساً این احتمال منظور قائل به نظریه تنزیل نیست و چنین احتمالی در کلام صاحب این نظریه داده نمی­شود تا شما اشکال کنید این معقول نیست، وقتی می­گوید ما چیزی را به منزله چیز دیگر تنزیل می­کنیم منظور این نیست که با محافظت بر واقع موضوع، اثر غیر بر آن مترتب شود. پس به نظر ما این احتمال در مورد این نظریه وجود ندارد و از کلمات آنها هم چنین معنایی استفاده نمی­شود.

پس به طور کلی اینکه گفته شده نظریه تنزیل ثبوتاً ممکن نیست سخن باطلی است و به نظر ما این نظریه ثبوتاً امکان دارد و این اشکال وارد نیست لکن باید ادله، شواهد و مؤیدات این نظریه بررسی شود تا ببینیم این ادله تمام و وافی به مقصود قائل این نظریه است یا نه که انشاء الله این ادله را در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

 


[۱] . منتقی الاصول،ج۱،ص…