جلسه دوازدهم – اعتبار نصاب (بررسی اقوال – حق در مسئله)

جلسه ۱۲ – PDF

جلسه دوازدهم

اعتبار نصاب (بررسی اقوال – حق در مسئله)

۱۳۹۳/۰۷/۰۹

            

بررسی دلیل قول سوم

تا اینجا ادله قول اول و قول دوم در باب نصاب معدن مورد بررسی و اشکال واقع شد؛ قول سوم که مشهور متأخرین به آن ملتزم شده‏اند عبارت است از اینکه نصاب معدن بیست دینار است. مستند قول سوم صحیحه بزنطی است؛ تقریب استدلال به این صحیحه و کیفیت بیان مدعا به واسطه این صحیحه ذکر شد لکن اشکالاتی متوجه استدلال به این صحیحه شده که پس از خدشه در ادله قول اول و دوم اگر نتوانیم اشکالات مربوط به این صحیحه را پاسخ دهیم قهراً قول سوم هم دچار مشکل می‎شود. سه اشکال نسبت به استدلال به این صحیحه مطرح است:

اشکال اول

اشکال اول این است که در مقابل این صحیحه ما اجماع داریم؛ اجماعی که بعضی از بزرگان از جمله مرحوم شیخ در خلاف [۱] و همچنین ابن ادریس در سرائر [۲] ادعا کردند (ادعا کرده‏اند اجماعی است که نصاب در معدن معتبر نیست).

بررسی اشکال اول

این اشکال مردود است؛ چون:

اولاً: خود مرحوم شیخ طوسی در کتاب نهایة و همچنین در مبسوط خلاف این را ادعا کرده یعنی ادعا کرده نصاب معدن بیست دینار است. با وجود مخالفت خود شیخ با اجماع بر عدم اعتبار نصاب، چگونه می‏شود به این اجماع اعتماد کرد؟ ثانیاً: اساساً ما ادعا می‏کنیم مسئله اجماعی نیست؛ چون کثیری از قدما اصلاً متعرض این مسئله نشده‏اند. فرق است بین تعرض نسبت به یک مسئله و قول به عدم اعتبار نصاب و بین عدم تعرض للمسئله؛ آنها اصلاً این مسئله را طرح نکرده‏اند تا بخواهند نظر بدهند نصاب معتبر است یا معتبر نیست. بله اگر متعرض مسئله می‏شدند و می‏گفتند نصاب معتبر نیست، می‏توانستیم اجماع را تحصیل کنیم اما وقتی کثیری از آنها اصلاً این مسئله را مطرح نکرده‏اند نمی‏توان آنها را جزء قائلین به عدم اعتبار نصاب قرار داد. لذا این اجماع در برابر صحیحه موهون است.

اشکال دوم

اشکال دوم این است که این روایت نزد مشهور قدما معرض عنها است؛ مشهور قدما از این روایت اعراض کرده‏اند و بر طبق این روایت فتوا نداده‏اند با وجود اینکه این روایت وجود داشته در عین حال فتوا به عدم اعتبار نصاب داده‏اند و اعراض مشهور موجب سقوط روایت از حجیت است. وقتی روایتی معرض عنها باشد حجیت ندارد و اعتبارش را از دست می‏دهد.

این اشکال غیر از اشکال اول است؛ در اشکال اول ادعای اجماع بر عدم اعتبار است اما در اشکال دوم سخن از اعراض مشهور از این روایت است؛ ادعای اجماع بر عدم اعتبار نمی‏کند بلکه فقط می‏گوید مشهور قدما به این روایت عمل نکردند لذا از درجه اعتبار ساقط است.

بررسی اشکال دوم

این اشکال هم وارد نیست زیرا آن شهرتی که قادح حجیت و اعتبار یک روایت است و روایت را از درجه اعتبار ساقط می‏کند، شهرت محققه قطعیه است. اگر واقعاً یک شهرت قطعی نسبت به این مسئله وجود داشت، قهراً مضر به اعتبار روایت بود ولی چنین شهرتی تحقق پیدا نکرده چون چنانچه گفته شد کثیری از متقدمین متعرض این مسئله نشده‏اند تا بخواهیم ببینیم به این روایت توجه کرده‏اند یا از آن اعراض کرده‏اند.

به علاوه کسانی مثل شیخ [۳] و ابن حمزه [۴] قائل به اعتبار نصاب بیست دینار شده‏اند یعنی به این روایت عمل کرده‏اند و بر طبق آن فتوا داده‏اند. با وجود مخالفانی مثل شیخ و ابن حمزه و دیگران همان طور که بیان کردیم صاحب جواهر به عمانی، مفید و اسکافی نسبت می‏دهد که اینها قائل به نصاب بیست دینار هستند آنگاه با وجود چنین مدعیانی دیگر نمی‏توان پذیرفت شهرت قطعیه بین قدما در مقابل این روایت تحقق پیدا کرده و آنها از این روایت اعراض کرده‏اند. لذا این اشکال هم وارد نیست.

اشکال سوم

اشکال سوم که مهمترین اشکال است این است که اساساً این صحیحه ارتباطی با مسئله خمس ندارد؛ ظاهر این صحیحه نشان می‏دهد که مسئله مربوط به زکات ذهب و فضه می‏باشد؛ سؤال سائل این بود که «ما اخرج المعدن هل فیه شیءٌ؟» امام جواب دادند: «لیس فیه شیءٌ حتی یبلغ ما یکون فی مثله زکاة» این جواب امام که فرموده «حتی یبلغ ما یکون فی مثله زکاة عشرین دیناراً» این قرینه است بر اینکه منظور خصوص طلا و نقره است و اینکه آیا زکات به آنها تعلق می‏گیرد یا نه؟ در روایت به صراحت مسئله خمس اصلاً مطرح نشده و سؤال از خمس نیست و در جواب هم تصریح به خمس نشده است ولی به قرینه جمله «فی مثله زکاة عشرین دیناراً» ما می‏توانیم ادعا کنیم اصلاً این روایت اولاً مربوط به طلا و نقره است و ثانیاً سؤال و جواب مربوط به زکات طلا و نقره است و ربطی به خمس ندارد؛ چون نصاب طلا در باب زکات بیست دینار است.

طبق این بیان این روایت اجنبی از ما نحن فیه می‏شود و دیگر نمی‏شود به آن استدلال کرد.

ان قلت: که اگر این چنین است چرا امام زکات را واجب کرده بعد از بلوغ نصاب، در حالی که زکات فقط در مسکوک است (مطلق طلا و نقره زکات ندارد) و آنچه از معدن استخراج می‏شود مسکوک نیست پس سؤال از طلا و نقره استخراج شده از معدن است که آیا زکات دارد یا نه؟

قلت: جواب امام را که گفته‏اند زکات واجب است بعد از بلوغ نصاب حمل بر تقیه می‏کنیم چون این موافق با مذهب شافعی است. پس به طور کلی موضوع روایت خمس نیست و اگر اشکالی در جواب روایت به نظر می‏رسد این به خاطر این است که تقیةً صادر شده است. فالروایة اجنبیٌّ عما نحن فیه بالمرّة.

بررسی اشکال سوم

به نظر می‏رسد این اشکال هم وارد نیست:

اولاً: ظاهر روایت به اعتبار سؤال سائل از مطلق معدن یک معنای عامی دارد؛ سؤال این است «سئلته عن ما اخرج المعدن» وقتی سؤال از مطلق معدن است، دیگر وجهی ندارد ما آن را به طلا و نقره اختصاص دهیم.

ثانیاً: اما اینکه در روایت ما یکون فی مثله الزکاة آمده، ما پاسخ آن را سابقاً بیان کردیم؛ گفتیم فاعل «یبلغ» ضمیر مستتر راجع به «ما اخرج المعدن» است نه «ما یکون فی مثله». ما در این روایت دو احتمال دادیم؛ گفتیم حتی یبلغ ما یکون فی مثله الزکاة احتمال دارد خود ما موصوله در «ما یکون» فاعل یبلغ باشد و عشرین دیناراً مفعول باشد که معنایش این می‏شود: آنچه در مثل آن زکات است، اگر به بیست دینار نرسد چیزی واجب نیست. طبق این احتمال ما یکون فی مثله الزکاة به طلا و نقره منصرف می‏شود ولی ما این احتمال را رد کردیم؛ گفتیم ما یکون فی مثله الزکاة برسد فاعل یبلغ نیست بلکه مفعول است یعنی کأنّ روایت این بوده “حتی یبلغ آنچه از معدن اخراج می‏شود، به اندازه ما یکون فی مثله الزکاة که عشرین دیناراً عطف بیان یا بدل برای ماء موصوله «ما یکون» می‏شود. طبق این احتمال دیگر اختصاص به طلا و نقره ندارد مخصوصاً با ملاحظه سؤال که از مطلق معدن سؤال شده است.)

ثالثاً: اما این مسئله که گفتند این مربوط به زکات است و اساساً مسئله خمس نه در سؤال و نه در جواب مطرح نشده، پاسخ این است که در سؤال کلمه «شیء» آمده است؛ منظور از «شیءٌ» چیست؟ سؤال این است: آنچه که از معدن اخراج می‏شود آیا چیزی در آن ثابت است یا نه؟ معلوم است مراد از شیء یعنی شیءٌ من الحقوق المالیة و من الحقوق المالیة خمس است پس سؤال عام است و وجهی ندارد که بگوییم انصراف به زکات دارد و از آن سؤال می‏کند.

جواب هم عام است؛ می‏فرماید: «لیس فیه شیءٌ» یعنی “لیس فیه شیءٌ من هذه الحقوق مالیة الا أن یبلغ هذا النصاب” اینکه می‏گوید به این حد برسد از کجا می‏گوییم این خمس را می‏گیرد و نصاب معدن برای خمس را می‏گوید، این تعبیر «ما یکون فی مثله الزکاة» خودش دلیل بر این است که اینجا منظور زکات نیست اگر زکات مراد بود این تعبیر باید این گونه می‏آمد: “لیس فیه شیءٌ حتی یبلغ عشرین دیناراً” که عبارت هم روشن‏تر و هم مختصرتر بود. لذا این خودش بهترین شاهد است بر اینکه موضوع سؤال زکات طلا و نقره نیست.

رابعاً: نظیر این تعبیر را ما در بعضی روایات دیگر هم داریم؛ صحیحه دیگری از بزنطی که در باب کنز وارد شده امام رضا (ع) می‏فرماید: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ‏ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يَجِبُ فِيهِ الْخُمُسُ مِنَ الْكَنْزِ فَقَالَ مَا يَجِبُ الزَّكَاةُ فِي مِثْلِهِ فَفِيهِ الْخُمُسُ.» [۵]

طبق این روایت بزنطی از امام (ع) سؤال می‏کند «عَمَّا يَجِبُ فِيهِ الْخُمُسُ مِنَ الْكَنْز» اصل وجوب خمس در کنز کأنّ مفروغ عنه است. سؤال نمی‏کند آیا در کنز خمس ثابت است یا نه؟ بلکه سؤال این است که آیا آن مقداری از کنز که در آن خمس واجب است. این جواب دقیقاً نظیر جوابی است که امام در این روایت اول داده‏اند؛ اینکه در این روایت همین تعبیر را آورده و بعد فرموده «ففیه الخمس» تصریح کرده به اینکه در چنین چیزی خمس ثابت است، معلوم می‏شود اینجا منظور خمس است. پس تعبیر «ما یکون فی مثله الزکاة» در حقیقت یک تحدید است (بیان حد است) اگر می‏خواست زکات را بیان کند، این گونه بیان نمی‏کرد. «ما یکون فی مثله الزکاة» یعنی اگر آن چیزی که استخراج می‏شود به این اندازه برسد که مثلش در زکات است (بیست دینار) خمس در آن ثابت است. پس اشکال سوم هم به صحیحه بزنطی وارد نیست.

محصل اشکال سوم این بود که صحیحه بزنطی اساساً اجنبیٌّ عما نحن فیه بالمرة؛ چون نه سؤالاً و نه جواباً اشاره‏ای به خمس نکرده البته یک دفع دخل مقدر هم مستشکل می‏کند به اینکه اگر دیده می‏شود جواب امام با قواعد سازگار نیست، حمل بر تقیه می‏شود. عرض کردیم این اشکال وارد نیست و مردود است چون هم سؤالاً و هم جواباً اولاً اختصاص به ذهب و فضه ندارد؛ سؤال از مطلق معادن است. جمله ما یکون فی مثله الزکاة هم طبق احتمال اصح فاعل یبلغ نیست و لفظ «شیء» هم که در سؤال و جواب آمده اعم از زکات است و سؤال از حقوق مالیه است و قرائنی وجود دارد که به خصوص در مورد خمس است و جواب هم همین طور لذا وجهی برای اختصاص به زکات ندارد. به علاوه تعبیر ما یکون مثله الزکاة اصلاً نشان می‏دهد این مربوط به زکات نیست چون اگر مربوط به زکات بود باید می‏فرمود “حتی یبلغ عشرین دیناراً” و در انتها مؤیدی هم که صحیحه دیگری از بزنطی بود را ذکر کردیم که در آن تصریح به خمس شده و مانند همین صحیحه بود لذا اساساً حمل بر تقیه هم معنا ندارد.

سؤال: نمی‏توان گفت که اگر مراد زکات بود امام باید مأتی درهم را هم می‏فرمود چرا که نقره هم زکات دارد در حالی که امام فرمود: «عشرین دیناراً».

استاد: درست است می‏توان این را گفت ولی این قابل پاسخ است؛ چون وقتی می‏گوید عشرین دیناراً از باب اینکه هر دینار معادل ده درهم است قهراً می‏شود دویست درهم لذا آن خیلی مهم نیست و در جواب می‏توان گفت مهم این حد و اندازه است و تصریح لازم نیست چرا که در عرف یک دینار معادل ده درهم است.

نتیجه

فتحصل مما ذکرنا کله اینکه حق قول سوم است و نصاب در معدن اعتبار دارد و نصاب آن بیست دینار یا دویست درهم است که در عبارت تحریر آمده است.

بحث جلسه آینده

در این عبارت چند نکته باقی مانده؛ یکی این قید «علی الاحوط» که در عبارت امام دارد «بلوغه عشرين دينارا أو مأتى درهم عينا أو قيمة على الاحوط» قید چه چیزی است و نکته بعدی در مورد استثناء هزینه‏های تصفیه و اخراج و نکته سوم در مورد استثناء مؤونه که آیا خمس وقتی واجب می‏شود که مؤونة سنة خارج شود که إن شاء الله در جلسه آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.

تضییع عمر

روز عرفه از روزهای بسیار مهم در طول سال است؛ اعمال، دعا و اذکار خاصی دارد. دعای معروف امام حسین (ع) در روز عرفه مهم است. و بعد هم عید قربان است که یکی از اعیاد مهم اسلامی است؛ آنچه در این ایام مهم است مثل همه ایام بهره برداری درست و استفاده از آن برای تقرب به حق تعالی می‏باشد. ایام می ‎ آیند و می‏روند؛ عمر انسان در حال کم شدن است هر روزی که می‏گذرد قدم‏هایی به مرگ نزدیک می‏شویم. مرگ حقیقتی است که چاره و گریزی از آن نیست آنچه که مهم است در این دنیا استفاده درست از عمر است؛ رسول گرامی اسلام (ص) می‏فرماید: «يَا أَبَا ذَرٍّ، كُنْ‏ عَلَى‏ عُمُرِكَ‏ أَشَحَّ مِنْكَ عَلَى دِرْهَمِكَ وَ دِينَارِكَ.» [۶] مراقبت و مواظبت و حرص و توجه به عمرتان باید بیش از درهم و دینار باشد. درهم و دینار فوت می‏شود و عمر هم فوت می‏شود اما اینکه چگونه باید این عمر صرف بشود، در راه عبادت خدا، بندگی، تحصیل علم، کسب معرفت و … مهم است.

امیر المؤمنین (ع) می‏فرماید: «احْذَرُوا ضِيَاعَ الْأَعْمَارِ فِيمَا لَا يَبْقَى‏ لَكُمْ‏ فَفَائِتُهَا لَا يَعُود» [۷] بر حذر باشید از ضایع کردن عمرها در چیزهایی که برای شما باقی نمی‏ماند. ما در شبانه روز خود به اموری مشغول می‏شویم (یا استراحت می‏کنیم یا در حال خوردن هستیم یا در حال کار هستیم یا به بطالت و بیهودگی می‏گذرانیم) ضیاع الاعمار یعنی از بین بردن و تضییع عمر در چیزی که برای ما باقی نمی‏ماند؛ ببینیم وقتی که می‏گذاریم حتی برای نیازهای زندگی اگر از حد متعارفش بیشتر باشد این ضیاع العمر است لنا. الآن دفتر عمرمان را ورق بزنیم و برگردیم ببینیم چه چیزی برای ما باقی مانده و چه چیزی از آن از دست رفته است؛ اگر به یک مرتبه از علم و دانش رسیده‏اید این محصول تحصیل علم است که این برای شما باقی مانده اصطلاحات مهم نیست مهم این است که ما چقدر به معارف و حقائق دست پیدا کرده‏ایم اینکه اصلاً نقش ما در این دنیا چیست و اینکه کجا باید برویم. هر چه معرفت وسیعتر شود تردیدی در این نیست که انسان با آن معرفت حقیقی به خدا بیشتر تقرب پیدا می‏کند تا عبادت‏های طولانی که این معرفت در آن نباشد. اما ساعاتی که از آن چیزی برایمان باقی نمانده و هیچ حاصلی نداشته این ضیاع العمر است فیما لا یبقی لنا است و لا یعود ابداً. هر چیزی به جای خود؛ همراهی خانواده، تفریح، استراحت، تحصیل علم و … ولی هر چیزی اگر از حدش بگذرد دیگر چیزی برای انسان باقی نمی‏ماند.

«فَفَائِتُهَا لَا يَعُود» اگر از عمر چیزی فوت شد دیگر برنمی‏گردد؛ عرفه روز دعاست عرفه امسال می‏آید و می‏رود و از آن چیزی باقی نمی‏ماند اگر عمرمان را در این روز به دعا و عبادت و توجه به خدا و خلق (رفع گرفتاری و نیازهای مردم) نگذرانیم. ابواب خیر برای ما باز است همین که در خیابان عبور می‏کنیم می‏توانیم مسیر خودمان را به گونه قرار دهیم که فائت و فوت شونده نباشد. علم، آگاهی، تصفیه درونی، تزکیه، خود شکستن، دور شدن از خود محوری و خود خواهی، انسان هر لحظه باید به فکر این باشد که با خودش مبارزه کند و گرنه عبادت و دعا و تحصیل علم بدون اینکه ذره‏ای از خود محوری و خود پرستی و خود خواهی ما کم نشود این هیچ ارزشی ندارد. لحظه لحظه عمر ما باید برای ترقی و تعالی و کمال سپری شود. باید اهتمام ما به فرصت و وقت و عمرمان بیش از درهم و دینار باشد. لذا باید توجه کنیم که عمرمان را در چیزهایی که برایمان باقی نمی‏ماند ضایع نکنیم. تعطیلی هم اگر هست باید عبادت و دعا کرد و از درس و علم هم نباید فاصله گرفت.

«الحمد لله رب العالمین»


[۱] . خلاف، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۰.

[۲] . سرائر، ج۱، ص۴۸۸.

[۳] . نهایة، ص۱۹۷.

[۴] . وسیلة، ص۱۳۸.

[۵] . من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱، حدیث۷۵؛ وسائل الشیعة، ج۹، ص۴۹۵، باب ۵ از ابواب ما یجب فیه الخمس، حدیث۲.

[۶] . مکارم الاخلاق، ج۲، ص۳۶۴.

[۷] . غرر الحکم، حدیث۲۶۱۸.